گفتوگوی محمدرضا اصلانی و سودابه فضایلی در باب جدیدترین کتابش
کتاب «کدام شبح گناه بیآوا و بیزبان» تألیف سودابه فضایلی، جستاری است در باب آغازگاه شعر مدرن فرانسه، انگلیس و امریکا (۱۹۵۰- ۱۸۵۰) همراه با هفتاد شعر از این دوره. سودابه فضایلی در مقدمهاش بر کتاب مینویسد این جستار نه نقد است و نه تاریخنگاری، که رفتن به دورهای است خاص و برتن کردن جامهی هنرمندان آن دوره و لمس کردن دغدغهی آنها و به گونهای شاید به این زیرورویی دلنشین تن دادن. در واقع کتاب «کدام شبح گناه بیآوا و بیزبان» سفری است به شعر سا لهای ۱۸۵۰ تا ۱۹۵۰ اروپا و آمریکا، و واکاوی ذهن سمبولیستها و ایماژیستها و دیگر مدرنیستها و نگاهی کوتاه به تاریخی تلخ میان دو جنگ بزرگ و تأثیر آن بر هنر و ادبیات. کتاب پنج بخش دارد : بعد از پیشگفت مولف، در بخش یکم سخنی بر رمزها و خطر نادیده انگاشته شدنِ شعر نسبت به نثر، به مفهوم مدرنیته و مدرنیسم میپردازد. بخش دوم به مدرنیسم در شعر فرانسه مربوط است، و ظهور پارناسیسم و مکتب سمبولیسم و خاستگاه و فلسفه آن را پیگیری میکند. در بخش سوم، مدرنیسم در شعر بریتانیا وآمریکا مورد بحث قرار میگیرد. بخش چهارم شعرها را شامل میشود و نمایهها هم بخش پنجم را تشکیل میدهد. سودابه فضایلی، به اعتبار دیگر آثارش، نشان داده سراغ هر موضوعی که میرود به طور دقیق و همه جانبه به آن میپردازد و ناگفتهای به جا نمیگذارد، و گرچه خودش باور دارد که کتابِ اخیرش، جستاری است که نه قصد نقد داشته و نه تاریخنگاری به شمار میرود، اما به دلیلِ جستوجوی مؤلف در وضعیت و شرایطی که شعر دورانی را شکل داده، اثری به دست داده که تاریخِ شعر مدرن در دوره خاص و مکاتب و چراییِ فلسفه آن را به تمامی طرح میکند. این کتاب در نشر نقره منتشر شده که سالیانی پیش به انتشار آثاری نوگرا و پیشرو شهرت داشت و اینک از پس سالیان دوباره کارِ خود را از سر گرفته است. توضیح عکس: رستوران تور اِفل، محله سوهو، لندن ۱۹۱۵،کار ویلیام رابرتز: نشسته نفر دوم از چپ ازرا پاوند و دیگر شاعران. لینک خرید:
noghrehpub.com]
نوشتههای مرتبط
-به نظر میرسد که کتاب «کدام شبح گناه بیآوا و بیزبان» در ادامهی کتاب دیگرتان: «از کف دستانم مرغان عجب رویند» چاپ ۱۳۹۲است.
+به نحوی میتوان گفت که چنین است. من در کتاب «از کف دستانم مرغان عجب رویند»، به اولین شعرهای جهان پرداختم و مسیر آن را تا امروز به شیوهای تطبیقی دنبال کردم. اما بعد از پانزده سالی که بر فرهنگ نمادها کار میکردم؛ ارتباط سمبولیسم با مدرنیته در ذهنم شکل گرفت و در واقع آغازگاههای شعر مدرن را جستجو کردم. و به همین دلیل مفهوم و تصویر واژه را درشعر از منظر سمبولیسم و سپس از منظر ایماژیسم دنبال کردم و این شد که کتاب «کدام شبح گناه…» را نوشتم.
-در کتاب «مرغان عجب…»، هنر را پدیدهای الهامی دیده بودید و نوشته بودید هر تفکری و هر شکلی از هنر ابتدا در جوّ شکل میکیرد و آنگاه در هر بخش زمین به منصهی ظهور میرسد. هنوز هم همین عقیده را دارید؟
+بله، من اصولاً هنر را پدیدهای الهامی میدانم، یعنی برای آن قائل به ناحیهای ماورایی هستم. یعنی معتقدم ضرباهنگ، طنین و فرم، در ناحیهای ماورایی به صورت مجرد در چرخشاند، ترکیب این مجردات هنر را به وجود میآورد؛ یعنی هنرها اعم از هنرهای آوایی، تجسمی ، کلامی یا نمایشی، به صورت اشکالی مجرد در ماوراء شکل میگیرد و به صورت فکر به زمین صادر میشود. طبعاً گیرندهی این صادره خودش از جنس فکر است، فکری که بر روی زمین میچرخد و اینجاست که مسئلهی قابل و قبول مطرح میشود، اگر فکری که بر روی زمین میچرخد بر یک قابل نتابد یعنی قابل مانند یک سطح صیقلی آینهوارنباشد، بدیهی است که تصویری را منعکس نمیکند، پس قابل باید صلاحیت جذب این صادرهی ماورایی را داشته باشد، تا بتواند آن را منعکس کند؛ زیرا صادره اگر در مقابل یک دیوار گچی قرار بگیرد آن را منعکس نخواهد کرد.
-از قضا همزمانی و همفکریهای عدهای با هم، در یک دوره، توجیه کنندهی این نظریه میتواند بود، که جامعه و جهان یا کیهان پر از ایده است، و هوشمندان گیرندگان این ایدهاند. گرچه به نظر میآید که با این عنوان گیرندگی، فاعلیت آنها خدشهپذیر شود. اما میشود گفت فاعلیت هنرمندان در فیگوریزه کردن ایدههاست.
+دقیقاً، یعنی این شباهتهایی که در دورههای مختلف بین هنر هنرمندان سراسر جهان دیده میشود، نوعی ضرورت ماورایی است.
-با در نظر گرفتن صحبت شما باید پرسید، پس چرا هنر مدرن ابتدا در غرب شکل گرفت؟
-باید بگویم که روند خلق هنری در واقع از قرن پانزده و شانزده به بعد در غرب شروع به شکلگیری کرد، خوب قبل از آن چندان نوآوری هنری در غرب نمیبینیم و برعکس نوآوری هنر در شرق بود. اما از همان زمانها هنر شرق بجز استثناءها، شروع به تکرار قالبهای هنریاش کرد، و نوآوری را که یکی از ملزومات هنر است به غرب سپرد.
-با این اوصاف هنر مدرن در غرب نه فقط پایگاه ماورایی – که البته هست- بلکه در تحولات صنعتی و دیگر کردن وضعیت بشری هم پایگاه دارد.
+خوب من صد سالهی ۱۸۵۰ تا ۱۹۵۰ را بررسی کردهام و در آن دوره فرمهای هنری شرق در زیر فشار فقر، بیماری و بدبختیهای ناشی از استثمار و استعمار، فرو رفته بود. هنر در این محدودهی زمانی صدساله همراه با صدای ضمنی انقلابها، پایگاهی عینی و ملموس برای رنسانس جدید میخواست. هنرغرب در این صد ساله شروع به تاختن بر بیان هنری و سنت قرن هیجدهی خود کرد.
-یعنی سالهای بعد از جنگ…
+باید گفت سالهای میان دو جنگ بزرگ، که بحرانهای اقتصادی از سویی و دگرفرهنگپذیری گسترده در جهان از سوی دیگر به اعتراض و نوشدگی انجامید.
-یعنی میخواهید بگویید این هیجان و نوشدن و تحول بیشتر در جامعهی هنری به وجود آمد؟
+فقط در هنر نبود، در علوم، سیاست، اقتصاد و رفتارها و طرز تفکر آدمها و در نهضتهای اجتماعی هم بود.
– درست است، سالهای میان دو جنگ و بحرانهای اقتصادی تأثیرات فراوانی بر روی ادبیات و شعر داشت…
+ خوب، از مهمترین خصیصههای جنگ، شکستن فرمهای عادتشده است. خمپارهها و بمبها شکلهای آشنا را در هم میشکنند. شهرها، ساختمانها، تمام اشکال قرینه، دگرگون میشوند. و همین درهمشکستگی کلی، بر هنر تأثیر میگذارد و بیان هنری را دگرگون میکند. بحران اقتصادی همیشه با خود نوعی جابهجایی میآورد، که در بیان هنری آن را با آنچه که آن را نوآوری میخوانیم همراه میکند. این نوآوری، اول از همه با شکستن فرمها آغاز شده. یکی از عوامل این درهمشکستگی فرمها، ترس و وحشت است. به قول بودلر در آن زمان دهشت بیان هنری پیدا کرده و مظهر زیبایی شده. یکیدیگر از عوامل زاییدهی دگرگونی ناشی از جنگ، تغییر ارزشگذاریهاست. دیگر گل و بلبل کفایت نمیکند تا عشق فهم شود، در این زمان نیاز به پاره کردن و جر دادن و خون ریختن، ارزشهای عشق را تعیین میکند. دیگر قالبهای مبتنی بر قافیهپردازی و قرینهسازی و روایتگرایی و آرایههای تزیینی واژگون میشوند. زیباترین آواها صدای فریاد و ضجه میشود…
-البته یکی از شاخصههای شعر مدرن، برهمکنش شعر و ادبیات با هنرهای تجسمی است.
+البته معنی این سخن ایلوستراسیون نیست، یعنی آنطورکه در قدیم اشعار و متون مختلف را تصویرسازی میکردند؛ بلکه منظور برهمکنشی فکری است که از یکسو کوبیسم و فوتوریسم را میسازد و از سوی دیگر مدرنیسم کلامی مثلاً سمبولیسم و ایماژیسم را در شعر، تأثیری که آنها بر همدیگر دارند. این برهمکنش در همهی هنرها هست، در تئاتر و رقص و یا در فلسفه و همچنین در علوم، مسئلهی فیزیک نوین و بعد چهارم و عدم قطعیت و احتمالات و غیره، اینها همه بر همدیگر تأثیری سازنده دارند.
-در مقدمهی کتاب «کدام شبح گناه، بیآوا و بیزبان» گفتهاید که این جستار نه نقد است و نه تاریخنگاری، همینطورست البته، که این کتاب نوعی درونگری یک جنبش فکری هنری است؛ رفتن به درون حالات و اتفاقات، درون زبان، و درون چالشها و روابط شاعران با همدیگر.
+در واقع من در همان مقدمه توضیح دادهام که این کتاب رفتن به سالهای ۱۸۵۰ تا ۱۹۵۰ و نگاه به شعر مدرن فرانسه، انگلیس و امریکا در طول آن سالها، و لمس کردن دغدغهی شاعران آن سالهاست اینکه چرا به این دگرگونی تن دادهاند و چرا مرزهای صلب و قراردادی پیش از خود را فروشکستهاند، تا حد فروشکستن خود. اینکه چرا صدای آنها به امروز رسیده و بارزههای آن بعد از آن دوجنگ در حد و مرز آن دوره نمانده و پیشنهاد جدیدی برای هنر شده. تاکید من بر آن دورهی صدساله به این خاطر بود که بگویم هنرمندان در عین اعتراضی که به جریانهای سیاسی داشتند، به دنبال کشف اشکال جدیدی برای بیان میگشتند، اما منتقدان مطابق معمول با این برچسب که آنها برج عاجنشیناند، نه تنها راه را برایشان هموار نمیکردند، بلکه آنها را به تیغ تیز نافهمیها و ابتذالطلبیها مجروح میکردند. مثل شاعران دههی چهل و شعر دیگر خودمان که اکنون بعد از نیم قرن اینهمه هواخواه حتی بین منتقدان پیدا کرده.
-در طول تاریخ هنر، همواره سنتگرایی در مخالفت با هنر مدرن، بخصوص با شعر و ادبیات خود یک سنت بوده و هست.
+بله حق با شماست، و علت آن اول از همه عادت منتقدان و خوانندگان به سنت شعری و هنری قدیم است؛ زیرا آنها تحمل اشکال و فرمهای مدرن را در هنر هنرمندان نداشته و ندارند. آنها تحمل شنیدن و لمس آن چیزی را که فشار جنگ ایجاد کرده بود، این بحران اقتصادی، صنعتیگری، سرعت زاییدهی جنگها را نداشتند. در واقع آنها طاقت رویارویی با این دمکردگی و کژدیسگی ناشی از تفکر هنرمندان عصر خود را نداشتند؛ آنها همچنان گل و بلبل و عطر و بخور، و عشقهای احساساتی قدیم را ترجیح میدادند تا به قول برشت خبر هولناک را نشنوند. اما شعر مدرن بازگوکنندهی مصایب بشر در قرن بیستم بود.
-ولی آثار آنها لااقل چاپ میشد و احتمالاً درگیر سانسور نبودند.
+البته آن دوره هم شاعران مشکل چاپ آثار خود را داشتند، هیچ ناشری زیر بار چاپ آثار آنها نمیرفت، زیرا اطمینانی به حقانیت این جنبش جدید وجود نداشت.
-آنطور که دیدم شما در کتاب «کدام شبح…» بیشتر تأکید خود را بر ازرا پاوند گذاشتهاید. او گرچه چهرهی معتبر جهانی است، اما چهرهی چندان شناخته شدهای در ایران نیست.
+ازرا پاوند هنرمندی قابل تأمل است، چه در ابداع نهضت ایماژیسم، چه شعرهایش و چه دانش گستردهاش در مورد شعر و ادبیات و و دانستن زبانهای مختلف و ترجمههایش از ایتالیایی و فرانسه و ژاپنی…؛ چه موضع هیجانیاش در جنگ جهانی دوم که او را یهودستیز دیدند، در حالیکه او مطلقاً با حضرت موسی و دین یهود مسئلهای نداشت، بلکه با موضعگیریهای اقتصادی و سیاسی یهودیان مخالف بود؛ اما به هرحال در بدترین موقعیت این سخنان را گفت و آن برنامهی رادیویی را در رم اجرا کرد و او را همکاسهی هیتلر و موسولینی دیدند. اما شاید آن دوازدهسالی که او را به جبر در بیمارستان روانی بستری کردند، به نحوی جبران اشتباه او را کرده باشد. اما حیف از چنین خلاقیت عظیمی.
-ازرا پاوند در این دوره راهگشا به سوی یک نگرهی رادیکال برای دگر شدن ادبیات است؛ بسط این مقوله را در کار متنوع شاعران دیگری که به آنها پرداختهاید میبینیم.
+بله، من بیش از همه به پیدایش رمز و سمبول در شعر مدرن پرداختم، از پارناسیان و سمبولیستها و شاعران ملعون، از پیشامدرنیسم در شعر انگلیسی، و ظهور ایماژیسم و…
-و آخر از همه، عنوان کتاب، «کدام شبح گناه، بیآوا و بیزبان» که بسیار زیباست…
+نام این جستار را از شعر بلند اسفینکس سرودهی اسکار وایلد برداشتم که میگوید:…کدام شبح گناه، بیآوا و بیزبان/ از زیر پردهی شب به درون خزیده/ و نور شمع مومیام را به سوختن دیده/ و در را کوفته و تو را به دعوت خوانده؟…
سودابه فضایلی-محمدرضا اصلانی
این مطلب در روزنامه شرق منتشر شده و توسط خانم فضایلی و آقای اصلانی برای بازنشر در اختیار انسانشناسی و فرهنگ قرار داده شده است.