اشاره:
نوشتههای مرتبط
این کتاب چهارمین جلد «تاریخ گیلان» است. پیش تر سه جلد از تاریخ گیلان از آغاز تا برکناری رضا شاه انتشار یافته است. اکنون برای نخستین بار رویدادهای سی و هفت ساله ی دوره ی پهلوی دوم در جلدِ چهارمِ (تاریخ گیلان از ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۷) به تفصیل مورد بررسی قرار گرفته است. در این کتاب رویدادهای مهمی چون اشغال گیلان در جنگ دوم جهانی و جنبش دهقانی گسترده در دهه ی ۱۳۲۰، جنبش ملی شدن صنعت نفت در گیلان، کودتای ۲۸ مرداد ، اصلاحات ارضی و رویداد ۱۵ خرداد در گیلان، تاثیر برنامه های سوم و چهارم و پنجم اقتصادی در گیلان(۱۳۴۱ -۱۳۵۶)، تاسیس شبکه ی گسترده آبیاری و مدرن سازی ساخت اقتصادی گیلان، « جنبش مسلحانۀ انقلابی ایران» (رخداد سیاهکل)، توسعه ی شگفتِ انگیز صنعتی گیلان در دهه ی ۱۳۵۰ و سرانجام روند شکل گیری و تحولِ انقلاب اسلامی در گیلان بررسی شده است.
تا جایی که نویسنده جستجو کرده این اولین تجربه ی تاریخ نویسی محلی برای این دوره از تاریخ ایران معاصر بوده و امیدوار است با همه ی دشواری هایی که بر سر راه تدوین آن وجود داشت، برای روشن کردن بخشی از تاریخ محلی و همین طور تاریخ معاصر ایران سودمند باشد.
برای آشنایی با کتاب، پیش گفتار کتاب در زیر تقدیم می گردد. به خوانندگان فرهیخته ی کتاب پیشنهاد می شود قبل از خواندن متن اصلی کتاب، به منظور دریافت چارچوب های نظری محتوای نوشته که کتاب بر استخوانبندی آن بنا شده، پیش گفتار و به ویژه های « تز» های کتاب را به دقت مطالعه فرمایند.
پیش گفتار
کتابی که پیش روی شما خوانندگان فرهیخته قرار دارد، تاریخ سی و هفت ساله ی گیلان است که به واکاوی تاریخ این منطقه در دوره ی پهلوی دوم (۱۳۲۰ – ۱۳۵۷) می پردازد. سه جلدِ نخستِ این مجموعه که به بررسی تاریخ گیلان از آغاز تا اواخر پهلوی اول پرداخته، پیش تر توسط نشر فرهنگ ایلیا انتشار یافته و کتابِ حاضر در واقع جلدِ چهارمِ آن مجموعه است.
زود بگوییم که تاریخ گیلان در دوره ی سی و هفت ساله، در چارچوب دولت – ملت ایرانی بیش از پیش به عنوان یک زیرسیستم به سیستم مادر، وابسته و از آن تاثیرمستقیم پذیرفته است. از این رو کتابِ حاضر به ناگزیر تنها سیر تحولات تاریخ گیلان نیست و برای نشان دادنِ پیوندِ رویدادهای گیلان و معنی داری آن، به ناگزیر هم زمان، ارتباطِ این تحولات با تاریخ ایران در این دوره نیز بازگفته می شود. بنابراین خواننده ی فرهیخته این کتاب، مسیر و منظره ی تحولات تاریخ گیلان را در بطن و متنِ تاریخِ پر فراز و فرودِ این دوره از تاریخ معاصر ایران به تماشا می نشیند.
نویسنده آگاه است که تدوین این دوره از تاریخ ایران و همین طور گیلان به دلیل آن که هنوز کسانی که آن را تجربه کرده اند، حی و حاضرند و می توانند بر اساس تجربه ی زیسته ی خود در باره ی آن داوری داشته باشند، بسیار کار دشواری است. شاید به همین دلیل و البته دلایل دیگر است که هنوز این راه سنگلاخی و پرخطر، طی نشده است. راه طی نشده نیز همیشه با خود گمراهی و آزمون و خطا به همراه دارد. این راهِ سنگلاخیِ طی نشده با مشقتِ فراوان برای دسترسی به داده های بسیار پراکنده و آرشیوهای نامنظم، نادقیق، سرگیجه آور و گاه با همه ی تلاش، دست نیافتنی، ابتدا کورمال کورمال و با دشواری فراوان تا پایان طی شد و سپس هنگامی که دوباره و سه باره و چندباره عصا زنان تکرار گردید، نویسنده دریافت که در هر پیمایشِ مجددِ این مسیرِ تاریخی که راه، بهتر و هموارتر می شد و در نتیجه جلوه هایی نو نمایان می گردید، فرصت بیشتری برای دیدن منظره های دورتر و شفاف تر نیز فراهم می شد. از این رو در پایان با تعمیق نسبی شناخت این دوره ی تاریخی، از عمق جان دریافت که هنوز برای دیدنِ منظره های تاریخی و افق های جدید و ناگشوده، نیازمند تامل و تعمقِ بیشتر و صرفِ وقتِ افزون تر است که امیدوارم همکارانِ دانشمند من آن را تکمیل و نواقص کارِ نویسنده را بر طرف نمایند.
در کتاب حاضر نیز همانند مجلدات دیگر، نویسنده با تزهای پیشینی شروع کرد. اما در طی پیمودنِ راه و به ویژه با پیمایشِ مجدد و با تامل و تعمیقِ دیدگاه تاریخی در باره ی تاریخ این دوره ی گیلان، تزهای پسینیِ جدیدی، طرح و تزهای پیشینی نیز اصلاح شدند. هر بار که این نوشته تا پایان راه طی گردید و منظره ی تاریخی از اِبهام و کِدری به شفافیت بیشتر نزدیک تر شد، ناگزیر به تجدید نظرهای گاه اساسی در نوشته پیش آمد تا با اسناد و منابع و درکِ جدید انطباق یافته و کل نوشته درخود تناقضی کمتر داشته باشد. سرانجام نوشته ی حاضر در چارچوب تزهای زیر، استخوانبدی کتاب را سامان داده است. اما پیش از ارائه ی تزهای کتاب، لازم است به یک مفهوم پایه ای که در تدوین کتاب و ارائه ی تزهای آن نقش محوری و مرکزی داشته را بازگوییم.
در بررسی تاریخ معاصر ایران، همواره از « تجدد آمرانه» سخن رفته است. ما نیز در این بررسی از تجدد آمرانه سخن گفته ایم و آن را به دوره هایی از تاریخ ایران و گیلان و نه تمام آن تعمیم داده ایم. از این رو، همچنین از « تجدد دموکراتیک» نیز سخن به میان آورده ایم. به باور ما از آغاز مشروطه تا انقلاب اسلامی ایران( که این کتاب به بررسی بخشی از آن اختصاص یافته)، جامعه و نخبگان آن در جامه ی «عاملیت انسانی»، تلاش بسیار کرده اند که در این دورانِ هفتاد و دو ساله، تاریخ معاصر را در مسیرِ تحولِ مدرن سامان دهند و در این مسیر آن چه حاصل شده تلاش در جهتِ تحول در چارچوب دو رویکردِ تجددخواهانه یعنی«تجدد دموکراتیک» و «تجدد آمرانه» بوده است. برای درک آسان تر و برای طبقه بندی ساده تر، ما «تجدد دموکراتیک» را در این بررسی معادل تلاش جامعه از پایین و در چارچوب رویکرد دموکراتیک و «تجدد آمرانه» را معادل «مدرنیزاسیون» فرض کرده ایم که با مهندسی اجتماعی از بالا تعریف شده است. نیک پیداست که درمفهوم اُرگانیک از «مُدرنیته»( یعنی استقرار نهادهایی نظم یافته ی نوین که پس از دوران فئودالی در اروپا به تدریج در حوزه های مختلف سیاسی، نظامی، تولید کالایی، فرهنگی و در یک کلام در نظم نوین سرمایه داری تجلی یافت)، شامل فرایند مدرن شدن در ترکیب دوگانه ی رویکردهای مورد بحث در این بررسی است. به عبارت دیگر، مُدرنیته در مفهوم ارگانیک خود هم رویکرد دموکراتیک و انتقادی و هم توسعه ی فیزیکی، سازندگی و مدرنیزاسیون را در بر می گرفت. اما به نظر می رسد که در ایران برای نخبگان ایرانی ( چه چپ و چه راست)،گویی به طور کلی یکی در تقابل با دیگری معنی دار بوده است!.در نتیجه، هر کدام از دو رویکردِ فوق، ارزش و اعتباری برای رویکرد دیگر قائل نبود و سخت همواره تلاش می شد در کارزاری لجوجانه، بازی دیگری را به هم بریزد!. درک مساله به این شکل از مُدرنیته، مناقشه برانگیز و خود یکی از تناقضات ذهنیِ عاملیت انسانی در تاریخ معاصر ایران بوده است.
در بررسی حاضر، در دوره های تجدد دموکراتیک، کوششِ غالب برای توسعه ی سیاسی بر مبنای خِرد و مشارکت جمعی و عقل نقاد در میان است( البته با کمترین توجه به مدرنیزاسیون و بی اهمیت جلوه دادن آن) و در دوره های مدرنیزاسیون و تجدد آمرانه، بر عکس تلاش آن است که توسعه و تحول مدرن بدون مشارکت جامعه و از بالا و مهندسی شده و البته با هدف تحول سریع در مدرن سازی فیزیکی جامعه به پیش رانده شود. هر دو رویکرد به درجاتی از ندای وجدانِ مدرنِ بخش ها و نیروهایی از درون جامعه در تاریخ معاصر ایران بر می خاست و بهره می گرفت و در بررسی ما هر کدام در جای خود اهمیت و ارزش تاریخی خود را دارند. اما چنان که گفته شد به نظر می رسد که جامعه و نخبگان نقش آفرین آن غافل از مزیت هر دو وجه این رویکردها در ترکیب با یکدیگر، در مقاطع گوناگون تنها بر رویکرد واحدی تاکید و توجه نشانه داده است. با بیان این مفهوم پایه ای، اکنون تزهای کتاب در زیر ارائه شده است:
- گیلان در دوره ی پهلوی دوم به دلیل ادغام کامل در نظام دولت – ملت ایرانی به درجاتی بیش از دوره ی پهلوی اول به طور کامل به عنوان یک زیرسیستم از تاریخ ملی ایران نقش ایفاء کرد و در چارچوب سیستم مادر، متناسب با ویژگی های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، موقعیت جغرافیایی و جغرافیای انسانی و طبیعی، تاریخ محلی خود را شکل داد. دنباله روی و تاثیر بیشترِ زیرسیستم از سیستم مادر و ادغام کامل در آن به تناسب افزایش اقتدار قدرت دولت به ویژه با افزایش درآمدهای نفتی و سرمایه گذاری های کلانی که دولت مرکزی در برنامه های سوم و چهارم و پنجم در گیلان انجام داد، افزون تر شد.
- در ایران معاصر ( و همین طور گیلان معاصر) از آغاز مشروطه تا انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ برای استقرار « تجدد» یا روابط اقتصادی و اجتماعی نوین سرمایه داری، دو رویکرد از آن، یکی «تجدد دموکراتیک» و دیگری «تجدد آمرانه » در دستور کار جامعه و نخبگان فعال آن بوده است. از این منظر، در بررسی حاضر، تاریخ هفتاد دو ساله به چهار دوره ی مشخص تقسیم می شود که در هر کدام از آن ها، جامعه ی ایران و یا دست کم بخش هایی از نیروهای اجتماعیِ جامعه ی ایران (عاملیت انسانی)، تلاش برای پیش برد « تجدد» یا به صورت مشخص تر برقراری شکلی از روابط مدرن سرمایه داری دست به تلاش های معینی دست زده است که می توان آن را به شکل زیر صورتبندی کرد:
«الف»: در دوره ی نخست که از ۱۲۸۵ تا ۱۳۰۰ به طول انجامید، تلاش دموکراتیک در چارچوب اهداف انقلاب مشروطه برای استقرار قانون در چارچوب خرد جمعی و مشارکت جو برای سامان دادن ساختار قدرت، دست آخر اگر چه دستاورد مهمی چون قانون اساسی و تعیین یک ساختارحقوقی مدرن به همراه داشت اما با برآمدن یک ملوک الطوایفی گسترده و پاشیدگی مطلقِ قدرت مرکزی که در تقابل آشکار با اهداف مدرنیته و تجدد دموکراتیک سوق یافته و با شکست روبه رو شده بود، این راه حل حتا از جانب نخبگان مشروطه خواه نیز به کناری نهاده شد. از نظر ما، این دوره، دوره ی تلاش برای استقرار « تجدد دموکراتیک سنتی» نامیده شده است.
«ب»: پاسخ این پاشیدگی و ملوک الطوایفی در دوره ی «تجدد دموکراتیک سنتی» با کودتا و تمرکز قدرت و سرانجام استبداد فردی داده شد که دریک دوره ی بیست ساله از ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۰ برآن بود تا تجدد و روابط مدرنیزاسیون را از طریق تجدد آمرانه، مهندسی اجتماعی و اصلاحات از بالا به انجام برساند تا هم، از پاشیدگی قدرت و ملوک الطوایفی جلوگیری شود و هم، مدرنیزاسیون و روابط سرمایه داری از بالا ، مهندسی و تحقق یابد. این دوره ، دوره ی تلاش برای استقرار« تجدد آمرانه ی سنتی» نامیده شده است.
«پ»: با سقوط استبداد فردی و تجدد آمرانه ی سنتی(مدرنیزاسیون سنتی) در پرتو یک عامل ناهشیارِ تاریخی و بدون منشاء گرفتن از عامل درونی تحولات که از شهریور۱۳۲۰ با حضور کشورهای متفقین در ایران آغاز و تا سال ۱۳۳۲ دوام آورد، با گسسته شدن استبداد فردی و تجدد آمرانه ی سنتی و از بالا، فرصتی فراهم شد تاجامعه در بیش از یک دهه به کوششی برای استقرار الگویی از تغییرات از پایین و دموکراتیک به اهداف مدرنیته دست یازد که در آن دست کم در گیلان دو جنبش انقلابی و ملی تجربه شد. اما این الگوی دموکراتیک نوین نیز که به وضوح خود را از الگوی دموکراتیک سنتیِ نخستین(۱۲۸۵ -۱۳۰۰) به ویژه از طریق نقش آفرینی احزاب ، برآمدن نیروهای سیاسی جدید، فراگیر شدن یک جنبش ملی گسترده و یکپارچه در سراسر ایران و همچنین برنامه های سیاسی نوین متمایز می کرد با شکست رو به رو شد و دولت ملی و لیبرال که در پرتو اختلافات درونی بسیار ضعیف شده بود با کودتا سقوط کرد. این دوره را ما دوره ی تلاش جامعه برای استقرار «تجدد دموکراتیک نوین» نامیده ایم.
« ت »: و سرانجام از ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۷ به مدت بیست و پنج سال دوباره یک قدرت برخاسته از کودتا و مهندسی اجتماعی از بالا برای تحقق مدرنیزاسیون، یک دوره ی استبداد فردی دیگر را رقم زد که با دوره ی تجدد آمرانه ی سنتی(۱۳۰۰ – ۱۳۲۰) به طور کامل متمایز می شد و ما آن را دوره ی تلاش برای استقرار «تجدد آمرانه ی نوین» نامیده ایم. در این دوره نیز مدرنیزاسیون و اصلاحات از بالا و بدون اعمال شیوه های دموکراتیک انجام شد، اما در شکل و محتوا به ویژه با برانداختن نظام کهن و تاریخی ارباب – رعیتی با دوره ی سنتی تجدد آمرانه تفاوت اساسی داشت. این دوره خود به دو دوره ی کوتاه تر تقسیم می شود. دوره ی نخست از ۱۳۳۲ تا ۱۳۴۲ به مدت ده سال، «تدارک» برای استقرار تجدد آمرانه ی نوین است. در این دوره هنوز اثراتی از دوره ی تجدد دموکراتیک، مشارکت جویی و مشروطه خواهی باقی ست. اما از دوره ی دوم که از ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷ و پس از اصلاحات ارضی و بیرون رفتن همه ی رقبا از اشرافیت فئودال تا همه ی جریان های سیاسی رقم خورد، تجدد آمرانه ی نوین با استبداد کامل فردی در عمل فرا رسید. بررسی این نوشته به سه دوره ی واپسین یعنی «دوره ی تجدد دموکراتیک نوین»(۱۳۲۰ -۱۳۳۲) ، « دوره ی تجدد آمرانه ی نوین – مرحله ی تدارک »(۱۳۳۲ – ۱۳۴۲) و « دوره ی تجدد آمرانه ی نوین – مرحله ی عمل» (۱۳۴۲ – ۱۳۵۷) اختصاص یافته است.
- سی و هفت سال تاریخ ایران و گیلان از ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۷، از منظر روابط اقتصادی در دو نظام اقتصادی طی شده است. مرحله ی بین ۱۳۲۰ تا ۱۳۴۲ ( دوره ی تجدد دموکراتیک به همراه دوره ی «تجدد آمرانه نوین – مرحله ی تدارک»، هنوز با یک نظام بازمانده از قرون و اعصار تاریخی یعنی نظام ارباب – رعیتی همراه است و در مرحله ی آخر (۱۳۴۲ – ۱۳۵۷)، یعنی دوره ی «تجدد آمرانه نوین – مرحله ی عمل» با اصلاحات ارضی و اصلاحات دیگر، روابط سرمایه داری همراه با فرهنگ غربی به سرعت تعمیق یافت که به ویژه برای اقشار گسترده ی سنتی مناقشه برانگیز بود. در این دو مرحله ، هر کدام از دو نظام غالب ِارباب– رعیتی و سرمایه داری به عنوان بستر و ساختار جامعه بر تمام وجوه زندگی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و بر کنش ها و واکنش ها تاثیر کانونی داشته است.
- در تاریخ معاصر ایران و گیلان، دوره های دموکراتیک که همواره با آزادی های سیاسی و مدنی همراه بوده، با خود ارتقاء اندیشه و تفکر انتقادی به ارمغان آورده، اما هم زمان به تنش های سیاسی نیز میدان داده و در نتیجه امنیت سرمایه ی صنعتی را برهم زده و انباشت سرمایه را دچار وقفه کرده و در همان حال به سرمایه تجاری فرصت جولان و انباشت بیشتری داده است. نتیجه ی حاصل این بوده است که در دوره های دموکراتیک در گیلان، توسعه ی صنعتی، فیزیکی و زیربنایی( در واقع رشد سرمایه ی ثابت) به محاق رفته و در پرتو غارت شدید و انگلی سرمایه ی تجاری، هم سرمایه ی ثابتِ اندک و ناچیزی تثبیت شده و هم سطح زندگی مردم نزول کرده و در نتیجه وظایف تاریخی سرمایه داری که تنظیف رسوبات قرون و اعصار و رشد علوم و فنون و صنعت بوده نیز دست کم به طور موقت به کناری نهاده شده است. با این حال ایده ها و شعارهای مغلوب دوره های تجدد دموکراتیک برای دوره های آمرانه ی بعدی، الهام بخش بوده است.
- سه جریان با سه بُن اصلی، تاریخ دوره ی پهلوی دوم را ساخته اند: نخست، جریان چپ که در طول دوره با ظهور «چپ نو» پس از رخداد سیاهکل خود را دست کم از نظر تاکتیکی از «چپ سنتی» متمایز می کرد. دوم، جریان لیبرال – سکولار که طیف گسترده ای از راست مدرن و سکولار( با نظر غالب رویکرد مدرنیزاسیون) و لیبرال – سکولار ( با نظر غالب تجدد دموکراتیک که تا حدودی در مقابل بلوک قدرت ایستاده بود) را در بر می گرفت. ویژگی مشترک جریان اول ( چپ)و جریان دوم( لیبرال – سکولار)، سکولار بودنشان بود. و سوم،جریان سیاسی – مذهبی که از دوران مشروطه فعال بود، اما پس از شهریور ۱۳۲۰ وبه ویژه با رخداد ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ در شکل جدید وبا یک رویکرد نوین ظهور کرد و سه مشخصه ی اصلی و کانونی آن وفاداری به بنیادهای اسلامی ، ضدیت با سلطنت و مقابله با تجدد به مفهوم رایج آن در ایران یعنی هم رویکرد دموکراتیک و هم مدرنیزاسیون بود. ویژگی ضدیت برعلیه سلطنت به منظور براندازی و مدعی جایگزینی آن پیش از رخداد ۱۵ خرداد به ندرت و یا اصلن در این جریان دیده نشده بود و آن را می توان تنها در مبارزه ی آیت الله العظمی خمینی از رخداد ۱۵ خرداد به بعد مشاهده کرد.
- دوره ی دوازده ساله ی ۱۳۲۰ – ۱۳۳۲ ( دوره ی تجدد دموکراتیک نوین) به دو دوره ی اقتدارِ دو پارادایم سیاسی چپ و ملی گرایی تقسیم می شد. نخست، پارادایم چپ با اعتبار سیاسی ۵۳ نفر که در دوره ی پهلوی اول کسب کرده بود و با انتخاب شعارهای عدالت خواهانه در ارتباط با زحمتکشان به ویژه انبوهی از جمعیت روستایی که زیر یوغ نظام ارباب- رعیتی به صورت تاریخی گرفتار شده و معضل آن تا آن زمان غیر قابل حل باقی مانده بود، به صورت روزافزونی اعتلاء یافت و تقریبن همه ی روشنفکران ترقی خواه را با خود همراه کرد. اما این پارادایم فکری در حال اعتلاء در اثر اشتباهات بزرگی که در پرتو قدرت گیری تدریجی جناح تندرو آن در پیروی کورانه از دولت شوروی و انترناسیونال سوم، مرتکب خبط و خطاهای تاریخی شد و به تدریج از اهمیت افتاد و هنگامی که جنبش ملی ظهور کرد به جریان سیاسی دوم بدل شد و جای آن را از سال ۱۳۲۷ جریان ملی گرایی گرفت که با انتخاب شعارهای ملی گرایانه و ضد خارجی در جنبش ملی شدن نفت در تمام کشور، رهبری جنبش برخاسته را به دست آورد. تحولات سیاسی این دوره ی دوازده ساله به طور عمده حول این دو جریان عمده شکل گرفت.
- با فروپاشی نظام کهن ارباب- رعیتی، از اوایل دهه ی ۱۳۴۰، روند نوسازی در قلمروهای اقتصادی، اجتماعی – شهری، آموزشی و فرهنگی در چارچوب رشد روابط سرمایه داری و غربی شدن همه ی عرصه های زندگی به ویژه فرهنگی سرعت گرفت. این روند به ویژه از اوایل دهه ی ۱۳۵۰ با افزایش قیمت نفت و تزریق آن به اقتصاد کوچک و هنوز سنتی ایران به منظور چیزی که شاه آن را رسیدن سریع به دروازه های تمدن بزرگ می نامید با خود تنش هایی به همراه آورد که به تدریج مهار آن برای بلوک قدرت دشوارتر شد و بحرانی سخت پدید آورد که مدیریت آن از مرکزیتی که به شدت متمرکز شده بود بر نیامد و فروپاشید.
- در دوره ی «تجدد آمرانه ی نوین – مرحله ی عمل»(۱۳۴۲ -۱۳۵۷)، گیلان دستخوش تحولات عظیم اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی شد و در آن دولت مرکزی تمایل به نقش آفرینی بسیار بیشتر به ویژه در تاسیس شبکه ی گسترده ی آبیاری برای بخش مهم کشاورزی در گیلان، ایجاد صنایع نوین ، زیرساخت های فیزیکی و غیر فیزیکی پیدا کرد و در پرتو امنیت سرمایه ،سرمایه داری صنعتی و تولید ی و زیربناهای مرتبط (افزایش سرمایه ی ثابت) رشد بسیار پیدا کرد، اما شکاف بین بلوک قدرت و مردم که در دوحادثه ی ۲۸ مرداد و ۱۵ خرداد به صورت زخمی چرکین و مزمن باقی مانده بود وبلوک قدرت نتوانست راه حلی برای ترمیم آن بیابد، سرانجام با پیدا شدن افزایش قیمت کالاها و تورم ناگهانی در نیمه دوم دهه ی ۱۳۵۰ و فساد ناشی از سرازیرشدن درآمدهای نفتی در درون بوروکراسی دولتی، فوران اعتراض توده های مردم حاشیه ای شده به بحران و سقوط حکومت ختم شد.
- علاوه بر افزایش تورم و شاخصِ فلاکت در نیمه ی دوم دهه ی ۱۳۵۰، فساد و رانت جویی نیز همراه با افزایش قیمت نفت به سرعت در دستگاه دولت و نزدیکان به نهاد قدرت و گروه های بالای بوروکراسی دولتی تشدید شد. درآمدهای افزایش یافته ی نفتی در دستان دولت و دستگاه بوروکراسی آن متمرکز شده بود و نزدیکان به قدرت نسبت به توده های حاشیه ای و پیرامونی شهر و روستا به طور بالقوه، راه و روش های دقیق تری از اختصاص سهم بیشتری از این درآمدهای باد آورده را به خود می شناختند و از آن منتفع می شدند. در نتیجه انبوه گروه های حاشیه ای با وجود بالارفتن سطح نسبی زندگی و حتا کاهش ضریب جینی در سال های نیمه ی دهه ی ۱۳۵۰، در صفوف آخرمنتفع از این درآمدها ایستاده و شاهد فساد روزافزون بودند و همین امر به نارضایتی های بیشتر دامن زد. به طوری که یک گزارش ساواک گیلان در اردیبهشت ۱۳۵۷ می گفت که نارضایتی در رشت به بیش از ۷۰ درصد رسیده است.
- تشکیلات نیروهای سیاسی – مذهبی به رهبری امام خمینی در گیلان در تمام دوره ی تجدد آمرانه ی نوین – مرحله ی عمل و به ویژه از آغاز دهه ی ۱۳۵۰، توسط نسل جدیدی از مبارزان مذهبی تحصیل کرده ولی از خانواده های سنتی در مراکز آموزشی نوین، به صورت آرام و در پوشش مساجد، انجمن های خیریه ی سنتی و انجمن های آموزش مذهبی سنتی و به ظاهر غیر سیاسی ولی در واقع سیاسی، سازماندهی گسترده ای پدید آوردند و با وجود آن که نیروهای امنیتی، انتظامی و بوروکراسی دولتی به تقویت جناح غیر سیاسی و سنتی این جریان در مقابل نیروهای چپ و حتا مدافعان امام خمینی تلاش می کردند، در عمل به دلیل دشواری تفکیک دو جریان سنتی و سیاسی مذهبی از هم و بیم از برانگیختن بخش سنتی این جریان، اقدامات پیش گیرانه ی آنان کارآمد نبود و جناح سیاسی این جریان از آن به خوبی بهره می گرفت.
- در حالیکه به ویژه پس از واقعه ی سیاهکل در گیلان، نیروهای امنیتی و انتظامی و بوروکراسی دولتی، نظارتی دقیق و بی گذشت بر فعالیت جریان چپ اعمال می کرد، اما با این حال، دست کم تجربه در گیلان نشان می دهد که استقرار یک حکومتِ سکولار و مدرنِ واقعن موجود، سبب شده بود تا جریان چپ و جریان لیبرال – سکولار در نهادهای رسمی و دولتی یعنی نهادهای اداری، فرهنگی، هنری ، رسانه ای و آموزشی و همچنین در آن بخش از نهادی مدنی که عرصه ی فعالیت اقشار مدرن بود، رخنه و نفوذ به مراتب بیشتری نسبت به جریان سیاسی – مذهبی داشته باشد و جریان سیاسی- مذهبی طرفدار آیت الله خمینی به دلیل ماهیت مذهبی و سنتی خود از امکان حضور و فعالیت بسیار اندک در این نهادهای مدرن برخوردار بود.
- با وجود غلبه ی فعالیت جریان چپ و لیبرال سکولار در نهادهای رسمی دولتیِ مدرن در گیلان مثل مراکز آموزش عمومی و دانشگاه، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، کاخ جوانان، اداره ی فرهنگ و هنر، نهادهای رهبری کننده ی اردوی رامسر برای جوانان، سازمان پیشاهنگی، سازمان رادیو و تلویزیون و نهادهای جامعه ی مدنی به مانند مطبوعات ، نهادهای انتشاراتی، نهادهای هنری و نمایشی و غیره که جلوه های پر قدرتی از فرادستی و تاثیر گذاری بر طبقه ی متوسط مدرن شهری (که البته در مجموع قشر نازکی در جوامع شهری را تشکیل می دادند) به نمایش می گذاشت، در همان حال، جریان سیاسی – مذهبی که در این نهادهای سکولار و مدرن جایی نداشت، نفوذ و حضور تاریخی پرقدرتی بر انبوه اقشار فرودست، حاشیه ای و سنتی شهری و روستایی سامان داده بود که تا ظهور جنبش انقلابی در آستانه ی پیروزی انقلاب اسلامی به دلیل نداشتن تریبون های مدرنِ آموزشی، فرهنگی و رسانه ای که اصلی ترین منابع خبری و رسانه ای نیز محسوب می شدند، چندان جلوه ای آشکار در عرصه ی عمومی به نمایش نمی گذاشت. در مقابل جریان چپ و لیبرال- سکولار به دلیل در دست داشتن مراکز آموزشی و تریبون های رسانه ای مدرن که روز به روز، نفوذ و کارکرد پر قدرتی در جوامع در حال شهری شدن گیلان پیدا می کرد و پژواک صدای آن با غرشی دوچندان در عرصه ی عمومی شنیده می شد که این زمان به طور عمده در اختیار این جریان ها قرار داشت و پایگاه اجتماعی این جریان ها را به صورت کاذب و توهم آفرین بسیار گسترده تر از آن چه بود، جلوه می داد، سبب شد تا تنها در آستانه ی پیروزی انقلاب اسلامی و هنگامی که خیابان فعال گردید و عرصه ی پراتیک اجتماعی در جنبش انقلابی در گیلان غلبه پیدا کرد و به قول «رِژه دِبره»، «موتور بزرگ به راه افتاد»( یعنی به طور دقیق از شهریور ۱۳۵۷)، توهم این فرادستی کاذب فروپاشیده و جلوه هایی از یک پدیده ی اجتماعی نوین در تاریخ معاصر ایران به نمایش در آمد که برای جریان چپ و لیبرال به کلی ناشناخته و اعجاب انگیز بود.
- با وجود بهبود نسبی سطح زندگی مردم به ویژه در برنامه های سوم و چهارم( ۱۳۴۱ – ۱۳۵۱)، بلوک قدرت هیچ گاه نتوانست شکاف خود را با توده های کوچه وبازار به نحو شایسته ای کاهش دهد . بوروکراسی دولتی که متولی چنین امری بود نیز نتوانست هیچ گاه با علاقه و ایمان به حکومت مستقر در این امر کمکی نماید. این شکاف به صورت سنتی تا انقلاب اسلامی ایران باقی ماند. بر عکس جریان سیاسی – مذهبی ( هم طیف سنتی غیر سیاسی و هم طیف سیاسی) که در میان توده های گسترده ی پایبند به سنت و مذهب، به طور عمده در این زمان به دلیل سطح زندگی پایینِ فعالان و مبلغان این جریان از گذشته های دور همیشه حضوری فعال داشتند، شکاف بین توده ی مردم و بلوک قدرت را به خوبی پر کرده بودند.
- بررسی ترکیب اجتماعی نهاد شورای رهبری کننده ی انقلاب در گیلان به نام «شورای انقلاب اسلامی گیلان » که درست در آستانه ی پیروزی انقلاب تشکیل شد، نشان می دهد که رهبری اصلی این انقلاب در گیلان در دست روحانیت ولی بدنه ی اصلی تشکیلات رهبری در دست مبارزان تحصیل کرده از خانواده های مذهبی و سنتی که به گفتار و رفتار مدرن کاملن آشنایی داشتند به مثابه ی مفصل و لولای تحول و انتقال قدرت از حکومت سکولار و مدرن پیشین به انقلاب اسلامی ایران نقش کانونی ایفاء کردند. به نظر می رسد این فرایند را بتوان در مقیاس ملی نیز تعمیم داد.
- تاریخ جوامع همواره تحت تاثیر دو عامل «ضرورت» و « عاملیت انسان» دستخوش تغییر و تحول شده است. تحول انقلابی در سال ۱۳۵۷ نیز محصول این دو عامل بود که در کنار هم عمل می کردند. اما به نظر می رسد که «عاملیت» با دریافت های ویژه ی این سال ها توسط نخبگان جامعه، نقش مهم تری در شرایط ویژه ی تاریخی ایفاء کرده است.
کتاب در سه فصل تنظیم و تدوین شده است. فصل نخست رخدادهای سال های ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ را در بر می گیرد که « تجدد دموکراتیک نوین» نامیده شده است. در این فصل فراز و فرود دو جنبش یکی انقلابی ( در پرتو اشغال گیلان در زمان ارتش سرخ) و دیگری جنبش ملی شدن صنعت نفت و سپس کودتای ۲۸ مرداد به صورت تفصیلی بررسی شده است.
در فصل دوم که رخدادهای ۱۳۳۲ تا ۱۳۴۲ را در برگرفته، و « تجدد آمرانه ی نوین – مرحله ی تدارک» نامیده شده، نشان داده می شود که دستگاه جدیدی از حاکمیت آمرانه برای تحقق مدرنیزاسیون شکل گرفته اما هنوز نشانه هایی از دوره ی تجدد دموکراتیک در آن دیده می شود. این دوره که در تدارک یک تجدد آمرانه ی مطلق اما نوین سامان یافته بود، با یک جراحی تاریخی مهم در تاریخ معاصر ایران یعنی اصلاحات ارضی به پایان می رسد و دوره ای کاملن جدید در تاریخ معاصر ایران و گیلان آغاز می شود که به تعمیق و ژرف اقتصاد سرمایه داری و تسریع در روند تجدد و نوسازی اقتصادی و اجتماعی وفرهنگی راه می برد.
فصل سوم که مهمترین بخش کتاب است ، « تجدد آمرانه ی نوین – مرحله ی عمل» نام دارد. در این فصل، ضمن بررسی تحولات سیاسی دوره، برای فهم دقیق تر این تحولات، بررسی های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی سی و هفت ساله ی تاریخ گیلان نیز همراه تحولات سیاسی به طور فشرده بررسی شده است.
در پایان باید از یاوران این پژوهش یاد کنم که بدون کمک ویاری آنان تدوین و چاپ کتاب به انجام نمی رسید. نخست باید از آقای غلامرضا قاسمی یاد کنم که مثل سه مجلد پیشین از چاپ این نوشته نیز حمایت کردند بدون این که کوچکترین دخالتی در کار نویسنده اعمال نمایند. هادی میرزا نژاد موحد، مسئول نشر ایلیا مثل همیشه با دقت و وسواس فراوان به کمک نویسنده آمد و متن را خواند و تذکرات مفیدی دادند. دوست ارجمند و پژوهشگر آقای محمد تقی پورجکتاجی تمام آرشیوهای مطبوعاتی خود را که با نظم و دقت فراوان جمع آوری کرده بود و در جای دیگری یافت نمی شد با علاقه و محبت فراوان و برای کمک به این نوشته در اختیار نویسنده قرار داد. مضاف بر آن از راهنمایی در دستیابی به برخی منابع دیگر، دریغ نکردند. آقای دکتر عباس شرفی ماسوله رئیس کتابخانه ی ملی رشت و همکارانشان با مهر و محبتی فراوان همه گونه کمک را برای دسترسی به اسناد گوناگون این کتابخانه به ویژه منابع مطبوعاتی فراهم کردند. سرکار خانم دکتر ژاله حساس خواه رئیس اسناد و کتابخانه ملی گیلان با تلاش مسئولانه تا جایی که ممکن بود امکان دسترسی به اسناد سازمان اسناد ملی ایران را فراهم کردند. رضا نوزاد با مهر و محبت فراوان و نمونه ای از یک پژوهشگر راستین، اسنادی را که خود داشت و از مرحوم فریدون نوزاد به جا مانده، بدون کوچکترین درنگی در اختیار نویسنده قرار دادند.
گذشته از یاران بالا، پژوهشگران و آگاهان به تاریخ پهلوی دوم در گیلان که در زیر، اسامی آنان بر اساس ترتیب حروف الفبایی ذکر خواهد شد، از جنبه های گوناگون، از جمله مصاحبه با نویسنده، در اختیار قراردادن برخی اسناد و مدارکِ منحصر به فرد خود، کمک در اخذ برخی اسناد و اطلاعات تا راهنمایی به یافتن منابع مرتبط، دریغ نکردند و نویسنده را مدیون خود نمودند، عبارتند از : ناصر امیرگل، محمدحسن اصغرنیا، مهدی بازرگانی، محمدپرحلم، شهرام پیربازاری، مسعود پورهادی، ابوالقاسم حسینجانی، مرتضی شگفت، فرامرز طالبی، مسعود صالحی دوبخشری، هوشنگ عباسی، محمد رضا علیزاده، مجید متقی طلب، علی اکبر مرادیان گروسی، بهمن مشفقی، رسول مهربان، هومن یوسفدهی و روبرت واهانیان. نیاز به گفتن نیست که مسئولیت این نوشته به طور کامل متوجه ی نویسنده ی کتاب است.
زمستان ۱۳۹۹