گزارش نشست باستان شناسی فقر: شاخصهای مادی و ملموس
باستان شناسی فقر: شاخصهای مادی و ملموس
نوشتههای مرتبط
جلسۀ سیزدهم پنجشنبههای پرسش و پاسخ با عنوان «باستان شناسی فقر: شاخصهای مادی و ملموس» روز ۱ مهر۱۴۰۰ ساعت ۱۵ با حضور عمران گاراژیان (دکتری باستانشناسی، متخصص باستانشناسی دورههای پیشاتاریخی در شرق ایران و مدرس دانشگاه) و لیلا پاپلی یزدی (دکتری باستانشناسی، متخصص باستانشناسی گذشتۀ معاصر و پژوهشگر دانشگاه لینۀ سوئد) و به میزبانی زهره دودانگه در صفحۀ رسمی انسانشناسی و فرهنگ برگزار شد. پرسشهایی که گاراژیان و پاپلی یزدی در این جلسه به آن پاسخ دادند، در قالب ذیل قابل طبقهبندی است:
چیستی و سابقۀ باستانشناسی فقر
لیلا پاپلی یزدی بحث را با اشاره به این موضوع شروع کرد که این مردان طبقۀ متوسط و سفیدپوست بودند که باستانشناسی را به وجود آوردند. در نتیجه باستان شناسی بهشدت میل دارد که دربارۀ ساختار سیاسی و نخبگان صحبت کند. در رویکردهای کلاسیک باستانشناسی، حتی در پژوهش دربارۀ دورههای پیشاتاریخی، بسیاری از گروههای اجتماعی اعم از زنان و کودکان و سالمندان و اقلیتهای جنسی از گفتمان موجود حذف شدهاند؛ در نتیجه در این علم ما با رویکردی یکسانسازی شده مواجه هستیم. اما بعد از جنگ جهانی دوم باستانشناسی کلاسیک با نقدهایی جدی مواجه شد. پس از آن باستانشناسانی ظهور کردند که به نمایندگی از گروههای اجتماعی به حاشیه رفته مانند زنان، طبقات کارگری و … بحثهای جدیدی را در این علم باز کردند. از آن دوران به بعد تلاشهایی صورت گرفته تا صدای اقشار حاشیهایتر در این علم منعکس شود. یکی از این گروهها فقرا هستند که میتوان با روش باستانشناسی زباله به آنها پرداخت.
پاپلییزدی گفت باستانشناسی زباله از دهۀ ۱۹۷۰ به دست ویلیام راثجه (William Rathje) باستانشناس آمریکایی شروع شد. او با باستانشناسی زباله تلاش کرد به ما بگوید که فقرا چه میخورند یا اوقات فراغت خود را چگونه میگذرانند. یکی از مهمترین گامهایی که در باستانشناسی فقر برداشته شد، اختصاص یافتن شمارهای از مجلۀ “International Journal of Historical Archaeology” به باستانشناسی فقر در سال ۲۰۱۱ بود. در این مجلد چارلز اورسر (Charles E. Orser Jr) مقالهای با عنوان «باستانشناسی فقر و فقر باستانشناسی» نوشت و در آن به ضرورت این شاخه از باستانشناسی پرداخت. به هر ترتیب امروزه فقر و گروههای به حاشیهرانده شده یکی از موضوعات جدی در باستانشناسی است. پاپلی یزدی به این نکته نیز اشاره کرد: البته در خاورمیانه این موضوع کمتر مورد توجه بوده است؛ به همین علت ما در دو دهۀ گذشته تلاش کردیم که در این حوزه فعالیت کنیم و آخرین کتابی که در این زمینه منتشر کردیم، «آخرین واژه داستان دیگری، باستانشناسی پسماند (زباله) در مناطق ۷ و ۱۷ تهران» است که انتشارات نگاه معاصر آن را منتشر کرده است.
عمران گاراژیان در ابتدای سخنان خود به شرایط شکلگیری باستانشناسی زباله پرداخت. به گفتۀ گاراژیان باستانشناسی پس از جنگ جهانی دوم در معرض اتهام بود و در عین حال میراث نسبتاً بلند مدتی از مطالعۀ عینی جوامع در اختیار داشت. در دهۀ ۱۹۶۰، رویکرد بخشی از باستانشناسان معکوس شد. یعنی باستانشناسان به جای مطالعه دربارۀ گذشتۀ دور آغاز به مطالعۀ بافت جامعۀ زنده کردند و باستانشناسی زباله یکی از شاخههای مطالعاتی آنها بود. به گفتۀ گاراژیان پیشینۀ باستانشناسی با رویکردهای اقتصادی به قبل از ۱۹۶۰ و به مطالعات گوردن چایلد بازمیگردد. اما باید توجه داشت که در باستانشناسی مفاهیم اقتصاد و معیشت پدیدههای متمایزی هستند. مفهوم اقتصاد بیشتر به سیستم و نهاد حاکمیتی اشاره دارد. اما زمانی که از معیشت سخن میگوییم میتوانیم به مقیاس خانواده رجوع کنیم. اینجاست که باستانشناسی فقر میتواند زیرعنوان باستانشناسی با رویکرد اقتصادی باشد و در جهت معکوس آن فعالیت کند. یعنی پرسش خود را از جامعۀ معاصر بگیرد، اما در بلند مدت به آن بپردازد.
تفاوت مطالعۀ فقر در باستانشناسی و انسانشناسی
پاپلییزدی گفت ما عموماً کمبود منابع مالی و پول را معادل فقر میدانیم و این فروکاستن فقر به مسئلۀ فردی است. معنای فقر یعنی گروههایی در جامعه وجود دارند که نمیتوانند کیفیت زندگی خود را بهبود بدهند و برای آینده برنامهریزی کنند؛ زیرا امکانات بهبود کیفیت زندگی در دست گروههای اجتماعی و اقتصادی دیگری است که حاضر نیستند آن را به اشتراک بگذارند. به نظر پاپلییزدی توجه به این تعریف فقر مستلزم توجه به ابعاد دیگر تبعیض است، مانند تبعیضهای قومیتی و مذهبی و جغرافیایی و جنسیتی که در فقیر شدن یک گروه اجتماعی نقش موثری دارند. او ادامه داد: ویژگی اصلی باستانشناسی بررسی مواد فرهنگی و چیزهای عینی است، یعنی یک فرد فقیر چه چیزی میخورد، میپوشد و میخواند و … . اما سایر رشتههای علوم انسانی این مواد را مورد بررسی قرار نمیدهند؛ بنابراین میتوان گفت که در واقع باستانشناسی واقعیت ملموس فقر را به تعاریف فقر میافزاید.
پاپلییزدی دربارۀ این موضوع به مثالی در مطالعات خود در مناطق ۷ و ۱۷ تهران اشاره کرد. او در این باره صحبت کرد که در این مناطق شاهد بودند که مناطق مرفهتر دچار آلودگی محیطی بیشتری هستند؛ در حالیکه طبق تصورات کلیشهای ما قاعدتاً مناطق فقیرنشین باید آلودهتر باشند. اما بررسیها نشان میدهد که در مناطق مرفهتر افراد به بازیافت و جداسازی زباله توجهی نمیکنند، اما همین کار در مناطق فقیرتر حتی نوعی منبع درآمد محسوب میشود و نهایتا موجب تمیزتر بودن جویها و فضاهای عمومی میشود. پاپلی یزدی چنین نتیچه گرفت: بنابراین تا شما وارد مشاهده و بررسی مادی نشوید، ممکن است درگیر پیشفرضهایی باشد که رسانهها به وجود آوردهاند و صحت و سقمشان محل تردید است.
گاراژیان در این باره گفت: یکی از مهمترین ادعاهای باستانشناسی مدرن پرداختن به موضوعات بلندمدت بوده است. از این جهت باستانشناسی حوزههای علوم انسانی را تکمیل میکند. نکتۀ دوم متریال کالچر یا فرهنگ مادی است؛ در این زمینه باید به پلی توجه کرد که میتواند بین جامعهشناسی و انسانشناسی و باستانشناسی و بعضا تاریخ تأسیس شود تا از رهگذر آن بتوان مسائل کلانتر را به صورت بنیادیتر بررسی کرد؛ زیرا یک پژوهشگر علوم اجتماعی بدون فرهنگ مادی محدودیت دارد. باید توجه داشت که قدرتها در فرهنگهای مدرن متن را مدیریت و سانسور میکنند و جوامع نیز هنوز به این خودآگاهی نرسیدهاند که مادیتها نیز حاوی اطلاعات و داده است. در بررسی دورههای تاریخی و دور نیز مادیتها بیطرفتر و سانسورناشدهتر و ناخودآگاهتر هستند. در نتیجه مادیت مکمل رویکرد تئوریزۀ جامعهشناسی است.
او همچنین افزود: حوزۀ دیگری که در تخصص باستانشناسان است، طبقهبندی چیزهای ناهمگن در ارتباط با انسان و معنابخشی به آنهاست. مطالعات جامعهشناختی زمانی میتواند به بازخوانی منابع مادی به صورت عینیتر بپردازد که از باستانشناسان کمک بگیرد. گاراژیان گفت: در مجموع به نظرم ما باستانشناسان معاونان و مشاوران خوبی برای پروژههای انسانشناسی و جامعهشناسی هستیم و این کار را با کمک برداشت اطلاعات از دنیای مادی، ذهنیت بلند مدت، و بازگشت به هردو بافت زنده و مرده انجام میدهیم؛ درست برعکس حوزههای دیگر که به متن و بافت زنده متکی هستند.
سابقۀ مطالعات فقر در ایران
پاپلییزدی در اینباره گفت: دهههاست که در جامعهشناسی و انسانشناسی و مطالعات تاریخی ایران موضوع فقر مطرح شده است. اما در باستانشناسی این گونه نبوده است. در اواخر دهۀ ۱۳۴۰ و دهۀ ۱۳۵۰ تغییراتی در رشتۀ باستانشناسی رخ داد و واحدهای درسی آن با باستانشناسی مدرن تطبیق داده شد؛ منجمله میتوان به مقالۀ آقای رهبر دربارۀ باستانشناسی بردهداری اشاره کرد که شاید بتوان آغاز باستانشناسی فقر در ایران را به آن منسوب کرد؛ اما از اواخر دهۀ ۱۳۵۰ باستانشناسی در مظان اتهام رابطه با حاکمیت قرار گرفت و دچار رکود شد. البته این اتهام بدین معنا نیست که باستانشناسان واقعا به موضوع نابرابری توجه نمیکنند. اما دربارۀ گذشتۀ نزدیک میتوان گفت که پیش از پژوهش ما در شهر بم، تقریبا کاری در این حوزه انجام نشده بود. طبق دایره المعارف جهانی باستانشناسی، ما از اولین گروههایی بودیم که در خاورمیانه چنین رویکردی را در باستانشناسی به کار گرفتیم. البته امروز در مناطقی در خاورمیانه چنین کارهایی در حوزۀ فقر در حال انجام است.
گاراژیان در اینباره گفت: باستانشناسی ایران چندپاره است. یکی از این پارهها باستانشناسی ملیگرایانه است که اساسا فقر را نادیده میگیرد. زیرا ساختار قدرت همواره آن را تحت کنترل داشته و مایل نبوده که در کاوشها به فقر و نابرابری در گذشتۀ نزدیک پرداخته شود. آنچه من میخواهم به سخنان خانم پاپلییزدی اضافه کنم، موضوع فرایند فقیر شدن است. ما میتوانیم در مادیتها و متریالها نشان دهیم که جامعۀ ما طی دو دهۀ گذشته فقیر شده است. باستانشناسی فرایندی به ما این امکان را میدهد که با تجزیه و آنالیز، علاوه بر چگونگی به چرایی فقر بپردازیم. برای مثال ما چند روستا در دشت نیشابور را مورد مطالعه قرار دادیم؛ و با مطالعۀ دادههای مادی و بررسی اسناد مربوط به اصلاحات اراضی در این روستاها، به تحلیلی از فرایند فقیر شدن رسیدیم. برای مثال عدهای تصور میکنند برخی روستاییان طی اصلاحات ارضی ثروتمند شدند، زیرا با دارایی به دست آمده کوچ کردند و در حاشیۀ تهران ساکن شدند. اما باید توجه داشت که انقلاب ایران عمدتا به واسطۀ همین قشر شکل گرفت. یک دادۀ جالب دیگر تغییر موقعیت زنان در روند اصلاحات ارضی بود. با وجود آنکه پیش از اصلاحات ارضی زنان در کشاورزی مشارکت فعال داشتند، طبق قانون اصلاحات ارضی سند مالکیت اراضی کشاورزی به نام زنان صادر نمیشد. بنابراین طی این فرایند، زنانی که تا پیش از آن میتوانستند کار کنند، دهقان باشند، حقوقی داشتند و حتی به واسطۀ مهریه میتوانستند صاحب ملک شوند، بهواسطۀ قانون اصلاحات ارضی موقعیت پیشین خود را از دست دادند. به نظر من این بزرگترین اجحافی است که در تاریخ معاصر به زنان ایران شده است.
پاپلی یزدی در این باره ادامه داد: در یک گسترۀ بزرگتر تاریخی و مکانی میتوان به این موضوع پرداخت که همۀ گروههای اجتماعی که طی ۱۵۰ سال اخیر به قدرت رسیدند در یک موضوع توافق داشتند و آن سرکوب زنان بوده است. فقیر شدن زنان از اواخر دورۀ قاجار شروع شد و اکنون به اوج خود رسیده است. در ایران و شاید در این منطقۀ جغرافیایی همۀ حاکمیتها منطق سرکوب زنان را داشتهاند. اصلاحات ارضی در کل منطقۀ خاورمیانه منجمله مصر، و حتی خارج از آن مانند بنگلادش، تأثیر بسزایی در فقیر شدن زنان داشته است. در شرق ایران از اواخر قاجار تا امروز، املاک و مستغلات زنان حدود ۲۰ درصد کاهش یافته است. در آن دوره مالکیت زنان تقریبا با مردان برابر است (حدود ۴۴ درصد)، ولی امروز حدود ۲۳ درصد است. برای تحلیل مکانیزم این فرایندها لازم است که آنها را در بلندمدت مورد بررسی قرار دهیم.
ضرورت باستانشناسی فقر در جوامع در حال توسعه
پاپلی یزدی گفت: باستانشناسی میتواند موضوعات را عینی کند و به وضوح تغییرات و رویدادها را نشان دهد؛ میخواهم به مثالی در مطالعات خودمان اشاره کنم. کاوشهای ما نشان داد که تولید زباله در میان طبقۀ مرفه تا ۳ کیلوگرم، و در میان طبقۀ فقیر منطقۀ ۱۷ ۵۰۰ الی ۶۰۰ گرم است. این نشان از تفاوت در میزان مصرف این دو طبقه دارد. در سال ۹۷، کاوشهای ما در زبالههای منطقۀ ۱۷ نشان داد که طی دو هفته تنها ۴ درصد گوشت قرمز و تنها ۱۲ درصد لبنیات مصرف شده است. پایۀ تغذیۀ ساکنان آن مناطق فقیرنشین عمدتا نان بود. همچنین ما به این نتیجه رسیدیم که بعضا وعدۀ غذایی برای برخی مردم تعریف شده نیست. وقتی با بچههای مدرسه صحبت میکردیم نمیدانستند وعدۀ ناهار یا شام چیست. در واقع آنها تنها زمانی که گرسنه باشند، غذا میخورند. در مناطق مرفه، عدد ۴ درصد به ۴۵ درصد میرسد و غذاهایی مانند کالباس و سوسیس نیز به آن اضافه میشود. او ادامه داد: حال اگر دربارۀ مفهوم سو تغذیه بخواهیم تحلیلی انجام دهیم، دربارۀ مناطق مرفه نشین نیز میتوان این مفهوم را به بحث گذاشت. زیرا کاوش زبالههای این مناطق نشان داد که برای مثال میزان مصرف بستنی ۱.۵ برابر لبنیات است. این مصرف بیرویه دربارۀ شکلات و غذای بیرون نیز صادق است و دورریز آن نیز زیاد است. بدین ترتیب باستانشناسی زباله میتواند نابرابری را توضیح دهد. به واسطۀ بررسی مادیتی چون زباله لایههای زیرین زندگی روزمرۀ مردم آشکار میشود که با کلیشههایی که از سوی رسانهها بازتاب مییابد، عموما متفاوت است.
پاپلی یزدی همچنین گفت: ویلیام راثجه میگوید فقرا به نحو بسیار تخصصی یاد گرفتهاند که به هنگام مصاحبه از کلیشهها استفاده کنند تا زندگی خود را از پژوهشگر طبقۀ متوسط پنهان کنند. شما در جایگاه یک پژوهشگر، برای درک زندگی آنها، باید یا با آنها زندگی کنید (مشاهدۀ مشارکتی) یا دربارۀ زندگیشان دست به باستانشناسی بزنید. پاپلی تأکید کرد که در خاورمیانه باستانشناسی اتفاقا برای فهم زندگی فقرا ضرورت دارد، زیرا در این منطقه امکان گفتوگو میان اقشار مختلف از سوی حاکمیتها گرفته شده است. باستانشناسی این فاصله را پر میکند و به ما امکان شناخت یکدیگر را میدهد و یافتن زبان گفتوگو را میسر میکند.
گاراژیان در این باره گفت: وقتی میگوییم جامعۀ در حال توسعه، یعنی در این جوامع، در کمتر از ۱۵۰ سال گذشته، مناسبات میان انرژی و کار و نیروی انسانی تغییر یافته است. جوامع توسعهیافته تغییر این مناسبات را طی ۳۰۰ سال تجربه کرده، اما ما این تغییرات را به یکباره طی ۱۵۰ سال گذشته وارد کردهایم. مهمترین کاری که باستانشناسی فقر و گذشتۀ نزدیک میسر میکند، ارائۀ تفسیری بومی از توسعه و آسیبشناسی آن است. برای مثال میتوان به تفاوت جامعۀ نفتی امروز با جامعۀ دورۀ اواسط قاجار اندیشید، این دو جامعه با وجود آنکه فاصلۀ زمانی زیادی ندارند، از منظر تغییرِ مناسبات به اندازۀ هزارهها فاصله دارند. باستانشناسی کمک میکند این توسعۀ وارد شدۀ گزینشی را آسیبشناسی کنیم. باستانشناسی فقر به ما آگاهی میدهد که موقعیت ما در مناسبات جهانی چیست، و این تنها از طریق مطالعات کاربردی، مطالعات دیتیل و مطالعات طبقات مختلف میسر است.
باستانشناسی و شناخت لایههای زیرین زندگی اقشار مختلف
پاپلییزدی در اینباره گفت: باستانشناسی به گفتمان غالب تاریخی شک میکند و وارد لایههای ناپیدا میکند. یکی از این روشها کاوش زباله است؛ زباله شاخص مناسبی برای پی بردن به واقعیت زندگی اقشار مختلف است. زیرا مواد فرهنگی معمولا دروغ نمیگویند؛ و از طریق آنها میتوان به مواردی پی برد که مردم دربارهشان صحبت نمیکنند. پاپلی به این نکته نیز اشاره کرد که حتی بدن انسان نیز به مثابۀ یک مادۀ فرهنگی میتواند مورد بررسی قرار گیرد. او گفت: در باستانشناسی فرهنگ مادی فقط شامل اشیای مصرفی ما نیست، بدن ما نیز جزئی از آن است. برای مثال کاوشهای باستانشناسی دربارۀ بدن افراد میتواند میزان سوءتغذیه آنها را نشان دهد؛ یا برای مثال در کاوشها میتوان مشخص کرد که در یک دورۀ زمانی مشخص کودکان کار میکردند یا نه؛ یا دریافت که زنان در دورههای زمانی مختلف چقدر زایمان میکردند. در نتیجه باستانشناسی ما را به نوعی بازسازی از خانواده و جامعه یا اقشار مخنلف میرساند.
باستانشناسی فقر و پیشبینی طغیانهای اجتماعی
پاپلی یزدی گفت: باستانشناسی برای خود مبنای پیشبینیکننده قائل نیست. اما الگوهایی را استخراج میکند که بر مبنای آن میتوان فرایندهای تکرارشونده را یافت. برای مثال ما پیش از وقایع آبان ۹۸ مقالهای با عنوان «طبقۀ متوسط تهیدست شده» نوشتیم که بعداً در مجلۀ پویه منتشر شد. در این مقاله بررسی کردیم که برخی از گروههای اجتماعی ساکن در مناطق فقیر، طبقۀ متوسط فقیر شده هستند. و دریافتیم که افرادی که از پیش فقیر بودهاند، از دیدن فقیر شدن طبقۀ متوسط دچار ناامیدی بیشتری میشوند. ما در پژوهشهای خود در بلوچستان نیز شاهد آن بودیم که طبقات فقیر به فقیرشدن طبقۀ متوسط معترضتر هستند تا به فقیرتر شدن خودتان. زیرا امید خود را برای تغییر وضعیت فرزندان خود از دست میدهند. در مقالۀ یاد شده من این الگو را ارائه کرده بودم که به موجب این فقرآگاهی، ما با شکل جدیدی از اعتراض مواجه خواهیم شدیم که با اعتراضات سالهای ۹۶ و ۸۸ متفاوت خواهد بود. زیرا میان طبقات فقیر و متوسط دیالوگی به وجود آمده است. من معتقدم این وضعیت در آینده گسترش بیشتری خواهد داشت و نوعی از اعتراض را ایجاد خواهد کرد که حاصل نوعی دیالوگ میان طبقۀ متوسط فقیر شده و طبقۀ فقیرِ فقیرتر شده است. شاید برایتان جالب باشد که کاوشهای ما در زبالههای منطقۀ ۱۷ نشان داد که در محدودههایی از این منطقه، که پیش از آن کتاب و روزنامهای نبود، کتابفروشی و روزنامهفروشی باز شده و به همین علت ما در زبالهها روزنامه پیدا میکردیم. پاپلی به شکل گرفتن این الگوی اعتراض در تجربههای جهانی و انعکاس آن در پژوهشهای باستانشناسانه نیز اشاره کرد، من جمله گفت که در یونان نیز پژوهشهای مشابهی انجام شده بود که نشان میداد که اعتراضهای اقتصادی به همینترتیب الگومند شده است. او در پایان گفت: ما باستانشناسان این الگوها را میسازیم، شاید جامعهشناسان و انسانشناسان هستند که باید بر اساس آنها، الگوهای پیشبینی را به وجود آورند.
گاراژیان در اینباره ادامه داد: ما باستانشناسان برخلاف انسانشناسان و جامعهشناسان، کارهای خود را در طول زمان بسط میدهیم. در باستانشناسی ۱۹۷۸۰-۱۹۷۰ استخراج الگوهایی رواج یافت که طبق آن برای دورهها سیکلهایی را به همراه شاخصهای مشخصی معرفی میکردند. یکی از شاخصها بالارفتن نرخ تغییرات است. بدین ترتیب، هرگاه نرخ تغییرات در جامعهای بالا برود، بلافاصله تغییری اساسی رخ میدهد. در ایران نیز ما در دهههای اخیر مرتباً با بالا رفتن نرخ تغییرات، منجمله تورم و جابهجایی، روبهرو هستیم. در یک جامعه با زندگی روزمرۀ باثبات، افراد موقعیتهای فضایی و اجتماعی باثباتی دارند. اما اگر در جامعه نرخ تغییرات بالا برود، شاهد بههمریختگیهایی هستیم که اگر با هم همافق شوند به انقلاب اجتماعی تبدیل میشوند. این همسویی در انقلاب سال ۱۳۵۷ نیز اتفاق افتاد و ما شاهد همافق شدن خواستههای طیفهای متکثر اجتماعی بودیم. بنابراین بر اساس بالا رفتن نرخ تغییرات میتوان پیشبینی کرد که این وضعیت نمیتواند ادامه پیدا کند و وضعیت کنونی با تغییر بزرگتری دگرگون خواهد شد.
باستانشناسی فقر و دخالت اجتماعی
پاپلییزدی دربارۀ رابطۀ باستانشناسی فقر و دخالت اجتماعی به پتانسیل رهاییبخشی باستانشناسی اشاره کرد: یکی از دلایل سرکوب باستانشناسی در حاکمیتهای اقتدارگرا آن است که باستانشناسی پتانسیل رهاییبخشی زیادی دارد. برای مثال در آمریکای جنوبی یک تیم بزرگ باستانشناسی، گورهای دستهجمعی در آرژانتین و شیلی را حفاری و کاوش میکنند. این به معنای عینی کردن جنایتی است که اتفاق افتاده و معنای دیگری به آن میدهد. در عراق نیز گروهی از باستانشناسان پیش از تاریخ، پس از اشغال آن به دست آمریکا، بر گورهای دستهجمعی در اربیل کار کردند؛ نتایج پژوهشهای آنها را وارد ادبیات جنایی شد و شکلی از کنشگری را ایجاد کردند و به همین دلیل نیز نتوانستند کار خود را ادامه دهند. کتابی در این زمینه وجود دارد که در دست ترجمه است، به نام باستانشناسی به مثابۀ کنش سیاسی؛ مکگوایر (Randall H. McGuire) در این کتاب مینویسد: باستانشناسی وقتی از علقههای ناسیونالیستی و فاشیستی دور میشود، امکان رهاییبخشی مییابد و همین موجب میشود که در برخی کشورها مخالفت جدی با آن صورت گیرد. در باستانشناسی فقر نیز پژوهشهای ما نشان داد که باستانشناسی میتواند دیالوگی میان طبقات فقیر و طبقات متوسط ایجاد کند، و ذهنیت کلیشهای طبقات متوسط دربارۀ فقر را تغییر دهد.
گاراژیان در اینباره گفت: من میخواهم در این زمینه استدلالی معکوس بکنم. زیرا من به عنوان باستانشناس گذشتۀ دور فکر نمیکردم که از کارهای ما این بازخوانی وجود داشته باشد که میتوانیم دخالت و تأثیرگذاری اجتماعی داشته باشیم. طبق تجربههایی که من در فعالیتهایم طی سالهای گذشته داشتهام، فکر میکنم که ساختارهای قدرت از باستانشناسی، حتی باستانشناسی گذشتۀ دور، بیم دارند. این بیم از فعالیت و کنش باستانشناسان وجود دارد، زیرا باستانشناسی از دهۀ ۱۹۴۰ این خصوصیت را در خود پرورش داده که کنجکاوی طبقات مختلف را برانگیزد و آنها را به گفتوگو و اندیشه وادارد.
لینک این برنامه زنده در اینستاگرام
https://www.instagram.com/tv/CUKraorpIzG/