فصل دوم : هرمنوتیک و ساختار
۲. هرمنوتیکِ دیلتای: بیان رابطه انسان در زندگی (ادامه از قبل)
از نظر دیلتای هنگام مطالعه تاریخ برای پرهیز از نگرشهای جزمی، لازم است تا به انواع منابع توجه کنیم. و هر منبع و رویه روایت خبر را صرفاً وابسته به نوعی جهانبینی بدانیم. “هیچ منبعی وجود ندارد که ما بتوانیم آن را صرفاً به عنوان منبعی که تاریخ را به واقعیت مجهز میکند بپذیریم” (همان:۳۵۱). بنابراین میتوان گفت کتابهایی که به نام تاریخ از سوی قلمرو رسمی (قلمرویی که دولت و یا حکومت تصدی آنرا به عهده دارند) به چاپ میرسند، تنها میتواند یکی از انواع روایتهای تاریخی باشد؛ نه روایتی که بر دیگر روایات برتری دارد. اما از آنجا که قلمرو رسمی از آن حمایت میکند، موقعیت مطلوبتری نسبت به سایر روایتها پیدا کرده است. یعنی روایتی است که به دلیل اقتدار کلامیای که از سوی قدرت حاکمه تقویت میشود و حامل آن است، این چنین گسترده مجال بروز یافته است….
واقعیت این است که هرچند دیلتای خود را وارد این قبیل مباحث نمیکند، اما از آنجا که ادعای اعتبار وجود تنها یک روایت تاریخی را انکار میکند و بر عکس بر تکثر و گوناگونی منابع تأکید میکند، در واقع عملاً به آزادسازی علم از کلیه نظریات جزمی اعم از ایدئولوژیهای سیاسی و یا مذهبی اقدام میکند. بنابراین در سایه نظریاتش به نوعی میتوان این استنتاج را پروراند که کارکرد اصلی دانش هرمنوتیک در عصر مدرن، رهایی از نظریات تک ساحتی و غیر دموکراتیک است. و پروراندن چنین نگرشی، دور از نظریات دیلتای نیست. چرا که وقتی سخن از تکثر و گوناگونی به میان میآید، این سخن میتواند مصداق بحث وجودِ «دیگری» به مثابه موجودی متفاوت نسبت به «من» باشد. (چیزی که از نظر تفکرات غیردموکراتیک «غیر» ـ به معنای وضعیتی برای طرد و تبعید ـ به شمار میآید). و دیدیم که وی در نظریاتش به ضرورت وجودیِ دیگری برای خودشناسی اصرار دارد، تأیید تکثر و تفاوت، در نظریات او خواهی نخواهی سمت و سویی دموکراتیک پیدا میکند. اینکه وی از سرشت دموکراتیک نظریاتش خبر داشته یا نه، فرق چندانی نمیکند. زیرا چارچوب علمیِ آگاهیِ بازتاب دهندهای را به کار میگیرد که خود به خود این سرشت را ایجاد میکند. به هرحال وی به صراحت میگوید: “تجربه درونیای که من از طریق آگاهی بازتاب دهنده … از کیفیت حال خودم به دست میآورم هرگز نمیتواند بنفسه مرا از فردیت خودم آگاه کند. این آگاهی اخیر را فقط از طریق مقایسه خودم با دیگران تجربه میکنم” (همان : ۳۵۵). بنابراین وی تأکیدی خاص بر امکانِ بسیار مهم تطبیق و مقایسه دارد. چنانچه در جایی دیگر در رابطه با مقایسه بین دو اثر کشف میکند که عمل تطبیق باعث میشود که آدمی در موقعیت فهم کلی قرار گیرد؛ در آنجا مینویسد رویه تطبیقی (مقایسهای): “به من امکان میدهد هر اثر منفردی و در واقع هر جملهای را کاملتر از آنچه قبلاً فهمیده بودم بفهمم…. ” (همان : ۳۷۹). اما چه چیز در مقایسه (تطبیق) وجود دارد که میتواند این فهم کاملتر را به وجود آورد ؟ ـ دیلتای این امکان را در دوری بودن فهم (و یا دَوَرانی بودن فهم) میبیند: به عنوان مثال دربارهی فهمِ خود، به دیگری متوسل شدن و نیز از سوی دیگر به طور متقابل برای فهم دیگری به خود مراجعه کردن. چیزی که بدان «دورِ هرمنوتیکی فهم» گفته میشود. شاید نخستین کسی که در نگرشهای هرمنوتیکی به «دور هرمنوتیکیِ» فهم توجه بسیار نشان داد شلایرماخر باشد، اما دیلتای نیز با استقبال از آن همچون شلایرماخر در بحثهای خود جایگاه مهمی برای آن قائل شد. چیزی که به زبان شناختشناسی فلسفی بین کل و جزء لازم است از کل به جزء برویم و نیز از جزء به کل رفت: شناساییِ خود به خودیِ دیالکتیک در امر فهم. بنابراین در «مقایسه»، امکانِ تعامل دیالکتیکی میان جزء و کل برقرار میشود. به عنوان مثال زمانی که مشغول خواندن متنی فلسفی هستیم در تمام مدت، کلمهها در مقام جزء و خود متن به عنوان کل، به واسطه رابطه متقابلی که با هم دارند، به مخاطبی که با معنا و مفهومِ کلید واژهها آشناست و به اصطلاح از قواعد بازیِ مسلط بر متن آشناست یاری میدهد تا آنرا بفهمد. بنابراین برای آنکه متنی را بفهمیم، و یا از موضوعی سر درآوریم، به پیشفهمهای آن نیاز داریم. پیشفهمهایی که در جریان «دوری بودنِ» فهم، حضورشان مرئی میگردد.
نوشتههای مرتبط
اکنون میخواهیم از یکی از آموزههایی پرده برگیریم که در بحث دیلتای بسیار جالب است. برای درک بهتر مطلب شاید بهتر باشد به همین متنی اشاره کنیم که به اتفاق در حال شکل دادن به آن هستیم. همانگونه که متوجه شدهایم تا این لحظه فهمپذیر کردن هر آنچه گفته شد، به تدریج انجام گرفت، که از قضا همین امر به ما میفهمانَد که علاوه بر داشتن یا ساختن «پیشفهم» در فهمیدن سخن و یا اندیشه یکدیگر، خودِ فهم اساساً فرایندی تدریجی دارد به قول دیلتای: فهم آدمی “متضمن کاری نامحدود است” (همان : ۳۸۲). زیرا باز هم بنا به گفته او سر و کار فهم، با تفسیر و تبیین است (همان جا). فهم، تفسیر و تبیینی که چنانچه گفتیم ناچار است رویی گشاده به جهان و چیزها و باز تفسیرهایی که یقیناً همواره در آینده از پی خواهند آمد داشته باشد.
باری، هر چند دیلتای را مورخ، روان شناس، فیلسوف و جامعهشناس (تفهمی) معرفی کردهاند، اما با یادآوری اینکه از همان ابتدای متن، ما در مقام مخاطبان غیر متخصص او بودهایم، شاید در این سطرهای پایانی بتوانیم از بحثهای وی دستاوری مناسب حال و نیاز خود داشته باشیم. یعنی به یاری نظریات وی به این تفسیر دست یابیم که گرچه فهم و معرفت آدمی به دلیل وابستگیاش به جهان و دیگری، غیر مستقیم است و این فهم و معرفت به دلیل تاریخیبودن آگاهی زمانی و مقطعی است و در نتیجه به بسیاری چیزها (بخوانیم موقعیتهای عینی و ارزشهای برآمده از آن) مقید و محدود است، اما همین امرِ به نظر نامطلوب از دیدگاههای ایدآلیستی، در بازنماییِ دورِ هرمنوتیکی، بر ضعف و ناتوانیهایش فائق میشود و به امکانی قوتمند برای انسان تبدیل میگردد. زیرا او را وامیدارد تا همواره با جهانی باز و گشاده همراه با فراوانی منابع ادراکی برای رشد مواجه شود. اما هر انسان و یا نگرشی به راحتی به این امکان راه نمییابد؛ زیرا گشودگی این راه تنها مشمول انسان و نگرشی است که بتواند به جای انکار و یا تسلط بر دیگری، با او از روی حرمت و انصاف به عنوان منبعی «معرفتی ـ فهمی» برای بازنمایی خویش رفتار کند. و این عملی نمیشود، مگر آنکه منابع بازنمایی از قبیل قدرت، ثروت، تکنولوژی و …. عادلانه توزیع شده باشند.
مشخصات کامل منبع: ویلهم دیلتای ، دانش هرمنوتیک و مطالعهی تاریخ؛ ترجمه منوچهر صانعی درهبیدی، انتشارات ققنوس، ۱۳۹۱