بهرهبرداری از ذهن[۱]
مترجم: سمانه کوهستانی
نوشتههای مرتبط
اصطلاح متافیزیکی خودت انجام بده[۲] از طریق رسانهها پرورش مییابد و قطعاً بخشی از گفتمان ایدئولوژیکی در مورد توانمندسازی است که توسط کمپینهای بازاریابی و محققان رسانههای لیبرال ارتقا یافته است. فناوری جدید بهمثابه آزادی و توانمندسازی به فروش میرسد و به ما وعده داده میشود که سیستمهای توانمندسازی و بازخورد (مانند تماس، پیام کوتاه، ایمیل) راهی برای داشتن سخن خود[۳] هستند و آگهیهایی که محتوای رسانه را تأمین میکنند، کالاهایی را به فروش میرسانند که تحولات “خود” را آزاد خواهند کرد.
یک چارچوب مفهومی محتمل برای درک صنعت ذهن در تمام قلمروها و سطوح آن توسط دوست و معلم انزنزبرگر، تئودور آدورنو، با مفهوم «صنعت فرهنگ» مطرحشده بود. برای آدورنو، نقش تاریخی نِمود فرهنگی بهمنظور بیان “رنج و تضاد، برای حفظ درک ایده زندگی خوب ” (آدورنو،۹۰:۱۹۱) با ادغام فرهنگ در الزامات انگیزه سود که با “تمرکز اقتصادی و اداری” در هر جنبه از محصول ثبت شده است، تحتالشعاع قرار میگیرد (آدورنو،۱۹۹۱: ۸۵). بنابراین، استقلال فرهنگی به مجموعهای از نتایج آزمایشهای بازار تجزیه میشود که نباید با اسطوره حاکمیت مصرفکننده اشتباه گرفته شود. در عوض مخاطب “[یک] هدف محاسبه و [یک] ضمیمهی ماشین ” است (آدورنو،۱۹۹۱: ۸۵).
این چشمانداز فرهنگی که درون صنعتی شدن سرمایهداری ادغامشده، اصل غالب در مقاله انتقادی آدورنو است، گرچه این اصل با تفکر دیالکتیکی مرسومش اختلاف جزئی دارد. بااینحال، انزنزبرگر یک رمانتیسم[۴] پیشامدرن غیرقابل حمایتی را در همسویی واژه “فرهنگ” با “صنعت” آدورنو افشا میکند. این بهمنظور برانگیختن اعتراضی مطرح شد که بر مبنای آن پنداشت؛ فرهنگ و صنعت نباید هیچ ارتباطی با یکدیگر داشته باشند.
به نظر میرسد که آدورنو خود را علیه رسانههای جمعی قرار میدهد، زیرا آنها نیروهای صنعتی هستند، درست همانطور که آنها نیروهای صنعتی را تحت حمایت یک شکل اجتماعی خاص قرار میدهند:[یعنی] سرمایهداری. این دو مقوله، یعنی صنعت و شکل سرمایهدارانه ی آن، در نقد آدورنو خیلی متفاوت نیستند؛ اینیکی از تفاوتهای اصلی بین او و انزنزبرگر است.
ازآنجاییکه از منظر انزنزبرگر مقولات “صنعت” و “سرمایهداری” ازلحاظ تحلیلی بهوضوح باهم متفاوت هستند، نقد او قادر به کشف تناقضات بالقوه بین مبنای فناورانه ی صنعتی رسانههای جمعی و شکل خاص سرمایهداری آنهاست. این امر نقد انزنزبرگر را بیشتر در یک موضع مارکسیست کلاسیک قرار میدهد که تناقضی پایدار بین نیروهای تولید و روابط اجتماعی تولید میبیند. در مقابل، به عقیده آدورنو، روابط اجتماعی سرمایهداری بهطور کامل نیروهای تولید را باهم ادغام کردند و تناقضات بین آنها را که محور نقد مارکس را تشکیل داده بود، از بین بردند. نیروهای مولد صرفاً تکنولوژی تولید انبوه عینی که توسط کارگران ناتوان کشورهای درحالتوسعه و اغلب در شرایط بهرهکشانه بوده را شامل نمیشود، بلکه چیزهایی از خود فرهنگ: یعنی ایدهها را هم در برمیگیرد. به عقیده انزنزبرگر، این مفهوم، که فرهنگ توسط صنعت کاملاً بلعیدهشده است، نقطهضعف جدی را مخفی میکند، چراکه مورد اخیر از اینجهت به فرهنگ وابسته است که بهمثابهی ماهیتی است که باید با آن سر وکار داشته باشد، اما قادر به تولید آن نیست.
آگاهی، هرچند نادرست، میتواند توسط ابزارهای صنعتی تهییج و بازتولید شود، اما [بااینحال] نمیتواند بهصورت صنعتی تولید شود. بلکه محصولی اجتماعی است که توسط مردم ساخته میشود و سرچشمهی آن در گفتگو است. هیچ فرآیند صنعتیای نمیتواند جایگزین افرادی شود که آن را خلق میکنند (انزنزبرگر،۵:۱۹۸۲).
[۱] این مطلب بخشی از مقاله ی “هانس مگنوس انزنزبرگر و سیاست فناوری رسانه های جدید“ نوشته ی مایک وین از کتاب “بازنگری مکتب فرانکفورت: مقالاتی در باب فرهنگ، رسانه و نظریه“ است که توسط دیوید بری در سال (۲۰۱۲) گردآوری و تنظیم شده است.
[۲] do-it-yourself
[۳] having your say
[۴] رمانتیسم ، نهضتی فلسفی و ادبی است که از اواخر قرن هجدهم در کشور های انگلستان، آلمان، شمال اروپا و فرانسه پدید آمد.