انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

مصاحبه با پروفسور سایمون کرچین

سایمون کرچین[۱] ، استاد فلسفه دانشگاه کنت انگلستان

مصاحبه‌کننده و مترجم: معصومه شاه‌گردی

  • سلام. وقت بخیر. باعث افتخار من است که میزبان یکی دیگر از فیلسوفان برجسته، آقای دکتر کرچین[۲] هستم. خیلی سپاسگزارم از آقای دکتر که که دعوت مرا پذیرفتند و امیدوارم که استقبال گرم ما را بپذیرند! پرسش اول من، دربارۀ «فرا اخلاق[۳]» است. لطفا بفرمائید که فرااخلاق چیست؟

ما می‌توانیم اخلاق را به روش‌های متفاوتی مطالعه کنیم. ما می‌توانیم موضوعات اخلاقیِ روزمره را مورد بحث قرار دهیم؛ مثل اینکه انسان‌ها چگونه باید با حیوانات رفتار کنند؟ یا اینکه قواعد اخلاقی در حرفه‌های پزشکی چیست؟ از مجموعِ بسیاری از این مباحث، ممکن است تصور کنیم که قواعد یا اصول اخلاقیِ کلی وجود دارند که ما می‌توانیم آنها را درک کنیم. این روش رسیدن به نظریه‌های اخلاق هنجاری[۴] مثل نتیجه‌گرایی[۵] (یعنی فقط پیامدهای اعمال ما از اهمیت اخلاقی برخوردار هستند) یا علم اخلاق[۶] (یعنی چیزی که از نظر اخلاقی مهم است، نوع اعمال اند؛ نه پیامدها) است. اما فرااخلاق، مجموعه دغدغه‌ها و مباحث متفاوت دیگری است. زمانی که ما دربارۀ موارد خاصی بحث، یا دربارۀ اصول اخلاقی گفتگو می‌کنیم، فرض می‌گیریم که واقعاً یک واقعیت اخلاقی وجود دارد و ما در تلاش برای تشخیص یا یافتن آن هستیم. بعنوان مثال، فکر می‌کنیم که اعمال ما می‌توانند درست یا غلط، خوب یا بد باشند.

پس باید گفت که دغدغۀ فراخلاق، درمقابل اخلاق، چنین فرضیات و موضوعات مرتبط با آنها است. طیف وسیعی از سؤالات در حوزۀ فرااخلاق قرار می‌گیرند. مثل اینکه آیا اعمال، انسان‌ها، و مؤسسات از نظر اخلاقی خوب یا بد هستند؟ اگر اینطور است، ماهیت این ارزش‌ها دقیقاً چیست؟ ارزش‌های اخلاقیِ مفروض، چگونه به دنیای روزمرۀ ما مربوط می‌شوند؟ چگونه می‌توانیم در یک مفهوم متافیزیکی، از جهانی که تحت تسلط جهان‌بینی علمی است، جایی برای ارزش‌ها بیابیم؟ چگونه می‌توانیم مطمئن باشیم که درست قضاوت می‌کنیم؟ اگر ارزش‌های اخلاقی وجود نداشته باشند، زبان ما چه می‌شود؟ (چون ما همواره از اصطلاحات ارزشی مثل «خوب» یا «بد» استفاده کرده و تصورمان این است که در حال توصیف جهان هستیم. بعنوان مثال، وقتی می‌گوییم «او آدم خوبی است»، «او مهربان است»، «فلان شرکت فاسد است»). اگرچه «فرااخلاق» اصطلاحی است که اغلب در این زمینه مورد استفاده قرار می‌گیرد، اما این پرسش‌ها در حوزه‌های ارزشی زیادی غیر از صرفاً اخلاق بوجود می‌آیند مثل: زیبایی‌شناسی و سیاست.

  • خیلی ممنونم. اگر ممکن است دربارۀ دیدگاه‌های اصلی موجود در این حوزه و چالش‌های مربوط به آنها برای ما بگویید؟ و اینکه وجود و عدم‌وجود ارزش‌ها، چه فایده‌ای برای دنیا دارد؟

مواضع یا دیدگاه‌های اصلی در فرااخلاق را میتوان به روش‌های مختلفی معرفی کرد. به نظر من، راحت‌ترین راه فهم آن، تمایز میان واقع‌گرایان[۷] و غیرواقع‌گرایان[۸] است.

واقع‌گرایان معتقدند که ویژگی‌های ارزش اخلاقی، واقعاً وجود دارند و اگر بگوییم که آنها بخشی از جهان هستند معنادار است. به روش‌های مختلفی میتوان آن را توصیف کرد. مثلاً با تکیه بر هستی‌شناسی: مثل اینکه ویژگی‌های ارزشی واقعاً وجود دارند. یا مثلاً با تکیه بر زبان: مثل اینکه عبارات خاصی که بر اصطلاحات ارزشی ارجاع می‌دهند، می‌توانند (به معنای واقعی) درست یا غلط باشند. (و همانطور که خواهیم دید، غیرواقع‌گرایان، این ایده را قبول ندارند.)

پس در اینجاست که پرسش اصلی برای واقع‌گرایان بوجود می‌آید. ماهیت این ویژگی‌های ارزشیِ مفروض، دقیقاً چیست؟ به نظر من، روش مخصوص پاسخ به این پرسش، پرسیدن این سؤال است که اینگونه ویژگی‌های ارزشی، چه پیوندی با بقیۀ دنیا دارند. یکی از انواع بسیار تأثیرگذار واقع‌گرایی، طبیعت‌گرایی[۹] است. طبیعت‌گرایی را میتوان به روش‌های بسیاری تعریف کرد اما عموم طبیعت‌گرایان معتقدند که هر ویژگی یا خاصیتی، نه صرفاً از نوع خودش و مجزا از نظر متافیزیکی یا مفهومی، بلکه بخشی از جهانِ طبیعیِ میزها و صندلی‌ها، تمایلات و احساسات است. برخی از طبیعت‌گرایان، ازجمله طبیعت‌گرایانِ اخلاقی، نگرشی علمی به این دیدگاه داده و مدعی اند که ویژگی‌های اخلاقی را می‌توان با یک نگرش علمی، کاملاً توضیح داد. طیف وسیعی از دیدگاه‌ها در این موضع گسترده وجود دارد که اغلب به این تصمیم منتهی می‌شوند که ما می‌خواهیم چگونه «تقلیل‌گرایان[۱۰]»ی باشیم؟ تا چه حدّی می‌توانیم پدیدارهای اخلاقی را به اصطلاحات طبیعی یا پدیدارهای علمی، تقلیل داده یا با آنها توضیح دهیم؟ طیف وسیعی از استدلال‌ها دربارۀ طبیعت‌گرایی وجود دارد؛ اما بسیاری از آنها از این نگرش بوجود می‌آیند که اگر ما طبیعت‌گرا نباشیم، درگیر این پرسش ناشناخته می‌شویم که ویژگی‌های ارزش اخلاقی واقعاً چیست؟ و ارتباط آنها با بقیۀ جهان چگونه است؟ چگونه می‌توانند مسبب چیزی شوند؟ برغم این، تصور ما اغلب این است که شخصیت اخلاقی افراد باعث می‌شود که آنها به نحو خاصی عمل کنند. اما اگر چنین ویژگی‌های اخلاقی شخصیتی را در جبهۀ طبیعت‌گرا درنظر نگیریم، معلوم نیست که چه می‌شود.

و این ما را به گروه غالب دیگری از جبهۀ واقع‌گرا می‌برد. غیرطبیعت‌گرایان[۱۱] که جهت مخالف دیدگاه ناشناختگی را در نظر می‌گیرند. آنها می‌گویند که ویژگی‌های ارزش اخلاقی، از بسیاری از ویژگی‌های اشیاء موجود در جهان متفاوت و درواقع، بسیار متفاوت هستند. طبیعت‌گرایی نمی‌تواند درست باشد؛ چون چیزی را که اغلب از آن به عنوان بُعد «هنجاریِ» ویژگی‌های اخلاقی و غیره نام برده می‌شود را ترسیم نمی‌کند: این حقیقت که اگر چیزی خوب یا درست است باید انجام شود. اگر ما همه‌چیز را بپذیریم، آنگاه در معرض این خطر قرار می‌گیریم که صرفاً به تفسیر و توصیف جهان پرداخته و تصویری از اینکه جهان چگونه باید یا نباید باشد، ارائه ندهیم. غیرطبیعت‌گرایی در زمینۀ اخلاق می‌گوید که ویژگی‌های ارزش اخلاقی نهایتاً منحصربفرد[۱۲] هستند، یعنی «از نوع خودشان». غیرطبیعت‌گرایان هم انواع مختلفی دارند. یک موضوع متمایز بسیار مهم این است که آیا ممکن است غیرطبیعت‌گرایان، تبدیل به گروه سوم (موضعی متمایز از دو گروه قبلی) یعنی گروه «ماوراءالطعبیه‌گرایی» بشوند که در آن، امر اخلاقی توسط امری ماوراءالطبیعی ایجاد شده و کار خدا یا خدایان است؟

  • حالا که به اینجا رسیدیم، اگر ممکن است دربارۀ دیدگاه طرفداران «نظریۀ امر الهی[۱۳]» نیز برای ما توضیح دهید که معتقدند اگر امر الهی نباشد، هیچ زمینه‌ای برای درک اخلاق وجود نداشته و از اینرو، هر کاری توجیه‌پذیر خواهد بود؟

این نوع از واقع‌گرایی ـ که اغلب با عنوان نظریۀ «امر یا فرمان الهی» شناخته می‌شود ـ از سوی بسیاری از فرااخلاق‌گرایان زیاد مورد بحث قرار نمی‌گیرد، اما بنظر من، پرداختن به آن مهم است. ایدۀ اصلی در این زمینه این است که ارزش‌ها و دلایل اخلاقی وجود دارند، اما دلیل وجود آنها بنوعی خدای یگانه یا مجموعه خدایانی است که این قوانین را بوجود آورده‌اند. که خود این دیدگاه، سؤالات بسیاری را بوجود می‌آورد. بعنوان مثال، این عبارت بیان می‌کند که این موجود یا موجودات فراطبیعی هستند که بر موضوعات اخلاقی مرجعیت و اختیار دارند و نه برعکس. با فرض اینکه این قابل قبول است، ممکن است دربارۀ این موضوع بحث کنیم که ما چگونه می‌توانیم وجود موجودات فراطبیعی را باور کنیم. بنظر می‌آید که بر طبق این نظریه، اگر باوری به وجود این موجود (موجودات) نباشد، آنگاه وجود ارزش‌های اخلاقی هم مورد تردید قرار می‌گیرد. و این البته مشکل‌آفرین است چراکه برخی افراد، باوری به موجود فراطبیعی ندارند؛ کسی که صلاحیت اجرائی کردنِ اخلاق، با اقتدار لازم را دارد. اگرچه، برخی کسانی که از واقع‌گرایی در نوعِ نظریۀ امر الهی دفاع می‌کنند ادعا دارند که اگر چیز دیگری پشت اخلاق وجود نداشته باشد که به آن اقتدار لازم را بدهد، آنگاه اخلاق، اقتدار خود را از دست داده و ما جهانی را خواهیم داشت که هیچگونه ارزشی در آن وجود ندارد. این افراد با اشاره به جهان حاضر می‌گویند که اختلاف‌نظر بسیاری دربارۀ اینکه چه چیزی درست یا غلط است (که اغلب با عنوان «نسبی‌گرایی[۱۴]» نامیده می‌شود) وجود دارد و ما نمی‌توانیم امید به ایجاد استانداردی متفاوت از آن را داشته باشیم، مگر اینکه باور کنیم این موجود (موجودات) فراطبیعی هستند که پشت ارزش‌های ما ایستاده و آنها را تنفیذ می‌کنند. این ایده تا آنجا ادامه می‌یابد که تلقی‌های غیرطبیعت‌گرا و طبیعت‌گرا از واقع‌گرایی ادعا می‌کنند که ارزش‌های اخلاقی واقعاً وجود دارند. اما بدون هیچ توضیح بیشتری، میتوان گفت که شاید برخی از ما نسبت به این ایدۀ خام، تردید داشته و شاید نگران تبیین‌های دیگری همچون بنیان نهادنِ درست و غلط بر دیدگاه‌های افراد بشویم؛ چراکه این نوع نگاه، در معرض تنوع و مشاجرۀ بسیار بوده و ممکن است نوعی پوچ‌گرایی یا غیرواقع‌گرایی را در اینجا به ما بنمایاند. به این ترتیب که شاید هیچ ارزشی در جهان وجود ندارد و این یعنی خطر. پس ما در پسِ اخلاقیات خود، نیازمندِ اختیار و اقتدار هستیم. اما همانطور که گفتم، این دیدگاه، بغرنج است چراکه مستلزم باور به موجود یا موجودات ماوراءطبیعی دارد که بتواند اقتدار لازم برای اخلاق را ارائه کند.

این از دو نگرش مهم درزمینۀ واقع‌گرایی. غیرواقع‌گرایی چطور؟ بازهم، دو دستۀ اصلی به ذهن خطور می‌کند. وقتی دراین زمینه فکر می‌کنیم، اهمیت زبانِ روزمره و برداشت‌های متعارف دربارۀ این موضوع که وقتی که ما اخلاقی فکر می‌کنیم، دقیقاً در حال انجام چه کاری هستیم، پیش روی ما قرار می‌گیرد. طرفداران «نظریۀ خطا[۱۵]» با واقع‌گرایان، و بخصوص با غیرطبیعت‌گرایان در این دیدگاه هم‌رأی هستند، به این ترتیب که تصور روزمرۀ ما از ویژگی‌های اخلاقی، عبارت از آن است که این چیزها واقعاً می‌توانند وجود داشته باشند و وجود هم دارند، و اینکه آنها از لحاظ متافیزیکی یا مفهومی، چیز کاملاً متفاوتی هستند. اما آنها معتقدند که چنین چیزهایی درواقع وجود ندارند. (آنها اغلب به این دیدگاه استناد می‌کنند که چنین ویژگی‌های ارزشی درواقع بسیار عجیب هستند.) یا بعبارتی، معتقدند که تصور اخلاقی روزمرۀ ما دربارۀ جهان یک اشتباه بسیار بزرگ است. توجه داشته باشید، نه اینکه اصول اخلاقی روزمرۀ ما، با چند خطای جزئی، حاوی برخی اشتباهات است بلکه چیز پوسیده‌ای در مرکز کل سیستم آن وجود دارد: کل سیستم اخلاق بر اساس مفهومی از ارزش است که مبهم بوده و فاقد انسجام است.

  • چه انتقاداتی نسبت به نظریۀ خطا وجود دارد؟

چالشی که برای طرفداران نظریۀ خطا وجود دارد این است که چه چیزی در عوضِ آن قرار می‌گیرد. این بحث در سال‌های اخیر بسیار پیچیده شده است. برخی فکر می‌کنند که طرفداران نظریۀ خطا، اساساً معتقد به پوچ‌گرایی[۱۶] هستند: این دیدگاه درواقع این است که هیچ ارزشی وجود ندارد (یا هیچ‌چیزی، ارزش چنین عنوانی را ندارد). نه‌تنها هیچ عملی خوب، محبت‌آمیز، یا بزدلانه نیست، بلکه هیچ هنری زیبا یا زشت نیست و هیچکسی باهوش یا احمق نیست. خیلی افراد، این دیدگاه را دیدگاه مأیوس‌کننده‌ای می‌دانند همانطور که در بالا دربارۀ نظریۀ امر الهی دیدیم. برخی از طرفداران نظریۀ خطا، دیدگاهی را اتخاذ می‌کنند که «کارکردگرایی» می‌نامند: ما قائل به اصول و زبان اخلاقی هستیم درحالیکه می‌دانیم که آن یک افسانۀ مفید است. از نظر من، چنین موضعی اصلاً قانع‌کننده نیست. اصول و زبان اخلاقی بسیار فراگیر و عمیق است بنحوی که بنظر می‌آید باید چیزی بیش از یک افسانۀ مفید یا چیزی مثل آن باشد.

در مقابلِ نظریۀ خطا، دیدگاهِ گروه غیرواقع‌گرای دیگری، با عنوان غیرشناخت‌گرایی[۱۷] وجود دارد. بطور بسیار اجمالی باید گفت که غیرشناخت‌گرایان نیز، وجودِ یک واقعیت اخلاقی، حداقل به شکلی که باور واقع‌گرایان اخلاقی است، را رد می‌کنند. اما آنها، برخلاف مدافعان نظریۀ خطا، حکم نمی‌دهند که اصول و زبان اخلاقیِ روزمره اساساً اشتباه است؛ بلکه درعوض می‌کوشند تا نشان دهند که در نحوۀ فکر و گفتگویِ اخلاقی ما، چیز جالبی در حال وقوع است. شاید «بنظر برسد» که انگار ما در حال ادعای چیزی دربارۀ جهان هستیم، یعنی بنظر می‌رسد وقتی بعنوان مثال می‌گوییم که کمک به خیریه خوب یا محبت‌آمیز است، انگار در تلاش برای توصیف آن هستیم اما غیرشناخت‌گرایان خواهند گفت که در استفاده از چنین زبانی، ما در حال انجام کار دیگری هستیم و واژگان ما، کارکرد عمیق‌تری دارند. شاید در حال بیان احساسی باشیم که به بهترین نحو، و با گفتن چیزی مثل «هورا بر اهدا به خیریه!» خلاصه می‌شود. یا شاید در حال ارائۀ دستورالعملی به دیگران باشیم: «به خیریه کمک کن!» یا « لطفا به خیریه کمک کن!».

گزینه‌های دیگری نیز وجود دارند. اما موضوع این است که هر گزینه‌ای هم که مطلوب ما باشد، بازهم زبان اخلاقی روزمرۀ ما، هرگز تلاشی برای توصیف جهان نیست. پس ما دچار خطا نیستیم. اما درعین حال، یکی از پیش‌فرض‌های اصلی موضع واقع‌گرا تضعیف می‌شود. درعوض، ما با وجود اینکه می‌توانیم اخلاقی زندگی کنیم، باید بدانیم که این ما هستیم که جهان اخلاقی مان را بوجود می‌آوریم، نه اینکه آن، قبل از قضاوت‌ها و شخصیت‌های ما وجود داشته باشد. این ایدۀ اخیر، اغلب به غیرشناخت‌گرایی پیوند می‌خورد.

فرااخلاق حیطۀ جذابی است. تمام این مواضع، مزایا و معایب خود را داشته و چیزهای زیادی برای گفتن دربارۀ هر گروه وجود دارد. چیزی که من در اینجا گفتم صرفاً خلاصۀ بسیار موجزی از بسیاری از مطالب پیچیده با چیزهای زیادی برای فهمیدن است. گرچه امیدوارم که بتواند چشم‌اندازِ به اندازۀ کافی خوبی را ارائه دهد.

  • بسیارممنونم پروفسور. اطلاعات بسیار جذابی بود و امیدوارم بتوانیم در جلسۀ دیگری، بازهم این مبحث را ادامه داده و اطلاعات بیشتری را از شما دریافت کنیم.

خیلی ممنون از وقتی که گذاشتید. روز خوش.

 

[۱] Dr Simon Kirchin, University of Kent, UK.

[۲] دکتر کرچین، در زمینه‌های اخلاق هنجاری، فرااحلاق، زیبائی شناسی، فراانسان، متافیزیک، و معرفت شناسی کار کرده است. او مدیر بخش هنر و علوم انسانی دانشگاه کنت است.

[۳] Meta-ethics

[۴] Normative ethical theories

[۵] Consequentialism

[۶] Deontology

[۷] Realist

[۸] Non-realist

[۹] Naturalism

[۱۰] Reductionist مفهومی ا‌ست مربوط به تقلیل و فروکاهی طبیعت اشیاء و رفتار پیچیدۀ پدیده‌ها به مجموع مؤلفه‌ها و اصول بنیادین آن‌ها یا به‌طور کلی اموری بسیط‌‌تر، گاه با غفلت از برخی موارد دیگر.

[۱۱] Non-naturalists

[۱۲] sui generis

[۱۳] Divine Command

[۱۴] Relativism

[۱۵] Error Theory طرفداران این دیدگاه معتقدند که درست بودن هرگونه ادعای اخلاقی را رد می‌کنند.

[۱۶] Nihilism

[۱۷] Noncognitivism