مساله نقش رسانه ها در جامعه ما هم چنان یکی از مهمترین و البته پرچالش ترین موضوعات در جهان جدید است. جهان جدید،جهانی رسانه ای شده است،آنقدر که رسانه ها سهم اصلی در تبدیل شدن جهان به دهکده جهانی را داشته اند. در مباحث مربوط به راسنه هافنسبت رسانه با امر دینی بسیار مهم است. در جامعه ما نیز نسبت رسانه ها با آیین های مذهبی و سیاست های فرهنگی و مذهبی نظام حکومت، یک پدیده پیچیده و دشواری است و مباحث و چالش های بسیاری را ایجاد کرده است. به گونه ای که رسانه های رسمی در ایران یکی از مناسبتی ترین رسانه های جهان هستند که کنداکتورهای برنامه هایش،سرشار از مناسبت های تقویم مذهبی شیعی هستند. رسانه های رسمی در ایران بطور صریح و ضمنی، الویت شان بازتولید هویت مذهبی مرجح خودشان در مردم است، به گونه ای که بتوانند مردم را به موقعیت شخصیتی، مذهبی، عقیدتی و سیاسی مطلوب نزدیک کنند. رسانه های رسمی ما در غیاب رسانه های غیر رسمی قانونی، بخشی کلیدی از سیاست فرهنگی متمرکز حکومتی ما هستند.
مساله اصلی در آنست که این رسانه ها چقدر موفق بوده اند و چقدر به اهدافشان رسیده اند. البته برای پاسخ به این پرسش باید بین انواع رسانه ها هم تفکیک قائل شد، رسانه هایی که تمام و کمال در اختیار حکومت هستند، رسانه هایی که مجوز قانونی دارند و در کنارش، حدی از استقلال عملکردی و سیاستگذارانه دارند و در کنار همه اینها، رسانه های آزاد و البته عموما غیر قانونی. این دسته بندی ها بیانگر آنست که ما نمی توانیم یک تحلیل عام و تعمیم یافته و یکدست داشته باشیم، بلکه تحلیل ها در نهایت به شدت زمینه مند و معطوف به مورد خاص خواهند بود. زیرا عملکرد و پیامد و نتایج هرکدام از دسته بندی های فوق، خاص خودشان خواهند بود.
در کنار این تفکیک کلیدی، مساله اصلی در فهم رسانه های ایران بویژه در میانه مثلث رسانه – مذهب- سیاست، نوع رویکردمبنایی ما برای فهم رسانه و سیاستگذاری برای آنست. عموما در تحلیل ها و سیاستگذاری های موجود، از مدل سنتی فهم رسانه استفاده میشود: فرستنده، پیام،گیرنده یا مخاطب. نوعی الگوی یکسویه و یکطرفه در تولید و ارسال و حتی دریافت پیام وجود دارد که رسانه ها در آن عمل میکنند. به همین سبب رسانه های ملی و رسمی ما، بطور بنیادین خود را بی نیاز از فهم عمیق زمینه های فرهنگی مخاطبان می دانند، و اگر هم این موضوع مخاطبان برایشان اهمیت داشته باشد، چندان اثری در تولید پیام ندارد. زیرا مصدر و مرجع تولید پیام، بویژه در حوزه دینی و ایینی، جایی غیر از مخاطب است و مخاطبان برنامه های مناسبتی و مذهبی رسانه های رسمی، صرفا دریافت کنندگانی هستند که باید قدر این پیام های عالی و فوق العاده رسانه های ما را بدانند. طرح پرسش هایی از این دست که رسانه های ما در ایام محرم چقدر می توانند به بازتولید هویت دینی و اجتماعی و انسجام اجتماعی کمک کنند، در این مدل و قالب قابل فهم است. گویی رسانه ها قدرت جادویی دارند و این قدرت هم از سمت آنها به سوی مردم در حرکت و اثرگذاری است. هرچند در نهایت پرسش از نسبت رسانه های ما با آیین های مذهبی و اثرگذاری آنها باقی می ماند. اما این پرسش اصولا بی پاسخ خواهند بود، چون مساله اصلی ارزیابی رسانه ملی ما،نه کارآمدی از منظر جامعه و مردم، بلکه کارآمدی از منظر مراکز قدرت است.
برای حل این پرسش و پاسخ بدان،باید رویکرد بهتری داشت، رویکردی که فراتر از الگوی سنتی و یکطرفه (فرسنتده، پیام، گیرنده) عمل کند. این الگوی دوم، درکی آیینی از رسانه و ارتباطات است. از این منظر، ارتباطات فرآیندی است که از طریق آن واقعیت شکل می گیرد که مخاطبان بطور فعالانه و بر حسب انتخاب و اختیار شان با در خلق آن مشارکت میکنند و خلق معنا از خلال این تعامل خلاقانه مخاطب و رسانه و ایجاد یک ارتباطات آیینی شکل میگیرد. رسانه ها کارشان انتقال پیام نیست، که بتوان آن را سنجید و موفقیت آنها را به محک آزمون گذاشت. در بستر آیینی، رسانه ها کارشان آنست که تواسنته باشند ارتباطات آیینی موفقی با مخاطبان و مومنان ایجاد کنند. از این منظر، رسانه ها هرچقدر بیشتر توانسته باشند مشارکت مخاطبان را در تولید محتوا برانگیخته باشند (به عبارتی با مشارکت خلاقانه مخاطبان برنام هایی را تولید کرده باشند)، خلق معنا بیشتر شکل خواهند گرفت. مخاطبان رسانه ای هرچه بیشتر بتوانند تجربه عمیقی از الگوهای زیباشناختی و عقیدتی و عاطفی و دینی خودشان از خلال ارتباطات رسانه ای داشته باشند، معنای بیشتری از خلال این آیین های رسانه ای و رسانه های آیینی شده خلق خواهندشد.
درک آیینی از رسانه ها، منوط به آنست که آیین را امتداد نظم و تداوم جامعه بدانیم. از خلال آیین ها هست که نظم جامعه شکل گرفته، نگهداری شده و در صورت لزوم تغییر پیدا میکند. این خصلت آیین ها همراه است با زمینه های فراوانی از مشارکت داوطلبانه مخاطبان و کنشگران آیینی در آن.
در شرایط فعلی که می توان در تعبیری استعاری گفت “حال جامعه ما خوب نیست و جامعه روحیه خوبی ندارد”،رسانه ها نقش مهمی دارند، نه برای انتقال پیام هایی تهی از وحدت و انسجام و آینده موهوم خوب، بلکه برای ایجاد بستری تعاملی و آیینی از مشارکت مردم در ساخت واقعیت های امیدبخش ، به عبارت دیگر وقتی “واقعیت مورد ادعای رسانه های رسمی” از پیش و در مراکز قدرت خلق می شوند، قطعا رسانه های ما به تدریج نه تنها کارکرد وحدت بخشی و بازتولید هویت را نخواهند داشت، بلکه خودشان به دلیل بازنمایی واژگونه واقعیت بر حسب میل قدرت گروه های خاص، موجب تفرقه و تخریب هویت جمعی وانسجام اجتماعی نیز خواهند شد.
آنچه که این روزها شاهدش هستیم نوعی مشارکت اثربخش و مثبت رسانه های غیر رسمی در ایام آیینی محرم است. از خلال رسانه های غیر رسمی (خبرگزاری های مستقل، شبکه های اجتماعی و …) است که سنت های محلی خرد و کلان امکان مشارکت در فضای آیینی جامعه ایرانی در ایام محرم را داشته اند. به عبارت دیگر در چهار دهه اخیر، رسانه ملی ما، بویژه تلوزیون، بواسطه همان مدل سنتی فرستنده، پیام، گیرنده، صرفا تلاش کرده پیام ها و فرم های آیینی و محتوای مذهبی کلیشه ای مورد نظر خودش را به مخاطبان تحمیل کند، در حالیکه ذائقه مذهبی همه مخاطبان نه تنها یکدست نیست، بلکه هرکدام سبک دینداری های متفاوتی بر حسب زمینه های گروه بندی اجتماعی و قشربندیهای خودشان دارند. در نتیجه این فرآیند رسانه ملی رسمی که برنام هایی آیینی اش صرفا حول تهران و چند مجلس و چند واعظ و منبری و مداح خاص و بسیار محدود، برنامه ریزی شده است، مخاطبان بسیار اندک و محدود این الگو را با خود داشته است. در حالیکه برنامه های آیینی رسانه ملی، همچنان تهران محور است، امکانی برای مشارکت گروه ها و سبک های متفاوت را نه تنها فراهم نمیکند، بلکه بواسطه الگوهای گفتمانی خودش، این تنوع و تکثر را در جهت سیطره الگوی مذهبی و سیاسی مورد نظر خودش، سرکوب و در صورت امکان تخریب هم می کند.
شاید بتوان اشاره کرد که تلوزیون سنت های عزاداری سایر شهرها را هم پخش می کند، که باید دقت کرد این پخش نوعی خبر و گزارش خبری از برنامه های آیینی شهرهای مختلف است، نه اینکه یک برنامه آیینی باشد. برنامه های آیینی تلوزیون ملی ما، اصولا ملی نیست، نه تنها فراگیر نیست، بلکه بشدت تقلیل یافته و محدود هم هست و به همین دلیل مخاطبان بسیار محدودی دارد و عملا طبق برخی تحقیقات تلوزیون ملی ما در برنامه های مذهبی هم یک رسانه ورشکسته است که صرفا حمایت های دولتی و حکومتی آن را سرپا نگه داشته است.
آنچه که مهم است نوعی امکان مشارکت برای گروه های مذهبی مختلف برای حضور در رسانه است، زیرا در صورت این مشارکت سات که رسانه های آیینی شده و برنامه های آیینی رسانه ها فرصتی و بستری برای بازتولید هویت و انسجام و نظم اجتماعی خواهند شد.
با توجه به ورشکستگی رسانه ملی ما در برنامه های مذهبی، تنها فرصت باقی مانده رسانه های مستقل هستند که امکان این مشارکت، نه در قالب خبر که در قالب بسط برنامه های مذهبی از طریق ایجاد بستری برای مشارکت گروه های اجتماعی مختلف فراهم کنند. البته این بدان معنا نیست که یک سنت فرهنگی و مذهبی بتواند برنامه های تولید کند که همه ملت ایران بطور فعالانه در آن مشارکت کند، بلکه امکان مشارکت به معنای تولید انبوهی از برنامه های متنوع و متکثری است که امکان حضور فعالانه گروه های مذهبی مختلف را فراهم کرده باشند و مهمتر از همه آنکه همه این گروه ها، حسی از بودن در بستر کلان جامعه ایرانی را در بستری مشارکتی از طریق رسانه داشته باشند. به عبارت دیگر رسانه ها به جای آنکه صرفا به تهیه گزارش خبری از آیین ها بسنده کنند، فرصتی برای آن باشند که کنشگران این آیین ها امکانی برای مشارکت در سانه ها برای ایجاد فضایی از ارتباطات آیینی برای اعضای اجتماعی مذهبی خودشان داشته باشند. از این طریق ما با انبوهی از برنامه های آیینی و تنوع فرهنگی و اجتماعی آن مواجه خواهیم شد. اما وقتی همه اینها در بستری رسانه ای و به عنوان بخشی از اجتماع مدذهبی شیعی ایران شکل بگیرد، آنچه در نهایت بازتولید می شود، درکی از هویت خویشتن هرکدام از این گروه ها در بستر کلان جامعه ایرانی است. مساله اصلی در برساخت نظم اجتماعی و هویت کلان، آن نیست که همه در یک هویت یکدست ادغام بشوند، بلکه مساله آنست که هرگروه و هر شخصی مختصات خاص خودش را در این تصویر کلان هویت اجتماعی شیعی ایرانی پیدا کند.
رسانه های غیر رسمی اگر بتوانند بستری برای این مشارکت آیینی مردمی باشند، به زمینه ای برای بازتولید هویت و انسجام و نظم اجتماعی تبدیل خواهند شد. این مستلزم درکی جدید از الگوهای ارتباطاتی و رسانه های ایینی و آیین های رسانه ای است. درکی که در آن مشارکت مردم به حداکثر برسد. این روزها از خلال شبکه های اجتماعی است که رسانه های آیینی شکل گرفته اند و آیین های محلی و خاص در شهرها و روستاها وارد رسانه ها شده اند و کنشگران آیینی محلی خودشان را در بستر آیینی رسانه های برای خودشان و برای کلیت جامعه ایرانی به تصویر کشیده اند. به عبارت دیگر باید دقت کرد فعالیت های رسانه های گروهی از عزاداران در یک محله، یک شهر و یک روستا دوسطح دارد، از یکسو فرصتی است که اعضای آن اجتماعی محلی دینی در بستر رسانه های نیز تجربه ای از هویت و سنت های دینی و الگوهای زیباشناختی و سبک های دینداری خودشان داشته باشند واین ها را از خلال امکان های رسانه ای مجددا بسازند، منتقل کنند. در سطح دوم،همه این مولفه های خاص محلی خودشان را در بستر ملی به نمایش بگذارند و مختصات خودشان را در عرصه جامعه کلان تعیین کنند.
بر این مبنا رسانه ها به جای آنکه در مدل سنتی الگوی رسانه ها،دبه دنبال فهم نیازهای مردم و پیدا کردن زبانی متناسب با مردم باشند،بهتر است زمینه های مشارکت مردم در رسانه ها و ایجاد بستری برای شکل گیری ارتباطات آیینی برای همه گروه ها و اجتماعات دینی و ایجاد آیین های رسانه ای از همه گروه ها و اجتماعات مذهبی باشند. به عبارت دیگر، رسانه های در بستر مشارکتی با مردم است که زبان های متنوعی (برحسب گروه های مختلف و اجتماعات مذهبی گوناگون) پیدا خواهند کرد. جامعه ایرانی، جامعه ای متنوع است، لذا یک زبان نمی توان داشت، اما قاعده بنیادی آنست که بستر مشارکت آنهابرای ایجاد آیین های رسانه ای و ارتباطات آیینی فراهم شود. در این صورت رسانه ها نقشی کلیدی برای خلق و انتقال و تقویت هویت و نظم و ثبات جامعه خواهند داشت.
هیات علمی موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی - معاونت انسانشناسی و فرهنگ و مدیر انتشارات
پست بعدی