این روزها در فصول سرد سال،باز هم با اخبار آلودگی هوا مواجه میشویم. روزهایی که هشدار آلایندگی هوا اعلام میشود و حتی گفته میشود که از ورزش در فضاهای باز هم پرهیز شود. آنچه که در این میان اهمیت دارد، نحوه سبک های زندگی ما ما در دهه های اخیر است که منجر به زنجیره وسیعی از آلودگی ها در زیست جهان طبیعی و فرهنگی ما شده است. آنگه در زندگی مدرن ما، به عنوان یک مفروضه مهم در نظر گرفته شده است، تفکیک طبیعت از انسان است. به همین دلیل طبعیت به عنوان ماده ای در خدمت انسان تعریف شده است که تلاش ما انسان ها هم برای بهره برداری وسیع از آنست. این شیوه زندگی هم در نظام اقتصادی ما رخنه کرده است و هم در نظام فرهنگی و سیاسی ما. نظم حکمرانی درکشور ما به گونه ای بوده است که به دنبال استفاده حداکثری از منابع طبیعی است، بی آنکه نگران پیامدهای آن باشد. از این روست که مسئولیت پذیری ما نسبت به فعالیت ها و سیاست هایی که در قبال خودمان و حتی در قبال طبیعت به معرض فراموشی گذاشته شده است. همه چیز در ذیل سیاست مصلحت برای تامین نیازهای فوری انسانها و جامعه مصرف میشود. این موضوع در منابع آب،خاک، هوا،سوخت های فسیلی، و… به وفور دیده میشود. نتیجه اش زنجیره ای از پیامدها و آثار مخربی است که در همه این عرصه ها دیده میشود. در این میان آلودگی هوا را می توان به طور خاص در نظر گرفت. آنچه که حاصل الگوهای حمل و نقل،سرمایش و گرمایش، مصرف مواد مصنوعی (حاصل از فعالیت های مصرف سوخت در تامین آنها) و بطور خلاصه،حاصل سبک زندگی ما هست،وضعیت اسفبار محیط زیست ماست. نتیجه اش آن شده که برخی آمارها ،از مرگ حدود سی الی چهل هزار ایرانی بخاطر آلودگی هوا خبر میدهند.
نگاهی به آمارهای مرگ و میر و هزینه های سایر الودگی های محیط زیستی، بیانگر وضعیت بغرنجی است که نشان از عدم تمایل ما در اصلاح و ضع موجود دارد. شاید عدد سی هزار نفر در سال برای برخی سیاستگذاران چندان مهیب نباشد،اما اگر آن را در توالی چندین سال و چندین دهه در نظر بگیریم ،با یک فاجعه بزرگ انسانی مواجه میشویم. از این رو مساله آلودگی هوا،بخشی از یک جریان یا فرآیند بزرگ در زندگی ما ایرانیان است که میتوان آن را بحران محیط زیست ایرانی نامید. این بحران بیش از هم سویه های داخلی دارد و حاصل عملکرد مردم و حکمرانی در کلیت آنست. حجم بالای سوخت مازوت در سالهای اخیر، بخشی از این نوع حکمرانی غیر مسئولانه نسبت به محیط زیست است. در منطقی که قاعده اصلی آن گذر زمان و الویت های موقتی با هزینه منافع ومنابع پایدار کشور است. به همین سبب حل بحران های محیط زیستی،قبل از هر چیز نیازمند بازتعریف رابطه ما با طبیعت، نه به مثابه منبع استخراج،بلکه به مثابه بستر زندگی و کلیتی که ما نیز بخشی از آن هستیم،است. از این منظر این بازتعریف رابطه انسان و طبیعت، همراه با نوعی مسئولیت پذیری در الگوهای رفتاری فردی و نهادی در جامعه ما،میتواند زمینه ساز تغییراتی باشد که در بلند مدت،منجر به کاهش آلودگی ها و هزینه های مستقیم و غیر مستقیم آن بشود. اقتصاد سیاسی ما در دهه های اخیر به سویی رفته که رکن اصلی آن استثمار همه جانبه منابع طبیعی از نفت و گاز گرفته تا آب و خاک و هوا است. ریزگردهایی که نتیجه عملکرد ما در مدیریت منابع آبی است،آلودگی هایی که ناشی از مصرف بی رویه سوخت های فسیلی است و در اسلهای اخیر هم مصرف مازوت بدان اضافه شده ،و بی توجهی به پیامدهای بومشناختی فعالیت های ما،در نهایت منجر به این موقعیت بغرنج شده است. موقعیتی که مستلزم بازاندیشی اساسی در سبک زندگی،سبک حکمرانی ونظام فرهنگی ماست. در غیر اینصورت هزینه این بی توجهی ها،جان هزاران انسانی است که روزانه بطور تقریبی و میانگین، صد نفر قربانی هوای آلوده در ایران می شوند. این به معنای یک فاجعه انسانی آرام و بی صداست. نه تنها جامعه در قبالش احساس مسئولیت نمی کند، بلکه هیهچ مقام مسئولی هم برای آن نیست. به همین دلیل ایده محوری من در این نوشتار، احیا و محریت بخشی به مفهوم مسئولیت فردی و جمعی در قبال زندگی و محیط زیست است. در غیر اینصورت هزینه ای سنگین توسط جامعه در قبال این بی توجهی باید پرداخت شود.