جلسۀ هفدهم پنجشنبههای پرسش و پاسخ با عنوان « نقش مشروطۀ گیلان در مشروطۀ ایران» روز ۲۲ مهر۱۴۰۰ ساعت ۱۵ با حضور دکتر ناصر عظیمی و به میزبانی زهره دودانگه در صفحۀ رسمی انسانشناسی و فرهنگ برگزار شد. پرسشهایی که آقای عظیمی در این جلسه به آن پاسخ دادند، در قالب ذیل قابل طبقهبندی است:
مقدمهای دربارۀ جنبش مشروطه و نقش گیلان
ناصر عظیمی جلسه را با مقدمهای دربارۀ زمینههای جنبش مشروطه و جایگاه گیلان در این جنبش آغاز کرد. وی گفت: اصولا ًمشروطۀ ایران محصول کنشگری اجتماعی و سیاسی در نقاط تماس سهگانه بود: تهران، تبریز، رشت-انزلی. من در این مقدمه میخواهم به رابطۀ رشت-انزلی و تبریز با گذشتۀ تاریخی-جغرافیایی مناطق جنوبی روسیه بپردازم.
جنگهای ایران و روسیه میان سالهای ۱۸۲۸-۱۸۱۳ به دو قطعنامۀ تحقیرآمیز علیه ایران انجامید. این قطعنامهها موجب جدا شدن بخش مهمی از سرزمین ایران شد. در آن زمان روسیه به یک قدرت بزرگ نظامی تبدیل شده بود؛ بر این اساس حتی در جنگ دومی که با ایران داشت، توانست تبریز را اشغال کند، به طرف تهران حرکت نماید و به شهر میانه نیز نزدیک شود. روسیه فتحعلیشاه را تهدید به اشغال پایتخت نیز کرد. در آن زمان که عباس میرزا فرماندهی سپاه ایران را برعهده داشت، از عدم توانایی ایران در مقابله با روسیه آگاه بود اما شروع جنگ دوم از حیطه ی قدرت او خارج بود.
پیش از این دو جنگ، تقابل نظامی میان ایران و روسیه به اوایل قرن هجدهم باز میگردد. پطرکبیر در سال ۱۷۲۲ درست زمانی که اصفهان سقوط کرد به ایران حمله کرد، و گیلان و مازندران و باکو را که در اختیار دولت صفوی بود، اشغال نمود. بعدها نادرشاه، پس از به قدرت رسیدن، روسیه را وادار به عقبنشینی کرد. او نه فقط گیلان و مازندران را از جانشینان پطرکبیر گرفت، بلکه مرزهای ایران را به بالای باکو در جایی که مرز دولت ساسانی یعنی شهر بندری »دربند» بود،گسترش داد.
بنابراین پس از عهدنامۀ ترکمانچای، ایرانیان از خود میپرسیدند که چرا ایران طی تنها یک قرن به چنین ضعفی دچار شده، تاجایی که روسیه از تبریز گذشته و تا نزدیکی قزوین پیشروی کرده است. این پرسش مهم نخبگان ایرانی بود؛ به ویژه آنکه به تدریج از دریچۀ قفقاز با غرب آشنا میشدند.
این را نیز بگوییم که پس از قراردادهای گلستان و ترکمانچای که قفقاز جنوبی از ایران جدا شد، این منطقه به سرعت شروع به رشد کرد و روابط سرمایهداری در آن توسعه یافت. زیرا روسیه خود نیز پس از پطر کبیر به سرعت در حال توسعه بود. روسیه یک مرکز فرماندهی در شهر تفلیس ایجاد کرد (مرکز فرماندهی نظامی قفقاز جنوبی) و همین اقدام تفلیس را به شهری مهم و مدرن تبدیل کرد. همزمان در شهر باکو که ایرانیان به آن بادکوبه میگفتند، روسیه آغاز به استخراج نفت کرد و صنایع نفت در این شهر توسعه سریع پیدا کرد.
توسعۀ صنایع نفت در باکو، در نیمۀ دوم قرن نوزدهم، با صنایع نفت آمریکا برابری میکرد. بنابراین در این منطقه دو شهر مهم و مدرن به نام باکو و تفلیس وجود داشت که رابطۀ نزدیکی با رشت – انزلی و تبریز داشتند. پس از احداث خط آهن قفقاز در این منطقه، به دست روسیه ، ارتباط ایرانیان با غرب از این مسیر ممکن شد. ضمنآنکه در ۱۸۹۵ روسیه میان انزلی، رشت، قزوین و تهران یک راه شوسۀ کالسکهرو را احداث کرد و ارتباط تهران با خارج از ایران را تسهیل نمود. در نتیجه عمدۀ سفرهای اداری و سیاسی و تجاری به غرب از این مسیر صورت میگرفت.
سال ۱۲۸۴ در تهران جنبش مشروطه آغاز شد و در مرداد ۱۲۸۵ فرمان مشروطیت به دست مظفرالدین شاه صادر شد. در همان زمان، در قفقاز جنوبی یک جنبش سوسیال دموکراسی با دولت تزاری روسیه درگیر بود. به واسطۀ ایرانیانی که به ویژه از رشت – انزلی و تبریز به قفقاز آمدوشد داشتند، میان این جنبش سوسیال دموکراسی با خطۀ تبریز و رشت-انزلی روابطی برقرار شد. روابطی که نقش مهمی در سوگیری جنبش مشروطه در این نواحی داشت.
عظیمی ادامه داد: من جنبش مشروطه را به سه قسمت تقسیم میکنم: ۱- پیش از صدور فرمان مشروطیت ۲- از صدور فرمان مشروطیت تا به توپ بستهشدن مجلس ۳- از به توپ بستن مجلس تا فتح تهران و حوادث بعد از آن که تا سال ۱۲۹۰ به طول انجامید. در گیلان نیز همین تقسیمبندی را میتوان دید. اما گیلان تا صدور فرمان مشروطیت در این جنبش دخیل نبود. پس از فرمان مشروطه بود که میان رشت و تبریز روابط نزدیکی برقرار شد. برای نمونه در اواخر شهریور ۱۲۸۵، در رشت و تبریز همزمان تحصنی در کنسولگری انگلستان برگزار شد. این تحصن همز زمان معنی دار بود و نشان می داد که بینشان یک میانجی وجود دارد که هر دو ناحیه را به هم ارتباط می دهد.
انگلستان آن زمان از جنبش مشروطه حمایت میکرد. علت این حمایت، نفوذ روسیه در دربار قاجار بود که انگلستان مایل بود آن را هر چه بیشترکاهش دهد. در نتیجه، انگلستان درب سفارت خود در تهران را قبل از اعلام فرمان مشروطه به روی مشروطهخواهان باز کرد، و در شهریور ۱۲۸۵ نیز در رشت و تبریز دروازۀ کنسولگری به روی مشروطهخواهان باز شد وشاید به طور غیر مستقیم مبارزین مشروطه را تشویق می کرد که این کنسولگری را مرکز پاسخگویی به خواست های خود بدانند.
لازم به یاد آوری است که برخی با استناد به این دلایل، استدلال میکنند که جنبش مشروطه به انگلستان وابسته بوده است. اما چنین نبود؛ چنانکه وقتی نیروهای رادیکالتر در جنبش مشروطه فعال شدند، انگلستان دست از این حمایت برداشت و می دانیم که درست اندکی بعد از اولین سالگرد انقلاب مشروطه با روسیه در سرکوب و مهار مشروطه خواهان به توافق رسید و قرارداد ۱۹۰۷ را که در ان ایران به سه قسمت تقسیم می شده منعقد کرد.
نکتۀ دیگری که عظیمی به آن اشاره کرد مصاحبۀ ابراهیم فخرایی با تحصنکنندگان بود. وی گفت: تحصنکنندگان در این مصاحبه گفتهاند که انجمنهایی سرّی که با قفقاز ارتباط دارند، در این جنبش فعال شدهاند. بنابراین ارتباط با جنبش سوسیال دموکراسی قفقاز و باکو از ویژگیهای جنبش مشروطۀ تبریز و گیلان است و تا فتح تهران نیز ادامه دارد.
نوشتههای مرتبط
جایگاه جنبش مشروطه در پژوهشهای علمی و آکادمیک
عظیمی در پاسخ به این سوال که چرا در پژوهشها به انقلاب مشروطه به قدر کافی پرداخته نشده است، پاسخ داد که با این گزاره موافق نیست. وی اشاره کرد که در پژوهشهای مربوط به مشروطه به نقش گیلان در مشروطه به اندازۀ کافی پرداخته نشده است؛ اما دربارۀ مشروطۀ ایران مطالب بسیار گفته شده است.
ناصر عظیمی گفت: تاریخ مدرن ایران با مشروطه آغاز میشود؛ این مدرنیته هم از منظر ذهنی و هم از منظر قانونی قابلتأمل است. در قانون اساسی مشروطیت، قدرت به قوای سهگانۀ مجریه و مقننه و قضائیه تقسیم شد. در این قانون همۀ انسانها در برابر قانون یکسان پنداشته شدند که امر مهمی بود و تا آن زمان انسان ها فقط در چارچوب تعلق به مذاهب خود بود که از حقوق برخوردار بودند اما در این قانون همه یکسان بودند و حقوق برابر داشتند. همچنین قانون پس از مشروطه زمینی شد و به خرد جمعی سپرده شد. این ویژگیها دستکم بر روی کاغذ بسیار مهم بودند. بنابراین شاید پژوهشی که متناسب با چنین وزن و اهمیتی باشد، انجام نشده است. اما شمار آنها فراوان است.
عظیمی همچنین در پاسخ به سوالی دربارۀ جایگاه مشروطه پژوهی در نظام دانشگاهی و درسی ایران، پاسخ داد که حتما تاریخ مشروطه از سرفصلهای دپارتمان تاریخ است؛ اما مشروطهپژوهی به یک کرسی دانشگاهی تبدیل نشده است. وی گفت که پس از انقلاب مشروطه تا سال ۱۳۰۰ آزادیهای دموکراتیک وسیعی وجود داشت. اما در دوران پهلوی نگاه مثبتی به انقلاب مشروطه وجود نداشت. پس از انقلاب نیز نگاه به حوزۀ سیاست تغییر کرد. بنابراین شاید این سیر تاریخی مانع از آن شد که تاریخ مشروطه جایگاه درخوری در دانشگاه پیدا نکند. هر چند از دهه ی ۱۳۵۰ تلاش های زیادی صورت گرفت.
مشروطۀ گیلانی: جنبش محلی یا ملی
ناصر عظیمی گفت: در جنبش مشروطه ما نشانهای از محلیگرایی نمیبینیم. برای مثال زمانی که تبریز در محاصرۀ قوای محمدعلی شاه بود، و همزمان قوای روسیه به تصرف تبریز عزم کرد، انجمن ولایتی تبریز به محمدعلی شاه نامهای نوشت با این مضمون که: به رغم این جنگ ۹ ماهه، ما قوای شما را میپذیریم تا روسیه تبریز را تصرف نکند. البته این نامه نتیجهبخش نبود. اما از محتوای آن میتوان نتیجه گرفت که تبریز حاضر به پذیرش استبداد صغیر بود، اما حاضر به تسلیم در برابر بیگانه نبود.
در گیلان نیز به همین ترتیب مسئلۀ قومی محوریت نداشت. در قیام ۱۹ بهمن ۱۲۸۷ که سردار افخم کشته شد و گیلان به دست مشروطهخواهان افتاد، آنها بلافاصله در تدارک حمله به تهران افتادند. برای آنان بسیار مهم بود که پایتخت ایران را ازا استبداد محمد علی شاهی نجات دهند و در نتیجه بلافاصله پس از به دست گرفتن قدرت در گیلان در اواخر بهمن ۱۲۸۷، در اوایل اسفند به طرف تهران حرکت کردند. اردوی مجاهدین گیلانی پس از آن که به قزوین رسیدند و قزوین را تصرف کردند، بختیاری ها را نیز برای حمله مشترک به تهران دعوت کردند. بنابراین ما در این جنبش دست کم در رشت – انزلی و تبریز با نگاه محلی روبهرو نیستیم.
در داخل پرانتز بگویم که پس از جنبش جنگل که بلشویک ها وارد ایارن شدند، بلشویکها خوانش خاصی را از دیدگاههای لنین ارائه کردند. لنین در ۱۹۱۵ مقالهای با عنوان حق تعیین سرنوشت نوشت و در آن استدلال کرد که اقوام روسیه میتوانند تا حد جدایی دست به مبارزه بزنند. هر چند خود دست کم در قفقاز جنوبی به این احکام خود پای بند نبود اما پس از ورود بلشویکها به ایران این دیدگاه در حزب کمونیست ایران انعکاس پیدا کرد و جزوی از برنامه آن شد. اگر برنامههای حزب کمونیست ایران در کنگرۀ دوم موسوم به کنگرۀ ارومیه در ۱۳۰۶ را مورد توجه قرار دهید، میبینید که از اصول برنامه ای آن خودمختاری تا حد جدایی است. بر این اساس از سال ۱۲۹۹ که حزب کمونیست در ایران تشکیل شد، این دیدگاه به برنامۀ گروههای چپ ایران وارد شد که برای خود آنان نیز در ایران سوء ظن های بسیاری پدید آورد. در این زمینه من به مقالۀ بسیار مهم بابک خسروی با عنوان مبحث ملی و بررسی اجمالی آن در ایران ارجاع میدهم. امیر خسروی در این مقاله به تفصیل به این موضوع پرداخته و ساختار اقوام ایرانی را در مقایسه با اقوام روسیه تحلیل میکند و نشان میدهد که جدایی طلبی با بستر اجتماعی ایران همخوانی ندارد.
عظیمی ادامه داد: از این رو می خواهم تاکید کنم که ما در مشروطه با محلیگرایی و با جدایی طلبی رو به رو نیستیم و امروز نیز نباید چنین رویکردی داشته باشیم. ما باید خواهان برابری میان اقوام در چارچوب دولت-ملت ایران باشیم. با تشکیل دولت-ملتها در جهان مدرن جداییطلبی از مسائل مهمی بوده که به تنشهای خونینی منجر شده است. به نظر من جریانهای سیاسی باید شعار برابری اقوام را محور کار خود قرار دهند و از هر گونه تفکر جدایی طلبی بپرهیزند. ضمن آن پافشاری کنند که همه اقوام باید حقوق برابر داشته باشند.
مسئلۀ اختلافات قومی در بازخوانی تاریخ مشروطه
ناصر عظیمی در پاسخ به این سوال که آیا تأکید فریدون آدمیت و همچنین شما بر نقش گیلان در مشروطه زمینهساز اختلاف قومی نیست، چنین گفت: تبریز شعلۀ مقاومت را در برابر استبداد برافروخت. شاید اگر تبریز نبود، در رشت نیز چنین مقاومتی شکل نمیگرفت. از ستارخان به هنگام محاصرۀ تبریز جملۀ معروفی به جا مانده با این مضمون که: کاش شهر دیگری نیز برمیخاست تا فشار قوای محمدعلیشاه بر تبریز کاهش یابد. یادآوری کنم تشکیلاتی که در گیلان استبداد محمد علی شاهی و حاکم آن را برانداخت و سپس به طرف تهران حرکت کرد و سپس۳۵۰ کیلومتر با پای پیاده در طول سه ماه خود را به تهران رساند که به برانداختن استبداد صغیر منجر شد، نام خود را « کمیته ستار» گذاشته بود. این نشان می داد که چقدر همدلی بین مبارزین مشروطه گیلانی و تبریزی وجود داشت. این همدلی نبود مگر آن که هدف همه آنان یکی بود: آزادی و پیشرفت ایران. بنابراین این ذهنیتی که امروز بلافاصله به ذهن ما خطور می کند ، محصول کنش های سیاسی است که بعد از مشروطه در ایران شکل گرفته و موجب این تفکر شده است.
من در کتاب خود تاریخ گیلان (از ورود شاه عباس اول به گیلان تا پایان انقلاب جنگل) یادآوری کرده ام که رشتیان ارادت خاصی به انجمن ولایتی تبریز و به ویژه به شخص تقیزاده داشتند. وقتی مجاهدین مشروطۀ گیلان به سوی تهران حرکت کردند، انجمن ولایتی تبریز آنها را منع میکرد. زیرا روسیه هشدار داده بود که تهران را تصرف خواهد کرد. سید حسن تقی زاده به مجاهدین گیلانی که قزوین را تصرف کرده و عزم جزم کرده بودند که به تهران بروند، می گفت که اگر شما به طرف تهران حرکت کنید، روسیه گیلان و قزوین و تهران را تصرف خواهد کرد . همان گونه که تبریز را تصرف کرده است( تبریز در ۹ اردیبهشت ۱۲۸۸ خورشیدی توسط قوای روسی تصرف شده و مجاهدین زیر فرمان ستارخان و باقرخان را خلع سلاح کرده بود). مجاهدین گیلانی که در ۱۵ اردیبهشت ۱۲۸۸ یعنی یک هفته بعد از تصرف تبریز توسط قوای روسی، قزوین را تصرف کرده بودند، به احترام این هشدار انجمن ایالتی تبریز حدود ۵۰ روز در قزوین ماندند و با تلگراف با انجمن و تقیزاده مذاکره کردند و سرانجام آنان را قانع کرده تا به ترهان حمله کنند. این ها همه نشان می دهد که همدلی ملی و میهنی زیادی بین مبارزان وجود داشت و ما امروز حتی اگر بخواهیم نیز نمی توانیم آن همدلی و همسویی در آزادی ایران را خدشه دار کنیم.
اما در تاریخنویسی باید به واقعیتها استناد کنیم. چنانکه همواره گفتهایم که تبریزیها برای مشروطه جانفشانیها زیادی کردند. تأکید ما بر گیلان به عنوان پرچمداران حرکت به سوی تهران اشاره به یک واقعیت است و منظور از آن کمرنگ کردن نقش تبریز و یا بختیاری نیست. عدم همراهی تبریز در این حرکت به سبب آن بود که روسیه آنها را پس از ده ماه مقاومت جانانه علیه محاصرۀ محمدعلیشاه، به تسلیم واداشته بود و دیگر از ۹ اردیبهشت ۱۲۸۸در تبریز مقاومتی وجود نداشت. اما جای آنان را که با مقاومت خود شعله های ضد استبدادی را برافروخته بودند، کسانی در گیلان و بختیاری گرفته بودند.
نقش جغرافیا در مشروطه
ناصر عظیمی در پاسخ به این سوال که چرا همۀ مناطق ایران در جنبش مشروطه نقش فعالی نداشتند، به اهمیت عامل جغرافیا اشاره کرد و گفت: نیمۀ شمالی ایران (جز مشهد و خراسان) در مشروطه مشارکت زیادی داشت و از دلایل مهم آن همجواری جغرافیایی با قفقاز جنوبی بود. در نتیجه تبریز و رشت- انزلی و قزوین و تهران در این جنبش نقش زیادی داشتند.
نویسندگان تاریخ شوروی بر این نکته تأکید کردهاند که جدایی قفقاز به نفع این خطه بوده است، زیرا رشد روابط سرمایهداری در قفقاز پس از این جدایی بسیار سریع رخ داد. این استدلال تاحدی در راستای توجیه تعرض روسیه به ایران است؛ اما بخشی از آن نیز درست است. زیرا پس از این جدایی است که تحولات مدرن و رشد روابط سرمایه داری در قفقاز جنوبی شکل میگیرد و آن را به حلقۀ رابط میان اروپای مدرن ( همچنین مسکو و سن پترزبورگ) با ایران در نیمۀ شمالی تبدیل میکند. بنابراین این همجواری جغرافیایی، ترجمان دسترسی نیمۀ شمالی ایران به اندیشه های نوینی بود که از این منطقه می رسید. وقتی جنبش مشروطه در ایران شروع شد، پیش تر این جنبش در روسیه وقفقاز جنوبی در سال ۱۹۰۵ (۱۲۸۴) شروع و پایان یافته بود و تجارب فراوانی از آن به دست آمده بود که حالا می توانست در ایران از آن تجارب بهره گرفت.
تنوع هویتی در گیلان دوران مشروطه
ناصر عظیمی در بارۀ هویت و فرهنگ گیلانی در دوران مشروطه گفت: مسلما در آن دوران تقسیمبندی زیادی در این فرهنگ وجود داشت. رشت و انزلی محور مرکزی گیلان بودند که بر سر راه مهمترین راه ارتباطی و حمل و نقلی پایتخت با دنیای خارج قرار گرفته ولی سایر مناطق گیلان نسبت به این محور، پیرامونی تلقی میشدند. همین منطق مرکز-پیرامونی به همراه خود تنوع فرهنگی را به وجود آورده بود که در آن از نظر فرهنگی و سیاسی نیز این محور از هر نظر نسبت به مناطق پیرامونی بسیار توسعه یافته تر بود.
وی اشاره کرد: رشت و انزلی راه ورود به تهران نیز محسوب میشد؛ در ابتدای مشروطه حتی نمایندگان تبریز برای آمدن به تهران، این مسیر را طی میکردند. یعنی ابتدا از تبریز به تفلیس و باکو، و سپس با کشتی از باکو به انزلی میرفتند و از آنجا با راه کالسکهرو به تهران میآمدند. به همین دلیل، رشت مرکز مهم اشاعۀ نوآوریهای سیاسی و فرهنگی و فن آوری بود. حتی برای تهران. نوآوریهای فناورانه و فرهنگی و اجتماعی ابتدا در مراکز شهری بزرگ پدیدار میشوند و سپس به جاهای دیگر نشت میکنند. مدارس، روزنامهها، کارخانهها و حتی احزاب سیاسی … در بسیاری موارد بسیاری از این نوآوری ها به دلیل آن که رشت – انزلی دروازه ی محسوب می شد، ابتدا در رشت ظاهر می شدند. بنابراین، بر اساس این منطق مرکز و پیرامون، ما درون گیلان تقسیمبندیهای هویتی درونی داشتهایم.
نقش قهرمانان در جنبش مشروطه
عظیمی گفت: به نظر من نقش شخصیت در تاریخ مهم است. اما ما نمیتوانیم شخصیتهای ممتاز در رهبری جنبشها را از متن جامعه جدا بدانیم. آنها پرورشیافتۀ زمینههای اجتماعی عصر خود هستند. بررسی شخصیت آنها، پیوندشان را با بستر اجتماعی، جغرافیایی، تاریخی و سیاسی مشخصی را نشان میدهد. اما از سوی دیگر آنها افراد باهوشی هستند که میتوانند افقهای دورتری را ببینند و خواستههای اجتماعی را سریع تر درک کنند و در رأس جنبشها قرار گیرند. بنابراین میان این شخصیتها و زمینههای اجتماعیشان یک رابطۀ دیالکتیکی وجود دارد که یکدیگر را تحتتأثیر قرار میدهند.
عظیمی همچنین در پاسخ به سوالی که دربارۀ نقش کوچکخان جنگلی در جنبش مشروطه پرسیده شد، گفت: وی در جنبش مشروطۀ گیلان نقش رهبریکننده نداشت. وی در نقش یک مجاهد فدایی در خدمت کمیتۀ ستار به رهبری حسینخان کسمایی، سردار محیی، میرزا کریمخان رشتی بود. وی بعدها در جنبش جنگل نقش رهبری بر عهده گرفت.
میراث فرهنگی مشروطه در گیلان امروز
ناصر عظیمی گفت: پس از گذشت بیش از یک سده، ارزیابی تأثیر جنبش مشروطه در گیلان امروز کار دشواری است. وی گفت: به نظر من نخستین تأثیر را میتوان در مطبوعات دید. گیلان در دوران مشروطه یکی از مراکز سه گانۀ مطبوعاتی و روزنامهنگاری ایران بود. نخبگان گیلانی هنوز هم به سابقۀ مطبوعات گیلان افتخار میکنند. شاید بتوان دومین اثر مشروطه را در پیدا شدن شعر نوین گیلکی جستجو کرد. حسین خان کسمایی نخستین اشعار مدرن گیلکی را سرود و مضامین انقلابی را وارد شعر کرد. یادآوری کنیم که کسانی معتقدند که پیش از نیما، حسین خان کسمایی شعرنو را به زبان گیلکی سروده است و برای ان نمونه های فراوانی نیز ارائه می کنند.
لینک در اینستاگرام:
https://www.instagram.com/tv/CVAmmehDSFD/?utm_source=ig_web_copy_link