انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

روایت زنان عراقی از دلالت‌های سیاسی حجاب در دایاسپورا (۲)

نادیا جونز گایلانی برگردان فاطمه سیارپور

با همان شدتی که تاکنون دنبال کرده‌ام، به صورت‌بندی دو پرسش محوری درباره سازمان‌یافتن این مقاله‌ام اقدام کردم. ابتدا آنکه چرا خواهر من به نظر می‌رسد بدون دلیل یا اعتقاد به پوشش حجاب از زمان رسیدن به کانادا تصمیم گرفته است؟ دوم اینکه چرا محجبه بودن و فمینیست بودن – در نظر پدرم و نیز در نزد دیگران – لعنت و نفرین بود؟ و بعدها این پرسش را طرح کردم که چرا ما نمی‌توانیم حجاب را به مثابه پاسخی فمینیستی ببینیم که روایت‌های مختلف و تحمیل شده‌ای زندگی‌های زنان جوان مسلمان مهاجر را تنظیم می‌کند؟ این پرسش‌ها مصاحبه‌های تاریخ شفاهی مرا شکل داد و مرا به سوی زنان مهاجر یا پناهنده عراقی در اردوگاه‌های موقت‌شان در امان یا اردن و بعداً دوباره در محل اسکان‌شان در تورنتو و دیترویت سوق داد. از میان نمونه‌های بیش از ۱۰۰۰ تاریخ شفاهی که با یک تنوع میانگینی از زنان دایاسپورای عراقی در سال‌های ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۲ انجام شد، من ابتدا در این مقاله روایت‌های هفت‌تن از زنان جوانی را می‌آورم که کمتر از ۲ سال بعد از رسیدن به آمریکای شمالی محجبه شدند. از بیش از نمونه‌های ۶۸ زنی که بین ۱۸ تا ۲۹ سال بودند، ۳۸ نفر اهل سنت بودند. بنابراین این زنان از این نمونه بزرگ‌تر هفت نفر را تشکیل می‌دادند. مصاحبه‌ها عمدتاً در خانه‌ها و در میان خانواده‌هایشان برگزار می‌شد و در مورد تعداد کمی از این زنان، در پارک‌ها یا فضاهای بیرونی انجام شد که میزانی از حریم خصوصی برای صحبت‌کردن درباره موضوعات محرمانه مرتبط با مذهب و بدن وجود داشته باشد.

من مسلماً مجذوب تصمیم خواهرم شده بودم و به زودی به کشف کردم که او بخشی از یک روند کوچک اما رو به رشد در میان نسل دوم زمان مسلمان اهل سنت عراقی است که در گروه بین ۱۸ تا ۲۹ سال قرار دارند و در آمریکای شمالی حجاب را پذیرفته‌اند. در گفتگوهایم با زنان پناهنده و مهاجر عراقی نیز، از این موضوع آگاه شدم که عامل مشخص این تصمیم، وجود ندارد، در عوض این زنان حجاب را به عنوان ابزاری برای محافظت از نیک‌نامی خود به عنوان زنان ازدواج‌نکرده تبیین می‌کردند. به علاوه، همه به جز یک نفر از زنان به سرعت این نظر را داشتند که عمل پوشش حجاب صورتی از یک بیان سیاسی است. حجاب برای این زنان به نشان‌گری نمادین بدل شده و بیشتر نقشی را آشکار می‌کند که در زندگی این زنان بازنمایی می‌شود، به ویژه آنکه واقعیت را به عنوان امری سیاسی مرتبط می‌کند (محمود، ۲۰۰۵). در واقع، این زنان با اتخاذ یک موضع فمینیستی، ذهنیت خود را درون زمینه‌‌ای از چارچوب‌های فهم سیاست‌ هویت قرار می‌دهند و بدین وسیله، سوژه زنانگی بدن جسمی آنان را به عنوان جایگاهی برای «عمل گفتاری» یا فعالیت نشان می‌دهد. در ترسیم این پیوندها، این زنان جوان به طرز جالبی در مشارکت با تصورات سیاسی جدیدی قرار می‌گیرند که در آن به طور آشکار نشان‌های مذهبی نه فقط عضویت در مادیت دولت-ملت جماعت میزبان هستند، بلکه همچنین امت جهانی مسلمان به وسیله این تصورات در پیوند قرار می‌گیرند.

یکی از مفاهیم انتقادی در این فرایند سیاسی ساخت هویت «حیای دفاعی» است. در این میان چندین شیوه برای شناسایی وظیفه «حیای دفاعی» در میان واژگان و کنش‌های زنان پناهنده جوان عراقی وجود دارد. خواندن قرآن در میان مردان و زنان هر از گاهی (و نه همیشه)، فضیلت‌های فرهنگی و اقتصادی حیا را تعیین می‌کند که در آن دستورالعمل‌های دقیق بر اساس فرهنگ محلی و ملی تعیین می‌شود. مباحثات مداوم باعث می‌شود انتقاداتی برای بازگشت سلفی‌گری به حجاب تحت‌اللفطی و انزواطلبی زنان پارسا افزایش یابد (ودود، ۱۹۹۹). خواندن دقیق قرآن به طور قطع مفهوم «حیای دفاعی« را در میان زنان جوان مورد مصاحبه من شکل داده بود و بنابراین آنان براساس یکی از انگیزه‌های کلیدی نهفته در حجاب عمل می‌کردند. چنانچه یکی از مصاحبه‌شوندگان می‌گفت:«من از قران برای دفاع از ذهن خودم استفاده می‌کنم … و حجاب من از بدن من دفاع می‌کند». و عامل مهمی در فشاری خیالین بود که نیاز به حیای «دفاعی» وجود دارد و به شکلی پیوسته از خلال تعاملات من با زنان پناهجوی عراقی جوانی که ازدواج کرده بودند، تکرار می‌شد. این گفتگوها با موضوع ازدواج «خوب» به طور عمومی در مصاحبه‌های من با زنان عراقی ظاهر می‌شد و ارتباطات آنان را در دایاسپورا نشان می‌داد. رسمی که از عراق به طور وسیعی پذیرفته شده و تا اینجا هم کشیده شده بود، ازدواج از خلال شبکه دوستان، خانواده و «مهمانی‌های مورد علاقه» که به طور عمومی حفظ شده و به ویژه در میان جماعت‌های اهل سنت که تحصیل‌کرده و قبلاً ثروتمند بوده‌اند (آسواد، ۱۹۸۸). با زندگی فراملیتی، نسل دوم زنان عراقی در شکلی از «حیای دفاعی» مشارکت می‌کنند و آن بخشی است که آنها می‌توانند درون جماعت‌های دایاسپورایی شبکه‌ای شده با ارزش‌های جنسی و پاکی که به آن تعلق دارد، خود را نشان دهند و اثبات کنند. زنان با حجاب در برخی موارد درک خود را از حیا درون راست‌کیشی و –همانطور که من آن را می‌فهمم- با قرائت سلفی از قران تنظیم کرده‌اند. مهاجران اخیر عراقی به ازدواج درون قومیت‌های مشابه و خانواده‌های مذهبی گرایش دارند. با هدف افزایش چشم‌انداز ازدواج، زنی می‌گفت «اگر ما محجبه باشیم بنابراین آنها خواهند دانست که ما خوب هستیم و مردان خوب عراقی را برای ازدواج به دست می‌آوریم». این و سایر مباحث مرتبط در مصاحبه‌ها نشان داد که چگونه بدن زنان زمینه‌ای فرهنگی است که مرزهای میان «ما» و «آنها» را تعیین و در این حالت، مشخص می‌کند زنان پاکدامن شهرتی دست‌نخورده نسبت به زنان پناهنده دارند و ممکنست از خلال هدایت‌های غیراخلاقی در آمریکای شمالی، لکه‌دار شوند.

حفظ نظم و تنظیم بدن زنان مهاجر، به این معنی است که واکنش خانواده‌های مصاحبه‌شوندگان متنوع بود و همیشه در مورد همه مورد انتظار نبود. برای مثال، من فرض می‌کردم اعضای خانواده- به ویژه والدین و اجداد- ممکن بود احساس کنند زن بهتر محافظت می‌شود اگر محجبه باشد. به هر حال در مورد ۷ زن در نمونه‌های تاریخ شفاهی من که حجاب را پذیرفته بودند، تنها یک خانواده بود که حمایت خود را از زنان جوان در پرسش‌ها در ابتدا ارائه کرد. شش نفر از خانواده‌های با عصبانیت و ناامیدی واکنش نشان دادند که بیشترشان مردانی شبیه پدر من بودند و نگرانی‌شان را اظهار داشتند که داشتن حجاب می‌تواند پاسخ‌های منفی را از کارفرمایان، خانواده‌های دوستان و عموم مردم را داشته باشد (بارازنگی، ۱۹۸۹). به رغم این حقیقت که دوتن از عمه‌ها قبل از ورود به کانادا با پوشش سر بودند، یکی از مشارکت‌کنندگان که محجبه بود، مکالمه خود با برادرش را به یاد آورد: «چگونه شغلی برای خود پیدا می‌کنید در حالی که محجبه هستید – آنها همگی فکر خواهند کرد که شما تروریست هستید زیرا آنها نمی‌دانند که این حجاب چیست. بستگان مرد در ابتدا نگرانی خود را از نیک‌نامی خانواده با عنوان «عقب‌مانده» و «محافظه‌کار» بیان می‌کردند- عبارتی که از خلال مصاحبه با پاسخ‌دهندگان در مراجعه به اعضای مرد خانواده‌هایشان تکرار می‌شد. پدران و برادران مشارکت‌کنندگان جوان محجبه نیز از ترس اینکه پوشیدن لباس حجاب در فضای عمومی باعث شود دختران و خواهران‌شان در معرض خطرات جسمی قرار گیرند، رشد خطرات پیش روی مسلمانان مؤمن در ایالات متحده و کانادا را برجسته کردند. در اقدام برای «گفتگو به روشی معقول» در زنان، بستگان زن اغلب به تمسخر متوسل می‌شدند، اظهارات توهین‌آمیز بیان می‌کردند و ظاهر خود را غیرقابل تحمل و بیش از حد متقی نشان می‌دادند. در یک مورد، مشارکت‌کننده‌ای بیان داشت که مادرش به او گفته است که وی شروع کرده تا ظاهری بی‌ریخت و خشک داشته باشد، شبیه «کلاغ سیاه مانند زنان خلیج » که عباهای شل، سیاه و بلند تا روی زمین می‌پوشند.

پس چگونه می‌توانیم پاسخ‌های بسیار احساسی را توضیح دهیم که طی آنها حجاب ناشی از والدین و خانواده‌های گسترده این زنان است؟ آیا فهم نسلی از پوشیدن حجاب است که به نظر می‌رسد بین مسلمانان اهل سنت ساکن در دایاسپورا نسبت به کسانی که در عراق باقیمانده‌اند، بسیار متفاوت است؟

 

ادامه دارد …