ادراک ریسک[۱] به منزله اعتقادات، نگرش ها، قضاوت ها و احساسات مردم و هم چنین تمایلات گسترده تر فرهنگی و اجتماعی که نسبت به منافعشان در قبال مخاطرات اتخاذ می کنند، تعریف می شود (عسگری زاده و همکاران، ۱۳۹۴ به نقل از پیدچن[۲] و همکاران). در تعریفی دیگر ادراک ریسک عبارت است از باور، قضاوت و ارزیابی ذهنی (چه منطقی یا غیر منطقی) در مورد شانس یا احتمال یک خطر در آینده یا در مورد میزان آن و زمان وقوع خطر یا عواقب اثرات آن توسط یک فرد، گروه یا جامعه (آزادی و همکاران ۱۳۹۷ به نقل از ریسر[۳] و همکاران، ۲۰۱۲).
کوران[۴](۲۰۱۳) تعریف ریسک را از منظر «اولریش بِک» نقل کرده است. از نظر بِک، جامعۀ ریسک جامعۀ فاجعه زده نیست. ریسک فقط آسیب نیست، بلکه آسیب یا آسیبِ فاجعه باری است که انتظارش را در آینده می کشیم. ریسک انتظار و تصور آسیب و فاجعه ای در آینده از سوی خرد جمعی و هم چنین کنش و اقدام فعال و مسئولانه نسبت به انتظار وقوع آسیب یا فاجعه و نحوۀ آسیب گریزی و فاجعه گریزیِ کنش گران اجتماعی است. بنابراین تعریفِ ریسک از ارزیابی فنیِ خطرات احتمالی و پیش بینی محاسباتی و برآوردهای رقمیِ پیامدهای منفی و کنترل تکنیکی آن به سوی تصور آسیب و فاجعه ای احتمالی در آینده توسط خِرَد اجتماعی و چگونگی کنش فعال و مسئولانه کنشگران اجتماعی در برابر آن تغییر یافته است. در این تغییر رویکرد، ریسک یک سازه مفهومی و ادراکی مشتمل بر قضاوت و ارزیابی ذهنی و نحوه مقابله عملی مردم و گروه های اجتماعی از موضوعات خطر و خطرات احتمالی است که تحت تأثیر عوامل و سازوکارهای روان شناختی، اجتماعی و فرهنگی قرار دارد.
نوشتههای مرتبط
از اواخر قرن بیستم به این سو با وقوع حوداث و مخاطرات محیطی مانند انفجار نیروگاه اتمی چرنوبیل[۵] در اوکراین سال۱۹۸۶، سونامی زلزله با قدرت ۹ ریشتر و تخریب نیروگاه اتمی فوکوشیما[۶]ی ژاپن در سال ۲۰۱۱، شیوع مجدد تب ابولا[۷] در افریقا در سال های ۲۰۱۴ و ۲۰۱۵، پاندمی کرونا[۸] از سال ۲۰۱۹ به این سو و صدها حادثه محیطی و زیست محیطی دیگر در نقاط مختلف جهان، مفهوم و پدیده ریسک های محیطی ابعاد تازه تری پیدا کرد. «جهان امروز به جای این که بیش از پیش تحت کنترل قرار گرفته باشد، جهانی خارج از کنترل به نظر می رسد، جهانی که لغزنده است» (گیدنز، ۱۳۹۵: ۳۴). اکنون به مرحله ریسک های تولید شده و برساختی رسیده ایم که از حیطۀ محاسبه پذیری و کنترل و نظارت خارج می شوند و پنهان می مانند، از جمله مسمومیت های غذایی یا آلودگی های شیمیایی (بِک، ۱۳۹۷: ۵۸-۴۷). عدم قطعیت هایی که ناشناخته است و مابه ازای محاسبه شده ندارند. ریسک هایی که ناشی از فعالیت های صنعتی و فن آوری و دست کاری در طبیعت به وسیله انسان است و حاصل کنش عقلانیِ ابزازی و عقلانی شدن معطوف به موفقیت هستند و منشاء درونی و جامعه ای پیدا کرده اند. طبیعت هر چه بیشتر، اجتماعی شده و به درون میدان اجتماعیِ خِرَد ابزاری و تفکیک کارکردی افتاده است و بدین شیوه، ریسک های جدیدی در پیوند جامعه و طبیعت برساخت شده است که از قوه ادراک می گریزند. آنچه از قوۀ ادراک می گریزد، غیر واقعی نیست؛ بلکه می تواند به میزان بیشتری به طور واقعی و در آینده خطرآفرین باشد. در شرایط کنونی فاجعه این است که ما دیگر قادر به تشخیص ریسک و شناسایی احتمال وقوع فاجعه نیستیم (بِک، ۱۹۹۲). گو این که هم اکنون بسیاری از ریسک ها و عدم قطعیت های تولید شده و ناشناخته که پیش از این متعلق به آینده بودند، تحقق یافته و پیامدهای ناگواری داشته اند. امروز طیف وسیعی از ریسک ها و تهدیدهای محیطی، ملموس و مشهود نیستند، «به معنای دقیق تر، هم واقعی و هم غیر واقعی اند. از یک سو بسیاری از خطرات واقعیت یافته اند. مانند دریاچه های آلوده و رو به نابودی، تخریب جنگل ها، گونه های تازه ای از بیماری ها و از سوی دیگر خطرات به طور بالقوه ای که در کمین اند و اگر رخ دهند چنان تخریبی به بار می آورند که برای مقابله با آن ها هیچ کاری نمی توان کرد» (بِک، ۱۳۹۷: ۷۱).
جوامع انسانی امروز بیش از پیش جهت اقدام عملی مؤثر در مقابل جهان پُرریسک و تهدیدهای محیطی بشرْساخته که جنبۀ محلی- جهانی به خود گرفته اند، نیازمند کسب آگاهی بیشتر، بازاندیشی و توانش فعال از سوی آحاد شهروندان، گروه های اجتماعی، کنشگران زیست محیطی، متخصصان و دولت ها در برابر مخاطرات محیطی هستند. آگاهی از این که ریسک هایی هستند که محاسبه پذیرند (ریسک های خارجی[۹]) و به شناخت در می آیند و برآورد می شوند (بازنمایی آگاهی) و آگاهی و ادراک از ریسک ها و عدم قطعیت هایی که بشرْ ساخته هستند، ریسک هایی که خطرناک و ناپیدایند، به طوری که ما ممکن است به وجود آن ها آگاه نباشیم، به طوری که ناشناخته باقی بمانند و پیامدهای ناخواسته داشته باشند (ریسک های برساختی[۱۰]) و نمی دانیم پنهان هستند (بازنمایی ناآگاهی). اما با رهیافت و توسعه عقلانیت اجتماعی در کنار عقلانیت علمی امکان باز شناسایی و مهار آن ها وجود دارد.
با عنایت به نقش و اهمیت ادراک اجتماعی و کم و کیف خِرَد مردمی در مواجهه با ریسک های محیطی و مسائل زیست محیطی، از اواخر قرن بیستم به این سو مطالعات در این زمینه از انحصار ارزیابی های علوم پایه و فنی (عقلانیت علمی – فنی ) خارج شد و پای درحوزه مطالعات اجتماعی و رفتاری گذاشت. مطالعات روانشناسی، اجتماعی و فرهنگی در حوزه ادراک ریسک های محیطی به کلی با برآوردهای استاندارد از آن ها که به وسیله متخصصان فنی و مهندسی به عنوان محاسبه گران ریسک های عینی انجام می شود، تفاوت دارد.
نزدیک به چهار دهه است که گرایش به ارزیابی ادراک مردم و شهروندان و گروه های اجتماعی در باب ریسک در حوزه علوم اجتماعی شکل گرفته و رو به افزایش است. اما لزوم توجه به پژوهش های ادراک اجتماعی ریسک نباید ما را از ضرورت نیاز به ارزیابی های عینی و فنی آن ها باز دارد، بلکه روی آوردن به مطالعات اجتماعی ریسک های محیطی در کنار توجه به مطالعات استاندارد (برآوردهای عینی) و تعامل فعال بین این دو شاخه از دانش ریسک (دانش علمی- فنی ریسک و دانش اجتماعی ریسک) می تواند در خدمت بازاندیشی، غنای خردمندی و هوشیاری آدمی در رویارویی با ریسک ها و بحران های زیست محیطی به کار آید و چشم اندازهای عمیق تر و وسیع تری را جهت شناخت، پیش گیری و مهار مخاطرات محیطی در اختیار شهروندان، انجمن ها، جنبش های زیست محیطی و حوزه های سیاستی قرار دهد.
در این جا به ذکر پاره ای از تحقیقات روان شناسی و اجتماعی در حوزه های ادراک ریسک های محیطی پرداخته می شود.
دسته ای از مطالعات ادراک ریسک بر روانشناسی شناختی و قضاوت های فردی تأکید می کنند. اسلوویک[۱۱] و همکاران (۱۹۷۹، ۱۹۸۰، ۱۹۸۲، ۱۹۸۷) در سنجشِ کمّی ادراک مردم از ریسک محیطی، عناصری مانند ادراک احتمال خطرات و ترس از آن ها، شدت خطرات ادراک شده و ارزیابی ادراک میزان فاجعه بار بودن و عواقب نامطلوب شان، قابلیت کنترل ادراک شده آن ها، و درجه آشنایی و آگاهی تا ناشناختگی شان را استخراج کردند (بریکول،۱۳۹۳ و عسگری زاده و همکاران، ۱۳۹۴).
مطالعات مک کافری[۱۲] (۲۰۰۴) مبتنی بر روان شناسی شناختی با روش کمّی نشان داد اگر افراد احتمال خطر را بالا حس کنند، بیشتر برای کاهش وقوع و یا کاهش استمرار آن اقدام می کنند (به نقل از عسگری زاده و همکاران، ۱۳۹۴). وینتر و فراید[۱۳] (۲۰۰۰) با به کار گیری روش کمّی دریافتند که ساکنان شهر میشیگان خطر آتش سوزی را غیر قابل کنترل می دانند، در نتیجه نسبت به تصمیم اقدامات کاهش خطر احساس بی اثری می کنند. بنابر این اگر مردم باور کنند، اقدام و عمل پیشگیرانه شان، اثربخش است و خطر احتمالی، قابلیت کنترل را دارد، در آن صورت فعال برخورد کرده و اقدام می کنند. ولی اگر باور کنند که اقدامشان اثری ندارد و خطر، غیر قابل کنترل است؛ آن وقت غیر فعال باقی می مانند و اقدام نمی کنند (عسگری زاده و همکاران، ۱۳۹۶).
فیفشاو و رو[۱۴]( ۱۹۹۶) با روش پیمایشی نشان دادند که مردم نسبت به آلودگی های میکروبی تغذیه آگاهی داشته و پیامدهای منفی آن را شدید ارزیابی می کنند. یافته های آنان حکایت از چرخه حیات ادراک ریسک دارد. به طوری که عموم مردم ابتدا از وجود یک ریسک آگاهی پیدا می کنند و آن را با ویژگی های خاصی می شناسند ولی این خصوصیات با افزایش آگاهی مردم تغییر خواهد کرد (به نقل از بریکول[۱۵]، ۱۳۹۳).
خودکارآمدی یا کارآمدی ادراک شده ی شخصی از دیگر متغیرهای است که در تحلیل روانشناسی ادراک ریسک مورد استفاده قرار می گیرد. این متغیر، شاخص باورِ فرد به توانایی هایش در سازماندهی اقدامات لازم جهت مقابله با ریسک است. باور به خودکارآمدی، نشان دهنده اعتماد فرد به توانایی هایش در مواجهه با موقعیت های پُر خطر است (بریکول، ۱۳۹۳: ۸۶ به نقل از باندورا[۱۶]؛ ۱۹۹۷). خودکارآمدی پایین بیان گر ناتوانی فرد در محافظت از خود است (همان: ۸۸). پژوهش های روانشناسی ریسک[۱۷] نشان می دهد که وقتی افراد اعتماد به نفس بالایی در توانایی خویش برای محافظت از خود و اموالشان دارند، ادراکشان از ریسک نیز افزایش می یابد و به احتمال زیاد در جهت کاهش خطر اقدام مؤثر انجام می دهند. وقتی افراد باور به خود کارآمدی در مواجهه با ریسک را داشته باشند، با توانایی و اعتماد به خویش می توانند در جهت رفتارهای کاهش ریسک عمل کنند (عسگری زاده و همکاران،۱۳۹۴ :۴۲).
دیویس[۱۸](۱۹۸۰) مفهوم دو راهی اجتماعی[۱۹] را در حوزه روان شناسی اجتماعی برای درک تداخل انگیزه های خودخواهانه و دگرخواهانه مطرح کرد. این مفهوم این امکان را داد تا بتوان بهتر درک کرد که چرا اغلب مردم با وجود آگاهی از پیامدهای منفیِ جمعی ناشی از رفتارهای محیط زیستی غیر مسئولانه مانند تولید گازهای گلخانه ای، چندان تمایلی به تغییر آن ندارند. این که افراد بین نفع شخصی کوتاه مدت و منفعت جمعی بلند مدت قرار می گیرند. در ایوژن[۲۰] وقع در ایالت اوریگان[۲۱] آمریکای شمالی، برای کاهش خطر آلودگی شدید هوا از شهروندان خواسته شد، به جای خودرو از دوچرخه استفاده کنند یا پیاده روی کنند. در این موقعیت، افراد در یک دو راهی اجتماعی قرار گرفتند. این که بین تصور پاداش آنی و کوتاه مدت (رفاه و آسایش استفاده از وسیله نقلیه شخصی) و تصور پاداش آتی و بلند مدت (بهره مندی از هوای پاک و سلامت) و هم چنین بین پیامدهای کنش نفع طلبانه مثبت شخصی و پرهیز از پیامدهای منفی جمعی یکی را انتخاب کنند. شواهد نشان داد اغلب مردم علی رغم این که می دانستند استفاده از دوچرخه و یا پیاده روی برای داشتن هوای پاک برای خودشان و مردم مفید و مطلوب است اما ترجیح دادند از خود رو شخصی استفاده کنند و پاداش آنی و فردی (رفاه شخصی) را ترجیح دادند و برای توجیه آن سهم خودرو را در ایجاد آلودگی ناچیز و کم اهمیت تلقی کردند و در نتیجه کنش منفعت طلبانه شخصی را نسبت به کنش مسئولانه و جهت گیری جمع گرایانه ارجح دانستند (صالحی و پازوکی نژاد، ۱۳۹۶ : ۲۱۴ -۲۱۰). حال چنان چه کنش های افراد بر اساس منفعت طلبی شخصی باشد، پیامدهای بسیار نامطلوب را بر جامعه در بلند مدت وارد خواهد ساخت. لذا بسیاری از مشکلات از جمله مسائل و خطرات زیست محیطی را باید در ضعف سوگیری های جمع گرایانه و فقر تعهدات جمعی جست و جو کرد که می تواند پیامدهای منفی و آسیب های جدی به جامعه وارد کند و حتی به فجایعی غیر قابل جبران منتهی شود.
پیمایش اجتماعی سال ۲۰۱۱ در اروپا نشان داد که از هر پنج نفر، یک نفر تغییرات آب و هوایی را مهم ترین مسئله جهان می داند. اغلب مردم اروپا بر این باورند که تغییر آب و هوا در جهان اتفاق افتاده و پیامدهایش در آینده ای نزدیک آشکار خواهد شد و آن را تجربه خواهند کرد. مطالعات نشان می دهد که مردم به لحاظ ذهنی بر تعهد شخصی در مقابل تغییر آب و هوا واقفند، ولی در عمل دولت ها را برای کاهش اثرات منفی تغییر آب و هوا مسئول می دانند (صالحی و پازوکی نژاد،۱۳۹۶: ۲۰۹ به نقل از اسپینس[۲۲] و همکاران،۲۰۱۰).
یافته های کریستی و جارویس[۲۳] (۲۰۰۲) در بریتانیا نشان می دهد آگاهی یا ادراک از مسائل و مخاطرات زیست محیطی مانند گرمایش جهانی، دگرگونی اقلیمی و آلودگی آب و هوا بالا است، اما رفتار دوستدار محیط زیست بسیار کمتر ازسطح نگرانی های زیست محیطی قرار دارد. به طور کلی، فقط ۱۶ درصد از جمعیت نمونه باور داشتند که رشد اقتصادی در عمل همیشه به محیط زیست آسیب می رساند، درحالی که ۴۲ درصد معتقد بودند که برای حفاظت از محیط زیست، رشد اقتصادی ضرورت دارد. افراد زیادی در بریتانیا به لحاظ ذهنی دغدغه و نگرانی زیست محیطی مطلوبی دارند، اما رفتارشان چندان با نگرانی هایشان همخوانی ندارد و کمتر حاضرند در عمل فداکاری در حمایت از محیط زیست داشته باشند. وقتی از مردم درباره مشارکت درباره بازیافت زباله یا کاهش استفاده از خود رو سئوال شد، تعداد چشمگیری اظهار داشتند که در عمل اقدامی را انجام نداده اند. به طوری که نگرش های افراد به راهی رفت و رفتارشان به راه دیگری (کارتر و چارلز، ۱۳۹۵ به نقل از کریستی و جارویس).
پژوهشگران اجتماعی در بریتانیا دریافتند چهار پنجم مردم اتفاق نظر دارند که استفاده از خودرو اثر مخرب و حاّدی بر تغییر آب و هوا دارد. دو سوم افراد مورد بررسی فکر می کردند که بخاطر حفظ محیط زیست همه باید میزان استفاده از خودرو را کاهش دهند. اما نزدیک به یک چهارم از جمعیت نمونه باور داشتند که باید به مردم اجازه داده شود به هر اندازه دوست دارند از خودرو استفاده کنند، ولو این که سبب آسیب زدن به محیط زیست شود. ۱۶ درصد با این جمله موافق بودند که «هر کسی فکر می کند کاهش استفاده از خودرو به حفظ محیط زیست کمک می کند، سخت در اشتباه است؛ زیرا یک نفر هیچ تفاوتی ایجاد نمی کند». بنابر این مشکلات مهمی در ترغیب افراد به تغییر رفتارشان جهت حفظ محیط زیست وجود دارد (کارتر و چالز[۲۴]، ۱۳۹۵ به نقل از استرادلینک[۲۵] و دیگران، ۲۰۰۸).
بوت و شاو[۲۶] (۲۰۰۹) در تحقیق پیمایش اجتماعی در کشور بریتانیا درباره سفر با هواپیما دریافتند که گرچه ۷۰ درصد مردم موافق هستند که سفر هوایی بر دگرگونی آب و هوا تأثیر منفی شدیدی دارد، اما ۶۳ درصد پذیرفتند که مردم باید به هر میزان که دوست دارند با هواپیما سفر کنند (کارتر و چارلز، ۱۳۹۵ به نقل از بوت و شاو). این همان قفل شدگی و عادت های رفتاری است که مانع از اقدام عملی در مواجهه با ریسک های محیطی می شود.
پورتینکا[۲۷] و همکاران (۲۰۰۴) در بریتانیا به مطالعه پیمایشیِ مصرف خانگی انرژی و حمل و نقل خانوار پرداختند و دریافتند که رفتار دوستدار محیط زیست با متغیرهای اجتماعی و جمعیتی (مانند سن، درآمد، اندازه خانوار) پیوستگی دارد و نه متغیرهای نگرشی فی نفسه (کارتر و چارلز، ۱۳۹۵). به طوری که ریسک های ادراک شده و اثربخشی رفتار زیست محیطی به وسیله عوامل زمینه ای تعیین می شود، نه عوامل انگیزشی به تنهایی.
مطالعاتی روی تجربه و ادراک ریسک انجام گرفته است. این مطالعات نشان می دهد که تجربه، عامل تعیین کننده حساسیت و ادراک به ریسک است. قرار گرفتن مکرر در معرض مخاطره و تجربه خطر حساسیت را نسبت به تهدید کاهش می دهد و یا از بین می برد. تماس دائمی با یک مخاطره باعث می شود حضور آن به یک عادت در آید و عادی شود. به این پدیده، هنجاری شدن خطر و پیامدهای منفی آن اطلاق می شود. افرادی که یک تهدید را بارها تجربه کرده اند؛ در مقایسه با کسانی که آن را تجربه نکرده اند، پیامدهای ناگوار آن خطر را دست کم می گیرند (ریچاردسون[۲۸] و همکاران،۱۹۸۷). لیما[۲۹] (۲۰۰۴) به بررسی ادراکات ساکنین از ریسکِ سوزندن زباله پرداخت و نشان داد افراد ساکنی که نزدیک محل سوزاندن زباله زندگی می کنند با گذر زمان ادراکِ خطر سوزاندن زباله را از دست می دهند و به آن عادت کرده اند و نسبت به پیامدهای مضر سلامت ناشی از آن حساسیت شان کم شده است.
گروهی از پژوهش های اجتماعی حوزه ادراک ریسک به موضوع انکار خطرات پرداختند. برخی پژوهش ها انکار ریسک را از منظرِ بعُدی از ابعاد ادراک ریسک مورد تحقیق قرار دادند. به طور مثال موسسه نظر سنجی گالوپ[۳۰] (۲۰۱۰) پدیده تغییرات آب و هوایی را در دو موضع پذیرش و انکار بررسی کرده و دریافت که ۱۰ درصد از استرالیایی ها و ۲۵ درصد از انگلیسی ها تصور نمی کنند که آب و هوا تغییر مهمی کرده باشد. این در صدها در ایالات متحده امریکا از این هم بیشتر است. حتی بیشتر مردم باور دارند با این که تغییر آب و هوایی در حال وقوع است، لیکن آن را ناشی از از فعالیت انسانی نمی دانند (صالحی و پازوکی نژاد ۱۳۹۶: ۱۳۳ به نقل از موسسه افکار سنجی گالوپ).
برخی از تحقیقات دیگر انکار و نادیده گرفتن تغییرات آب و هوا توسط مردم را نوعی مدیریت، راهبرد و تاکتیک برای مواجهه خطرات اقلیمی تلقی می کنند. افراد با جدی نگرفتن و کوچک شمردن خطر مانع از ورود اطلاعات خاص می شوند تا باعث ناهماهنگی شناختی شان نشوند و از این طریق بتوانند نظام معنایی خود را حفظ کرده و بتوانند در مواجهه با خطرات خود را مدیریت کنند و از نگرانی بپرهیزند و به زندگی حتی در موقعیت خطر ادامه دهند (همان،۱۳۹۶ به نقل از گارد[۳۱]). بورگر و پالمر[۳۲](۱۹۹۲) در پیوند با انکار، مفهوم «خوش بینی نسبی» مورد بررسی تجربی قرار دادند و دریافتند که افراد در مقایسه خود با دیگران، کمتر احتمال می دهند که توسط خطرات پیش رو آسیب ببیند یا احتمال بیشتری می دهند که در مقایسه با دیگران در هنگام خطرات آینده در شرایط بهتری قرار گیرند (عسگری زاده و همکاران، ۱۳۹۴). لوئیسرویتز[۳۳] و همکاران درگزارش ششمین نظرسنجی قاره امریکا بین سال های ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۰، بیان می کند بی تفاوت ها نسبت به تغییرات آب و هوایی از ۷ درصد به ۱۶ درصد افزایش یافته است (صالحی و پازوکی نژاد، ۱۳۹۶).
از عواملی که بر ریسک ادراک شده و اثربخشی رفتار مسئولانه (اثربخشی ادراک شده) مقابله با ریسک های محیطی تأثیر دارد، موضوع اعتماد است. تحقیقات نشان می دهد، بین اعتماد مردم به سیاستمداران، دولت ها، و کارشناسان و متخصصین با ریسک ادراک شده و اثربخشی رفتار مسئولانه آن ها ارتباط برقرار است. هم چنین مطالعات نشان می دهد که مردم اعتماد کمتری نسبت به برخی منابع (مانند سیاستمداران) نسبت به منابع دیگر (مانند متخصصان) در پیوند با اثربخشی ادراک شده ی ریسک ها دارند (بریکول، ۱۳۹۶: ۱۰۰-۹۹).
یک دسته از پژوهشگران، دغدغه های زنان و مردان را درباره ریسک های زیست محیطی هدف مطالعات خود قرار دادند و نشان می دهند زنان بیش از مردان نگران مخاطرات محیطی هستند و احساس مسئولیت بیشتری در مواجهه با آن ها دارند. این نتایج به تفاوت در نقش های جنسیتی و پایگاه اجتماعی زنان و مردان پیوند دارد. همان طور که نقش های انتسابی زنان به عنوان مراقبت کننده و تهیه غذا آن ها را در برابر تأثیرات تغییرات اقلیمی آسیب پذیر می کند، آنان را نیز مستعد می کند که درباره خطرات محیطی احساس مسئولیت بیشتری داشته باشند (زلنزی[۳۴] و همکاران،۲۰۰۲ ؛ دیتز[۳۵] و همکاران ۲۰۰۲ ؛ هانتر[۳۶] و همکاران، ۲۰۰۴).
مطالعه پیمایشی در بریتانیا (۲۰۰۷) نشان داد، زنان بیش از مردان بابت تغییرات آب و هوا نگرانند. به علاوه زنان از ریسکِ تغییرات اقلیم برای نسل آینده (۸۵ درصد)، امنیت غذایی (۸۱ درصد) و حفاظت از حیوانات (۸۱ در صد) نسبت به تهدیدهای اقتصادی (۳۹ درصد) نگرانی دارند. در صورتی که باور به تهدیدهای اقتصادی، کلیشه و دغدغه مردان است (کارتر و چارلز،۱۳۹۵: ۲۳۰).
تری[۳۷] (۲۰۰۹) اشاره می کند که پژوهش های بسیار معدودی درباره تفاوت های جنسیتی در نگرش های ریسک های آب و هوایی وجود دارد. پژوهش انجام شده در افریقای جنوبی، با روش پیمایشی در میان زنان و مردان زارع نشان می دهد که زنان بیش از مردان درباره احتمال افزایش خشکسالی و مسائل آب و هوا ابراز نگرانی می کنند. این موضوع به دلیل احساس ارتقاء یافته خانوار در زنان زارع است. خشکسالی به معنای کمبود غلات و گرسنه ماندن خانواده برای زنان مطرح است. مردان بیشتر درگیر پرورش دام هستند، به طوری که کمتر نسبت به دگرگونی اقلیمی حساسیت دارند (کارتر و چارلز، ۱۳۹۵ به نقل از تری).
دانش و ادراک ریسک در پیوند با مناسبات اجتماعی و از جمله روابط اجتماعی زن و مرد قرار دارد. به بیان دیگر امیال آدمیان درهم تنیده با روابط اجتماعی است. مناسبات اجتماعی مردانه در کلیت جامعه و هم چنین در محافل علمی تنها می تواند به تولید دانش ریسک های مردانه بیانجامد. بنابر این تفاوت های جنسیتی در ادراک و دانش ریسک های زیست محیطی دخیل است. مطالعات ریسک های زیست محیطی زمانی می تواند به بهبود وضعیت های بحرانی در زمینه محیط زیست بیانجامد که ادراک و تولید دانش زنانه دربارۀ ریسک های زیست محیطی نیز اهمیت پیدا کند. از این رو با گرایش به ادراک زنانه هم وزن ادراک مردانه درباب مخاطرات محیطی بهتر می توان در جهت شناخت و کاهش آن ها اقدام کرد.
دسته دیگر از مطالعات مربوط به ارزش های زیست محیطی به شکاف ارزش-کنش پرداخته اند. این تحقیقات در پی آن هستند تا روشن سازند که آیا مردم بین ارزش های بیان شده و رفتارشان در برابر مشکلات و خطرات زیست محیطی شکاف دارند؟ تحقیقات میدانی در این زمینه، گسترده تر از حوزه جنسیتی است. هر چند قدمت این پژوهش ها هم خیلی پر سابقه نیست. بار و گیلک[۳۸] (۲۰۰۶) شکاف ارزش-کنش میان شهروندان بریتانیایی را در پیمایشی بررسی کرده اند و دریافتند که مردم سبک های زندگی پایدار (صرفه جویی در انرژی، بازیافت زباله، حفاظت از آب، مصرف سبز) را پذیرفته اند، اما کمتر در تحقق آن کنش مؤثر انجام می دهند. آن ها دریافتند که تفاوت معناداری بین انواع گرایشات محیط زیستی و غیر محیط زیستی و میزان تعهد عملی شهروندان وجود دارد. این تفاوت، بسیار تحت تاثیر ارزش های اجتماعی عمیق افراد قرار دارد.
تحقیقات کیفی و تفسیری برگرفته از تجربه زیسته افراد و گروه های اجتماعی نسبت به تحقیقات کمّی، درباب مسائل و ریسک های محیط زیست سابقه کم تری دارند. یکی از پژوهش های برجسته با رویکرد کیفی در چند مرحله درکشور انگلستان (ریچی[۳۹] و همکاران، ۲۰۰۶؛ ریچی و همکاران، ۲۰۰۸) با تکنیک گروه های متمرکز به منظور دریافت ادراکات و فهم مردم در حوزه های نگرانی، آگاهی، ارزش و کنش های زیست محیطی، انجام شده است. مهم ترین نتایج این پژوهش کیفی به قرار زیر است (به نقل از کارتر و چارلز، ۱۳۹۵):
– فقدان برجستگی و آگاهی از مسائل پیرامون انرژی و محیط زیست در تجربه زیسته افراد مشاهده شد.
– گروه های متمرکز، موضوعات اجتماعی مانند بهداشت، جُرم، آموزش و یا نیازهای معیشتی خود را دغدغه های غالب نسبت به نگرانی های محیط زیست و خطرات محیطی می دانند.
– این گروه ها پیامدهای منفی تغییرات اقلیمی را آینده ای دور دست تلقی می کنند.
– آن ها پیامدهای ناگوار تغییرات اقلیمی را متوجه مکانی که در آن زندگی می کنند، در نظر نمی گیرند.
– گروه های متمرکز، دیگران را در ایجاد تغییرات اقلیمی مقصر می دانند و سرزنش می کنند. بدین ترتیب از خود سلب مسئولیت می نمایند و نقش خود را کم اهمیت تلقی می کنند.
– تمام گروه های متمرکز نگرانی هایی درباره آینده محیط زیست و کمبود انرژی دارند و به نوعی نگرش دوستدار محیط زیست دارند، اما حاضر نیستند در عمل به طور فعال رفتارشان را در قبال کمبود انرژی و گرمایش زمین تغییر دهند. رفتارهایی مانند خاموش کردن لامپ در زمانی که لزوم ندارد، استفاده نکردن از دستگاه های گرم کننده غذا و امثالهم در عمل به کار نمی رود و این نشان از بی رغبتی و عدم پذیرش مسئولیت شخصی افراد در مواجهه با نگرانی های محیط زیستی دارد.
– داده ها نشان می دهد که گروه های متمرکز در رفتارهای خود قفل شده اند و به آن عادت کرده اند. به طوری که احساس می کنند که نمی توانند رفتارهای خود را جهت بهبود محیط زیست و کاهش گرمایش جهانی تغییر دهند.
– آن ها تصور می کنند که تغییر در رفتارشان در جهت بهبود محیط زیست موجب کاهش آسایش و منافع شخصی شان می شود.
– آن ها منافع کوتاه مدت اقتصادی و شخصی شان را بر دغدغه های محیط زیست و مخاطرات محیطی ترجیح می دهند.
– شهروندی مصرفی بر شهروندی محیط زیستی در آن ها ارجحیت دارد.
جمع بندی و نتیجه:
در سه چهار دهه اخیر به ویژه از آغاز قرن ۲۱ میلادی، تحقیقات کم و بیشی درباب ارزش ها، نگرش های زیست محیطی و ادراکات اجتماعی درباره ریسک های محیطی در کشورهای پیشرفته و موسسات معتبر جهانی انجام شده و رو به گسترش است. پیشینه این پژوهش ها نشان می دهد که مطالعات نگرشی و ادراکی دربارۀ ریسک های محیطی حتی در کشورهای صنعتی پیشرفته قدمت چندانی ندارند و این پژوهش ها از اواخر قرن بیستم و به ویژه از اوایل قرن بیست و یکم به این سو رو به رشد گذاشته اند.
تازگیِ پیشینه مطالعاتیِ این دست از پژوهش ها ریشه در سه عامل اساسی دارد. اول این که خطرات و فجایع محیطی و زیست محیطی در ۳۰ الی ۴۰ سال اخیر به طور فزاینده رو به افزایش گذاشته و ابعاد و تبعات وخیم آن ها آشکار گشته است. خطرات محیطی در دو سه دهه اخیر نگرانی ها و حساسیت های فراوانی را بیشتر در کشورهای صنعتی پیشرفته برانگیخته است و راه را بر مطالعات اجتماعی و ابعاد نگرشی و ادراکی ریسک های محیطی گشوده است. به بیانی ریسک های محیطی و ویژگی ها و علل اجتماعی تولید آن به تازگی به مسئله و دغدغۀ شهروندان و دولت های کشورهای صنعتی تبدیل شده است. دوم این که تا پیش از دهه پایانی قرن بیستم، موضوع ریسک بیشتر به حوزه متخصصان فنی و محاسبه گران ریسک های عینی محدود و منحصر می شد. اطمینان به دانشمندان فنیِ ریسک در طول قرن بیستم چنان بالا بود که کمتر کسی در باب اندازه گیری های کمّی و برآوردهای محاسباتی و فنون کنترل آن ها تردید می کرد. اما با وقوع و آشکار شدن ریسک های محیطی فزاینده و ناخواسته و ناشناخته به شکل فجایع زیست محیطی مانند واقعه انفجار چرنوبیل در سال ۱۹۸۶، توفان کاترینا[۴۰] سال ۲۰۰۵ در ایالت لوئیزیانا[۴۱]ی امریکا، شیوع مجدد تب ابولا در سال ۲۰۱۴ در افریقا و شیوع بیماری های ناشی از تراریخته ها و محصولات غذایی فراوری شده و صدها و صدها نمونه انسان ساخت دیگر، زنگ خطرها را به صدا در آورد. این که ریسک ها مانند ریسک های اکولوژیک می توانند از حوزه محاسباتی علمی و فنی بگریزند و به عدد و رقم در نیاید و یا دچار برآوردهای خطا شوند. سوم این که دانشمندان و متخصصان علوم اجتماعی بسیار دیر و بیشتر از سال های آغازین قرن ۲۱ به حوزه تحقیقات ریسک و مسائل محیط زیستی وارد شدند، به طوری که تا پیش از این مطالعه درباب آن ها را وظیفه خویش تلقی نمی کردند. به بیان دیگر به زعم صاحب نظران این حوزه تا همین اواخر، علوم اجتماعی جزء علوم فرهنگی بوده که موضوعش انسان و مناسبات انسانی منهای طبیعت و محیط زیست است. مدت ها طول کشید تا متخصصان علوم اجتماعی مانند جامعه شناسان خود را از این نگاه تک بعدی دور کنند و دریابند که انسان بخشی جدایی ناپذیر و در هم تنیده و فرزند طبیعت است و ارزش ها و نگرش ها و کنش های آدمی در برخورد با محیط زیست بر سامان های زیستی و اکوسیستم اثر متقابل دارد و لذا لازم است حوزه مطالعات زیست محیطی و مخاطرات محیطی را به حیطه پژوهش های خویش وارد کنند و از منظر روان شناختی، اجتماعی و فرهنگی به آن ها بنگرند.
منابع:
– آزادی، یوسف و همکاران (۱۳۹۷)، بررسی نقش عوامل موثر بر ادراک خطر مواجهه با تغییرات آب و هوایی (مورد شناسی: کشاورزان گندمکار شهرستان کرمانشاه) جغرافیا و مخاطرات محیطی، شماره ۲۷، پاییز، ۱۳۴-۱۲۱.
– بریکول،گلینیس. ام (۱۳۹۳)، روان شناسی ریسک، ترجمه پروانه فخیم قاسم زاده و مهتاب صالحی، چاپ اول، تهران: پژوهشکده بیمه.
– بِک، اولریش (۱۳۹۷)، جامعه خطر به سوی مدرنیته ای نوین، ترجمه رضا فاضل و مهدی فرهمند نژاد، چاپ اول، تهران: نشر ثالث.
– صالحی، صادق و پازوکی نژاد، زهرا (۱۳۹۶)، جامعه و تغییر آب و هوا، تهران: پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات.
– عسگری زاده، زهرا و همکاران (۱۳۹۴)، بررسی تحلیل مدل تجربی رفتارهای کاهش خطر زلزله خانوارهای شهر تهران، جغرافیا و مخاطرات محیطی، شماره پانزدهم، پاییز، ۵۹-۳۹.
– عسگری زاده، زهرا و همکاران (۱۳۹۶)، بررسی نقش ادراک ریسک مردم بر رفتارهای کاهش ریسک زلزله در شهر تهران، دو فصلنامه علمی و پژوهشی مدیریت بحران، شماره ۱۲، ۶۸-۵۷.
– کارتر، باب و چارلز، نیکی (۱۳۹۵)، طبیعت ، جامعه و بحران زیست محیطی ، ترجمه میلاد رستمی و دیگران ، چاپ اول، تهران: جامعه شناسان.
– گیدنز، آنتونی (۱۳۹۵)، جهان لغزنده است، ترجمه علی عطاران، چاپ اول، تهران: بنگاه ترجمه و چاپ و نشر پارسه.
– Barr, S. and Gillg, A., (2006), Sustainable Lifestyles: farming environmental action in and around the name, Goo forum, 37; 9.6-920.
– Beck, U.(1992) Rick Society, London: Sage
– Curran, D (2013) Risk Society and Distribution of Bads: Theorizing Class in the Risk Society. The British Journal of Sociology 64(1): 45-61.
– Dietz , T , Kalof , L and Stern , P ., (2002) , Gender Values and environmentalism ,
Social Science Quarterly 83(1) , 535 -364.
– Hunter , L ., Hetch, A and Johnson, A , (2004) , Cross-national gender Variation in environmental Behaviors , Social Science Quarterly 85(3) , 677-694.
– Lima, M. L, (2004) on the influence of risk perception on mental health: living near an incinerator. Journal of Environmental Psychology, 24, 71-84.
– Richardson, B. Sorenson, J. and Sodestrom,.e.E.J(1987) Explaining the Social and Psychological impact of a nuclear power plant accident. Journal of Applied Social Psychology, 17, 16-36.
– Zelenzy, L ., Poh-Paching Chua , P., and Alderich ,, (2002) , Elaborating on gender
differences in Environmentalism, Journal of social Issues 56:443_457.