رویکردهای میانرشتهای
شناخت و درک ما از رویکردهای میانرشتهای ناچیز است و به همین دلیل است که همهچیز را میانرشتهای بهمعنای کلی آن میدانیم و نمیتوانیم بین رویکردهای آن تمایز قائل شویم این در حالی است که برای شناخت عمیقتر از مباحث میانرشتهای آشنایی با این رویکردها شرط لازم است. «رویکرد میانرشتهای، نشانگر جهت نگاه و چگونگی شناخت و فهم مسائل و موضوعات پیچیده، چندوجهی و چندبخشی است که در فضای میانرشتگی معنا مییابد. از منظری دیگر، رویکردهای میانرشتهای، مبین نسبت و نحوه پیوند و تعامل میان دانش، مفاهیم، روشها، تجارب، مهارتها، و ابزارهای مختلف از رشتههای گوناگون در خصوص موضوع یا مسئله مورد نظر هستند.» (ص ۶۱) در واقع خرسندی معتقد است که رویکردهای میانرشتهای با ارائۀ نماهای کلی، جهتهای نگاه، نوع همکاری و مشارکت، و شیوههای مواجهه با موضوعات، مسائل و یا مشکلات پیچیده را به کنشگران فعالیتهای میانرشتهای نشان میدهد. بنابراین، قبل از وارد شدن به همکاری و مشارکت میان کنشگران، باید نوع رویکرد را مشخص کرد.
نوشتههای مرتبط
حال به شناخت پنج دسته اصلی از رویکرد میانرشتهای بپردازیم:
- رویکردهای عمومی و افقی
«مشارکت و همکاری در خصوص موضوعات و پژوهشهای میانرشتهای زمانی «عمودی» است که دانش، مفاهیم و روشهای به کار گرفتهشده از رشتههای مختلف و نوع و میزان مشارکت بازیگران و کنشگران «نابرابر» و «غیرهمسطح» باشند. در رویکرد «عمومی»، دانش، مفاهیم و روشهای مختلف رشتهها با یکدیگر تلفیق میشوند و سطح «طولی» همکاری و مشارکت در این رویکرد دلالت بر سطح شایستگی عناصر تلفیقی از رشتههای مختلف است که بنا بر موقعیت و شرایط در فرایند تلفیق ایفای نقش میکنند. به عنوان مثال، هرگاه در انجام یک مطالعه، تحقیق و یا برنامه میانرشتهای در میان دانش، تجارب و روشهای رشتههای مختلف، دست به انتخاب بهترین دانش، نظریه، مفاهیم و روشهایی موجود زده شود، نوع همکاری و مشارکت رشتهها «عمودی» است؛ و یا اینکه هرگاه نهادهای دولتی، سازمانهای غیردولتی، جوامع محلی و یا انجمنهای علمی و پژوهشی بنا به موقعیت، شایستگی و مهارت خود نقشی (سهم) را در یک فعالیت میانرشتهای ایفا میکنند، نوع همکاری و مشارکت «عمودی» و غیرهمسطح تلقی میشود.» (ص ۶۲- ۶۳)
«مشارکت و همکاری در خصوص موضوعات و فعالیتهای میانرشتهای زمانی «افقی» است که دانش و روشهای به کار گرفته شده از رشتههای مختلف و نوع و میزان مشارکت افراد ذینفع در فرایند یک برنامهریزی و تصمیم محلی و تیمهای اجرایی، «مساوی» و «همسطح» باشد. به عبارت دیگر، همسطحی همکاری، ارتباط و تعامل رشتههای مختلف، دلالت بر رویکرد میانرشتهای «افقی» دارد. هرگاه در فعالیتهای میانرشتهای، دانش، مفاهیم، تجارب و روشهای یک رشته خاص بر بقیه برتری ساختاری نداشته باشد و هریک از رشتهها و تخصصها در شرایط همسطح و مساوی در یک فعالیت میانرشتهای دخالت و مشارکت داشته باشند، رویکرد و نوع همکاری میانرشتهای، «افقی» و یا «عرضی» است.» (ص ۶۳)
به نظر میرسد که در مطالعات زنان با توجه به موضوع مورد بحث رویکرد، هر یک از این دو رویکرد میتواند کاربردی باشد. اما در مطالعات زنان بهعنوان رشته دانشگاهی، رویکرد افقی کارسازتر است چون نیازمند همکاری همسطح رشتهها با هم هستیم.
- رویکردهای وسیع و عمیق
«رویکرد «وسیع» تلاشی است در جهت بسط معرفتشناختی دانش و ایجاد ارتباط، تعامل و تلفیق میان معرفتهای مختلف بشری برای شناخت و فهم موضوعات بنیادی و مشترکی که جمع وسیعی مورد مخاطب آنها هستند. رویکردهای «وسیع» درصدد همگرایی و ایجاد وحدت شناختی و روشی میان حوزههای مختلف دانش از قبیل علوم طبیعی، علوم انسانی، علوم اجتماعی، هنر و … برای دستیابی به هدف یا اهداف مشترک و عمومی است. از این رو، عمدتاً رویکرد میانرشتهای در همکاریها و فعالیتهای گونهشناختی سطح عالی، نظیر فرارشتگی و تکثررشتگی، «وسیع» شناخته میشوند.» (ص ۶۳- ۶۴)
«رویکرد «عمیق» به سطحی از فعالیتهای میانرشتهای اطلاق میشود که هدف آنها دستیابی به نتایج مطلوب برای مسائل و موضوعات خاصی است که جمع محدودی را مورد مخاطب قرار میدهند. به عنوان نمونه، تلفیق تخصصی عناصر، روشها و منابع آموزشی و درسی برای یک واحد درسی خاص در سطح یک کلاس درس، رویکرد «عمیق» شناخته میشود. به این دلیل که اولاً جمعی محدود را مورد مخاطب قرار میدهد. دوماً سطح تلفیق جزئیترین و تخصصیترین دانش، مفاهیم، تجارب و مهارتها را دربرمیگیرد. از اینرو، رویکرد میانرشتهای در همکاریها و فعالیتهای گونهشناختی سطح پایین، نظیر درونرشتگی و بینرشتگی، «عمیق» شناخته میشود.» (ص ۶۴)
هرچند در مورد مطالعات زنان تعیین کردن مرز مشخص بین وسیع یا عمیق بودن آن دشوار است، اما گویی بیشتر به سمت رویکرد وسیه سوق دارد، چرا نیازمند همکاری علوم مختلف اجتماعی، انسانی، هنر و حتی علوم طبیعی برای اهداف مشترک است.
- رویکردهای بسته و باز
«در رویکرد میانرشتهای «بسته»، رشتههای مختلفی که از منظر مبانی و اصول معرفتشناسی و روششناس مشابه هم هستند و به لحاظ تخصصی در یک حوزه و قلمرو قرار دارند، با یکدیگر ترکیب و تلفیق میشوند. به عبارت دیگر، در رویکرد میانرشتهای «بسته»، به مسائل و موضوعاتی پرداخته میشود که صرفاً متخصصان رشتههای معدود و خاصی میتوانند در شناخت و حل آنها با یکدیگر همکاری و مشارکت حرفهای داشته باشند. رویکردهای میانرشتهای «بسته» دربردارنده رشتههایی با دانش نظری، روشها و پارادایمهایی شبیه به هم هستند. در این رویکردها، متخصصان و کنشگران رشتههایی فعالیت دارند که در یک قلمرو خاص مانند علوم فیزیکی و یا علوم طبیعی و یا علوم اجتماعی طبقهبندی میشوند. بنابراین، رویکردهای میانرشتهای بسته به این دلیل «بسته» نامیده میشوند که از گشادگی و انعطافپذیری موضوعی و قلمرویی محدود برخوردار هستند.» (ص ۶۴- ۶۴)
«در رویکرد میانرشتهای «باز»، رشتهها و حوزههای علمی مختلف با پارادایمها و جهتگیریهای معرفتشناختی و روششناختی متفاوت و از قلمروهای گوناگون با یکدیگر پیوند و ارتباط برقرار میکنند. به عبارت دیگر، در چارچوب رویکرد میانرشتهای «باز»، به مسائل و موضوعات بنیادی و مهمی پرداخته میشود که متخصصان و صاحبنظران رشتههای مختلف در شناخت و حل آنها با یکدیگر همکاری و مشارکت حرفهای دارند. برخلاف رویکرد میانرشتهای «بسته»، در رویکردهای میانرشتهای «باز»، بنا بر موقعیت، شرایط و پیچیدگی موضوع و مسئله، مفاهیم، پارادایمها و روشهای رشتهها و حوزههای مختلف دانش و متخصصان متعدد مشارکت دارند. رویکردهای میانرشتهای «باز» به این دلیل باز نامیده میشوند که از سطح بالایی از گشادگی و انعطافپذیری موضوعی و قلمرویی برخوردارند.» (ص ۶۵)
مطالعات زنان به دلیل گشودگی که نسبت به علوم مختلف دارد و اجازه میدهد که این علوم به مقوله زن بپردازند، بیشتر به رویکرد باز کشش دارد.
- رویکردهای پژوهشی و آموزشی
«طبق این طبقهبندی، رویکرد میانرشتهای «پژوهشی» عبارت است از جامعیت در شناخت و چندسویگی در فهم و تحلیل مسائل و مضوعات پیچیده، چندوجهی، فراگیر، و پردامنهداری که ممکن است ابعاد مختلف علمی، انسانی، اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی، طبیعی، فیزیکی و فنی و … به خود بگیرند. در رویکرد پژوهشی، با توجه به اقتضائات، الزامات و سطح پیچیدگی مسائل و موضوعات مورد پژوهش، از ظرفیتها و تجارب معرفتشناختی و روششناختی رشتهها و حوزههای مختلف علمی استفاده میشود. برونداد رویکردهای میانرشتهای پژوهشی از آزمایش و رد و تایید یک فرضیه علمی تا ایجاد و بسط ساختارهای علمی و تحقیقاتی متغیر است.» (ص ۶۶)
«رویکرد میانرشتهای «آموزشی» عبارت است از نگاه جامع، متقارن و تلفیقی به علائق، گرایشها و نیازهای شناختی، عاطفی، اجتماعی، حرفهای و ارتباطی فراگیران از یکسو و انتظارت، مقتضیات، و تقاضاهای متنوع جامعه (محلی، ملی و جهانی) و سایر نهادهای اجتماعی از سوی دیگر. براساس این رویکرد، در دورهها و برنامههای متنوع آموزشی و درسی میانرشتهای سعی میشود با استفاده از دانش، مهارتها، تجارب حرفهای و علمی مدرسان و متخصصان در حوزهها و رشته مختلف علمی به پرسشها، علائق و نیازهای فردی و اجتماعی فراگیران و تقاضاها و انتظارات جامعه بهطور همزمان پاسخ داده شود. از اینروست که فعالیتهای میانرشتهای آموزشی عمدتاً با پیچیدگیها، سختیها و حساسیتهای ویژهای همراه هستند.» (ص ۶۶)
مطالعات زنان ا آنجائیکه یک رشته تحصیلی در نظام آکادمیک قرار میگیرد، قطعاً رویکرد آموزشی در آن جاری است، اما با تعریفی که از رویکرد پژوهشی نیز شده است مطالعات زنان نمیتواند جدای از آن باشد.
- رویکردهای عملگرا و انتقادی
«رویکردهای میانرشتهای «عملگرا» که به رویکردهای «ابزاری» و «موقعیتگرا» نیز مشهور است، بر مسائل و معضلات «مبتلابه» اجتماعی، اقتصادی، فناوری و علمی که یک جامعه خاص با آن درگیر است، متمرکز میباشد. رویکرد میانرشتهای «انتقادی» که به رویکرد «انعکاسی» نیز معروف است، روی تنقید و تحلیل ساختارهای معرفتی، اجتماعی و فرهنگی موجود متمرکز است. در پی اشاعه جنبشهای پساساختارگرا و پسامدرنیسمی، این رویکرد از دهه ۸۰ در بازنگری و اصلاح ساختارها، برنامهها و فرایندهای آموزشی و درسی رشتهای از مطلوبیت قابل ملاحظهای برخوردار بوده است.» (ص ۶۷)
هرچند مطالعات زنان با رویکردی انتقادی قصد به چالش کشیدن ساختارهای جنسیتی موجود در جامعه را دارد، اما در ایران گاهی خود مطالعات زنان است که به نقد کشیده میشود که چرا در تلاش است که ساختارهای جنسیتی را تغییر دهد. به همین دلیل حتی کسانی که در رشتۀ مطالعات زنان هستند، درک یکسانی از اهداف شکلگیری این رشته ندارند.
با طبق همۀ آنچه که گفته شد، اینکه آن چیزی که ما از مطالعات زنان در ایران میشناسیم، چه اندازه خودش را در این رویکردها توانسته است نشان دهد جای سئوال دارد.
ادامه دارد…
منبع
خرسندی طاسکوه، علی (۱۳۸۷). گفتمان میانرشتهای دانش: مبانی نظری، گونهشناسی و خط مشیهایی برای عمل در آموزش عالی، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی.