هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
استاد جلال ستاری یکی از محققان بزرگ دروه معاصر ایران زمین درگذشت، خبری سخت و جانکاه بود که امروز شنیدیم. من افتخار شاگردی این استاد را نداشتم، اما همیشه در محضر کتابهایش تلمذ کرده ام و گاه که فرصت دیداری در منزلش داشتم، مجذوب شکوه دانش او و شخصیت بزرگ او بودم. نزدیک به یکصد اثر تالیفی و ترجمه ای این استاد بزرگ، بخشی از میراث علمی و فرهنگی او برای ایران است، فرهنگی که او دلباخته اش بود و عمر خودش را در راه اعتلای آن فرهنگ صرف کرد. شخصیت استاد ستاری، کمتر از آثارش شناخته شده است. مردی که پس از آشفتگی های بعد از ۱۳۵۷، ماندن در وطن را با آنکه خطر جانی برایش داشت، به مهاجرت از این وطن ترجیح داد. او ماند و تحمل کرد ولی تسلیم تلخی های روزگارش نشد. بلکه ستاری با کارهایش بخشی از جلال و شکوه این فرهنگ را نشان داد و به نمایش گذاشت، او مرهمی بود بر زخم های این فرهنگ در نیم قرن اخیر.
کارهای او در حیطه اسطوره شناسی بیشتر شناخته شده اند، اما هدف اصلی او نه دفاع از اسطوره اندیشی، بلکه برای دفاع از حریم عقل در برابر تعدی های منطق اساطیری در تاریخ معاصر ایران بود. او در تمام نوشته هایش تلاش کرد نحوه عملکرد نظام ذهنی اسطوره اندیش را نشان دهد تا بتواند زمینه ها و نشانه های تعدی این نظام به حریم عقل و پیامدهای آن برای جامعه را آشکار کند. ستاری علاوه بر پژوهش در قلمرو اسطوره ها، نقشی کلیدی در اعتلای علم اسطوره شناسی ایران (فارغ از جریان های دانشگاهی که شیفته اسطوره دانی بودند) داشت. شاید به معنای دقیق کلمه او از معدود اسطوره شناسان به معنای دقیق کلمه بود. اما در کنار اسطوره شناسی، هم در میانه سنت و تاریخ گذشته و هم در دوره مدرن و از لابلای جریان های نوسازی و مدرنیسم ایرانی تلاش بسیاری برای بازشناسی انتقادی فرهنگ ایران زمین کرد. او شخصیتی فرهنگی بود که هم فرهنگ شناس بود و هم منتقد جدی فرهنگ.
هرچند نظام دانشگاهی ایران در کلیت خودش ، نه قدردان او بوده و نه تلاشی برای بازشناسی آثار بسیار بزرگ او کرده است. شاید بتوان گفت استاد ستاری در کنار استادان بزرگی مانند ایرج افشار و…، بیش از آنکه در نظام دانشگاهی قدرشان دانسته شود، جامعه و گروه های فعال فرهنگی قدردانشان بودند. این استادان بزرگ، هرچند نه قدرشان دانسته شد و نه به موقع هم جامعه دانشگاهی ارزش آثارشان را شناخت، اما ذهن انها در قلمرو شخصی شان، ستار العیوب بود و بی توجه به این کوتاهی ها، عمرشان را برای فرهنگی که بدان عشق ورزیدند، صرف کردند.
در این چند دهه اخیر، هرچند عمدتا از دانشمندان و استادان ایرانی که در کشورهای غربی هستند بسیار سخن گفته شده، اما از استادانی که با رنج جانکاه در این کشور ماندند و کار کردند و چراغ فکر و فرهنگ را روشن و باشکوه نگه داشتند، کمتر گفته شده است. مطالعه فرهنگ ایران زمین بدون رجوع به کارهای بزرگانی مانند ستاری ناممکن است، از این رو میتوان گفت نه تنها آثار این استادان نمودی از فرهنگ ایران زمین است، بلکه خودشان به مثابه یک الگو و شخصیت فرهنگی، بخشی از این سنت فرهنگی و میراث معنوی فرهنگ ایران زمین هستند. هرچند جای چنین الگوهایی در فرهنگ دانشگاهی ما خالی است، اما فرهنگ عمومی و گروه های مدنی نشان داده اند که در حد توان، قدر دان این استادان بزرگ بوده اند. استادانی که مستقیم یا غیر مستقیم حق استادی بر هر محقق دلباخته فرهنگ ایران زمین دارند.