نویسنده: بیل گیلهام، مترجم: محمود عبداللهزاده، ناشر: دفتر پژوهشهای فرهنگی، سال چاپ: ۱۳۸۵ چاپ اول
همانطور که نویسنده این کتاب نیز بیان کرده است، پژوهش ایجاد معرفتی جدید است، و مصاحبه گر بدون تعصب نمیتواند همواره از جهتی که مصاحبه به آن کشیده می شود، مطمئن باشد. پژوهشگرانی که «میدانند» به چه چیزی میخواهند پی ببرند، نظیر پزشکانی هستند که «می دانند» مشکل بیمار چیست. ممکن است درست بگویند. در عین حال امکان دارد چیزی را نیز از نظر دور دارند. پزشکی که حرف بیمار را درست گوش نمی دهد و او را وادار به بیان علائم بیماری اش نمی کند، اگر نشانههای بیماری تناسبی با الگوهای آشنای بیماری ها نداشته باشد ممکن است نتواند تاریخچه آن را ثبت کند. این خطا به آسانی رخ می دهد. تصورات قبلی و پیشاپیش شکل گرفته در مصاحبههای پژوهشی به همان اندازه خطرناک اند که در مصاحبه های پزشکی. در هر دو نوع مصاحبه مهمترین مهارت، نوعی سعه صدر کارشناسانه است. از این رو میتوان گفت این کتاب با راهنماییهای ساده و دقیق، پژوهشگران را در رفع اینگونه خطرات و انجام مصاحبه دقیق و راهگشا در راستای رسیدن به نتایج واقعی و دقیق بسیار مؤثر و کاربردی است. به نظر نگارنده معرفی این کتاب در کنار کتاب روش تحقیق در علوم اجتماعی از ریمون کیوی و کامپنهود میتواند کمک خوبی برای دانشجوان در مقاطع مختلف دانشگاهی باشد. از آنجا که در بسیاری از تحقیقات کیفی پژوهشگر ناچار است از روش مصاحبه اطلاعات خود را گردآوری نماید تمرکز این کتاب بر مصاحبه پژوهشی و به طور خاص مصاحبه ساختارمند است.
نوشتههای مرتبط
کتاب «مصاحبه پژوهشی» راهنمای فن مصاحبه علمی و از سیزدهمین مجموعه از سری کتب فرهنگ و پژوهش شامل ۱۱ فصل و ۱۱۸ صفحه است که به تازگی در ایران به چاپ دوم هم رسیده است با این حال، هنوز در ایران به اندازه کافی شناخته شده و در دسترس نیست، در حالیکه یکی از کتب ضروری برای تدریس در همه رشتههایی است که به نوعی با پژوهش سر و کار دارند و بدون شک یکی از مشکلات پژوهشهای ایران آشنا نبودن بسیاری از محققان مخصوصاً دانشجویان با اینگونه کتابهای مفید، روان و کمحجم و در عین حال بسیار مؤثر و کاربردی است.
این کتاب از چند ویژگی منحصر به فرد برخوردار است که خواننده را به سوی خود جلب میکند و آن را با کتب دیگر در این زمینه متفاوت کرده است. ابتدا خودآموز بودن این کتاب برای هر نوع خوانندهای از مبتدی تا حرفهای راه را به خوبی برای همه باز میکند. به طور مثال از فصل اول کتاب تعریف مصاحبه، انواع، اهداف، ویژگیها و تفاوتهای آنها با هم آمده است. همچنین در کنار توضیحات روان و روشنی از ساختارمندی مصاحبه به این سؤال پاسخ داده است که آیا اصلاً به مصاحبه نیازی هست یا نیست. درواقع در غالب توضیح ویژگیهای خاص مصاحبه به بسیاری از نکات کلیدی در این روش گردآوری اطلاعات اشاره کرده است که بر ارزش این کتاب افزوده کرده است. ویژگی دوم این کتاب حجم کم با فصول کوتاه، ولی بسیار مفید و همچنین ترجمه روان و رسای آن است که خواننده را ترغیب به خواندن میکند. سومین ویژگی اسن است که اکثر مطالب و نکات اصلی در هر فصل را با استفاده از جدول برای خواننده خلاصه کرده است که او را از سردرگمی در بین توضیحات پشت سر هم نجات میدهد.
در فصل اول کتاب با عنوان «ماهیت مصاحبه» مصاحبه را گفت و گویی تعریف کرده است که معمولاً بین دو نفر صورت میگیرد. در این گفتگو، یک طرف (مصاحبه گر)، برای دستیابی به اهداف خاص، در صدد یافتن پاسخ هایی از طرف دیگر (مصاحبه شونده) است. این گفتگو ممکن است به سود مصاحبه شونده باشد یا نباشد. مصاحبه پزشکی که تاریخچه طبی بیماری را پرس و جو یا رواندرمانگری که از یک روان پریش سؤال می کند، به سود مصاحبه شونده است. ولی بازارپژوهی که در صدد یافتن اطلاعاتی است که به عرضه محصولی جدید کمک خواهد کرد، مسلماً در پی تأمین منافع مصاحبه شونده نیست. منظور از مصاحبه هرچه باشد، رابطه مصاحبه گر و مصاحبه شونده رابطه ای مبتنی بر کنترل است. در روزگار ما واژه «کنترل» بار منفی دارد. ولی کنترل به معنی مدیریت برای مصاحبه ماهرانه امری بنیادی است. حتی در مصاحبه به اصطلاح «بدون دستورالعمل»، براساس مطالبی که شخص مصاحبه شونده مطرح میکند دستور عمل ایجاد می شود. سپس مصاحبه را براساس هدف به پنج دسته مصاحبه پزشکی، مصاحبه برای گزینش و استخدام، مصاحبه درمانی، مصاحبه بازارپژوهی و مصاحبه پژوهشی تقسیم کرده است. از نظر نویسنده، اهداف مصاحبه ها متفاوت است، اما وجوه اشتراک بسیار نیز دارند. تفاوت اصلی در میزان ساختارمندی مصاحبه و حدی است که مصاحبه شونده تا آن میزان مجاز به «هدایت» محتوای مصاحبه است. ساختارمندترین اَشکال مصاحبه (که در بازارپژوهی متداولاند)، مصاحبه هاییاند که در آنها مصاحبهگر میداند به چه چیزی میخواهد پی ببرد و مصاحبهشونده فقط باید به پرسشهای مستقیم پاسخ دهد. مصاحبهگر ممکن است به عادتهای خرید، اولویتها و عقاید افراد پی نبرد، ولی دقیقاً میداند چه نوع اطلاعاتی لازم است. در پایان او باید بتواند به این سؤالها شمارهای بدهد (۶۱ درصد، مثلاً، این را میخرند، آن را ترجیح میدهند، طوری دیگر فکر میکنند). در این نوع مصاحبه آنچه لازم است بدست میآید ولی نتایج غیرمنتظره حاصل نمیشود، زیرا ساختارمندی مصاحبه تا حد زیادی مانع آن میشود، در حالیکه در جریان پرسش و یادداشت تاریخچه پزشکی بیمار یا مصاحبه درمانی ممکن است چیزی غیرمنتظره بدست آید یا مصاحبه به جهتی حیرتانگیز کشیده شود، مصاحبه پژوهشی نیز ممکن است به کشفهای حقیقی منتهی شود.
در فصل دوم با عنوان «مصاحبهکردن: موافق و مخالف» تمرکز نویسنده بر زمان و هزینههای زمانی مصاحبه برای پژوهشگر است. او برای نشان دادن منظور خود به تعریف هزینه اضافی و انواع هزینهها در مصاحبه پرداخته است. نویسنده معتقد است دو عامل هزینه زمانی و غِنای دادهها عوامل اصلی موافقت و مخالفتاند. و جنبههای مثبت و منفی مصاحبه را مطرح کرده است. از جمله اینها میتوان به تعداد مصاحبه، قابلیت دسترسی، موازنه سؤال های باز و بسته، میزان پاسخ، ظرافت و حساسیت مطالب، حفظ ناشناسی یا محرمانه بودن، وسعت در برابر عمق، پژوهش مبتنی بر واقعیات در برابر پژوهش مبتنی بر بینش اشاره کرد.
در فصل سوم، «تمرکز بر پرسشهای مصاحبه»، چگونگی تمرکز بر سؤالهای پژوهشی و تعیین پرسشهایی خاص از میان آنها را شرح داده است، پرسشهایی که میتوان از طریق صحبت با مردم پاسخ های آنها را یافت. در این فصل فرایند گام به گام و تدریجی تمرکز بر پرسش های مصاحبه به طور جذاب و روشنی ذکر شده است که در عین سادگی دقت و توجه خواننده و پژوهشگر را برمیانگیزد. از آنجا که پژوهشگر در مصاحبه به مثابه وسیله پژوهش است، در فصل چهارم با عنوان «مصاحبهگر در حُکم وسیله پژوهش» سعی کرده است پژوهشگر خودش را به طریقی نامعمول بازشناس و به شکل ظرافتمندانهای با استفاد از برخی ابزار و مهارتها به این امر پرداخته است. به طور مثال استفاده از ویدیو، تمرین مصاحبه کردن، گوش دادن فعال، استفاده از صدا، گوش دادن به جای صحبت کردن را از ابزار مهم شناخت یا آمادگی پژوهشگر معرفی کرده است که میتوانند میزان موفقیت او را در کار مصاحبه تحت تأثیر قرار دهند.
در فصل پنجم، «سازماندهی و اداره مصاحبه» نویسنده به نحوه ترتیب دادن مصاحبه پرداخته است و اینکه چگونه میتوان با ارج نهادن مصاحبه شونده او را تشویق به مصاحبه پژوهشی نمود. در این راستا او به یک چارچوب و ساختار کلی اشاره کرده است که پرسشها در قالب آن قرار گیرند و از چهار مرحله تشکیل شده است: مرحله مقدماتی، آغاز مصاحبه، بخش اصلی مصاحبه و خاتمه مصاحبه، هم از نظر آداب معاشرت و هم از نظر محتوا. حتی در مصاحبه ای کوتاه نخستین و آخرین مرحله دارای اهمیت است، ولی از آنجا که اغلب این مراحل موضوع اصلی مصاحبه نیستند، غالباً به دست فراموشی سپرده میشوند. توجه به این مراحل به شکلگیری محتوای مصاحبه کمک میکند، این امر، به خصوص در مرحله مقدماتی صادق است که در آن هدف مصاحبه را به مصاحبه شونده شرح میدهید، مرحله بستن یا به پایان رساندن مصاحبه، مرحله مرورکردن مطالبی است که در مصاحبه گفته شده است، حتی در این مقطع نیز ممکن است اطلاعات اضافی ارزشمندی به دست آید.
در فصل ششم، «یادآوری و کندو کاو»، نویسنده متذکر شده است که استفاده از پرسشهای «باز» بدان معنا نیست که هیچ کنترلی بر نحوه پاسخگویی مصاحبه شونده ندارید. درواقع، اگر میخواهید به اهداف پژوهشی خود برسید کنترل شما، ضروری است، منتها نباید جلب توجه کند. باید «جهت» مصاحبه را هدایت و از طرح نکات و موضوع های اصلی در مصاحبه اطمینان حاصل کنید. بدین منظور باید از یادآوریها و کند و کاوها استفاده کنید. سپس در ادامه توضیح مفصل ولی ساده و واضح «تهیه فهرست یادآوری ها» و «کندوکاو» آمده است. نکات بسیاری کلیدی و ریز و جالب توجه در این قسمت ذکر شده است. در فصل هفتم، «آزمایش و اجرای مصاحبه»، ابتدا تعریف مصاحبه آزمایشی و کاربرد و اهمیت آن و در ادامه به توضیحات مهم درباره نحوه اجرای آزمایش مصاحبه، زمان بندی و تهیه نسخه کتبی از مصاحبه ها و همچنین تحلیل محتوا، تا جایی که مرتبط با مصاحبه است، پرداخته است. فصل هشتم، «تحلیل محتوا» به سازماندهی محتوای اساسی مصاحبه اختصاص یافته است، یعنی مطالبی که اصل و اساس و اهمیت دارد. دو وجه اساسی در تحلیل محتوا عبارت اند از: تشخیص نکات اساسی و مهم و طبقه بندی آنها. طبقات و مقولات مصاحبه همان عناوین آن است و نخستین مرحله برای عرضه منظم و مرتب داده هایی که از مصاحبهها به دست آمده اند. عناوین خود به خود معنایی ندارند، معنادارشدن مطالب مستلزم استفاده از نقل قولهایی مستقیم است که ذیل عناوین طبقه بندی شده اند و دامنه و ویژگی پاسخ ها را نشان می دهند. گزینش و مشخص ساختن مقولات امری شخصی است ولی دلبخواهی نیست؛ طریقی معقول برای نظم بخشیدن به داده هاست. طبقه بندی و به دست آوردن مقولات کاری پرزحمت و وقت گیر است، ولی دشوار نیست. تشخیص گفته های مهم آسان تر از آن چیزی است که انتظار داریم، با این حال ببینید آیا برداشت ها و قضاوت های شخصی شما با قضاوت های مستقل دیگران مطابقت دارد یا خیر. بعداً درباره این موضوع سخن خواهیم گفت. مهمترین مسئله درباره مطالب پیاده شده از نوار، و مسئله ای که پیاده کردن نوار را دشوار می سازد، این است که بسیاری از مطالبی که مردم می گویند زاید و بی فایده است. مردم از دریایی از کلمات استفاده می کنند درحالیکه مطالب اصلی کم و بیش روی این دریا شناور است. با آنکه این سخن مبنی قضاوتی بی رحمانه است، ولی پیاده سازی نوار و تحلیل آن نشان خواهد داد که این قضاوت مجموعاً درست است. در این فصل به نکاتی هم به طور دقیق هم فهرستوار اشاره شده است که استفاده از آنها هم ضروری است هم به غنای علمی کار میافزاید و ممکن است بسیاری آنها را نادیده بگیرند. در پایان این فصل یک تمرین عملی نیز داده شده است. فصل نهم نوبت به «تهیه گزارش از دادههای مصاحبه» میرسد. ویژگی اصلی و مهم گزارش داده های مصاحبه آن است که روایتی را که می سازید با نقل قولهای توضیحی تکمیل شود. برای تهیه گزارش، وظیفه شما اصولاً فرصت دادن به مصاحبه شوندگان برای صحبت کردن آزادانه است. افزودن مطالبی که میان گفته ها را به هم ربط دهد، فقط برای اطمینان یافتن از استمرار و نشان دادن اهمیت گفته های مصاحبه شوندگان نیست. نمونه خوبی از آن، مطالعه مادران مجرد است که برگِس و براون تهیه کرده اند و قبلاً ذکر آن رفت. در ادامه با توضیحاتی در زیرتیترهای «تحلیلهای کمّی»، « موازنه نقل قول و عبارات ربط دهنده»، «مرور نقل قولهای برگزیده» و «تعداد نقل قولها» محقق را بهتر با نوشتن گزارش آشنا کرده است. فصل دهم، با عنوان «فنون خاص مصاحبه» برخی انواع مهم تر مصاحبه از جمله مصاحبه نخبگان، مصاحبه ویدیویی، مصاحبه تلفنی، مصاحبه گروهی معرفی شده است و سپس در زیر تیتری با عنوان «ضبط پرسش های برنامه ریزی شده» به خواننده مطالبی را درباره غلبه بر دو ضعف جدّی پرسشنامه های کتبی گوشزد کرده است. در فصل پایانی یعنی فصل یازدهم که عنوانش «یادداشت پایانی» نویسنده کتاب را چنین به اتمام رسانده است: در این کتاب سعی کردیم غنای مواد مصاحبه و نقش مصاحبه در درک زندگی انسان ها را به تفصیل نشان دهیم، و لازم است آن را با تذکری به پایان بریم. همگی می پذیریم که ممکن است مردم مطالبی را درباره حوادث واقعی اما مرتبط با خود به دقت بیان نکنند و همگی جایز الخطا بودن را در این زمینه قبول داریم. مدت زندگی در محلی خاص، دفعات تغییر شغل و هزینه سالانه پوشاک، پرسش هایی از این دست اند. ولی فرض کلی بر این است که «خود را می شناسیم» و می توانیم به شکلی بی نظیر از کیفیت احساسی خود، نحوه رفتار معمول یا اهداف خود شرحی عرضه کنیم. مثلاً، چه کسی بهتر از خودمان می داند که آیا از زندگی راضی ایم یا نه، و تا چه حد؟. بسیاری از موضوع های مصاحبه یا پرسشنامه، بویژه در بازارپژوهی و نیز در پژوهش درباره دولت، به این موضوع می پردازد که آیا مردم از وضع زندگی یا خدمات دریافتی راضی اند یا نه.
ولی اگر مردم بگویند که راضی اند، و حتی اگر به آنچه می گویند باور داشته باشند، باز هم باید پرسید: آیا واقعاً راضی اند؟ یعنی اینکه آیا شواهد دیگر این امر را اثبات می کند؟ این پرسش بنیادی از آن رو اهمیت دارد که نشان می دهد مردم، که صادقانه در مصاحبه شرکت کرده اند، خودشان را واقعاً تا چه حد می شناسند.
درباره مفهوم «رضایت» در مقاله ای به قلم بارباراگوتک[۱]، جامعه شناس آمریکایی، صحبت شده است. گوتک به مطالعاتی درباره «رضایت شغلی» اشاره می کند که در آنها این اصطلاح سنجش های رفتاری عدم رضایت، مثلاً کارگریزی و جایگزینی شغل، را شامل نمی شود. او ادامه می دهد:
گزارش هایی درباره رضایت شغلی تنها پژوهش هایی نیستند که نشان می دهند مردم مدعی سطح بالای رضایت شغلی اند. هرچند پژوهش های مربوط به «کیفیت زندگی» جدیدترند نتایج آنها هم نشان دهنده همان سطح رضایت از کل زندگی و حوزه هایی خاص از زندگی است. مثلاً، کمبل[۲] و دیگران (۱۹۷۶) دریافتند که در جامعه نمونه بزرگسالان، ۲۲ درصد از زندگی خود رضایت کامل داشته اند، در حالیکه ۳۹ درصد پاسخ دهندگان اصولاً در مقوله ای دیگر جای می گرفتند. در یک درجه بندی هفت نقطه ای، فقط ۷ درصد از پاسخ دهندگان زیر نقطه وسط قرار داشتند. در پاسخ به پرسشی درباره رضایت از زندگی، اندروز و ویتی[۳] (۱۹۷۶) نتایجی مشابه بدست آوردند. در درجه بندی هفت نقطه ای مربوط به رضایت، فقط ۶ درصد از مردم خود را زیر نقطه میانی قرار دادند. وقتی که از پاسخ دهندگان، نه درباره کل زندگی، بلکه درباره حوزه هایی خاص از زندگی شان پرسش شود نتایجی مشابه بدست می آید. مثلاً، ۹۲ درصد از پاسخ دهندگان از ازدواج خود راضی اند، و ۶۶ درصد می گویند کاملاً راضی اند. هفتاد درصد از سلامت خود، ۷۵ درصد از سطح زندگی خود و ۷۳ درصد از خانه یا آپارتمان خود رضایت دارند. سازمان گالوپ، که می کوشد میزان رضایت را در جهان ارزیابی کند، سطح بالایی از رضایت را در ایالات متحده آمریکا و نرخ های پایین تری از رضایت را در سایر نقاط دنیا، به خصوص در جهان سوم، گزارش می کند (گالوپ، ۱۹۷۶-۱۹۷۷).
گوتک نتیجه گیری می کند: «یکی از علل عدم اعتماد به جداول اندازه گیری رضایت صرفاً این است که به نظر می آید مردم از هر چیزی که دانشمندان علوم اجتماعی بر آن انگشت می گذارند، راضی اند.»
بنابراین، باید نسبت به تعمیم نتیجه گیری ها محتاط بود. مطالعاتی را که گوتک به آنها اشاره می کند، با استفاده از پرسشنامه ها و جداول ارزیابی انجام شده و طیف «بسیار راضی» تا «بسیار ناراضی» را در بر می گیرد. یکی از محدودیت های این جداول این است که مردم گرایش دارند از محدوده پایینی جدول استفاده نکنند، یا فقط تا حدی معین از آن استفاده کنند، به ویژه هنگامی که از این جداول برای موضوع های پیش پاافتاده ای مثل راحتی صندلی هواپیما استفاده شود. بنابراین، یافته های این نوع جدول تا حدودی ممکن است ساخته و پرداخته روش پژوهش باشند. نکته کلی که گوتک خاطر نشان می کند مهم است و پیامد آن برای ارزیابی اعتبار داده های مصاحبه این است که پژوهش باید «چند روشی» باشد (مثل مطالعه موردی) و مصاحبه فقط یکی از روش هاست. البته می توان گفت که مصاحبه اجازه دسترسی به دنیای ذهنی شخص را می دهد و پدیده های «عینی» از چیزهای دیگری سخن می گویند. آشکارا چنین است و بنابراین می توان نتیجه گرفت که بیان ذهنی با بیان عینی متفاوت است و مسلماً رابطه آنها رابطه ای مستقیم نیست. آنچه مردم به عنوان عقیده خود ابراز می کنند یک چیز است، و اظهارات آنها درباره رفتار چیزی دیگر است. اگر پژوهشگر یا مصاحبه گر تصور کند آنچه مردم در مصاحبه می گویند با چیزی کهه در عمل انجام می دهند رابطه مستقیم دارد، باید با این فرض یا تصور نیز با تردید برخورد کرد. ما عموماً در هر موقعیتی از اهداف و مقاصد خود آگاهیم، ولی عملاً به نحوی متفاوت رفتار می کنیم. خلاصه آنکه آن چنان که فکر می کنیم خودمان را نمی شناسیم و همیشه آن طور که دوست داریم رفتار نمی کنیم. حرف و عمل مان یکی نیست، به علاوه، باور و عمل مان هم یکی نیست. درک غلط از رابطه آنچه می گوییم، باور داریم یا می دانیم و آنچه انجام می دهیم امری رایج است؛ آن قدر رایج که، در واقع، اغلب تردیدی در آن نمی کنیم. تأکید کنونی بر سلامتی و آموزش اجتماعی و برخورد با مشکلات اجتماعی، از جمله آبستنی در سنین نوجوانی، استعمال مواد مخدر، سیگار کشیدن و رژیم غذایی ناسالم نمونه های این رویکرد است. در این گونه رویکردها فرض بر این است که اگر مردم از خطر آگاه شوند یا بدانند چه باید کرد، رفتارشان را تغییر می دهند. ای کاش به این سادگی بود! ارزیابی این رویکردها نشان داده است که این آگاهی هیچ گونه تأثیری ندارد یا تأثیرش بسیار محدود است. یکی از همکارانم در گروه روان شناسی دانشگاه استراتکلاید در اسکاتلند، درگیر طرح ارزیابی برنامه آموزش جلوگیری از اعتیاد در مدارس متوسطه بود. این برنامه موفقیت چشمگیری داشت، معلمان از آن استقبال کرده بودند و جوانان درس های زیادی درباره خطرات و ماهیت اعتیاد آموختند. ولی بررسی های بعدی نشان داد که این برنامه مطلقاً هیچ تأثیری بر استعمال مواد مخدر نداشته است. درک این نکته سخت نیست که رابطه بین باورها، عقاید، آگاهی و رفتار واقعی، رابطه ای مستقیم و روشن نیست. آنچه مردم در مصاحبه می گویند تمامی ماجرا نیست. پژوهش درست، به ویژه نظریه پردازی درست، مستلزم در نظر داشتن این امر است.
[۱] Barbara Gutek, “Strategies for Studying Client Satisfaction”, Journal of Social Issues, vol. 34, no. 4, 1978, pp.44-56.
[۲] Campbell
[۳] Andrews & Withey