انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نگاهی به فیلم «آقای هالو»

عشق در سینمای قبل از انقلاب داریوش مهرجویی

«آقای هالو» فیلمی از داریوش مهرجوئی است که در سال ۱۳۴۹ براساس نمایشنامه‌ای از علی نصیریان ساخته شده است. آقای هالو (با بازی علی نصریان) از شهرستان به تهران می‌آید که ازدواج کند. او در همان ولایت خود اداره‌چی است و دختران آنجا را چندان در حدواندازه خود نمی‌داند هرچند خیلی از افراد دوست دارند دخترشان را به او بدهند. او با کت و شلواری شق‌ورق و با کفش تمیزی به تهران می‌رسد. در آن شلوغی ترمینال چمدانش را می‌دزدند و او معتقد است صاحب گاراژ مسئول دزدیده‌شدن چمدانش است و آنها هم او را دست می‌اندازند و از آنجا بیرون می‌کنند. مخاطب کم‌کم با روحیات او آشنا می‌شود که «آقای هالو» آدم صاف و ساده‌ای است، یا فضای تهران چندان آشنا نیست و از دوزودغل‌های برخی از افراد سر درنمی‌آورد. او آمده است تا به کمک دوست هم‌ولایتی خود، آقای محمدی پور، دختری برای همسری پیدا کند. آقای هالو بسیار مبادی آداب است و لفظ به قلم صحبت می‌کند و تکه کلام‌هایی مانند «عجب، عجب» و یا «به‌به» دارد. این نوع ادبیات سخن گفتن او با فضای تهران و افرادی که با آنها مراوده دارد ناسازگار است. از کارمند ترمینال گرفته تا مسافرخانه‌چی و آقای محمدی‌پور همه با ادبیاتی کوچه‌بازاری صحبت می‌کنند. شکاف بین او و پایتخت‌نشینان به‌وضوح آشکار است، دنیاهای متفاوتی دارند.

روز بعد او به صورت اتفاقی وارد خیاطی می‌شود تا قیمت لباس عروس پشت ویترین را بپرسد و در آنجا با مهری (با بازی فخری خوروش) آشنا می‌شود. ناز و اداها و پشت چشم نازک کردن مهری گواه آن است که زنی معمولی نیست و با مقصود خاصی و برای جلب مشتری این کار را می‌کند. در همان نگاه اول و با دیدن این عشوه‌‌ها، «آقای هالو» عاشق مهری می‌شود و پیشنهاد می‌کند او را تا جایی برساند، مهری همچنان به دلبری ادامه می‌دهد و دل او هم مدام در عشق او گیر می‌کند. گویی آقای هالو با اینگونه شخصیت از قبل آشنایی نداشته است و درکی از دلبری‌های مهری ندارد. با اینکه مهری دائماً با کرشمه و ناز و دلبری و خنده رفتار می‌‌کند، آقای هالو متوجه فاحشه بودن او نمی‌شود. از آن طرف مهری هم متوجه عاشق شدن و نیت ازدواج آقای هالو نمی‌شود و یا متوجه می‌شود به‌روی خودش نمی‌آورد این در حالی است که هم فاحشگی در مهری و هم میل ازدواج آقای هالو امری عیان و مشخص است.

مهری در مکانی برای حبیب‌ خان کار می‌کند و فتح‌الله‌ هم گرداننده آنجاست و مهری او را بابا صدا می‌زند. سادگی و صفای و بی‌غل‌وغشی روستایی در او کاملاً مشهود است، هنوز زنگار بر وجودش ننشسته است، با ساده‌دلی تمام قصد ازدواج با مهری را دارد و حتی زمانی که مهری می‌خواهد خودش را در اختیار او قرار دهد. او هراسان مرتب می‌گوید که باید با فتح‌الله‌ خان صحبت کند. با وجود اینکه دلش برای مهری می‌تپد نمی‌خواهد تا زمانیکه عقد صورت نگرفته است، با او همبستر شد. تمام پولش را برای خرید انگشتر و رخت و لباس برای مهری می‌دهد و او را از فتح‌الله‌ خواستگاری می‌کند. فتح‌الله متوجه‌اش می‌کند که مهری دخترش نیست و اینجا به مشتریان سرویس جنسی می‌دهد و در واقع کارگر جنسی حبیب ‌خان است. تازه آقای هالو به خودش می‌آید و به مهری پیشنهاد می‌دهد که آب توبه روی او بریزد و او را به زنی بگیرد، اما مهری می‌گوید که نمی‌تواند بپذیرد.

مهری زنی است فاحشه و مطیع حبیب ‌خان و اختیارش هم در دست اوست، هم از لحاظ جنسی مفعول مردان است و هم از لحاظ ذهنی و روحی و روانی. قدرت تصمیم‌گیری ندارد، حتی قدرت تفکر هم ندارد، ما نمی‌دانیم او اصلاً دوست دارد با آقای هالو ازدواج کند یا نه، علاقه‌ای به او دارد یا نه. اگر حبیب‌ خان جلویش را نگیرد با آقای هالو به ولایت می‌رود یا نه. گویی در ذهن و ضمیر مهری جز این زندگی که دارد چیز دیگری نیست، زندگی برای او دلبری کردن برای مردان و آنها را به دام انداختن و مشتری کردنشان است.

اما مسئله اینجاست که ما در فیلم متوجه نمی‌شویم چرا آقای هالو عاشق مهری می‌شود؟ آیا عشق از آقای هالو چنین انسانی می‌سازد که بخواهد بر زنی فاحشه آب توبه بریزد و او را به همسری بگیرد. اما ما چندان سر از عشق آقای هالو نیز سر در نمی‌آوریم؛ در مهری چه دیده است؟ آیا عاشق چشم و ابر و گیسو و اندام او شده است؟ عاشق خنده‌های مستانه و رهای او؟ تفاوت مهری با دخترهای ولایت آقای هالو چیست که آنها را به زنی نگرفته است؟ آیا شرمگین و خانه‌نشین هستند؟ تهران شهری جذاب و متفاوت برای او است و به همین موازات دلبری و شیک بودن و به‌خود رسیدن زن هم برای آقای هالو جذاب است. به نظر نمی‌رسد که او عاشق و شیفته روح و اندیشه مهری شده باشد. مهری اصلاً اندیشه‌ای ندارد جز به دام انداختن مردان. دستکم فیلم اطلاعات بیشتری از شخصیت مهری به ما نمی‌دهد. زمانی که حبیب خان، آقای هالو را به خاطر خواستگاری از مهری کتک می‌زند، مهری تنها جیغ می‌کشد که رهایش کن، اما نظر خود را بیان نمی‌کند که آیا دوست دارد با او برود یا نه! مهری به این نوع ماندن عادت کرده‌ است، فاحشگی معنای زندگی اوست، در فیلم نه گله‌ای می‌کند و تصمیم جدیدی می‌گیرد. فقط زمانی که آقای هالو به او می‌گوید با من بیا، با ناراحتی کمی می‌گوید نمی‌توانم. مخالفتش به‌اندازه‌ای عمیق نیست که مخاطب را به این فکر بیاندازد که او قصد تغییری در زندگیش دارد. ما هیچ از پیشینه خانوادگی مهری نداریم، اصلاً نمی‌دانیم چرا به این شغل رو آورده است. حبیب چگونه او را کارگر خود کرده است. در آخر فیلم بعد از کتک خوردن، آقای هالو هنگام رفتن دفترچه ای که جملات قصار و اشعار را که با خط خوش در آن می‌نوشته است بر نمی‌دارد، شاید امید دارد که مهری آن را بردارد. آیا این دفترچه به کار مهری می‌آید، درست چند دقیقه بعد از کتک خوردن، آقای هالو صدای خنده‌های مستانه مهری را با حبیب می‌شنود. مهرش در دل مهری جایی پیدا نکرده بود. او شکست‌خورده از عشق و ناکام در پیدا کردن دختری برای ازدواج سوار اتوبوس می‌شود تا به ولایتش برگردد. به مسافر بغل دستی‌اش می‌گوید سفر آدم را پخته می‌کند، گویی پختگی و آشنایی با محیط و آدم‌هایی متفاوت دستاورد این سفر به پایتخت برایش بوده است. شاید خروج از هالو بودن معنای او از پختگی باشد.

فاطمه آقامیری

۲۶/۱۰/۹۹