زایش اشاره و گفتار و سیرتحول آن، فن و شیوه زبان
آندره لوروا-گوران / ترجمه اصغر کریمی
نوشتههای مرتبط
فصل چهارم
نئانتروپ ها [انسانهای نئاندرتال]
گذشته و آینده جسمی انسان اندیشه ورز
قبلاً دیدیم که تکامل عمومی گروههای جانوری که پیگیر همان مسیر انشعابی بوده اند که انسان درگیر «آزادشدن های» پی در پی بوده است که دو آزاد شدن اصلی آن آزادشدن سر در خزندگان ترومورف از دوره اول زمین شناسی و آزاد شدن دست در استرال آنتروپها در آخرین بارقه های دوران سوم است. سهمی که به انسان نماها در جزیان تکامل آنها تعلق می گیرد به آزاد شدن مغز و پیامد آن به آزادشدن قسمت مهمی از پیوندها جانوری مربوط می شود. همین تکامل است که در حال حاضر آن را بطور مختصر مجدداً ترسیم می کنیم.
قاعده، جمجمه از زمان استرال آنتروپها آزاد گردید و، همان طور که قبلاً دیدیم، گشایش حالت بادبزنی قشر مغز (کرتکس) آغاز شد. بزودی، دست کم از زمان پاله آنتروپ ها، توسعه مغزی دستگاه حرکتی هرمی و حوزه های پیوندی مجاور تقریباً معادل با توسعه مغز انسان کنونی نائل شدند. دلیل آن در شواهد بیشماری است که درباره ویژگی فنی سطح بالای پاله آنتروپها داریم. در نتیجه، در تکامل مغز، همان پدیده تثبیت ساختارهای حاصله و همان تعالی از طریق دستگاههای جدید را باز می یابیم: دست باید از زمان استرال آنتروپها به حالت کنونی در آمده باشد و مغز فنی عملاً از زمان آخر آرک آنتروپها محقق شده باشد.
در مورد انسان، تثبیت مغز فنی و پس از چندی پیشرفت آن معنی و مفهوم اساسی به خود گرفتند زیرا، اگر تکامل پیرو کورتکسی کردن بیش از بیش فشرده نظام عصبی-حرکتی بود و به سوی آن سوق داده می شد، خود تکامل، به موجودی محدود می شد که قابل قیاس با تکامل یافته ترین حشرات بود. ولی برعکس، قلمروهای حرکتی از طریق حوزه های مشارکت به نحو احسن کار کردند که ویژگیهای بسیار متفاوت داشتند که به جای متمایل کردن مغز به سوی تخصصی شدن فنی بیش از بیش فشرده، آن را، دست کم نسبت به امکانات تکامل جانوری، به روی امکانات تعیمم نامحدود باز کردند.انسان در تمام طول تکامل خود، از خزندگان، به مثابه میزراث دار اینها در بین مخلوقانی ظاهر شد که از تخصصی شدن کالبدی کنار مانده بودند. نه دندانها ی او، نه دست ها ی او، نه پاهای او و سرانجام نه مغز او به آن درجه از کمال دندانهای ماموت، دست و پای اسب یا مغز برخی از پرندگان نائل نشده اند، به نحوی که چنان باقی مانده است که تقزیباً قادر به انجام هر عمل ممکن است، میتواند عملاً هرچیزی را بخورد، بدود، چهر دست و پا بالا رود، و دست را که بطور عجیبی عضوی کهن در اسکلت اوست برای عملیاتی بکار برد که مغزی آن را هدایت می کند که در نسل بطور مفرطی تخصصی شده است. بخش اعظمی از راهی را که وی را به اینجا هدایت کرده است، در صفحات قبل طی شد، ولی توضیح این که چگونه آخرین رهایی انجام شده، باقی مانده است.
جمجمه انسان اندیشه ورز
تکامل جمجمه انسان اولیه به خوبی فرآیند سه جانبه ای را منعکس می کند: رهایی مکانیکی پشت جمجمه از طریق تحصیل وضعیت مستقیم، رهایی مکانیکی پیشانی از طریق کاهش تدریجی ریشه های دندانی، افزایش حجم مغز تا نئاندرتالها و سپس هجوم تدریجی قلمروهای مربوط به پیشانی بدون افزایش حجم. شاخصترین رویداد نئاندرتالها تخفیف و سبکی تدریجی استخوان بندی مربوط به چهره است که در کامل شده ترین سیاه پوستان و سفید پوستان و زردپوستان فقط یک بافت حفاظتی باقی مانده شده که بطور قابل توجهی نازک شد است. طرح ساختاری بسیار همگون است و در نئاندرتال ها قبلاً حاصل شده و فقط دهانه زوایا اندکی متفاوت است. از طرف دیگر، این تفاوت، جز برای چند گروه کوچک اولیه مثل استرالیایی ها [بومیان]، یک رویدا مربوط به چهره به معنای متدوال نیست زیرا تکامل یافته ترین شکل ها در تمام گروههای بزرگ نژادی دیده می شود. ظاهرا رویداد همه اینها به نحوی بوده که گویی ساخت بنیادی مستقل از تغییرات نژادی بوده است، دقیقتر این که گویی انحراف معماری تحت الشعاع یک حرکت فزاینده بسیار کند ولی همزمان در تمام توده انسانی بوده است که بیانگر رویداد ی است که در حال حاضر، علیرغم تفاوتهای رنگ پوست، قد و قامت، گروههای خونی، حالت پیش آمده فک و دندان و چند نشانه دیگر، فقط نمایندگان انسان اندیشه ورز بر روی زمین وجود دارند. این امر نزدیک به مفهوم تکامل-بزرگ سیمپسون است، یعنی تمام شاخه منبعث از یک نیا با گذر از مراحل انطباق که مشخصه های گونه شناسی بنیادی را در یک جا جمع می کنند. انحراف از این نظم است که آرک آنتروپها را جانشین استرال آنتروپها و پاله آنتروپها را جانشین آرک آنتروپها و بالاخره نئاندرتالها را جانشین همه میکند. بنابراین جای تعجبی نیست که خط سیرهای تعادل مکانیکی متضمن فاصله زردپوستان، سفیدپوستان و سیاه پوستان نیست
انسانشناسی، بیش از یک قرن ونیم برای تهیه فهرستی از تفاوتهای نژادی روی اسکلت و بخصوص روی جمجمه کارکرده است.و بطور عجیبی مشاهده می شود که نتیجه کلی در نهایت کار تاچه حد ناچیز است و تعیین نژاد یک جمجمه با همان نگاه اول راحت تر از نشان دادن این تعیین به کمک پرگار و ارقام است. اندازه گیریها در مجموع، در شبکه بافت بسیار سست خود، به مشخصه های کاملاً نژادی و ویژگیهایی پی می برند که بیشتر کلی و در ارتباط با مراحل تکامل هستند بدون این که بتوانند بین آنها تفاوت بگذارند.
علاوه بر این، ارزشهای خرده-نژادی گویا و با معنی، که رویدادهای اختلافات جزیی ظریف در انحنای استخوان بالای حدقه چشم یا خمیدگی غیر محسوس طاق جمجمه است بطور کامل از روشهای مربوط به نظام متری بر حذر می ماند. این روشهای متری، سر انجام، نه در طراحی ساخت بنیادی و نه در طراحی ظرافت های نژادی قابل اعتماد نیستند، به نحوی که در یک سلسه و رشته زمانی موضوعات، که بر روی تمام دوره شناخته شده انسان اندیشه ورز گسترده شده است، میتوان حالاتی را تفکیک و روشن کرد که در آنها این رشته زمانی از خاستگاههای خود تکامل یافته است.
برای خواندن فصل چهارم کتاب به فایل پیوست مراجعه کنید: