انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نخستین سنگِ هستی

 

این نوشته دنباله‌ نوشته‌های پیشین از همین نویسنده با عناوین، (جستجوی خالق در مخلوق، امر محال)، ( پندار جستجو) و (بی‌نهایت و بی‌کران) است. از اینرو مطالعه آنها برای درک بهتر این یادداشت کمک کننده خواهد بود.
ماهیت هستی چیست؟ جنس اجزای هستی چیست؟ جنس هستی متفاوت با اجزایش است؟ ماهیت هستی از کجا شکل یافته است؟ منشاء این تنوع بسیار در اجزای هستی از کجاست؟ آیا می‌توان ویژگیهایی برای آن تعریف کرد؟ آیا هستی واقعا متنوع و متکثر است یا تنها اینطور دیده می‌شود؟
در نوشته‌های پیشین توضیح دادیم که هستی هر آن چیزی است که هست. تمام هست‌یافته‌ها در هستی هستند و هستی حاصل بودن تمام آنهاست. هر آنچه به کمک پنج حس خود درک می‌کنیم و آنچه به آن می‌اندیشیم و در موردش صحبت می‌کنیم هستی یافته است. و جزو هستی است. و گفتیم که از آنجا که انسان موجودی هستی‌یافته است و در هستی است تمام مجموعه حسی، گفتاری و ادراکی‌اش هست‌یافته‌ها هستند. و دسترسی به غیر از آن ندارد. و تعریف نیستی برای انسان را در قالب نیستی نیست، توضیح دادیم. انسان ساکن و حاضر در هستی هیچ ارتباطی با نیستی ندارد. انسان موجودی با قابلیت پرسشگری و جستجو در هستی است. و تمام آنچه می‌پرسد و پاسخ احتمالی‌اش هر‌ چه که باشد در هستی خواهد بود.

حال هستی چه جنسی دارد؟ این جنسیت از کجا سرزده و روییده است؟ ماده اولیه آن چیست؟ و منبع فرآهم‌آوری آن کجاست و چیست؟ تنوع اجزا و تفاوت ماهیت و جنس آنها ظاهرا در هستی واضح و غیرقابل انکار است. انواعی از اَشکال و مواد گوناگون در هستی هست. در حالت کلی تقسیم‌بندی جانداران و غیرجانداران با زیرگروهها و اعضا و اجزای بسیاری از هرکدام را می‌توان قائل شد. اولین تفاوت جانداران و غیرجانداران در جان است. این جان را می‌توان هوشیاری، آگاهی، اختیار، اراده و دیگر کلمات مشابه تعبیر کرد. بهرحال جانداران انسجامی دارند که تا حدودی بسته به جایگاه تکاملی آن جاندار توسط جان از آن محدوده منسجمِ پیکره جاندار باخبرند و در حفظ آن می‌کوشند. ماهیت این جان چیست؟ از چه چیزی ساخته شده است؟ آیا در همه جانداران مشابه است؟ آیا در تمام اعضای یک گروه جاندار مشابه است؟ مثلا تمام گربه‌ها جانی شبیه هم دارند یا نه؟ چیزی با عنوان جان گربه‌ای، که مشابه و تکثیر شده در کالبد تمام گربه‌هاست، وجود دارد؟ آیا جان گونه‌های مختلف جانوری یا گیاهی غیر از تفاوت مربوط به کالبد، تفاوت در ماهیت هم دارند؟ یعنی تفاوت جان یک پستاندار عالی با یک حشره از اساس و در ساختار است یا مثلا جان حشره تعداد واحد جانی کمتری نسبت به یک پستاندار عالی دارد ولی ماهیت مشابه دارد؟ و تفاوت گونه‌ها تنها در تعداد واحدهای جانی است یا نوع آنها هم متفاوت است؟ و البته یک سوال ظاهرا با پاسخ قطعی ولی کمتر بررسی شده که آیا واقعا غیرجانداران بی‌جان هستند؟ یا جانهایی فعال‌نشده دارند؟ یا جانهایی ساده‌تر؟ یا ما راهی برای ارتباط با جان آنها نیافته‌ایم و از آن بی‌خبریم؟
بررسی تفاوت جانها در انواع موجودات زنده و سایرین به شدت درآمیخته با نگرش‌های مختلف فلسفی و آیینی و قومی متفاوت است. و تفاوت‌های اساسی در بین این دیدگاهها در مورد پدیده جان وجود دارد. از نگاههای جانداربینیِ عارفانه و صوفی‌منشانه که حتی جمادات را دارای جان می‌دانند تا دیدگاههای میانه که جان داشتن را در انحصار موجودات زنده می‌دانند و نظراتی افراطی‌تر که غیر از انسان تقریبا جایگاه جانداری برای سایر موجودات قائل نیستند. بسیاری از این دیدگاهها را حتی نزدیک به هم نمی‌توان کرد. و متر و معیاری هم برای اثبات درستی هیچکدام به دیگران در تمام طول تاریخ بدست نیامده است. هرچند امروزه زیست‌ شناسی در تشخیص و نشان دادن علائم زیستی جانداری کمک شایانی می‌کند. ولی این اختلاف دیدگاه همچنان در خلال قرون و اعصار پابرجا و ادامه‌دار است. بعد از بررسی اختلاف اساسی مسئله جان که تقریبا به جز روایتگری قولهای مکاتب و آیین‌های مختلف کار خاصی در توضیح و تبیین آن نمی‌توان کرد. به سراغ تفاوت بخش مادی هستی می‌رویم. جانداران و غیر آنها چه تفاوتی در جنس اجزای قابل رویت دارند؟ در بخش دیدنیِ هستی علوم به کمک ما می‌آیند. و متر و معیاری در اختیارمان می‌گذارند. تفاوت اجزای موجودات زنده و غیرزنده و بررسی هرکدام آنها دوشاخه مهم شیمی آلی و شاخه‌هایش و شیمی معدنی و زیرمجموعه‌هایش را به تکامل رسانده است. شیمی آلی شیمی حیات و زنده‌ها را بررسی می‌کند که با محوریت و تفاوت اساسی اتم کربن شکل گرفته است و شیمی معدنی سایر اجزای جهان را از انواع اشیا و اجسام و ویژگیهای ساختمانی و سازنده آنها را بررسی می‌کند.
واحد سازنده موجودات زنده سلول است. ساده‌ترین موجودات زنده تک سلولی‌ها هستند. موجوداتی که تنها یک سلول دارند. و تمام ماهیت آنها همان یک سلول است. باکتریها و آغازیان جزء این دسته از موجودات هستند. با افزایش تعداد سلولها، بافتها شکل می‌گیرند که دو شاخه بزرگ بافتهای گیاهی و جانوری را شکل می‌دهند. و موجودات به دو دسته کلی گیاهان و زیرمجموعه‌هایشان و جانوران و زیرمجموعه‌هایشان تقسیم می‌شوند. گیاهان خود از انواع بسیار ساده تا گیاهان متکامل‌تر دسته بزرگی از موجودات هستند. و جانوران از حشرات تا ماهی‌ها، دوزیستان، خزندگان، پرندگان و پستانداران پیشرفته‌تر می‌شوند. سلول گیاهی و جانوری تفاوت و شباهت‌هایی دارند. هرچه موجودات از نظر تکاملی نزدیکی بیشتری داشته باشند شباهت سلولی آنها بیشتر است و برعکس. اما واحد تشکیل دهنده غیرجانداران اتم است. اتم‌ها مشخصات منحصر به فردی دارند که با توجه به اجزای کوچکترشان که الکترون، پروتون و نوترون باشد. به انواع مختلفی طبقه‌بندی می‌شوند و همگی در جدول تناوبی عناصر قابل مشاهده و بررسی هستند.

اما سلول خود از چه تشکیل شده است؟ سلول هم گرچه واحد پایه‌ای و غیرقابل تجزیه موجود زنده است، اما هر سلول از تعداد زیادی اتم درست شده است. انواعی از اتمهای مختلف در کنار هم اجزای مختلف سلول شامل غشاء، دیواره، هسته و اندامکهای داخل سلولی می‌سازند. پس می‌توان گفت موجود زنده هم در نهایت از اتمها ساخته شده است. اما مسئله این است که در موجود زنده اتمها پیش از آنکه طوری آرایش یابند که سلول را بسازند، بی‌جان هستند. ولی با تشکیل سلول اولین امکان جاندار شدن فراهم می‌شود. ولی در نهایت هم جانداران و هم غیرجانداران از اتمها ساخته شده‌اند. با پیشرفت ابزارهای فیزیک و شیمی نوین بشر موفق به شناسایی اجزای اتمها و سطوح زیراتمی شد. هر اتم اجزای سازنده‌ای دارد که الکترون و پروتون از آنهاست. اما بعدها متوجه شدیم که حتی آنها هم هرکدام از اجزای بسیار ریزتری ساخته شده‌اند. و این سلسله ذرات ریزتر تا جایی ادامه می‌یابد که ذراتی پیدا می‌شود که چیزی میان ذره و انرژی هستند. یعنی رفتاری ذره‌ای و انرژی‌وار هر دو را بسته به موقعیت بروز می‌دهند. در این صورت می‌توان گفت همه موجودات زنده و غیرزنده در نهایی‌ترین اجزای خود از انرژی شکل گرفته‌اند. و انرژی شکل بنیادی تمام اجزای هستی و تمام هستی یافته‌هاست. تعریف انرژی در فیزیک بسته به نوع حل مسئله و شاخه اختصاصی فیزیک تا حدی متفاوت است. اما در بررسی محض انرژی را در نهایت نوعی حرکت عنوان می‌کنند.
به نظر می‌رسد علی‌رغم آنکه در جدول تناوبی عناصر که شامل بیش از صد عنصر و اتم مربوط به هرکدام از آنهاست، می‌باشد. وبا تنوعی از انواع اتمها که در موجودات است، اما در نهایت تمام اجزای جهان، تمام مرئی‌ها و تمام آنچه می‌شناسیم ترکیبی از این عناصر و اتمهاست. و در سطح زیرین یا ریزتر تمام اتمهای همه آنچه در هستی است از الکترون و پروتون و در نهایت از انرژی ساخته شده است. می‌توان گفت عالم بستری انرژیکی دارد. یا دست‌ کم متشکل از ذرات بنیادی است. ذرات بنیادی دیگر تفاوتی با هم ندارند. یعنی در بستر نهایی آنچه که تشکیل دهنده ماست چه غیرجانداران و چه ما و تمام جانداران از اتمها و در نهایت ذرات بنیادی یا انرژی درست شده‌ایم. از سویی با اطلاعات بررسی انواع شهاب‌ سنگها و اجرام فضایی سقوط کرده بر زمین یا نمونه‌برداریهای فضایی سفینه‌های ارسالی به ماه و مریخ هم می‌دانیم که در ترکیبات آنجا هم اتمهایی مشابه به آنچه در زمین است، موجود است. و اتمهای آنجا هم همین اجزای زیراتمی ما را دارند. و از آنجا که هر اتمی تابش نوری و طیف نوری مخصوص به خود را با طول موجی انحصاری دارد با بررسی تابشهای کیهانی از دوردست‌ترین نقاط عالم، می‌دانیم دوردستها هم متشکل از همین اتمها و همین اجزای زیراتمی است. پس هستی بستری اتمی، زیراتمی و انرژیکی دارد. و این در تمام آن مشترک و موجود است. حال این ماده اولیه این سنگ بنای نخستین از کجا آمده و فراهم شده است؟ و این ماده اولیه چه نسبتی با خالق هستی دارد؟ خالق آن را چگونه و از کجا فراهم کرده است؟

در نوشته‌های پیشین توضیح دادیم که سطح پایه هستی زمان و مکان است. هرجا زمان و مکان هست، هستی هست. و هرآنچه هستی یافته است حتما در زمانی مشخص و مکانی معین در هستی ظاهر شده است. و هستی یافتن در مرحله اول کسب یک مختصات مشخص زمانی و مکانی است. از سویی بررسی کردیم که خود زمان و مکان جزء هستی یافته‌ها هستند. و اجزای هستی هستند. پس در نگاه آیین‌ها و روشهایی که هستی را دارای خالق می‌دانند. خالق هستی خالق کل آن و به طور ضمنی حتما خالق زمان و مکان هم خواهد بود. و دانستیم حتی در اندیشه‌های چند‌ خالقی هم در هر حال زمان و مکان به عنوان عضوی از هستی باید خلقت خالقی باشد. با توجه به اینکه خالق پیش از خلقتش قرار دارد. و این امری ناگزیر است، پس خالق زمان و مکان ناچار باید پیش از زمان و مکان باشد. اما پیش از زمان و مکان کجاست؟ خالق بی‌زمان و بی‌مکان است. و به عبارتی با توضیحات یادداشت (بی‌نهایت و بی‌کران)، بی‌کران است. به این معنا که خالق ازلی و ابدی و دارای زمان و مکان بی‌نهایت نیست. چرا که در اینصورت خود حاضر در زمان و مکان است. در حالی که آنها را خلق کرده است. بلکه پیش از آنها و بی‌زمان و بی‌مکان است. حال این خالق بی‌زمان و بی‌مکان یا بی‌کران در ساخت هستی زمان‌مند و مکان‌مند از چه ماده اولیه‌ای استفاده کرده است؟
بی‌زمان و بی‌مکان بودن و خارج از هستی بودن امکان بدست آوردن ماده اولیه برای ساخت را به کلی منتفی می‌کند. چرا که هر ماده‌ای که باشد ناچار هستی‌ یافته است و هر هستی یافته‌ای حتما دارای زمان و مکان است. پس در پیش از زمان و مکان نخواهد بود.
در یادداشت (جستجوی خالق در مخلوق، امر محال) بررسی کردیم که به لحاظ سطح انرژیکی امکان ندارد که خالق در مخلوق جا گرفته باشد. و این به لحاظ سطح بالاتر انرژی خالق برای خلق میسر نیست. اما از آنجا که خالق بی‌کران یا بدون زمان و مکان هم هست. پس هیچ هستی یافته‌ای به عنوان ماده اولیه در اختیارش نیست که از آن به عنوان خشت اول ساخت جهان استفاده کند.
اما او یک چیز دارد. که البته از جنس دارایی‌های هستی نیست. و در واقع تنها چیز برای اوست. تنها امکان خودش است. برای خلقت عالم در هر شکلی چه به صورت توضیحات ماده اولیه یا اتمها یا انرژی و یا هر سطح پایه‌ای دیگر، خالق از خودش استفاده می‌کند. چرا که منبعی غیر از او نیست، که این امکان تأمین ماده نخستین را فراهم کند. در واقع هستی از ماهیت خالق هر چه که باشد به تجلی در می‌آید. و هر جنسی در هر روایتی از خالق مدنظر باشد از کلمه، بُعد روحانی، عشق لایزال یا خرد محض همان جنس سنگ نخستین خلقت خواهد بود. که مستقیما از خود او نشأت می‌گیرد. خلق هستی چه یکباره و مطابق مدل بیگ بنگی در فیزیک یا در مراحل مختلف باشد در هر صورت مستقیما از آفریدگار هستی یافته و به ظهور رسیده است. و در ادامه تغییر و تبدیل‌های بعدی وانواع ترکیباتِ درون‌ماده‌ای که در این سنگ بنای نخستین رخ داده همه از همان سرچشمه اولیه ناشی می‌شود. در یادداشت (پندار جستجو) بررسی کردیم جستجوی خالق در واقع دور شدن از اوست. و توضیح دادیم که البته این به لحاظ وجودی ناممکن است. چرا که خالق به لحاظ بی‌زمانی و بی‌مکانی در واقع در عمق وجود هر موجود و هستی یافته‌ای است. به عبارتی در پیش از وجود هر موجودی خالق حاضر است. و از این رو جستجوی او بی‌حاصل است، چرا که هم‌ اکنون همه چیز در او مستقر و حاضر است. با یادآوری این مطلب می‌توان گفت ماده حضور هر هستی‌یافته‌ای هرچه که باشد، در واقع مستقیما از خالق تأمین شده است. و این روندی همواره است. چه خالق هستی را یکباره خلق کرده و نظاره‌گر او از نقطه خلق به سوی بی‌کرانگی زمان باشد و چه در روایت کوآنتومی آن که هر لحظه گویی از نیست سَر می‌زند، در هر صورت به دلیل برقرار شدن و پایدار شدن شبکه زمان و مکان بر امکان بوجود آورنده‌اش که در اندیشه‌های خالق باور، آفریدگار هستی خواهد بود، ماهیت هر چیزی مستقیم از خالق تأمین می‌شود. و در هر مختصاتی ظاهر می‌شود. هستی هر ماهیت بنیادین که داشته باشد یا هر روایتی را در مورد خلقتش پذیرفته باشیم، برای هست شدن تنها از خود منبع آن یعنی خالقش سنگ بنای نخستین یافته است. و امکانی جز این نداشته است. تنوع و گوناگونی موجود در هستی حاصل درهم‌آمیزی و ترکیبات خویش با خویش همان سنگ بنای نخستین است. و در نهایت بررسی به همان ذرات زیراتمی یا انرژی یا سوپ کوآنتومی می رسیم که نمی‌تواند منشأیی جز آفریدگارش داشته باشد.

در این حال مشخص می‌شود که هر آنچه تجربه می‌کنیم و یا به هر نحوی درک می‌کنیم بنیانی جز خالق هستی نمی‌تواند داشته باشد. این رابطه خالق و مخلوقی در خصوص خلقتهای درون هستی هم برقرار است. تولید مثل و تکثیر موجودات زنده چه گیاهی و چه جانوری که با وجود شباهت بسیار ظاهری و شباهت بسیار زیادتر ژنتیکی در حقیقت نوعی کپی کردن یک موجود به حساب می‌آید. و همین‌طور در خصوص آنچه انسان می‌سازد باز هم یکسانی میان انسان و محصولش وجود دارد. هم انسان و هم تولیداتش در انتهای بررسی ماده تشکیل‌دهنده‌شان به اتم، اجزای زیراتمی و انرژی ختم می‌شوند. و در آن نقطه اولیه بی‌تمایز و مشابه و یکپارچه هستند. چنانکه اتمهای بدن انسان با اتمهای یک کوه در عناصر مشترک تفاوتی ندارد. و در سطح پایه هر دو مشابه و یکسان اند و همین شباهت میان انسان با ساخته‌هایش نیز هست. به عبارتی تفاوت میان موجودات مختلف و تمام هستی یافته‌ها نه در سنگ بنای نخستین بلکه در آرایش و نوع قرار گیری آن سنگ بنای نخستین است. تفاوتی که تنها در ظاهر و پدیدار تمام اجزای هستی هست و نه تفاوتی در بنیان ماهیت آنها. اما در ابتدای مطلب در مورد جانداران موضوع جان را هم طرح کردیم. و گفتیم که در مورد آن نگرشهای متفاوتی می‌تواند باشد. از جان مشترک تا جان‌های ساده‌تر در گیاهان و جانوران ابتدایی و جان تعالی یافته در انسان، یا هر نوع دیدگاه و تقسیم بندی دیگر. اما هر نگاهی که به پدیده جان داشته باشیم، باز هم جان نخستین از کجا حاصل شده است؟ ابتدا همانطور که گفتیم صحبت از جان به معنی هستی یافتن جان است. پس در هستی است. و از سویی تمام هستی در دیدگاه خالق باور از خالق منشأ دارد. حال جان هم منشأیی غیر از آفریدگار نمی‌تواند داشته باشد. و از سویی جان همچون سایر اجزای هستی باید از همان سنگ بنای اولیه منشأ داشته باشد. و تفاوتی ندارد که جان را مادی گرایانه حاصل تبادلات سلولهای پیشرفته عصبی بدانیم یا ماهیتی جداگانه برای آن در نظر بگیریم. در هر دو حال آنهم حاصل خلق شدن از خالقی بی‌کران و بی‌زمان و بی‌مکان است و از آن ظهور و تجلی یافته و همجنس آن است. اما اینکه تفاوتهایی در بخش جاندار و غیرجاندار و جان و جسم به چشم می‌آید توضیحات ثانوی و بعد از منشأ مشترک تمام آنهاست که می‌تواند بررسی و مطالعه شود. در مثالی تقلیل گرایانه و برای درک واضح‌تر می‌توان تمام ساختارهای تشکیل‌شده از آب را مثال زد. انواع اشیا و معماری‌ها و ساختارها را می‌توان از یخ و آب و بخار ساخت. در حالی که تمام آنها از اتمهای اکسیژن و هیدروژن و در نهایت اجزای زیراتمی آنها ساخته شده است. و همگی آنها آب هستند. و تنها تفاوت‌شان تعداد واحدهای آب استفاده شده در هر ساختار و سازه و نوع قرارگیری آنها و حالت متفاوت جامد، مایع یا گازی است. در حالی که ماهیت همگی یکی است.
درک این هم ماهیتی میان هستی و خالق در نهایت به نوعی یکپارچگی ادراکی میان ما و هستی در مرحله اول می‌انجامد و خویش را مسافری از خارج از عالم و وارد شده به آن نمی‌بینیم، بلکه همچون سایر اجزای آن روییده از هستی و با منشأ مشترک می‌یابیم. و در مرحله دوم و با درک ریشه مستقیم هستی از خالقش در نهایت به زیستن در عالمی در ارتباطِ بدون واسطه و تنگاتنگ‌ترین شکل ممکن با آفریدگار منجر می‌شود. عالمی به تمامی ظهور یافته از خالق که نه تنها در آیین‌ها بلکه در تک‌‌تک اجزای هستی ملموس و قابل تجربه است. عالمی با منشأیی مشترک و در هم‌آمیخته در اتم به اتمش با خالقش.