انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

پروژه تاریخ بدن (۳): معده و روده‌ها

تصویر: اثر فرانسیسکو گویا/ دو مرد در حال خوردن

«معده در پایین‌ترین بخش بدن و در مکانی پنهان واقع شده زیرا ناپاک است، گویی طبیعت اعضای اصلی را نجات داده و معده یا روده‌ها را از جایگاه عقل و ذهن دورنگه داشته و با دیافراگم آن را جدا کرده تا بخش‌های عقلانی ذهن با واردات آنها تخریب نشوند. این اعضا به اعضای بالایی خدمت‌رسانی می‌کنند. برخی از آنها غذا را به داخل آب می‌ریزند و دیگر  آن را با اخلاط متنوعی هضم کرده و برخی دیگر اضافه‌ها را بیرون می‌کشند»الساندرو بندتی: ۱۴۹۷.
آناتومیست‌های باستانی و قرون وسطایی از دانش فیزیولوژیکی نسبتاً دقیقی درباره ساختار معده، روده بزرگ و اعما و احشا برخوردار بودند و آن را به شش بخش تقسیم می‌کردند که نام آنها هنوز در آناتومی مدرن حفظ شده است.  آنها اهمیت گوارش را به عنوان یکی از جنبه‌های اصلی حفظ تعادل اخلاط بدن تشخیص و پیشنهاد کردندکه اگر عملکرد معده و روده مختل شود، سایر عملکردهای بدنی نیز رنج می‌برند.

در ابتدا پیشروان پزشکی معده را به عنوان یک عامل فعال و تقریباً متفکری در بدن می‌دیدند.  گالن معده را موجودی حیرت‌انگیز می‌دانست که می‌تواند سنگینی خود را احساس و احساس گرسنگی ایجاد کند، او می‌نویسد:«[طبیعت] به معده و به ویژه بخش‌هایی از آن که در نزدیکی دهان است، توانایی احساس کمبود را داده تا حیوان را تحریک وبه دنبال غذا روانه کند». او اضافه می‌کند که معده به عنوان مخزن تغذیه است و گندم را از کاه طبقه‌بندی می‌کند:
«همانطور که کارگران ماهر گندم را از هرگونه خاک، سنگ یا حشره‌های خارجی که با آن مخلوط شده و ممکنست برای بدن مضر باشد، جدا و پاک می‌کنند، بنابراین استعداد معده آن است که هرچیزی از آن نوع را به سمت پایین ببرد، اما بقیه مواد را هم می‌سازد که به طور طبیعی این خوب است و هنوز هم بهتر است و آن را به رگ‌های سراسر معده و روده‌ها می‌فرستد».
از سوی دیگر، روده‌ها منفعل‌ترند و بر خصوصیات جسمانی خود مانند طولانی‌بودن و کلفت‌بودن و جذب مواد غذایی تکیه می‌کنند و حاوی مواد زایدند. به علاوه گالن مشاهده کرد که اندازه بلندتر و متنوع روده‌ها علامت برتری موجود است. او این نوع روده را در تضاد قرار داد با «حیوانات متنوعی… که پیوسته تغذیه می‌شوند و هم بی‌وقفه از بین می‌روند و پیشتاز یک زندگی حقیقتاً مضر برای فلسفه و موسیقی هستند، چنانچه افلاطون نیز می‌گفت در حالی که حیوانات نجیب‌تر و کامل‌تر نه پیوسته می‌خورند و نه از بین می‌روند». این جذابیت در شکل روده‌های انسانی به عنوان نشان‌دهنده اهداف ویژه آنها در تصاویر اولیه اسلامی مدرن نیز مشهود شده است:
در ابتدای قرن یازدهم، ابن سینا، پزشک مسلمان دوران قرون وسطی، درباره آناتومی توصیفی کمتر نگران بود. به جای آن، وی اهمیت تغذیه و آمادگی معده برای بیماری را شناخت و توصیه‌های فراوانی درباره رژیم و گوارش ارائه کرد و درباره معده و روده در ارتباط با این دو عامل نیز نوشته‌های اولیه‌ای دارد. براساس مشاهدات عملی وی، «هیجانات روانی یا عاطفیو تمرین‌های شدید گوارش را به تأخیر می‌اندازند». پیشروان بعدی پزشکی در دوران وسطی و نوزایی این ایده‌ها را از خلال پیشنهادات نظری پیچیده‌ای ارائه دادند که معده به عنوان اندامی سرد و خشک که در میان اندام‌های اساسی بدن است. در سنت جالینوسی، معده اولین جایگاه گوارش بود که از طریق آن بدن با شیوه‌های مختلفی تغذیه می‌شد. هر جنبه از این شکل و زمینه –حتی جایگاه آن— این فرایند را تسهیل می‌کرد. نیکلاس بزرگ در قرن دوازدهم به شکل شاعرانه‌ای نوشت: «کبد در پایین معده شبیه آتشی زیر دیگ است؛ بنابراین معده شبیه دیگچه‌ای از غذاست، غذای آن کیسه صفراست و کبد آتش آنست». این شکل در کتابی درباره آناتومی قرون وسطایی، در شیوه کبد و معده هر دو ترسیم شده است. به طور مشابهی، اسامی هر بخش از سیستم گوارشی براساس عملکرد آن نامیده شده است. بسیاری تصور می‌کردند که روده بزرگ نوعی صافی است که مدفوع را سفت می‌کند.

آناتومی توسعه‌یافته به توصیفات جزیی‌تری از اندام‌هایی که در کار گوارش هستند، منجر شد و تصویرهایی مانند زیر این رویکردها را نشان می‌دهد.

در ۱۴۹۷، الساندرو بندتی، از «ظاهر دندانه‌دار یا مواج با پوستی کلفت در توت سیاه» به تردید افتاد. در پایان قرن پانزدهم، برناریو دا کارپی نوشت:
«ماده معده عمدتاً سینوسی است. رنگ آن مشهود است. شکل آن گرد و قوس‌دار شبیه یک کدوی موری [شمال آفریقایی] است. این ماده، از طریق شریان‌ها به قلب، به کبد و طحال از طریق سیاه‌رگ‌ها و به سیاه‌رگ‌ها با اعصاب پایینی، با روده به مقعد و با دهان به وسیله گلو متصل است.
به هر حال هیچ کدام از این جزییات نوین، تصویر بنیادین از معده را تغییر نداد. معده همچنان یک عضو سرد و خشک بود که در تقاطع سیستم‌های شریانی و کبدی قرار داشت و به معنای دقیق کلمه، زندگی در بدن را به حرکت در می‌آورد. در دوران کریستف کلمب، به هر حال این توصیفات از روده‌ها از دنیای تجارت و اکتشاف وام گرفته شده است. آندریا دو لاگونا، در ۱۵۳۵ مشاهده کرد که «در حقیقت روده‌ها، به درستی کشتی نامیده شده‌اند، زیرا آنها زباله و مدفوع را از سراسر اندام‌ معده حمل می‌کنند، گویی دریایی اقیانوسی باشد». او به درستی، آنها را با «کشتی‌های بلندی که به محض عبور از اقیانوس با محموله‌های خود در مسیر پاریس به روئن می‌آیند  اما محموله‌هایشان در روئن به قایق‌های کوچکی برای آخرین مرحله از سفر تا دریا منتقل می‌کنند». مقایسه کرد.
آناتومیست‌های رنسانس، معنوی‌بودن سیستم گوارش را ادامه دادند و معده و روده را با ناپاکی بدن مرتبط کردند، اندام‌هایی تهی از روحانیت ذاتی که برای عملکرد بدن با این وجود ضروری بودند. به نظر می‌رسید بدن، به هر دو اعضای روحانی و طبیعی نیازمند بود.
هنرمند و آناتوتومیست رنسانسی، لئوناردو داوینچی، در رساله‌های مربوط به گوارش تعجب‌برانگیز‌تر است، چنانچه او اعتقاد دارد، عملکرد سیستم گوارشی حمایت از سیستم تنفسی است. «روده‌های متراکم با هوای منقبض شده که در آنها جریان دارد، دیافراگم را به درستی به سمت بالا می‌برد؛ دیافراگم ریه‌ها را متراکم و هوا را منقبض می‌کند». او در یادداشت‌‌هایی که منتشر نکرده در ۱۴۹۰ می‌نوشت. به اندازه کافی جالب توجه است که باز شدن ریه ها به دلیل شل شدن عضلات معده است که باعث می‌شود شکم پایین بیاید، دیافراگم را پایین بکشد و سپس ریه‌ها را باز کند. مطابق با ایده رنسانسی «زنجیره بزرگ هستی» ، که در آن همه چیزهای جهان در یک سلسله مراتب روشن به یکدیگر متصل بودند، تنفس فرایندی بود که تنها در قسمت بالای بدن نمی توانست اتفاق بیفتد. تنفس ، در اصل ، ناشی از هوای روده بود «که ناشی از بخار خشک شدن مدفوع بود». گوارش نه تنها اعضای بدن بلکه عضلات شکمی را درگیر می‌کند، زیرا آنها منقبض و منبسط می‌شوند.
چنین ایده‌هایی اگر به دست‌نوشته‌های منتشر نشده لئوناردو دسترسی داشتند برای ویلیام هاروی و هم‌عصرانش جالب بوده است، اگرچه مطمئناً هاروی در همه نتیجه‌گیری‌ها با این هنرمند مشهور موافق نبود.  نقاشی لئوناردو از معده و روده ارزش دیدن دارد. آیا اثری از ایده‌های او را در تصویر تشخیص می‌دهید؟

دراوایل قرن شانزدهم، پاراکلئوس شفابخش و عارف آلمانی بر معده به عنوان آزمایشگاه شیمی بدن  به عنوان بخشی از تلاش‌های وی برای بازگرداندن نظریه کیمیاوی به پزشکی تأکید ویژه‌ای کرد.
تعداد بسیار کمی از پزشکان در طول زندگی خود در این ایده مشترک بودند و طبایع گوارشی را به آن ترجیح می‌د‌ادند. در اواسط قرن هفدهم میلادی، یک فیزیکدان فلانی و از پیروان پاراکلئوس، جان باپتیست ون هلمونت به این ایده بازگشت. او اولین نفر در مواجهه شیمیایی با گوارش بود.
سرانجام  پزشکان، معده، روده بزرگ و روده را به عنوان اندام‌های مهم و در عین حال پایه‌ای و طبیعی را مشاهده کردند. جان مویر، دانشجوی پزشکی اسکاتلندی، شوخی زیر را در سال ۱۶۲۰ توسط استاد خود عنوان کرد: «روده‌ها قابل مقایسه با یک دلقک هستند، مگر اینکه مورد توهین شدید واقع شوند، برابر باقی می‌مانند». وقتی هاروی در مورد این اندامها در «سخنرانیهایی در مورد کلیت آناتومی» (۱۶۵۳) نوشت، او دیگر بر خصوصیات حسی معده و روده تأکید نمی‌کرد و ترجیح می‌داد به جای توصیف برخی از ویژگی‌های کمی این قسمت‌های بدن، مانند تخمین زدن اینکه  روده‌ها تقریباً شش برابر طول بدن انسان بودند، صحبت کند. وی به «روند پالایش آناتومی توصیفی ادامه داد.« بنابراین روده ها از پوششی ساخته شده‌اند و اینها از الیاف، گوشت، پارانشیم، رگ‌ها، شریان‌ها، مزانتر، پوسته مخاطی و چربی هستند». آیا چنین توصیفاتی باعث از دست رفتن مواجهه شاعرانگی درباره بدن می شود؟

 

منبع این نوشته عبارت است:

https://web.stanford.edu/class/history13/earlysciencelab/body/body2.html