ازگذشتهها، قمرود این خواهرخوانده زندهرود و عامل حیات منطقه جبال، با چند رستاقِ (شهرستان امروزی) ایالتِ قم شناسا شدهاست.سرگذشت رستاق ثیمره در محدوده اصفهان و رستاق انار در مجاور نیزار قم با این رود گرهخورده و شهر باستانی و گاهافسانهای ثیمره (کوچک و بزرگ) مبدا لعلبار قلمداد شدهاست. جایی که هنوز بر سر نگارش نامش بحث است چه رسد به اصالت وتاریخش. اما هرچه هست جربادقان و خمهین کهن، امروز هم آبشخور و سرچشمهساز این رود هستند. میتوان گفت از خمین و محلات تا تهران، هر «ضیعت وعمارت» یا بسا شهر و روستا و مزرعه، مستقیم و غیرمستقیم با این رود و کوههای اطرافش خاصه کوههای هفتاد قله، قوام و دوام یافتهاند و فرهنگشان به لحاظ تاریخی با این مارپیچ آبی همپیوند شدهاست. محلات در گوشهی پرتی از این موقعیت، به یمنِ بزرگترین چشمه طبیعی منطقه، حیات و سرزندگیِ استثنایی یافته و اگر مصرف و جمعیت بگذارند شهر باصفای«جوی و چنار» برازنده آن خواهدبود. خیابان های آگنده از چنارهای سبز (دارای برچسب و کد) و نهرهای در ترنم، همه به یمن سرچشمه پرآب و جذاب گردشگرِ محلات است که خود را از محدوده پارک بزرگِ گردشگری و تفریحی تا دل شهر رسانده و سرسبزی و لطافت را ارزانی جایی کرده که امروزه عکس نامش به محلاتی تکین و جدید، محدود می گردد و کنجد، ارده و حلوا و گل و گلخانهها، آنرا به قطب کشاورزی و هلند ایران در پرورش گلهای خانگی نزدیک میکند. لطافت و دنجیِ شهر به همراه دو عنصر آب و سبزی، پای سرمایه و مهاجرت را هم به شهر بازکرده اما ظرفیت پاسخگویی این چشمه و طبیعت سبز در اینده مشخص خواهدشد. این ظرفیتِ رشدآفرینی را در ساخت یک برج مدور و استوانهای بر روی تپه ورودی شهر میتوان دید.این ساخت و ساز ما را به یاد قلعه خشتی معروف آقاخان محلاتی درشهر هم می اندازد.جلال و حشمت و عمارت این داماد اسماعیلی فتحعلشاه با ساخت این قلاع بزرگ، یادگار زمانهای بود که اینک از آن در محلات چیزی نمانده و شاید تنها اثر زنده آن را روستای قلعهای دولت اباد در کنار نیزار و خاطرات ناصری[i] بتوان برشمرد. اما در این عصر ودر این شهر کوچک، این برج۸طبقه بر روی تپهای در ورودی شهر همزمان اسطوره برج بابل و معماری های عجیب مذکور در تاریخ قم و حوضچهها و جوی های شیر را نیز یاداور میکند.
در پایین دست این شهرِ جاخوش کرده در لابلا و انزوای تپهها و کوهها، اناربار از خمین سر رسیده ودهکدههای باقرآباد و نیمور را به سوی قم ترک میگوید تا به کسوت نامِ قمرود درآید. این سفرِ رود با خود تاریخ و تمدن و ساخت و ساز و فرهنگِ لایهلایه و کهن و رسوبکرده در دشت و شهرها را پدید میآورد. تاملی در تکتک اسامی شهر و روستای حاشیه این رود تا آن سوی قم، چونان دانشنامه و گنجینهای است از تلِ خاک و گلِ آوار شده بر این منطقه و فراموشی و ویرانی اکنونش. شهادت دوباره این امر که جهان و شهرها و مکانها را نویسندگان و عالمان جاودانه میکنند نه صرف سازندگان و سیاستپیشگان. مستند سرودِ دشتِ نیمور(محمدرضا مقدسیان،۱۳۶۷) با درکنار هم قراردادنِ سد ساسانیِ روی قمرود، سنت لایروبی انهار و قناتها و بیلگردانی نه تنها آیین کهن بیلگردانیِ نیمور و باقرآباد، بل سنت پهلوانی و جشن آب و انسانشناسی یاریگری(فرهادی،۱۳۸۸)و قنات و لایروبیِ یکی از بزرگترین قناتهای ایران را جاودانه وحفظ کردهاست. مسیر رود جابجا حکایتگر و دربردارنده آثار تاریخی و فرهنگیِ کهن (و مثلا میراث فرهنگی و سرمایه هویتی و اقتصادی امروز) ماست. قصههایی که در غصه صنعت و بیخبری گم شدهاند. این اهمیت را به خوبی در توصیف و توجه سه تاریخگذار و مولف تاریخی وبزرگ ایران از این رود و اماکن پیرامونش میبینیم. توصیفات قمی، حمزه اصفهانی و همدانی موید وجود تمدن و حیات کهنتر از زمانه انها (قرن۳ق) بر حاشیه این رهرود بودهاست. همدانی آثار نیمور را یکی از۴ عجایب تاریخی عصرش انگاشتهاست. اما اینک آتشگاه نیمور پس از یک مرمت، در پسِ دهها کارخانه سنگبری ناپیدا و گمنام و غریب باز روبه تخریب است. اثری که حمزه آنرا بعنوان چشم و چراغ اردشیر و فانوس شبانهِ رهزدگان دوردست ترسیم کرده، علیرغم مرمت چنددهه پیش، در پناه یک روستا جاخوش کردهاست. بقایای سنگ و ساروج ۸متری در دشت نیمور که میل میلونه نام دارد نیز احتمالا عجایب مورد نظر همدانی است که اینک محو دشت و بی پناه رها شدهاند و اثری از نقش و نگار و شکوه ثبت شده آنهادر کتب تاریخ نیست[ii]. .ظاهرا این منطقه را قبلا چهارطاقی میدانستهاند که با توجه به قلعه جمشیدی اطراف و نام آتشکده ورنه/وره با سنت معماری ساسانی مطابقت دادهمیشود. آن سوی رود، روستاهای دیگری در معرض تخریب یا تغییر قرار دارند که خود، مجسمه و پستوی بزرگ دیگری از تاریخ و میراثند.اگر جاده محلی محلات به آبگرم و قم را در کرانه مسیر قمرود برگزینید روستاهایی تکتک، سربلند داشتهاند که اندرونشان، نشانهایی پر از ثمره تلاشهای هزاران نسل انسانی است. لرجان (لر+گاه = بریدگی رود) با سیمای ظاهرا تغییرشکل یافتهاش ما را به خود نمیخواند، مگر عکس کوچکی از یک قلعه خشتیِ ِنقشبسته بر تابلو رنگ و رو رفته نام روستا. همین عکس بیداریمان میکند از گنجی عظیم و بر باد و خاک رها شده. قلعهای بزرگ با ۸برج و بارو که حیات قدیمی روستا را دربر گرفته و از معماری و قلعههای محدود ایران است. اما خالی از سکنه، درحال ویرانی. روستای جدید با سیمای دیگر در کنار این دژ خشتی و با حمله و تخریب شدید این بناهای خشتی با معماریای بیهویت، سرپا ماندهاست. این مجموعه و روستای قلعهای درصورت ترمیم میتوانست یکی از بزرگترین و جذابترین مکانهای گردشگری وفرهنگی شود. اما نام و یاد و گفتمانی از این اهمیت را در منطقه نمیبینم، چه رسد به برنامه و نجاتبخشی.
قلعه خشتیِ بیسکنه و رو به تخریب لریجان
به نظر می رسد، در محدوده اناربار، به دلیل وجود آب و خاک و محوریت کشاورزی در مکان مسطح، شیوه زیست تا اوایل پهلوی، کار در زمین ودر روز، و اسکان در قلعه و در شب، برای امنیت و در امانبودن از غارت و چپاول بودهاست. لذا این روستاهای متشکل از چندین خانه و محلهِ متمرکز درگرداگردِ قلعهای با برج و باروهای چندگانه دیدبانی را در بیشتر نقاط این مکانهای دشتی شاهدیم. تنها بازمانده این گونه سکونت در ایران درامتداد این رود که اینک سکنه و زیستِ تاحدی فعال دارد، روستای دولت آباد نیزار(منتسب به اقاخان) است که اخرین بازماندگانِ درحال زندگی آن، اکنون به پیری رسیدهاند اما معماری خشتیقلعهای آن تاحدی حفظ شدهاست. دو مستند ساخته فرهاد ورهرام از روستای طالب اباد تهران نیز وجود این ساختار قلعه اربابی و از نوع ایرانی را در حاشیه ورامین (با رود کرج) در فاصله زمانی نیم قرنی و البته بعد از محو آن برای ما به یادگار گذاشتهاست. موضوعی که تا دیر نشده حداقل باید به پژوهش و بررسی میدانی نهاده شود.
وقتی قمرود میدود و چون قمری از ثیمره میپرد و به پای سد میرسد بازهم شاهد غمزه ودرخشش روستاهای تاریخی در اطرافش هستیم. نخجیروان در خود شکارگاه و خرمی و آبادانی بزرگ این منطقه را در گذشته فریاد میزند. حتی اگر بقعه زیبای امامزاده محمد و یادکرد قمی در شجره طالبیون قم و سال۲۰۵ق این روستا هم نبود، همین نام منحصربهفرد برای قدمتش کفایت میکرد.چراکه عنوان نخجیر و شکار در توپوگرافی دشت و صحرای این منطقه تا آنسوی دلیجان،نراق و جاسب (سه مکان مهم تاریخی) با آب و هوا و مراتع بزرگشان ما را با غار بزرگ چال نخجیر مجاورشان، باز به تداعیهای معنایی و باستانی میکشاند. اما ماندن به صرف نام وبیتلاش و غنای فرهنگ نیست، درکنارنخجیروان علاوه بر روستاهای مُزوَر و محمدآباد کهن، جاده شوسه ۲کیلومتری ما را به افشجرد میرساند که به لطف افشینگرد ومزرعه مهرآباد قمی در تاریخ ماندگار شده، اما اینک با کمترین جمعیت، با راهی خاکی(علیرغم ۲کیلومتر راه تا جاده اصلیِ آسفالته) در حالی نزار و محو است. خرابههای قلعه کهن، آبانبار صفوی رو به نابودی و خانههایی اندک، علامت ونشانی از ماندگاری مکانی که حاج سیاح در سفرهایش به دور دنیا، با شروع از محلات، در انجا اقامتمیکرد، برخود ندارد. آنسوتر ازپیچ و خم کنونیِ قمرودِ رسیدهِ به آستانه دلیجان، در میانه چند کوه، خورهه یا خورگیرِ منطقه اناربار، یکی از معدود آثار باستانی دوره اشکانی ایران را در خود جای دادهاست. بیداری باستانشناسانه ایران را از این روستا دانستهاند. سلطان صاحب قران در دوسفر سالهای ۱۲۷۶ق و ۱۳۰۹ ق به عراقِ عجم و نزول اجلال چندروزه در محلات، دستور به کاوش و عتیقهیابی این مکان را دادهاست و ملازمانِ آماتور اولین عکسهای تاریخ باستانشناسی و احتمالا اولین کاوش آن را در پای ستونهای یونانی و اسکلت های مدفون در کنارش، به ثبت رساندهاند و به تاریخیت و میراث این معبد اشکانی بیشتر افزودهاند. عکسهای اول کاوش را اقارضای عکاس و عکس های سفر دوم ۱۳۰۹ را ظاهرا اقایوسف عکاس از عکاسخانه مبارکه ! در صدارت شاهزاده منوچهر میرزا با یک هیئت برداشتند (عدل،۱۳۷۹) و شاه در مزرعه سست کندر محلات سرگرم آب و طبیعت گردید. او و اعتمادالسلطنه، محلات خوش آب و هوا را برای اسکان عراق عجم برگزیده بودند و درست عکسِ این ستونها که گلهای سرستونش افشاگر معماری یونانی بودند، اعتمادالسلطنه مسجد مخروبه محلات را بنایی یونانی دانسته بود[iii]. اما قمی (۲۰۴:۱۳۸۵) کهن ترین روایت مکتوب از معماری مهم آن را در سال۳۷۸ق ارائه کردهاست:«این دیه را –با میل آن-اسکندر بنا بهادهاست وبذین دیه چهارستون است از سنگ مدور، متساویه که در آن هیچ نتوی و فرجه و نقصانی وزیادتی نیست، کوئیا آن ستون ها تراشیدهاند و یک سنکست. و گویند که بر سر این ستونها قبه بودهاست از سنگ و الیوم بیفتادهاست.»
نخستین عکس از خورهه و اولین عکسها از باستان شناسی ایرانی در سال ۱۲۷۶ق
دومین عکس از خورهه ۳۰سال بعد ودر سال ۱۳۰۹ق همزمان با سفر دوم عراق عجمِ ناصرالدین شاه
[i] اعتماد السلطنه و ناصرالدین شاه در خاطرات سفرخود به محلات از این قلعه باشکوه اقاخان اما در حال تخریب گزارش هایی ارائه کرده اند.
[ii] گویند که نیمور سه برادر بنا کردهاند… و خفرهادخواهر ایشان (خفریده) بنا کرده است و به نام خود نهاده. و گویندکه خفرهادبن سهره …. بنا کرده است و به نام خود نام نهاده و آن بنایی عجبست است و تا الیوم قایم و محکم است و نقشهای آن باقیاند، کوئیا نقاشان وصانعان آن بامداد در آن آمده و شبانگاه بیرون رفته.»(قمی۱۳۸۵:۲۱۶).
[iii] «به علت نامعلومی اعتمادالسلطنه نتوانست خود به خورهه برود وگرنه مسائل روشنتر بیان میشد. اگر او ستونها را میدید به احتمال قریب به یقین متوجه سبک یونانی آنها میشد و در ثبت خاطراتش در روز یکشنبه ٢ ذی القعده ١٣٠٩ /٢٩مه ١٨٩٢(ص ٩٣٢، یعنی دو روز پیش از کاوش در خورهه) بجای یونانی دانستن مسجد محلات، خورهه را از ایشان میدانست: “بمسجد جامع محلات رفتم که حالا خراب است. خیلی قدیمی است. اصلا معبد بتپرستی یونانیان بوده در دو هزار وسیصد سال قبل، لیکن در غلبه اسلام مسجد شده، از وضع محراب و بعضی علائم پیداست که در زمان اسلام ساخته نشده است” عکس مسجد را که قطعاً منوچهر میرزا برداشته فوریه به چاپ رسانده است(ص ٣٢٩ متن فرانسه سفرنامه و ٢۶۶ متن فارسی). بعید نیست که او خود واژه “یونانی” را که عامه هنوز با آن آشنا نبودند و گاهی ناخودآگاه کلمه “رومی” را بجای آن استعمال میکردند جایگزین “رومی” که در محل شنیده بوده کرده باشد. غیر محتمل نیست که در ضمیر ناخودآگاه مردم محلی جابجائی پیش آمده بوده و آنچه که در خورهه است به محلات نسبت داده باشند» (عدل ۱۳۹۷).عکس های تاریخی جستار نیز از مقاله عدل برگرفته شده است.