ناصربخت، محمدحسین،۱۳۹۴، سرگرمی های مردم تهران در دوره قاجار،تهران: دفترپژوهشهای فرهنگی، چاپ اول،۲۱۲صفحه
تهران تازه پایتخت شده (سال ۱۲۰۹ ق / ۱۷۹۵م) و در نتیجه رنگورویی تازه یافته است. از این تاریخ مردم این شهر کوچک که پیش از این تا دوره صفویه دهکدهای بزرگ بود، قرار است «شهرنشین» باشند و مهمتر از آن «پایتختنشین». به هر حال شاه، تهران را به عنوان پایتخت انتخاب کرده است. تهران که آن را به تَهران[۱] و طهران و بهزان[۲] و مهران (نام بخشی از تهران) نیز گفتهاند، در کوهپایههای جنوبی البرز قرار دارد و در مرکز ایران است و حالا که طبعاً دستگاه سلطنت در آن مستقر میشود، آغازی است بر تحولی بزرگ در آینده این شهر و مردم آن؛ و هویت تازهای که این تحول به آنان میدهد، یا از آنان میگیرد!
تهرانیها در آغاز پایتخت شدن شهرشان، هنوز در خانههای خشتی و گِلی زندگی میکنند و بر کوچهها و خیابانهای خاکی راه میروند. متمولان با اسب حرکت میکنند و عوام پیاده یا حداکثر با گاری و یا سوار بر الاغ هستند. عوام لباسهای معمولی بر تن دارند. مردها شلوار و لباده و اغلب کلاه نمدی یا عمامهمانندی بر سر، و زنها با چادر و روانداز.
این مردم روزها به کار و کاسبی خود مشغولند. شغل آنان خرید و فروش است، چه در دکانها و چه با دورهگردی. هنوز تشکیلات دولتی آنچنان وسعتی نیافته است و همه روزگاری کم و بیش مشابه دارند. تعداد ثروتمندان که اغلب تجار هستند بسیار کمتر از مردمی است که باید با کار روزانه، نان شب را به دست آورند. در تهرانِ آغاز سلطنت قاجار، دروازههای شهر که بیش از ده دروازه است در ساعت مقرر و با اعلام جارچیها بسته یا باز میشود. مسافران این شهر بیشتر شدهاند و نگهبان دروازهها باید بیشتر مراقب باشند. دور شهر تهران را خندقهایی فرا گرفته است تا از حمله مهاجمان احتمالی در امان باشند. بعدها برای ورود و خروج از این دروازهها بلیت هم میفروختند.
شبها خیابانها تاریک است و روشنایی خانهها را پیهسوزها و شمعها تأمین میکنند. خانوادهها اگر زمستان است زیر کرسی خود را گرم میکنند و اگر تابستان است روزها در حیاط مینشینند و شبها بر پشتبامها میخوابند. اما ثروتمندان در باغهای سبز و خرم خود شربت مینوشند و هندوانه میخورند. غذای تهرانیها بیشتر عدسپلو، اسلامبولیپلو و یا آبگوشت است و آب و شربت مینوشند. خانهها حمام ندارند، چون حمامها عمومی است و خزینه دارد.
بعضی نزد ملاها در مکتبخانهها سواد میآموزند، اما تعدادشان اندک است و معمولاً از خانوادههای ثروتمند یا مذهبی هستند. در نتیجه در تهران آن زمان کتاب و کتابخوانی نیز هنوز مفهوم خاصی ندارد. برخی باسوادها شاهنامه میخوانند و محل آن در قهوهخانههاست که عموماً شبها مردها به آنجا میروند و با نقالی و شاهنامهخوانی، یا ترنابازی و مانند آن سرگرم میشوند.
تهران به محلههای مختلف تقسیم میشود و هر محله نام خاصی دارد مثل محله سنگلج، محله چالمیدان، محله ارگ و امثال آن که بنا به موقعیتهای خاص یا افراد خاص نامگذاری شدهاند. هنوز تشکیلات خاصی مسئولیت امور شهر را برعهده ندارد تا زمان احمدشاه که «بلدیه» امور شهر را برعهده میگیرد. آبیاریها با آب چاه و بعد با قنات است که بعدها در خانهها آبانبارهایی ساخته میشود.
امّا زندگی این مردم در سالهای بعد دچار تحولات بسیاری میشود. پایتخت کمکم توسعه مییابد و طبعاً ثروتمند میشود و ارتباطهایی تازه پدید میآید.
بنابراین از این پس تمامی ارتباطها و رفتارهای اجتماعی مردم متأثر از موقعیت جدید شهر بهعنوان پایتخت است. شهری کوچک که حال مرکز اصلی کشوری بزرگ شده و عنوان پایتخت کشور را بهدست آورده است، بهسرعت توسعه مییابد و این گسترش به نحوی چشمگیر در چگونگی روند زندگی روزمره مردم اثر میگذارد، به طوری که این رشد همه جانبه سبب دگرگونیهای بسیاری در شیوه زندگی، رفتار اجتماعی و شخصیت شهر میشود.
طبیعی است که در مورد چگونگی این تحولات، نخست باید روند تاریخ سیاسی را به میان آورد که امکاناتی تازه را در جامعه پدید میآورد و برحسب این امکانات جدید، امور فرهنگی نیز جایگاهی خاص مییابد و با تأثیر از توسعه روابط میان ایران و دیگر کشورها از یکسو، بیدارشدگی جامعه، بهویژه بهدلیل شناخت بیشتر مردم از امور سیاسی و همچنین آشنایی آنان با دیگر فرهنگها که براساس مهاجرتها پدید میآید و عوامل بسیار دیگر چون گسترش اقتصاد، آموزش، فرهنگ و هنر، مطبوعات و ارتباطات و… نه تنها چهره شهر کاملاً دگرگون میشود، که مردم شهر نیز از نسلی به نسل دیگر دچار چنان تغییری در طرز فکر و عمل و رفتار اجتماعی میشوند که گویی پدرانشان در تهران، مردمی از سرزمینی دیگر بودهاند. به عنوان نمونه اگر بیندیشیم که در آغاز تهرانیها با چه مشاغل محدودی روزگار میگذراندند، و در هر دهه بعد، تنوع و بسیاری مشاغل مورد نیاز چه اندازه رشد و گسترش داشته، در مییابیم که آن شهر کوچک خوش آب و هوای روزگار قدیم، چگونه به شهری کلان؛ با هوای مسموم بدل شد و چگونه فرهنگ بومی تهرانیها، در لابهلای فرهنگهای مهاجم که در اثر مهاجرتهای بسیاری که به پایتخت سرازیر شد، مسیر زندگی مردم را تغییر داد و از دست رفت؛ به طوری که پس از دو قرن، تهرانی ساکن تهران را کمتر پیدا میکنیم.
بنا بر آنچه گفته شد، کوشش ما این است که اوضاع فرهنگی این شهر را از زمانی که عنوان «پایتخت» پیدا کرد دنبال کنیم و تاریخ این شهر را از دیدگاه زندگی فرهنگی بشکافیم تا بدانیم تَهران چگونه تهران شد، یعنی مردم ساکن این شهر، چه تهرانیها و چه غیرتهرانیها، چگونه و بر اثر کدام تحول سیاسی، اجتماعی یا فرهنگی، شیوه زندگی خود را تغییر دادند، شیوه گفتار و رفتار و کردار و حتی سلیقه و اندیشه را.
میدانیم که تهران را پادشاهان قاجار پایتخت کردند و حضور این قوم ترکزبان، به طور طبیعی فرهنگ آنان را نیز به تهران سرازیر کرد، یعنی نخستین مهاجران به تهران با موقعیت جدید، این قوم بودند که بهدلیل زبان مشابه با دربار و شناخت موقعیت برتر برای کسب و تجارت راهی این شهر شدند.
اما تهران تا زمانی که قاجارها بر آن حکومت میکردند، نخست شهری کوچک بود و اندک اندک وسعت یافت. ساختار شهرسازی آن عبارت از خیابانهایی بود که با سنگ مفروش شده بود و ساختمانهایی زیبا، با شیوه معماری خاص که نمای بیرونی عمارتها و سردرها با گچبریهای زیبا و گاه تندیسهایی دیدنی تزیین شده بود. طاقیها و ایوانها بهقاعده و متناسب با آب و هوای تهران بود و درون خانهها نیز ترکیبی منظم و درست، برای رفاه زندگی و نیازهای خانواده داشت. هر چند فقرا همیشه در مکانهای کوچکتر و بدون امکانات رفاهی زیستهاند؛ اما آنچه از معماری آن دوران میدانیم، نشان میدهد که اندیشه شهرسازی و خانهسازی متکی بر فرهنگی صاحب هویت و عقل و خرد بود و البته خاص ثروتمندان و متمکنین.
در گذشته دورِ تهرانیها، نمیتوان وضعیت فرهنگی خاصی را به مفهوم امروزین برای مردم برشمرد، آنها بیشتر متکی بر تربیت خانوادگی، و سنن و آداب بومی، وسیلهای برای تفریح داشتند، یا به اعتبار موقعیت خانواده و پیشرفت اجتماعی پدرانشان، به زندگی اجتماعی میپیوستند، چه به لحاظ حرفه و چه بهلحاظ رفتار و کسب موفقیت در جامعه، اما طبقات اجتماعی را همگان پذیرفته بودند و به همین دلیل هرکس میدانست که جایگاهش چیست و باید با دیگری چگونه رفتار کند. اما پس از اقدامات بسیار برای ترویج تحصیل و سفر به دیگر کشورها، شناخت دیگر فرهنگها، همچنین با توسعه تشکیلات آموزشی، بهتدریج مردم هم توانستند بنا بر موقعیت جدید جامعه، برای زندگی خود وضعیت فرهنگی خاصی را انتخاب کنند.
بر این اساس تهران هر چه بزرگتر میشود و هر چه دارالخلافه یا پایتخت قدرت و استحکام بیشتری مییابد، فعالیتها برای تغییر چهره شهر نیز فزونی میگیرد و البته باید تأکید کرد که سلطه موقعیت سیاسی و اقتصادی همواره بر این شهر تحمیل شده، به طوری که اگر تهران پایتخت نمیشد، شاید هرگز پیشرفتی در آن حاصل نمیآمد. اما این پیشرفت با برنامهریزی درستی انجام نشد، به همین دلیل، سیاست و اقتصاد در آن هرگز ثبات لازم را نیافت و به تبع آن فرهنگ نیز جریانساز نشد.
طرحی که با عنوان «تهرانشهر» برای پژوهش در زندگی مردم تهران تهیه شده است، بر این مبنا است و طبق برنامه پیشبینی شده آن، در چندین مجلد به خوانندگان، عرضه خواهد شد. این موضوعات و مضامین هم روند زندگی فرهنگی را (از زمانی که تهران پایتخت شد) در بر میگیرد؛ هم نگاهی دارد به آنچه از تهران در فرهنگ امروزین فرهنگسازان عرضه شده است. یعنی هم کیفیت زندگی جامعه مورد نظر است و هم چگونگی انعکاس حضور این شهر در آثار فرهنگی و هنری. بر این اساس مجلدات این مجموعه به توسعه فرهنگ از یکسو و توجه اهل فرهنگ به مکان زندگیشان از دیگرسو نگاه ویژهای دارد.
لاله تقیان
[۱]. مسعود نوربخش، تهران به روایت تاریخ (تهران: علم،۱۳۸۱، چاپ اول)، ج اول، ص ۲۶.
[۲]. حسین شهیدی مازندرانی (بیژن)، سرگذشت تهران (تهران: راه مانا و دنیا، ۱۳۸۳، چاپ اول)، ص ۱۷-۱۸.
مقدمه
گفتهاند که «سرگرمی هر آن چیزی است که موجب اشتغال و بذل توجه گردد و سبب وقتگذرانی و تفریح باشد و شامل انواع بازی، ورزش، سینما، تئاتر و… تفریح شادمانی و خوشی است» و نحوه فراهم آمدن و تحقق سرگرمی و تفریح بخشی از فرهنگ یک جامعه است.
اگرچه فرهنگ کلیتی یکپارچه است اما از عناصر گوناگونی تشکیل شده است، از جمله انواع سرگرمیها که بهقصد گذران اوقات فراغت پدید آمدهاند. فعالیتهایی که بیشتر به جهت خود عمل انجام میشوند و نه نتیجه آن، هر چند که هر فعالیتی در هرحال نتیجهای نیز در بر خواهد داشت و تفریح نتیجه لذت بردن فعالانه از اوقات فراغت است. گاه این سرگرمیها با فعالیت بدنی همراهند و در فضای باز انجام میشوند (بازیها و ورزشها و…)، گاه در فضای بسته و با فعالیتی ذهنی (قصهگویی یا برخی بازیهای فکری و…)، گاه با شرکت فعالانه همگان انجام میشوند (بازی، شکار، پیکنیک و…) و گاه سرگرمی با حضور انفعالی فرد مرتبط است (سینما، نمایش و دیگر هنرها)، گاه اخلاق و عرف آنها را مذموم به شمار میآورد (قمار، استفاده از مواد مخدر) و در بعضی موارد سرگرمیها فعالیتهای رقابتیای هستند که با مهارتهای جسمانی، ذهنی و مساعدت بخت و اقبال یا ترکیبی از عوامل فوق سروکار دارند. بنابراین کاملاً مشهود است که مسائل اقتصادی تعیینکننده زمینه برای چگونگی و گزینش فراغت بزرگسالان و برنامهریزی آنان در شرایط متفاوت زندگی است.
فراغت بخشی از ساختار نظام اجتماعی است که مطابق با موقعیتهای اقتصادی، اجتماعی جوامع شکل میگیرد (در زندگی اجتماعی نمیتوان و نباید فراغت را در مقابل فعالیت دانست، بلکه این دو مکمل یکدیگرند) و همچنین رابطه خاصی با پیوند خانوادگی و اجتماعی دارند که ارتباط کار و فراغت را در معنا، زمینه و هدف بهتر مینمایاند. فراغت امری حاشیهای نیست و نیاز زندگی سالم انسان است و با بررسی آن میتوانیم به سهولت و روشنی ارتباط هر یک از سرگرمیها و تفریحات گوناگون را که این اوقات را پُر میکنند با نیازهای بشری مشاهده کنیم و تأثیر آن را در فرهنگ مردم دریابیم. پس پژوهش پیرامون فرهنگ جامعه بدون توجه به مقولۀ تفریحات رایج در آن اجتماع ناقص خواهد بود و با بررسی این حوزه میتوان به لایههای پنهانی دست یافت که ما را در شناخت فرهنگ مردم و دستیابی به علل و عوامل بروز رفتارهایی خاص و گاه هماهنگ از سوی ساکنان یک منطقه و شهروندان کلان شهری چون تهران راهنمایی میکنند، و این چیزی است که در پژوهش حاضر در نظر گرفته شده است.
***
وقتی آقامحمدخان قاجار در ۱۲۰۹ق در تهران تاجگذاری و این شهر را به عنوان پایتخت اعلام کرد، گمان نمیبرد که این شهر کوچک، که در مجاورت ری باستانی قرار داشت و از دوران شاهطهماسب اندک رونقی یافته بود، به چنان موقعیتی دست یابد که زندگی در آن آرزوی هر فرد ایرانی گردد؛ کعبۀ آمالی که نخبگان را در تمامی عرصهها و از سراسر کشور به خود جذب کند، شهری که در آن از شیر مرغ تا جان آدمیزاد یافت شود و برخلاف رویۀ زندگانی سنتی شب و روز نشناسد، زیرا همانگونه که غلامرضا انصافپور مینویسد: «مردم تهران قدیم، همانگونه که هماینک در بسیاری از روستاهای ایران مرسوم است صبحها خیلی زود و تقریباً همزمان با روشن شدن تدریجی هوا از خواب بیدار میشدند و زندگی اجتماعیشان را آغاز میکردند و یکی دو ساعت بعد از غروب آفتاب هم آماده خوابیدن میشدند و علت این مسئله، سوای آنکه کاری برای انجام دادن در شب نداشتند، یکی هم عدم برخورداریشان از وسایل کافی و لازم جهت روشن نگاهداشتن خانه و محل کارشان بود و طبیعی است که این وضعیت حتی ارگ سلطنتی را شامل میشد. تا اینکه اولین کارخانه ایجاد روشنایی، به اهتمام حاج امینالضرب در خیابان باغوحش (امیرکبیر فعلی) نصب و آماده بهرهبرداری گردید و به همین مناسبت نام خیابان به چراغگاز تغییر یافت».
تهران در آغاز، حدود دو و نیم کیلومتر مساحت و پانزده تا سیهزار جمعیت داشت که از این تعداد، سههزار تن افراد نظامی و دیوانی بودند و بقیه شهروندان عادی، اما این جمعیت بهسرعت افزایش یافت تا جایی که در سال ۱۳۱۷ ق و در آستانه پذیرش فرمان مشروطه، در سال ۱۳۲۴ ق، این جمعیت به ۲۴۴۴۰۰ تن رسیده بود ، رشدی که در دوران محمدشاه و ناصرالدینشاه، به همت افرادی چون قائممقام فراهانی و امیرکبیر و دستزدن به اقداماتی اساسی سرعتی مضاعف یافته بود. از سوی دیگر تهران در روزگار قاجار به بزرگترین شهر مهاجرپذیر ایران تبدیل شد، مهاجرانی که به قصد کسبوکار و یا فرار از محیطهای بسته شهرها و روستاهای دورافتاده بهسوی پایتخت سرازیر میشدند و بدین سبب میتوان گفت که تهران دوره قاجار، در واقع تجلیگاه فرهنگ اقوام گوناگون ساکن در این سرزمین بود، ضمن اینکه این شهر، بهعلت پایتختبودن و تمرکز نهادهای حکومتی در آن، محل برخورد ایرانیان با دیگر مردم جهان شد که در قالب سفیر و مستشار و جهانگرد به آن وارد میشدند. بدین ترتیب فرصت و امکان لازم برای برخورد با سایر فرهنگها را نیز فراهم میکرد و بدین ترتیب تحولاتی که آرام آرام با بازگشت تحصیلکردگان ایرانی از اروپا، سفرهای سران حکومت به فرنگ و حضور اروپاییان در کشور به دلایل گوناگون، و فعالیتهای روشنفکران تجددطلب راه خود را به سرزمین ما میگشودند نیز از طریق دروازههای تهران به سراسر کشور سرازیر میشدند. بنابراین تهران نه تنها مرکزی برای مشاهده جلوههای گوناگون فعالیتهای فرهنگی در ایرانزمین، که محملی برای آشنایی با تجلیات فرهنگی جهانیان، به ویژه اروپاییان، بود.
چنانکه میدانیم یکی از معیارهای دستهبندی تفریحات، زمان انجام آنها است، در این میان روزانه و یا شبانه بودن تفریحات در کیفیت و چگونگی آنها بسیار مؤثر است، آن هم در سرزمینی که بیشتر ساکنان آن طبق روال طبیعی شب را به خواب و آرامش اختصاص میدادند. اما تهران که در پای دامنههای البرز خفته بود در آغاز حکومت آقامحمدخان، آرامآرام خود را آماده میکرد که عادت خواب عمیق و طولانی سالهای پیشین را به کنار نهد و همچون دیگر پایتختهای جهان آرامش شبانه را بهفراموشی بسپارد؛ هر چند که در سال ۱۸۸۰م هنوز هانریرنه د آلمانی در مورد شبهای تهران مینویسد: «در این شهر غمآور شبنشینی کاملاً ناشناس است. سر ساعت ۹ شب هرکس باید در خانۀ خود باشد. اگر بعد از آن ساعت کسی در کوچه و خیابان دیده شود فراشباشی (پلیس) او را دستگیر و به نزد داروغه میبرد تا بهاجبار تا صبح در داروغهخانه بماند و پس از دیدن سختی و پرداخت جریمه رهایی یابد».
اما در این پایتخت نوبنیان که کار شبانه جز برای دزدان، نگهبانان شب و سیاستپیشهگان و توطئهگران، که در اندیشۀ طرح نقشه روز بعد بودند، معنایی نداشت و طبق سنت دیرین، شب تنها وقت فراغت بود، گسترش تفریحات شبانه نخستین گام برای پای نهادن به قلمرو شب بود، تفریحاتی که از آن پس یکی از عناصر جدانشدنی شبهای تهران شد، و تنوع و گوناگونی آنها و تأثیر انکارناپذیرشان بر چگونگی زندگی ساکنان این کلانشهر، سرگرمیها را به موضوعی مهم در پژوهش پیرامون جریان زندگی در تهران بدل ساخت.
با بررسی سیر تحول تفریحات از ابتدای دوران قاجار تاکنون میتوان به بسیاری از ناگفتههای زندگی پایتخت دست یافت، زیرا در حالیکه سرگرمیهای روز بیشتر در پیش روی همگان انجام میپذیرفت تاریکی شب بسان پوششی برای پنهان شدن و داشتن آزادی بیشتر برای برخی تفریحات که ایرانیها هنوز جسارت انجام آن در ملاءعام را نیافته بود، مورد بهرهبرداری قرار گرفت، به ویژه با توجه به اینکه در اواخر دوران قاجار فناوری و فرهنگ غربی نیز به یاری تفننطلبان آمد و آنها را در این عرصه نیز به جنبوجوش واداشت. ملاحظه پولاک در این باب شایان ذکر است، او در سال ۱۸۵۱م مینویسد: «قانون طبیعی آسودن و جنبیدن در مورد ایرانیان صدق میکند. اگر ایرانی را به حال خود بگذارید بیشتر به آسودن رغبت دارد، اما اگر اوضاع و احوال، وی را به جنبیدن برانگیخت دیگر قادر به انجام کارهای خارقالعاده است و حتی اگر موانع او را به حال نخستین آسودن و تنبلی بازنگرداند ممکن است بدون وقفه بکوشد و بجنبد. این قاعده هم در مورد فعالیت بدنی و هم در مورد کوششهای فکری و ذهنی او صادق است».
سن شاخص مهمی در مقولۀ اوقات فراغت است. زیرا چنانکه میدانیم کاهش فعالیت با کهولت سن رابطهای مستقیم دارد و به همین سبب نوع و شیوه سرگرمیهای افراد در سنین گوناگون با یکدیگر متفاوت است. سرگرمی کاری است که هر چند نتیجهای نیز در بر دارد اما بیش از آنکه بر نتیجه تکیه کند بر تجربه استوار است و در آن، زمان سپریشده مهم نیست بلکه نحوه سپری شدن زمان مهم است زیرا سرگرمی موجد آسایش خیال است و نیازی به اجبار و اضطرار، که رابطه مستقیم با اهمیت زمان دارند، ندارد. بدین ترتیب با توجه به آنچه پیش از این آمد، میتوان تفریحات را با در نظر گرفتن «زمان» (شبانه یا روزانه بودن، هر روزه یا مربوط به ایام خاص بودن)، «جنسیت»، (زنانه یا مردانه)، «مکان» (روستایی و شهری، و بهویژه در فضای باز یا بسته)، «نگرش» (سنتی یا مدرن، بومی یا غیربومی) و… طبقهبندی کرد، که تمامی این موارد در بررسی حاضر نیز مورد توجه بودهاند. ضمناً در نوشته حاضر با توجه به اینکه وجود مکانهای خاص برای تفریح، خود بیانگر نوع نگرش افراد جامعه به مقولۀ فراغت و جایگاه آن است و میتواند در بررسی سیر تحول و تطور سرگرمیها مفید باشد، بخشی نیز به موضوع معرفی امکنه اختصاص داده شده است. بدین ترتیب پس از بررسی اسناد موجود (سفرنامهها، خاطرات، روزنامهها و…) در زمینه سرگرمیهای اهالی تهران، از آغاز پایتخت شدن تا پایان دوران قاجار، که تحولات چشمگیری در این عرصه به تبعیت از تحولات اجتماعی و سیاسی پدید آمد، مشغلههای مردم در اوقات فراغت مورد بحث و بررسی قرار گرفتهاند که خود مبین بخشی از هویت فرهنگی تهرانیها در دوران قاجار است.
شایان ذکر است که در بسیاری از بخشهای نوشتۀ حاضر از نظرات و مشاهدات اروپاییان سفرکرده به تهران استفاده شده است که این نقل قولها بیانگر نگاه بیگانگانی است که بسیاری از ویژگیهای موجود در نحوه زندگی ایرانیان و اهالی پایتخت، که برای شهروندان تبدیل به عادت شده بود، برای ایشان تازه و جالب مینمود زیرا آنها با فاصله و از بیرون به رفتارهای ساکنان شهر تهران مینگریستند و به همین جهت استفاده از این نظرات و مشاهدات، البته با دقت و سعی در تمیز خطاها و پیشداوریهای موجود در آنها، که کم نیست، لازم بود.
قصه گویى و نقالى
در دوران قاجار که هنوز فرهنگ ما بیشتر شفاهی است و نه نوشتاری، و قدیمیترین تفریحی که قسمتی از اوقات فراغت تهرانیها را تشکیل میدهد، سرگرمی کهنی است که در تمامی عالم، بهویژه در میان ملل شرق، طرفداران بیشمار داشته و دارد. سرجان مالکوم در سال ۱۸۰۰م میگوید: «ایرانیان اسباب تفریح و تماشا بسیار دارند لکن بهمانند اروپا نیست. از جملۀ آنها قصهخوانی و نقالی است که شخص شاه هم دارد. نقالهای ایرانی به هنگام توصیف قصه، در همان حال تمامی حالات و صفات و ویژگیهای درونی و برونی قهرمانان را از خود نشان میدهند. چنان که با نمایش حرکات و رفتار و دادن تغییر در صدا و آواز به مناسبت حالات هر یک از اشخاص مورد وصف داستان، مثل خشم، شکیبایی، تأمل و خردورزی، ابراز عشق و سرور یا اندوه و نمایش رفتار شاهان و گدایان و نشان دادن حالات چاکری، عاشقی و معشوقی، فرماندهی و فرمانبرداری میتوان دید که این همه هر یک در یک شخص واحد جمع است. امروزه درویش صفر شیرازی در ایران همهجا و نزد همهکس در این کار شهرت و افتخار دارد».
سنت کهن قصهگویی و نقالی در تهران با استفاده از متون مکتوب و قصههای شفاهی و عامیانه، بهویژه شاهنامه و داستانهای حماسی و اساطیری، هزارویک شب، قصص انبیاء و… از کنار کرسی خانهها در زمستانها و مجلس انس اهالی خانواده و میهمانانشان آغاز میشد و تا قهوهخانهها و محافل اعیانی و دربار گسترش مییافت، با قصهگویانی چنان ماهر که حتی اروپاییان را به اعجاب وامیداشتند: «قصههای یک نقال، تمام شب، ما را سخت سرگرم کرد. (درویش حسین) یکی از نقالان ممتاز و فوقالعاده نامدار آن نواحی است ولی آن شب، خود او به روستاهای حول و حوش رفته بود تا همه ساکنان آن روستاها را، با نقل قصههای شیرین خود … مسحور کند. در غیاب وی، ما با نوچهاش سروکار داشتیم که (درویش داراب) نامیده میشد… و بهروش همه ایرانیان، چهارزانو روی زمین نشسته و داستان خود را با حرکات دست و سروصورت، به طرز خاصی آغاز میکند. ابتدا چند بیت شعر از سعدی میخواند و آنگاه سینهای صاف کرده و چنین ادامه میدهد… اما راویان اخبار چنین حکایت کنند که در ایام سلطنت شاه عباسکبیر، در اصفهان جواهرفروشی زندگی میکرد و اسمش (خواجه سعید جوهری) بود. روزی از روزها خواجه سعید در دکانش نشسته بود و تازه قلیانی را که غلامش برای او چاق کرده بود، دود میکرد و بیخیال آنهایی را که از مقابل دکانش در بازار به این سوی و آن سوی میرفتند تماشا مینمود که …».
اما قصهگویی در پایتخت جدید نیز، چنانکه در دوره صفویه رسم بود، تنها مختص خانهها و محافل خانوادگی نبود و از برنامههای دائمی روز و شب قهوهخانههایی که در تمامی ایام سال فعال بود، به شمار میآمد یکی از آنها با نام حاجیاحمد «… هر بعدازظهر، به استثنای ماههای ماتم و عزاداری، او در مسجدی، یا در قهوهخانهای، و یا حتی در یکی از میدانهای شهر سرگرم انجام کار خویش (نقالی) است، بهخصوص در شبهای ماه رمضان، بازارش گرم و نانش حسابی تو روغن است … حاجی احمد، یک دفترچۀ جلدچرمی را که حاوی قصههای اسکندرنامه است، از جیب لباسش درمیآورد و با حرکات زنده و بسیار رسایی، داستان پیاده شدن اسکندر را در سرزمین «زبرجدشاه» که در آنجا گنبدی از الماس و سنگ حکاکی شدهای، تمامی بیگانگانی را که بیاحتیاطی کرده و چشم به آن میاندازند، جادو میکند، با آبوتاب فراوان به حاضران نقل میکند. او حکایت دو فرستاده اسکندر را میگوید که چگونه توسط این جادو پشت سر هم از پا درآمدند و به زبرجدشاه احترام کردند، و چگونه فرستاده آخری، به نام «نسیم» که زرنگتر و مکارتر بود، توانست از گیر جادو جان سالم به دربرد، چگونه او سنگ را شکست تا بدان وسیله جادو را باطل کند، چگونه او اسکندر را کمک نمود تا علیه جادوگران و «دیو»ها، تا پای پیروزی کامل بجنگد. داستانها شاخوبرگ پیدا میکنند و هر حادثهای تعبیر و تفسیر جداگانهای را ایجاب میکند. همه حاضران، برای شنیدن دنباله داستان، با دهن باز، چشم به لبهای نقال دوختهاند، و هنر اصلی گوینده در این است که صحنههای واقعه را آنچنان زنده و پُرهیجان خلق میکند، که برای فردا، عده تماشاگران از امروز هم بیشتر است».
با این همه نقال همصحبت «اوبن» چندان امیدوار بهنظر نمیرسد زیرا گویی روزگار خبر از اتفاقاتی ناخوش برای او و همقطارانش در روزهایی نهچندان دور دارند و به همین سبب است که اوبن ادامه میدهد: «حاجیاحمد، بعد از گذراندن عمری پُرماجرا، به شیوههای ماهرانهای دست یافته و میتواند با آرامش و احساس لذتی مطبوع، روزهای پیری را پشت سر بگذارد. اما شوروحال وی خالی از ناراحتی هم نیست، چون او به آینده درویشی بیمناک است. عصر حاضر، عصر تحولات و نشاندهنده تغییرات شگرف در همه شئون زندگی است. جنبش آزادیخواهی، افکار و اندیشهها را، از آن سادگی و صداقت اولیه اعتقادات برمیگرداند. جوانان امروز اینگونه افکار را مورد انتقاد قرار میدهند و حرمتی به آن قائل نیستند. فرزندش، که در عین حال مرید وی نیز هست، آن اعتقاد و احترامی را که او به مرشدش داشت، اصلاً ندارد. با دیدن چنین علائم و آثار، حاجیاحمد از خود میپرسد: آیا نسل نقالان ایران، با سرآمدن عمر او و اقران هم سن و سال او، به پایان نخواهد رسید؟» .
البته این تنها تیزهوشی و تجارب حاجیاحمد بود که منجر به چنین پیشگویی بدبینانهای شد وگرنه چنانکه آمد در آن روزگار هنوز میزان علاقه خاصوعام به این سرگرمی کهن در مرتبهای بود که حتی در ایام ماه مبارک رمضان از آن دست نمیکشیدند که در این مورد یکی از خاطرات مستوفی نیز بسیار گویاست: «من هروقت از در بیرون میرفتم و از پشت قهوهخانهای رد میشدم و صدای نقل نقال را که قصه حسینکرد یا اسکندرنامه میگفت میشنیدم، خیلی دلم میخواست که پای این نقلها نشسته استماع کنم …» و به همین سبب است که در نیمه دوم دوره قاجار رشدی چشمگیر در عرصه نگارش و بازنویسی طومارهای نقالی در شهر تهران ــ توسط نقالان زبردست ــ مشاهده میشود که از جمله آنها میتوان به طومار حاجحسین بابایی مشکین و هفتلشگر (طومار جامع نقالان) اشاره نمود.
سرپرست رسمی نقالان را دولت تعیین میکرد و معمولاً فردی بود که لقب «نقیبالممالک» مییافت و بیشتر از دراویش عجمی بود که خود پیشه نقالی در دربار را بر عهده داشت. «میرزا غلامحسینخان نقیبالممالک نقال مورد علاقه ناصرالدینشاه بود و با برخورداری از عنایت اربابش توانست سازمان تمامی درویشان ایران را سروسامانی بدهد، زیر این عنوان، نمایندهای در هر ایالت تعیین کرد و از تمامی گدایان وجهی دریافت نمود. در زمان سابق، مقام ‘نقیبالممالک’ بسیار مهم بود. این مقام نهتنها درباره ‘درویش’ها بلکه درباره هفده صنف دیگر، از جمله فروشندگان قلیان و مردهشویان، با اولیای دولت وارد مذاکره میشد. در حال حاضر نقیبالممالک تنها به انتفاع از قبل درویشان قناعت ورزیده است و درویشان نیز جز ‘خاکساری’ها و ‘عجمی’ها طریقههای دیگر را شامل نمیشوند».
در دوران قاجار شهر تهران نقالان زبردستی داشت و این حرفه بهسبب استقبال مردم اهمیت بسیار یافت. نقالیها بدینشکل طبقهبندی میشدند: «نقالها به سه دسته طبقهبندی میشدند. دسته اول که در سطح بالا و عالی سخن میگفتند و مطالبشان در سطحی بود که طبقات پایین عامی را خوش میآمد و به آنها لذت میبخشید مانند (مرشدحسین قناتآبادی) و (مرشدقلی) و در میان تمام نقالهای تهران نقالی هم به نام (آقانوری) بود که برخلاف دیگران که در کمال جد و استتار و پرده و نزاکت سخن میگفتند، با طنز و هزل و مضحکه و شوخی و مزاح و شکلک ساختن و بازیگری سخنرانی مینمود…».
علاقه به قصهگویی در تهران قاجار، چنانکه اشاره شد، تنها برای عوام نبود و یکی از تفریحات پُرطرفدار اشراف، و حتی شخص شاه، نیز به شمار میآمد: «نقیبالممالک که دارای بیانی شیرین و در فن داستانسرایی بیمانند بود، در یکی از اتاقها مینشست و در را اندکی باز میگذاشت تا شاه صدایش را بشنود، آنگاه پیشانی را به عصای خود نهاده، آغاز سخن میکرد»، و بهسبب همین علاقه شدید خاصوعام است که داستانهای جدیدی خلق میشوند از جمله داستان «امیرارسلان نامدار» که به همت محمدعلی نقیبالممالک، نقال مورد عنایت ناصرالدینشاه و سرپرست صنف نقالان پایتخت، خلق شد.
از دیگر نکات مهم در قصه و قصهگویی، نقش و تأثیر زنان در این زمینه است. مادران، مادربزرگان و دایههایی که پاسداران حافظه جمعی و تاریخی قوم بودند و با قصههای خود ضمن سرگرمکردن کودکان آنان را آموزش داده، تربیت میکردند و برای رویارویی با مخاطرات آینده آماده میساختند و تجربۀ قوم را با قصههایی که سینه به سینه آموخته بودند به ایشان انتقال میدادند، شهرزادهای گمنام پایتخت جدید ایران که برخی از ایشان چون «شاهپرور خانم قراچهداغی»، «نازکبدن خانم قراباغی» و «زاغی اصفهانی» در فهرست نقالان و قصهگویان حرفهای و کارآمد دوره قاجار جای گرفتند.
قصه و قصهگویی در دوران ناصری و نهضت مشروطه با رشد قشر روشنفکران تحصیلکرده و با ورود صنعت چاپ به ایران و تأسیس چاپخانهها در پایتخت که موجب دسترسی بیشتر افراد باسواد، (که اغلب قصهگویان خانگی از میان آنها برمیخاستند) به منابع قصه میگردد و در منازل نیز گسترش بیشتری مییابد زیرا بدین ترتیب تعداد بیشتری از مردم امکان نگهداری منابع اصلی را در منازل خود پیدا میکنند.
قصه و قصه گویی به راه خود ادامه داد تا در دوران بعدی حریفان قدرتمندی در مقابل آن بایستند.
فهرست مطالب
سرگرمىهاى مردم تهران در دوره قاجار
مقدمه
قصه گویی و نقالی
میهمانی
چراغانی و آتشبازی
جشنهای خاص، اعیاد و مولودیها
موسیقی
رقص
نمایش
تئاتر غربی در تهران
سینما
شعرخوانی و انجمنهای ادبی
بازی
ورزش
شکار
قمار
مواد مخدر و دخانیات
مسکرات و مشروبات الکلی
تفریحگاهها و تفرجگاهها
قهوه خانه ها
گرمابه
هتل و کافه
باغها
باغوحش
نتیجه
سرگرمیهای مردم تهران در دوران پهلوی
مقدمه
قصه (قصهگویی، کتاب و مجله)
میهمانی و آتشبازی و چراغانی
چراغانی و آتشبازی
موسیقی
رقص
رادیو
نمایش، تئاتر
سینما
تلویزیون
انجمنهای ادبی
ورزش
سفر، پیکنیک، پارکها، بازی
قمار
مواد مخدر
نتیجه
منابع