انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

درباره ایتالیا(۵): معماری و هنر ایتالیا در دوره ی رنسانس

رنسانس در حقیقت به معنای “تولد دوباره”، بیانگر هستی ممتازترین و مورد تحسین ترین آثاری است که تا به حال ساخته شده اند. این جنبش با آغازی که در حدود سالهای ۱۴۰۰ در ایتالیا داشت، طی ۱۵۰ سالِ پس از آن در سایر بخش های اروپا گسترش یافت.
رنسانس همواره پیوند نزدیکی با دستاوردهای خود در زمینه های ادبیات، هنر و موسیقی داشته است. در نقاشی، مجسمه سازی و معماری، رنسانس گرایش به تفکیک از سنت های دوران میانه دارد. نقاشی و مجسمه سازی دیگر هنرهای مطرحی که به گونه ای انحصاری برای تزئین کلیساها و کلیساهای جامع به کار می رفتند، نبودند، بلکه هنرهای مستقلی شدند که در بالاترین رده از فضیلت ذهنی و عقلانی، جای گرفتند. بهره گیری از علم ریاضی و هندسه در دست یابی به تناسب و ایجاد منظر در آثار هنری، ترکیب تازه ای از هنر و دانش که خصیصه اصلی رنسانس بود را، به تصویر کشید. در ایتالیا، نمونه های بازمانده از مجسمه سازی و معماری کلاسیک رم همواره زنده و حاضر بوده اند و دوره ی کلاسیک گذشته بعه هنرمندان پایه هایی برای الهامات جدیدمی داده است. آثار جدید هنری رابطه ای تنگاتنگ با دگرگونی های گسترده ای داشتند که در جامعه رخ می دادند. حس تغییر در تمامی جنبه های زندگی فضای مطلوبی را جهت نوآوری و آزمایش توسط هنرمندان خلق کرد. ثروت اندوخته شده در شهر ها صرف حمایت از نویسندگان و هنرمندان شد. فراتر از همه ی اینها، شنوندگان عمومی جدید و متنوع تری با علایق و ذائقه های گسترده، شکل گرفتند. قشر مرفه شهری و اعضای دادگاه های سلطنتی خواستار پالایش بیشتری در حوزه های هنری و تنوع در شکل و محتوا شدند. آنها نه تنها تلقی هنری دنیایی را که در آن زندگی می کردند را مورد تشویق و ترغیب قرار دادند، بلکه به میراث کلاسیک نیز ارج نهادند. این میراث به نظر شباهت به تمدن خود آنان داشت و گونه ای از توانگری در اندیشه و مدل های رسمی برای تغییر در انواع هنر، فراهم آورد. به چنین شیوه هایی، رنسانس نقش قاطعی را در پیشرفت بیان خلاقانه ی مدرن، ایفا کرد.

خانواده هایی که در قرن ۱۵ بر شهر های رقیب در شمال ایتالیا حکومت می کرند –مِدیچی (de Medici)، اِسفورتزا (Sforza)، مونته فلترو (da Montefeltro) و دیگران- بواسطه ی تجارت به میزانی از ثروت رسیدند که حامی هنر شدند، آنان که مجال کافی داشند میل پژوهشی جدی را در ارتباط با فرهنگ فراموش شده ی آمریکای لاتین – ادبیات، هنر و معماری این فرهنگ و هر اثر باقی مانده ی که در مورد آنهاست- آغاز کردند.
در ابتدای قرن ۱۵ شهر فلورنس در فرآیند اتمام کلیسای جامع خود قرار داشت. ستون های برپا شده در جهت پشتیبانی از گنبد تقریبا به بزرگی این ستون ها در معبد پانتئون (Pantheon) رم، بودند. طرحی برای تکمیل این گنبد ها توسط فلیپو برونِلِچی (Filippo Brunelleschi) به ثبت رسید که راه حل های ساختاری رم را مورد بررسی قرار داده بود. گنبد ساخته شده به دست او (۱۴۳۶-۱۴۲۰) مشتق از معماری رمی ولی متفاوت است؛ این بنا متشکل از سنگ و آجر، هشت گوشه و دارای لایه های درونی و بیرونی است که توسط شیارهایی به هم مرتبط شده اند، قوس تیزه دار با صعودی بیشتر و توسط گلدسته ای تاج گذاری شده است. چلیک ها و پنجره های مدور آن تنها، بدون حائل و با حلقه ی کششی به عنوان پایه، برپا شده اند و لایه های دوتایی گنبد، دو حلقه ی کششی دیگر را در بر می گیرند. برونِلِچی (Brunelleschi) در مرز میان سبک گوتیک و رنسانس جای گرفت. صومعه ی پاتزیPazzi (شروع ساخت در سال ۱۴۴۱) در فلورنس نیز بیانی روشن از ویژگی های تناسب و طراحی است.
سبک جدید ساختمان شهری در این دوره گسترش یافت –پالاتزو Palazzo، یا اقامتگاه شهری برای خانواده های مشهور. پالاتزو ها با ارتفاع چند طبقه ای و اتاق ها ی اطراف یک حیاط اندرونی یا حیاط ، گروهبندی شده بودند؛ دیوارهای بیرونی پالاتزو بر روی چندین سطر قرار داشتند. معمار شهری فلورنتینا (Florentina)، لئون باتیستا آلبرتی (Leon Battista Alberti) در طراحی خود برای نمای بیرونی پالاتزو روچلیا (Palazzo Rucellia) (1451-1446)، همانگونه که در آمفی تئاتر رم استفاده کرده بود، از سه دستور سبکی کلاسیک منطبق بر هم بهره برد، به غیر از اینکه به جای ستون های در هم تنیده، ستون های چهار گوش را به کار برد. اینگونه به نظر می رسد که دیوارهای صاف به نقش بندی و حکاکی مزین شده باشند، و حاصل بخش بخش شدن نمای بیرونی فراهم آمدن جایگاه منطقی برای پنجره هاست. آلبرتی همچنین در سال ۱۴۸۵ اولین کتاب در مورد نظریه ی معماری از زمان ویتروویوس (Vitruvius) بدین سو را منتشر ساخت که تأثیر مهمی بر پیشرفت سبک باستانی گذاشت.

در قرن ۱۶، رم به مرکزی پیشرو برای معماری جدید بدل شد. معمارِ میلانی، دوناتو برامانته (Donato Bramante) در سال ۱۴۹۹ تجربه کاری خود در رم را آغاز کرد. معماری Tempietto تمپینتو او در سال ۱۵۰۲، گنبد مدوری با تناسب برازنده در حیاط سن پتروی مونتوریو (Montorio)، یکی از نخستین عمارت های رنسانس در رم به شمار می آمد. تأسیس کلیسای جدید سن پتر در شهر واتیکان از مهمترین پروژه های قرن ۱۶ به حساب می آمد. در طراحی نقشه ی ابتدایی (۱۵۰۶-۱۵۰۳)، برامانته در توجهی که به چلیپای یونانی با بازوان هم اندازه و گنبد مرکزی، داشت از انگاره ی کلیساییِ غربی صرف نظر کرد. هرچند، پاپ هایی که پس از ژولیوس دوم (Julius II) بر سر کار آمدند، دیگر معماران – بویژه میکلانژ و کارلو مادِرنو- را مورد توجه قرار دادند و هنگامی که کلیسا در سال ۱۶۱۲ تکمیل شد، فرم چلیپای لاتینی با سالن های طویل خود، مورد تأیید قرار گرفت. گنبد شیار دار ساخته ی میکلانژ به همراه گلدسته اش، پیشرفتی منطقی از کارهای برونلسکی در فلورنس، به حساب می آمد. این گنبد به صورت بیضی شکلی برافراشته شده و نه تنها برای کلیسای های اخیر بلکه برای بسیاری از عمارات پارلمانی در ایالات متحده، نمونه اصلی است.
با نزدیک شدن به اواسط قرن ۱۶، معماران برجسته ای نظیر میکلانژ، بالداساره (Baldassare)، پروتزی (Peruzzi)، ژولیو رومانو (Giulio Romano)، و جیاکومو داوینیولا (Giacomo da Vignola)، شروع به بهره گیری از عناصر کلاسیک رومی به شیوه هایی کردند که از قوانین حاکم بر طراحی در اوایل رنسانس، پیروی نمی کرد. قوس ها، ستون ها، و پیشانی ستونها و دیوارها ، به عنوان ابزارهایی در جهت معرفی تئاتر از طریق زوال، تقارن و تناسبات و مقیاس ها ی غیر منتظره، مورد استفاده قرار گرفتند. این گرایش که مانریسم (Mannerism) نام گرفت، توسط پالاتزو دل ته پیچیده ی و ماهرانه ی ژولیوس (۱۵۳۴-۱۵۲۶) در مانتوآ (Mantua)، به تصویر کشیده شده است.
آندرِآ پالادیو یِ معمار (Andrea Palladio ) در حاشیه ی ویچنزا و ونیز، مشغول به فعالیت شد. او اگر چه از رم دیدن کرد، اما رویکرد مانریست را به طور کامل مورد اتخاذ قرار نداد. او در ساخت خانه های ییلاقی برای کشاورزان اصیل، تخصص یافت. این خانه ها تمامی تنوعات موجود در استانداردهای کلاسیک را مورد کاوش قرار می دهند. آنها با چهار کتابی که پالادیو در باره ی معماری به چاپ رسانید ( ۱۵۷۰، ترجمه د رسال ۱۷۳۸)، جاودان شدند. این کتاب ها برای اینیگو جونز (Inigo jones) انگلیسی و تامس جفرسون ((Thomas Jefferson در ویرجینیا، این امکان را فراهم ساخت تا ویژگی های سبکی پالادیانی را در میان کشاورزان اصیل زمان خود، گسترش دهند. پالادیو در دو کلیسای بزرگ ونیزی، سن جورجیو ماژور (San Giorgio Maggiore) (1565) و رِدِنتورِ دوم (II Redentore) (1577)، سهم بزرگی را در انطباق ایده های کلاسیک با سنتهای رسمی و آیینی کاتولیسیسم رومی، ایفا کرد.

 

هنر و معماری باروک:

معماری و هنر باروک، سبک مسلط معماری اروپا و مستعمرات اروپایی خاص در کشور آمریکا طی سالهای ۱۶۰۰، و در برخی مکان ها، تا سال ۱۷۵۰ را شامل می شود. بخشی از ویژگی های این سبک در هنر و معماری نیمه ی اول قرن ۱۸ تداوم یافت، اگرچه این دوره به طور کلی به عنوان Rococo ( سبک هنری قرن ۱۸ میلادی) نامیده شده و تقریبا مشابه با سبک پادشاه لوئی پانزدهم در فرانسه، است. جلوه های هنر باروک در جنبه ی معنوی هر کشور اروپایی، و دیگر مراکز مهم سکونتگاههای اسپانیایی و پرتغالی در آمریکا و دیگر پایگاههای مرزی، پدیدار است. اصطلاح باروک همچنین تعریف کننده ی دوره های ادبیات و موسیقی است.

تعریف:
خاستگاههای واژه ی باروک روشن نیستند. ممکن است منشأ آن از واژه ی پرتغالی barocco و یا لغت اسپانیایی barueco که اشاره به نوعی مروارید دارد که به گونه ای غیر معمول شکل گرفته است . این لغت به خودی خود تعریف درست و یا حتی تقریبی از سبکی که به آن اشاره می کند، ندارد. هر چند با پایان قرن ۱۸، لغت به دایره ی واژگانی انتقادگرایی هنری به عنوان صفتی تراز بندی شده در تقابل با هنر قرن ۱۷، وارد شده بود. صفتی که بسیاری از منتقدان اخیر به صورت قاعده مندی آن را به سبب اینکه برای مطالعه ی جدی بسیار نامأنوس و عجیب و غریب است، کنار گذاشتند. نویسندگانی همچون مورخ فرهنگی سوئیسی یاکوب بورکهارت (Jakob Burckhardt) این سبک را به عنوان سبک رو به انحطاط در پایان رنسانس مورد توجه قرار دادند؛ دانشجوی او هاینریش ولفلین (Heinrich Wolfflin)، در اصول تاریخ هنر (۱۹۱۵، ترجمه در سال ۱۹۳۲)، ابتدا تفاوتهای اساسی میان هنر قرون ۱۶ و ۱۷ را با این توضیح که ” باروک نه واژه ای مترقی و نه شکل زوال یافته ای از دوران کلاسیک بلکه به طور کلی هنری متفاوت است”، خاطر نشان ساخته است.
هنر باروک طبقه بندی های منطقه ای وسیعی را داراست. ممکن است این امر به نظر گیج کننده برسد، به عنوان مثال، برای طبقه بندی دو هنرمند متمایز همچون رامبرانت (Rembrandt) و جیان لورنتزو برنینی (Gian Lorenzo Bernini) در سبک باروک، با وجود تفاوتها، آنها هنوز هم در عناصر خاص هنر باروک همچون تمایل به پتانسیل مهیج و نمایشی نور، مشترک بودند.

 

ویژگی های باروک:
در میان ویژگی های عمومی هنر باروک حسی از تحرک، انرژی و تنش واقعی یا تلویحی، وجود دارد. تقابل پر قدرت نور و سایه بر تأثیرات نمایشی بسیاری از نقاشی ها و مجسمه ها می افزاید، حتی عمارت های باروک با دیوارهای مواج و عناصر تزئینی نمای بیرونی آن، دلالت بر جنبش و تحرک دارند. معنویت شدید اغلب در آثار هنر باروک به چشم می خورد؛ به عنوان مثال در کشورهای کاتولیک رومی، احساسات شور و شعف، شهادت یا تجسمات معجزه آسا، متداول هستند. فضای نامتناهی در اغلب نقاشی ها و مجسمه های باروک اظهار شده است؛ در سرتاسر رنسانس در دوره ی باروک، نقاش ها در آثار خود حس با شکوه از فضا و ترسیم واقعیت منظر را جستجو می کردند. رئالیسم جنبه ی ذاتی دیگری از هنر باروک به شمار می آید؛ چهره های موجود در نقاشی ها نه کلیشه ای بلکه افرادی با شخصیات خودشان هستند. هنرمندان این دوره دلمشغول فعالیتهای درونی ذهن بودند و تلاش می کردند تا علایق شدید روحی را در چهره ی کسانی که نقاشی و حجاری می کردند، به تصویر بکشند. نیرومندی و بی واسطگی هنر باروک و فردگرایی جزئیات در آن- در آثاری چون طرح های نظامند پارچه و لباس مراعات شده و آن را به یکی از مجاب کننده ترین دوره های هنر غرب بدل کرده است.

سبکهای متاخر باروک:
ریشه های سبک باروک در هنر ایتالیا و بخصوص در رم اواخر قرن ۱۶، یافت شده اند. تمایل به سمت وضوح و روشنی و سادگی بیشتر الهام بخش تعدادی از هنرمندان در واکنش به سبک ضد کلاسیک مانیریست Mannerist، با تأکیدات موضوعی خود بر اعوجاج، عدم تقارن، الحاقات عجیب و خیال انگیز و رنگهای تند و تیز، بود. آنیبالِ کاراسی (Annibale (Carracci و میکلانژ مریسی (Michelangelo Merisi)، معروف به کارواجیو (Caravaggio )،۲ تن از هنرمندان پیشرو در باروک سالهای اخیر هستند. هنر کارواجیو تحت تأثیر طبیعت گرایی و انسان گرایی با شکوه میکلانژ و رنسانس متعالی است. نقاشی های او اغلب در برگیرنده ی انواع ترسیمات از زندگی روزمره ی درگیر با فعالیتهای کاملا قابل باور است، همچنان که شامل تمثیل های حماسی و ظریف از مضامین مذهبی و اساطیری می شود. از سویی دیگر، مکتبی که پیرامون آثار کاراسی گسترش یافت تلاش کرد تا با بازگشت به اصول عالی رنسانس یعنی روشنی، عظمت و توازن، هنر را از پیچیدگی های تصنعی خود برهاند. این سبک باستانی باروک در سرتاسر قرن با اهمیت باقی ماند. یک سوم از سبک باروک در رم و حدود سالهای ۱۶۳۰ توسعه یافت، سبکی که به عنوان باروک ممتاز نامیده می شد؛ به طور کلی بیشتر ویژگی سبکی هنر قرن ۱۷ را، با کثرت، احساسات گرایی، تئاتر گرایی و نیروی لجام گسیخته ی آن، مورد توجه قرار داد.

معماری باروک در ایتالیا:
در ایتالیا، نقاشی، مجسمه سازی و معماری ملهم از مانیریسم به سبک اخیر باروک است. این دگرگونی از انجمن فراخوان ترنت Trent برای هنر در سال ۱۵۶۳ پیروی می کرد که از طریق سادگی به تعلیم و ترویج پرهیزگاری می پرداخت.
در میان اولین معماران برجسته ی سبک باروک در سالهای اولیه کارلو مادرنو (Carlo Maderno) بود، کسی که بخصوص به دلیل عملکردش در سن پترز، شناخته شده است. در میان سالهای ۱۶۰۶ و ۱۶۱۲ او صحن کلیسا را بسط داد، نمای بیرونی این بنا، تقریبا ۱۰۰ سال پیشتر توسط دوناتو برامانته (Donato Bramante)، آغاز شد. گذشته از برنینی، معماران اصلی باروک رومی فرانسیسکو بورومینی (Francesco Borromini) و تا حد کمتری کارلو رینالدی (Carlo Rainaldi) بودند. آنها در کنار یکدیگر کلیسای سنت اگنس (Sant Agnese) ( شروع ساخت در سال ۱۶۵۲) را در پیاتزا ناونا Pizza Navona، طراحی کردند. نمای سر در مواج گونه و برازنده ی کلیسای سن کارلو alle Quattro Fontane (1667-1665) ساخت بورومینی در رم، با پژواک آهنگ های موزون محدب و محقر درون کلیسا، بایستی جوهره ی معماری باروک ایتالیایی نامیده شود.
فعالیت ساخت و ساز همچنین در مراکز بیرونی رم، طی دهه های نخستین قرن ۱۷،اتفاق افتاد. فرانسسکو ماریا ریچینو، در میلان، و بالداسار لانگنا در ونیز، هر دو کلیساهای با نقشه ی مرکزی را طراحی کردند. کلیسای سانتا ماریا دلا سالوته ، به خاطر ظاهر بیش از حد عجیب و غیر معمول خود و جایگاه با شکوهش در دروازه ورودی کانال مشهور، مورد توجه قرار گرفته است. به ویژه اثر گارینو گارینی در تورین، در خور تماشاست. صومعه ی دلا سانته سیندونه (۱۶۹۴-۱۶۶۷) ساخت وی با اشکال هندسی پیچیده ی خود، بر گرفته از بناهای اسلامی با گنبدهای بلند، بیننده را مبهوت می سازد.

منبع:
Microsoft ® Encarta ® ۲۰۰۹. © ۱۹۹۳-۲۰۰۸ Microsoft Corporation. All rights reserved.