خلاصه و بررسی کتاب «پیامدهای مدرنیت»
کتابشناسی: پیامدهای مدرنیت؛ آنتونی گیدنز، ترجمه محسن ثلاثی. تهران: نشر مرکز،۱۳۹۲
نوشتههای مرتبط
مقدمه:
مدرنیته و پسا مدرنیته از مهم ترین موضوعات اندیشه در جوامع معاصر است. درباره مدرنیته و پسا مدرنیته دیدگاه های مختلفی عرضه شده. برخی از اندیشمندان جامعه شناس بر این باورند که مدرنیته در غرب از چنان قدرتی برخوردار است که می تواند خود را نقد و تصحیح کند. گروهی معتقدند که پست مدرنیسم نقدی است بر مدرنیسم غرب که افراط کاری های غیر معقول مدرنیته غرب را به اعتدال می کشاند.
پروفسور آنتونی گیدنز، مدیر مدرسه اقتصاد و علوم سیاسی لندن از جامعه شناسان تأثیر گذار معاصر است. وی از جمله متفکرانی است که ضمن پذیرش مدرنیته در شمار منتقدان آن نیز هست. کتاب پیامدهای مدرنیته گیدنز به صورت مبسوط به این موضوع پرداخته است. روش کار گیدنز در این کتاب مبتنی بر رویکردی دیالکتیکی است. وی معتقد است نهادهای اجتماعی مدرن نسبت به همه انواع نهادهای اجتماعی سنتی منحصر به فرد هستند از این رو با تفسیری انقطاعی به تحول اجتماعی مدرن می پردازد.
خلاصه و بررسی کتاب:
تعریف مدرنیته: به شیوه هایی از زندگی یا سازمان اجتماعی مربوط است که از سده هفدهم به بعد در اروپا پیدا شد و به تدریج نفوذی جهانی پیدا کرد. این تعریف ابتدایی، مدرنیت را به یک دوره زمانی و یک جایگاه جغرافیایی اولیه مربوط می سازد. امروزه در عصری به سر می بریم که بسیاری معتقدند باید تعریفی نو از مدرنیته ارائه داد و حتی به عصری نوپدید فراسوی مدرنیته پرداخت. اصطلاح هایی از قبیل «جامعه اطلاعاتی» یا «جامعه مصرفی» از همین حیث است. برای تحلیل چگونگی تغییر ذکر شده اختراع های اصطلاح های فوق کافی نیست. بهتر آن است که به سرشت مدرنیت نگاه دوباره ای بیاندازیم. ما بجای آنکه به دوره ی پسامدرنیته پا گذاشته باشیم در دورانی هستیم که پیامدهای مدرنیت جهانگیر شده است.
نگاه اجمالی کلاسیک ها به مدرنیته:
مارکس مبارزه طبقاتی را سرچشمه تفرقه های بنیادین در سامان سرمایه داری می دانست، اما در ضمن پیدایش نظام اجتماعی انسانی تری را نیز در نظر داشت. نیروی عمده دگرگونی جهان مدرن سرمایه داری است. دورکیم گسترش هرچه بیشتر صنعتگرایی، زندگی اجتماعی هماهنگ تری را به بار خواهد آورد که از طریق ترکیب تقسیم کار و فردگرایی اخلاقی انسجام خواهد داشت. خصلت به شدت متغیر زندگی اجتماعی مدرن از تقسیم کار پیچیده سرچشمه می گیرد. ماکس وبر از همه بدبین تر بود و جهان مدرن را جهان تناقض آمیزی می دانست که در آن پیشرفت مادی تنها به بهای گسترش دیوانسالاری به دست می آید که این نیز به نوبه خود خودمختاری و خلاقیت فرد را کم می کند.
تحولاتی که عامل تمایز جامعه مدرن از جامعه سنتی است:
۱- ماهیت ذاتی نهادهای مدرن: صورت های اجتماعی مدرن مانند نظام های سیاسی دولت ملی و وابستگی تولید به منابع غیر جاندار یا کالایی شدن محصولات در دوران پیشین به چشم نمی خورند.
۲- پهنه دگرگونی: از آنجا که مناطق گوناگون جهان با یکدیگر مرتبط شده اند، موج های دگرگونی سراسر پهنه زمین را در نوردیده است.
۳- شتاب دگرگونی: عصر مدرنیته را به حرکت درمی آورد. شتاب دگرگونی در عصر مدرنیت بسیار تندتر است. این امر از نظر تکنولوژی بیشتر مشهود است.
ابعاد نهادی مدرنیته:
مدرنیته تحت تأثیر دوگانه دولت ملی توسعه گرا و نظام صنعت گرای سرمایه داری در غرب شکل گرفت.
۱- سرمایه داری: نظام تولید کالا که بر رابطه میان مالکیت سرمایه و کار دستمزدی بدون مالکیت استوار است و این رابطه محور اصلی یک نظام طبقاتی را می سازد.
جامعه سرمایه داری نظامی است با ویژگی های خاص نهادی. اول نخست سامان اقتصادی رقابت آمیز، ایجاب می کند که نوآوری تکنولوژیکی همیشه باشد. دوم، اقتصاد سرمایه داری از حوزه های دیگر اجتماعی به خصوص نهادهای سیاسی متمایز و مجازا شده است. روابط اقتصادی بر نهادهای دیگر نفوذ دارند. سوم کالایی شدن کار دستمزدی و در آخر مشروط شدن خود مختاری دولت به خاطر اتکاء به انباشت سرمایه. جامعه سرمایه داری بخاطر آنکه یک دولت ملی است جامعه به شمار می آید. نظام اداری دولت سرمایه داری و کلا دولت های مدرن را باید برحسب نظارت تنظیم شده بر حوزه های کشور مرزبندی شده تفسیر کرد.
۲- صنعت گرایی: کاربرد منابع بی جان نیروی مادی در تولید کالا همراه با نقش کانونی ماشین آلات در فرآیند تولید. صنعتگرایی به سازمان تولید اجتماعی با قاعده ای نیاز دارد تا بتواند میان فعالیت های بشری، ماشین آلات و درون دادها و برون دادهای مواد خام و کالا هماهنگی برقرار کند.
۳- حراست: به مواظبت از فعالیت های اتباع یک کشور در پهنه سیاسی اطلاق می شود. این نظارت ممکن است مستقیم یا عمدتا غیر مستقیم به شکل نظارت بر اطلاعات باشد.
۴- قدرت نظامی: انحصار موفقیت آمیز وسایل خشونت در چهارچوب مرزهای دقیق کشوری، ویژگی دولت مدرن است. این انحصار بستگی به پیوندهای خاص فرمانروایان با صنعتگرایی دارد. شاهد عینی این مدعا صنعتی شدن جنگ است که خصلت جنگ را از ریشه تغییر می دهد و عصر جنگ تمام عیار و سپس عصر جنگ هسته ای را به بار می آورد. جنگ همان دیپلماسی با وسایل دیگر است و زمانی از آن استفاده می شود که مذاکره معمولی یا شیوه های دیگر ترغیب یا اعمال زور در روابط میان دولت ها کارساز نباشد.
درنتیجه بحث جهان مدرن از دولت های ملی تشکیل شده است که در تخصیص هدفمند منابع جامعه نقش اساسی دارند. تمرکز قدرت در دولت به دولت قدرت نظامی و نیز توانایی کنترل اداری گسترده بر شهروندان را می دهد. دولت های ملی به ایجاد جامعه اطلاعاتی مدرن کمک می کنند زیرا این نهاد راه را برای شیوه نظارت و کنترل جدید و فراگیر هموار می کند. بعلاوه، دولت ملی پیوند نزدیکی با اقتصاد صنعتی سرمایه داری دارد. مجموع این عوامل سبب پیدایش زمینه هایی می شود که گیدنز تحت عنوان «جنبه امکانات» مدرنیته از آن یاد می کند.
گیدنز سرچشمه های مدرنیته را اینگونه برمی شمارد:
۱- اختراع ساعت: که خود منجر به دو پدیده شد.
۱.۱- جدایی زمان از مکان (که منجر به تهی شدن زمان شد.):
۱.۱.۱- فراهم ساختن مکانیسم های محرک در سازمان عقلانی
۱.۱.۲- وقوع فرایندهای ازجاکندگی (کنده شدن روابط اجتماعی از محیط های محلی و تجدید ساختار این محیط ها در پهنه های نامحدود زمانی- مکانی): الف) مکانیسم خلق نشانه های نمادین مانند پول. پول یکی از مهم ترین نشانه های ارتباطی است. «پول کامل» بخش ذاتی زندگی اجتماعی مدرن است که نشان دهنده از جا کندگی فعالیت اقتصادی مدرن است. زیمل می گوید:« پول کامل برای ماهیت مالکیت دارایی و حالت ازخود بیگانگی در فعالیت اقتصادی مدرن امری لازم است.» پول وسیله فاصله گیری زمانی – مکانی است. و سرمایه را از مالکیت جدا می کند و وسیله ای است برای ازجاکندگی.
ب) مکانیسم استقرار نظام های تخصصی؛ منظور نظام انجام دادن کار خاص یا مهارت فنی است. این نظام ها نظام های ازجاکننده اند. این نظام نشانه اعتماد ماست به مهارت و تخصص فارغ از شناخت متخصص.
۱.۲- یکنواختی زمان در مناطق گوناگون
۲- اعتماد به قابلیت های انتزاعی
قسمت عمده ای از کتاب پیامدهای مدرنیت گیدنز به اعتماد و انواع آن پرداخته است.
تعریف اعتماد: اتکا یا اطمینان به نوعی کیفیت یا صفت یک شخص یا یک چیز، یا اطمینان به حقیقت یک گفته است.
اعتماد در جوامع مدرن تحت سیطره نظام های انتزاعی همراه با فاصله مندی زمان و مکان حائز اهمیت است. اعتماد هنگامی لازم می شود که در اثر فاصله زمانی و مکانی زیاد دیگر نمی توانیم اطلاع کاملی راجع به پدیده های اجتماعی داشته باشیم. همه ی مکانیسم های ازجاکندگی نیاز به اعتماد دارند.
گیدنز تحت تأثیر علم روانشناسی که به دوران کودکی و تجربه های کودکی فرد توجه می کند؛ از اعتماد بنیادین سخن می گوید، زیرا یکی از ویژگی های بنیادی شکل گیری اولیه اعتماد، اعتماد به بازگشت فرد مواظبت کننده است.
احساس امنیت به اطمینانی راجع است که بیشتر آدم ها به تداوم تشخیص هویت خود و دوام محیط های اجتماعی و مادی در اطراف خود دارند. امنیت وجودی پدیده است عاطفی که در ناخودآگاه ریشه دارد. اعتماد از همان آغاز بر نوعی تجربه دوسویه دلالت دارد. کودک یاد می گیرد که به تداوم توجه اطرافیانش اتکا کند و در مقابل نیازهایش را به گونه ای برآورده کند که تأمین کنندگانش را خرسند سازد.
اگر اعتماد بنیادی پرورش نیافته و یا دوپهلویی ذاتی آن کم نشده باشد؛ نتیجه اش اضطراب درونی دائمی است. نقطه مقابل اعتماد هراس وجودی است.
از مفاهیم مهم دیگری که ذیل اعتماد بیان شده، «پایبندی های چهره دار و پایبندی های بی چهره» است.
پایبندی های چهره دار به روابطی مربوط است که در پیوندهای اجتماعی تثبیت شده در شرایط هم حضوری حفظ می -شوند. پایبندی های بی چهره به رشد اعتقاد به نشانه های نمادین یا نظام های تخصصی مربوط می شوند. ما کم و بیش دائما با دیگرانی کنش داریم که آن ها را یا خوب نمی شناسیم یا هرگز آن ها را ندیده ایم. این هم کنش به صورت تماس های نسبتا گذرا انجام می شود. انواع برخوردهایی که در زندگی امروزی در محیط ها و فعالیت اجتماعی هستند؛ تحت مفهوم «بی توجهی مدنی» که گافمن از آن یاد می کند، حفظ می شوند. این کنش بنیادی ترین نوع پایبندی چهره دار در رو به رویی با بیگانگان در شرایط مدرنیت است.
زمینه عمومی اعتماد: روابط اعتماد مبتنی بر نظام های انتزاعی از جا کنده شده.
ویژگی های اعتماد:
۱- اعتماد با غیبت در زمان و مکان ارتباط دارد. یعنی شرط اعتماد فقدان قدرت نیست که کمبود اطلاعات است.
۲- اعتماد به احتمال وابسته است.
۳- اعتماد ایمان به شخص یا نظام نیست. بلکه چیزی است که از این ایمان سرچشمه می گیرد.
۴- اعتماد معطوف به نشانه های نمادین و کارکرد نظام ها است.
۵- اعتماد همان اطمینان به اعتماد پذیری یک شخص یا نظام است.
یکی از لزوم اعتماد به نظام های انتزاعی به طور اعم و نظام های تخصصی به طور اخص است.
قابلیت اعتماد بر دو نوع است: ۱. قابلیت اعتمادی که میان افرادی که خوب یکدیگر را می شناسند و صلاحیت های لازم را برای قابل اعتماد بودن در نظر همدیگر را به اثبات رسانده اند. اما ۲. اعتماد بر مبنای مکانیسم های از جاکننده به هرگونه رو به رویی کنشگران غیر متخصص با افراد یا گروه هایی که به نوعی مسئول این نظام ها هستند مربوط می شود. در ادامه این نوع اعتماد نقاط دسترسی نظام های انتزاعی زمینه برخورد چهره دار و بی چهره را فراهم می -سازند. نقاط دسترسی شامل افرادی هستند که رابط میان مردم و نظام های انتزاعی اند. افراد در نقاط دسترسی بسیار سعی می کنند که خودشان را قابل اعتماد نشان دهند. چرا که آن ها در اصل پیوند میان اعتماد شخصی و اعتماد به نظام را فراهم می کنند. در شرایط مدرنیت، رویکردهای اعتماد به نظام های انتزاعی، معمولا در تداوم فعالیت های روزانه عجین شده اند. درنتیجه اعتماد بیشتر به خاطر پذیرش شرایطی است که در آن شرایط راه های دیگر تقریبا بسته اند و نه به خطر پایبندی محض به نظام های انتزاعی.
درپی مطرح کردن موضوع اعتماد و روابط شخصی توسط گیدنز، تغییراتی که اعتمادهای شخصی پیش از دوران مدرن و در دوران مدرن رخ داده و همچنین نقدهایی من باب گسترده شدن نظام های انتزاعی بیان شده است که من جمله آن پیتر برگر و اندیشمندانی اند که تحت تأثیر مارکسیسم هستند. نویسندگانی که تحت تأثیر مارکسیسم هستند معتقدند نهادهای مدرن حوزه های گسترده ای از زندگی بشر را دربرگرفته و محتواهای معناداری را که زمانی داشتند از زنگی انسان ها گرفته اند. دشواری ها و اختلاف نظرهایی که در این حوزه (نقد منفی یا مثبت تأثیرات مدرنیته بر روابط شخصی) وجود دارد اغلب بدان دلیل است که اصطلاح هایی از قبیل «اجتماعی» در تضاد با «جامعه ای» و اصطلاح «غیر شخصی» در تقابل با «شخصی» و در نهایت اصطلاح «دولت» در تعارض با «جامعه مدنی» به کار رفته است.
مفهوم اجتماع در فرهنگ مدرن و پیش از مدرن به معنایی مشابه بکار می رود و رشته هایی از عناصر گوناگون را شامل می شود که عبارتند از: ۱-روابط اجتماعی فی النفسه، ۲- پیوندهای خویشاوندی، ۳- روابط شخصی صمیمانه میان دوستان و ۴- روابط نزدیک جنسی. باید توجه داشت نیرومند ماندن انواع روابط خانوادگی در برخی محیط های اجتماعی مدرن به این معنا نیست که خویشاوندی همان نقش تنظیم زندگی روزانه گذشته را ایفا می کند. نکته بعدی اینکه در زندگی پیش از مدرن دوستی غالبا نهادمند بود و به عنوان وسیله ی اتحاد گروه خودی در مقابل گروه غیر خودی کارکرد داشت و مبتنی بر ارزش های اخلاص و شرافت بود. بسط نظام های انتزاعی سرشت دوستی را دگرگون می -سازد. متضاد دوست دیگر دشمن و بیگانه نیست، شرافت جایش را به وفاداری می دهد و حسن نیت مهم می شود.
ماهیت نهادهای مدرن به شدت وابسته به مکانیسم های اعتماد به نظام های انتزاعی به ویژه نظام های تخصصی است.
۳- کشف مناطق دوردست جهان:
محل و مکان در تعریف گیدنز: محل ارجاع به محیط مادی فعالیت های اجتماعی دارد که به گونه ای جغرافیایی مشخص می شود. مکان به روابط میان کنشگران اجتماعی اطلاق می شود.
در جوامع پیش از مدرن معمولا مکان و محل بر هم منطبقند درحالی که در دوره مدرن با تقویت روابط میان دیگران غایب ( با جدایی مکان از محل) محل خصلت توهمی می گیرد. آن چیزی که ساختار یک موقعیت محلی را تعیین می کند همان چیزی نیست که در همان صحنه حضور دارد.
درنتیجه کشف مناطق دوردست به الف) جدایی مکان از جا place و درنتیجه تهی شدن مکان و ب) جانشینی واحدهای متفاوت محلی گردید.
۴- ادراک باز اندیشی
تنها در عصر مدرنیته است که تجدید نظر در عرف در همه جنبه های زندگی انسان صورت می گیرد. ویژگی مدرنیته فرض بازاندیشی درباره همه چیز است که البته این بازاندیشی، خود بازاندیشی را نیز در بر می گیرد. چرا که ما در جهانی زندگی می کنیم که از هر جهت ساخته و پرداخته دانش بازاندیشانه است و حتی نمی توانیم مطمئن باشیم که عناصر این دانش تغییر نخواهند کرد.
بازاندیشی تحت تأثیر چند عامل صورت می گیرد:
۱- قدرت: قدرت، دانش محقق را در خدمت منافع گروهی خاص قرار می دهد.
۲- نقش ارزش ها: ارزش ها مبنای عقلانی ندارند و هر تغییری مبتنی بر بازاندیشی تحت تأثیر ارزش ها نیز قرار می گیرد.
۳- پیامدهای ناخواسته: باز اندیشی جهان مدرن امکان مسدود شدن پیامدهای ناخواسته را از میان برده.
۴- گردش دانش اجتماعی در تأویل دوگانه: دانش که به طور باز اندیشانه در شرایط بازتولید نظام به کار بسته می شود.
جهانی شدن مدرنیت
جهانی شدن فرآیندهایی است که روابط اجتماعی و وابستگی متقابل جهانی را تشدید و تقویت می کند؛ پیوندهایی میان امور محلی و امور جهانی برقرار کرده است که نتیجه پیشرفت های بسیاری است. در شرایط تشدید جهانی شدن، دولت ملی برای مسائل بزرگ زندگی بسیار کوچک و برای مسائل کوچک زندگی بسیار بزرگ گشته است.
دو چشم انداز نظری در بحث های جهانی شدن مطرح گشته است:
۱-نوشته های مربوط به روابط بین المللی: متمرکز بر تحول نظام دولت ملی و ریشه هایش در اروپا و گسترش جهانی بعد از آن. دولت های ملی کنشگرانی اند که در پهنه بین المللی و با سازمان های دیگر فراملی درگیرند. این فراگردها جنبشی فراگیر به سوی جهان واحد را نشان می دهند. فرض بر این است که دولت های دارای حاکمیت، نخست بیشتر به صورت هویت های جداگانه ای پدیدار می شوند که در چهارچوب مرزهایشان نظارت اداری کم و بیش کاملی دارند. به موازات رشد نظام دولتی در اروپا و تبدیل شدن بعدی آن به نظام دولت ملی جهانی، الگوهای هم وابستگی بیش از پیش توسعه می یابند. این الگوها نه تنها در پیوندهای دولت ها با یکدیگر در عرصه بین المللی، بلکه در شکوفایی سازمان های میان حکومتی خود را نشان می دهند.
۲- نوشته های راجع به نظریه نظام جهانی( امانوئل والرشتاین): نظام مدرن جهانی سه بخش اصلی را شامل می شود. بخش کانونی، بخش نیمه پیرامونی و بخش پیرامونی. تمایزهای میان منطقه کانونی، نیمه پیرامونی و پیرامونی که مبتنی بر معیارهای اقتصادی اند؛ نمی گذارند تمرکزهای سیاسی یا نظامی قدرت که با تمایزهای اقتصادی ارتباط دقیقی ندارند به خوبی روشن شود.
ابعاد جهانی شدن:
سامان نظام جهانی؛ برای تعیین ماهیت آن، باید پیوندهای میان صنعتی شدن جنگ، جریان یافتن اسلحه و فنون سازماندهی نظامی از برخی نقاط جهان به نقاط دیگر را تحلیل کنیم. جهانی شدن قدرت نظامی تنها محدود به جنگ افزار یا اتحادیه -های میان نیروهای نظامی دولت ها نیست بلکه خود جنگ را نیز دربر می گیرد. دو جنگ جهانی مصداق این ماجرا است.
توسعه تقسیم کار جهانی مربوط به توسعه صنعتی می باشد. صنعت مدرن ذاتاً بر پایه تقسیم کار استوار است. صنعتگرایی بر خود ادراک ما از زندگی در یک جهان واحد تأثیر قطعی داشته. زیرا یکی از مهم ترین تأثیرهای صنعتگرایی، دگرگونی تکنولوژی های ارتباطات بوده است.
سازمان های چند دولتی (IGO)، سازمان های غیر دولتی بین المللی (INGO) و شرکت های فراملیتی (TNC) نیز پیش برنده جهانی شدن هستند.
ارزیابی مدرنیته:
گیدنز در ارزیابی مدرنیته آن را پدیده ای دولبه می نامد. مدرنیته در درون خود دچار نوعی تضاد و تناقض شده است وچهره ژانوسی به خود گرفته.
ساحت خوش بینانه مدرنیته عبارت است از: الف) امکانات گسترده. ب) ایمنی. ج) رضایتمندی
ساحت بدبینانه مدرنیته که تحت عنوان مخاطره از آن نام می برد عبارت است از:
الف) نابودی گسترده محیط زیست
ج) صنعتی شدن جنگ
د) سقوط ساز و کارهای رشد اقتصادی
واکنش در برابر مخاطره:
با بیشتر شدن جنبه های منفی و مخاطره های نو پدید دوران مدرنیته، چند واکنش در برابر آن ها می توان اتخاذ کرد.
۱-پذیرش عملی: مستلزم تمرکز بر بقا، تعقیب منافع موقتی.
۲-خوشبینی نگه داشته شده: مستلزم پافشاری بر رویکردهای روشن اندیشی و اعتقاد ادامه یافته به خرد مشیتی علیرغم خطرهای تهدید کننده در روزگار کنونی است.
۳-رویکرد بدبینی طنز پردازانه: مستلزم درگیری مستقیم با اضطراب های ناشی از خطرهای پرپیامد است. شیوه ای برای کاستن تأثیر اضطراب ها از طریق واکنش شوخ طبعانه.
۴-درگیری ریشه ای: رویکرد مقابله عملی در برابر سرچشمه های پنداشته شده خطر است.
راندن گردونه بی مهار
در نوشته های جامعه شناسی نحوه زندگی کردن در جهان مدرن عموما با دو تصویر نشان داده می شود. تصویری که از آن وبر است و تصویری که مارکس ارائه ی دهد. وبر معتقد است بندهای عقلانیت روز به روز تنگ تر می شود و انسان گرفتار نظام دیوانسالاری در قفس بی هویتی زندانی می شود. وبر بیش از همه اهمیت مهارت تخصصی را عامل تحول اجتماعی مدرن می داند. مارکس تشخیص داده بود که مدرنیت چه تأثیری ویرانگر و برگشت ناپذیری دارد. مدرنیت از نظر مارکس معادل همان طرح ناتمام هابر ماس است. انسان نظام سرمایه داری را خلق کرده است که شیوه ای نامعقولانه برای اداره جهان مدرن است چرا که بازار بر انسان ارجحیت دارد. گیدنز به جای دو تصویر فوق، از واژه ی گردونه ی بی مهار برای مدرنیت بهره می جوید. او چنین استدلال می کند که مدرنیته همچون ماشین عظیم قدرتمندی است که بدون فرمان است و انسان ها تا حدی می توانند از آن سواری بگیرند و هرآن امکان خارج شدن از نظارت و کنترل ما را دارد. فلذا ما هرگز نمی توانیم احساس امنیت تام کنیم و حس دلهره وجودی در انسان مدرن هست.
گیدنز در ادامه به پدیده شناسی مدرنیته می پردازد و آن را بر چهار چهارچوب استوار می یابد:
۱-جا گم کردن و بازجاگیری: تقاطع غریبگی و آشنایی ( رابطه ی پیچیده ای میان آشنایی و غریبگی در کار است. ادراک آشنا غالبا با توجه به فاصله گیری زمانی – مکانی است و از ویژگی های مکان محلی سرچشمه نمی گیرد.)
۲-صمیمیت و عدم تشخص: تقاطع اعتماد شخصی و پیوندهای غیر شخصی
۳-مهارت تخصصی و باز تخصیص: تقاطع نظام های انتزاعی و دانایی روزانه ( هیچکس نمی تواند بجز در بخشهای بسیار کوچکی از نظام های دانش بسیار پیچیده کنونی متخصص گردد.)
۴-خصوصی گری و درگیری: تقاطع پذیرش عملی و فعالیت درگیرانه
خصلت عنان گسیخته ی مدرنیته ناشی از ۴عامل زیر هستند:
۱-خطاهای طراحی: اصولا هر سازمانی را بر حسب درجه توفیق مؤثر آن در رسیدن به هدف های مشخص یا
میزان ارائه خدمات معین می توان ارزیابی کرد.
هریک از جنبه های طبیعت اجتماعی شده را نیز بر حسب اینکه چقدر نیازهای خاص انسانی را برآورده می سازد و نتایج نهایی ناخواسته ای را به بار نمی آورد، اصولا می توان ارزیابی کرد. در هر دو مورد خطاهای طراحی رواج دارند.
۲- خطای عمل کننده (بازیگران عرصه اجتماعی): بر خلاف خطاهای طراحی، خطاهای عمل کننده از بین نرفتنی هستند؛ یک طراحی خوب می تواند امکان خطاهای عمل کننده را کاهش دهد و آموزش و انضباط دقیق نیز چنین کاری را می تواند انجام دهد. اما هرکجا که دست انسان ها در کار باشد مخاطره نیز وجود دارد.
مهم ترین عوامل ۳- پیامدهای ناخواسته و ۴- بازاندیشی هستند. هرچقدر هم که یک نظام خوب طراحی شده باشد و عمل کنندگانش کارآمد باشند؛ پیامدهای کارکرد آن در زمینه های عملکرد نظام های دیگر و فعالیت عام بشری را نمی توان کاملا پیش بینی کرد. همچنین به دلیل گردش بالای دانش جدید، جهان اجتماعی نمی تواند محیط با ثباتی را بسازد.
گیدنز برای مهار و هدایت این گردونه بی مهار، از واژه پارادوکسی «الگوهای واقع بینی تخیلی» بهره می جوید.
نظریه های انتقادی باید از جهت جامعه شناختی حساس باشند. یعنی به تغییرهای نهادی درون ذاتی که مدرنیت پیوسته به روی آینده باز می کند؛ هشیار باشد. این نظریه باید سیاسی، ژئوپولتیکی و راه کاری باشد.
جهت گیری های آینده:
جنبش های اجتماعی به عنوان شیوه های درگیری بنیادی در زندگی اجتماعی مدرن بسیار اهمیت دارد. همچنین این جنبش ها بارقه هایی از آینده محتمل را نشان می دهند. اما از دیدگاه واقع بینی تخیلی این جنبشها لزوما مبنای دگرگونی -هایی که ممکن است ما را به سمت جهان امن تر رهنمون شوند نیستند. در کل چهار جنبش در ذیل جنبش های اجتماعی ذکر شده است: ۱- جنبش های صلح، ۲- جنبش های بومشناختی، ۳- جنبش های دموکراتیک و ۴- جنبش های کارگری.
در فراسوی مدرنیت چه چیزی قرار دارد؟
گیدنز از نشانه هایی نام می برد که نمایانگر جنبشی به فراسوی مدرنیت هستند.
در سازمان اجتماعی و اقتصادی سده بیستم نظام های بسیار پیچیده مانند سامان های اقتصادی مدرن را نمی توان به گونه مؤثری تابع نظارت فرمان کرد. این نظام ها به علامت دادن های ریز و دائمی از پایین نیاز دارند که از طریق واحدهای اطلاع دهنده خرد انجام می گیرد نه هدایت از بالا.ما باید عصر پسامدرن را با ابعاد جهانی درک کنیم.
اگر صرفاً بر حسب سیاست رهایی بخش به ماجرا بنگریم، فراسوی سرمایه داری رفتن باید به معنای فراتر رفتن از تقسیم بندی های طبقاتی باشد که بازارهای سرمایه داری به وجود می آورند. اما سیاست های زندگی ما را هنوز جلوتر و به فراسوی شرایطی می برد که در آن، معیارهای اقتصادی مقتضیات زندگی انسان ها را تعیین می کنند. در اینجا یک نظام پساکمیابی در یک سطح جهانی شده قابل مشاهده است. اگر بازارها تحت نظارت یک مؤسسه فراگیر که کارایی اقتصادی ندارد درآید؛ به اقتدارگرایی سیاسی می انجامد. از طرفی آزاد گذاشتن بازارها بدون محدودیت، تفاوت هایی را میان گروه ها و مناطق گوناگون می آفریند. اما نظام پساکمیابی ما را به فراسوی این تعارض می برد. پساکمیابی یعنی ۱.زمانی که کالاهای عمده زندگی دیگر کمیاب نباشد، ۲.معیارهای بازاری تنها می توانند کار علامت دادن را انجام دهند و دیگر وسایل حفظ محرومیت گسترده نیستند.
ابعاد نظام پساکمیابی عبارتند از: سامان جهانی هماهنگ، فراتر رفتن از جنگ، نظام مراقبت از سیاره زمین، سازمان اجتماعی اقتصادی شده.
نتیجه گیری:
در جوامع صنعتی و تا اندازه ای در سراسر جهان به دوران مدرنیت و گذر از سنت پا نهاده ایم. مدرنیت به گونه ای مؤثر شک را نهادمند ساخته است. در دوران مدرن همه ی داعیه های دانش گردشی اند و غیر ثابت. مدرنیت ذاتاً پدیده ای جهانی است. گرایش های جهانی مدرنیت افراد را در هر دو بعد محلی و جهانی پیوند می دهد. مدرنیت ذاتاً آینده گرا است. چرا که پیش بینی های آینده به بخشی از زمان حال بدل می شود و در چگونگی متحول کردن آینده تأثیر می گذارد چون جامعه مدرن مدام در تغییر است.
نقدی بر کتاب:
گیدنز در حین تلاشش برای به کار بستن دیدگاهی جامع به مدرنیته، تقریبا از تحلیل نهادهای مهمی چون دین و خانواده
غافل مانده است و بیشتر در سطح کلان به تشریح موضوعش می پردازد. همانطور که درجایی بیان می دارد سرانجام
یک دولت های ملی تحت یک واحد جهانی با یکدیگر در تعامل اند که در این بین به طرز خوش بینانه ای شکاف های
قومی، دینی، نژادی و حتی زبانی نادیده و یا قابل حل انگاشته شده است.