«محیط شناسی» شاخهای از انسان شناسی است که به تعاملات و مناسبات بین انسان و زیست محیط و شیوههای سازگاری با آن میپردازد. مطالعهی موجودات طبیعی اعم از جانداران و بیجانان، روابط آنها با یکدیگر و با مجموعه طبیعت، چرخههای حیاتی (غذایی) و چگونگی انطباق موجودات با شرایط محیطی از محورهای اصلی این حوزه قلمداد میشود. (فکوهی، ۱۳۸۶، ۲۱۷).
ـ نظریههای اکولوژیک:
نظریههای مرتبط با بومشناسی را میتوان در چهار شاخهی عمده تحت عنوان: اکولوژی جمعیت، شهری، فرهنگی، و سیستمها تقسیمبندی نمود که رویکرد مشترک بین آنها بر این اصل استوار است که دو مقوله «فرهنگ» و «محیط» مستقل و مُنفک از هم نیستند و نوعی رابطهی تعاملی بین آنها حاکم است و در واقع انسان بخشی از طبیعت میباشد. از این منظر نظریههای فوق، تئوریهای کلاسیک قبل از خود را که قائل به روندی خطی و تقابلی و تک سویه بود و صرفاً پاسخ به سؤالات خام و سطحی را ممکن میساخت، زیر سوال (هاردستی، ۱۹۷۷)
نوشتههای مرتبط
مقدمهای بر اکولوژی فرهنگی (Cultural ecology): رویکردها و اهداف:
مبدأ این نظریه، «ژو.لین استیوارد» ، انسان شناس آمریکایی است که با نگارش کتاب «نظریهی تغییر فرهنگ» در اوایل دههی ۱۹۵۰ توانست به نوعی یک چرخش جدید مفهومی و روش شناختی پیش روی انسان شناسی قرار دهد. استیوارد در نظریه، داعیهی این را دارد که «محیطهای مشابه و یکسان، جوامع و فرهنگهایی یکسان یا شبیه به هم را به وجود میآورند».
به این ترتیب استیوارد تلاش کرد به صورت کاملاً روشمند و سیستماتیک و با اتکا به پژوهشها و مردم نگاریهای میدانی بخصوص در میان بومیان آمریکایی جنوبی و اقوام شوشونیها و پایوتها در فلات پهنه، مهر صحهای بر فرضیهی خود گذارد. (فکوهی، ۱۳.۸۶: ۲۱۸).
در حقیقت استیوارد معتقد بود زیستگاههای محیطی به مثابهی متغیرهای مستقلی هستند که بر شکلگیری نظامهای اجتماعی مشترک و ایجاد خصیصههای فرهنگی یکسان و تعیین شیوهی زندگی یک گروه، جامعه یا منطقه، موثر میباشند، از دید او نظریهی بومشناسی فرهنگی از تأثیری که زیستگاههای طبیعی بر جای میگذارند، قراتر میرود. (قاسمی، ۲۵/۷/۹۰ در Anthvopopogy.ir)
ـ مفاهیم کلیدی:
۱ـ مفهوم «انطباق» در تحلیل فرآیند تطور: (Adaptation):
«نکته قابل ملاحظه در نظریات استیوارد، تاکیدی بود که بر فرآیند تطور میکرد. در واقع، او پیش از هر چیز بر آن بود که مکانیسمهای انطباق را با طبیعت به دست بیاورد و تحلیل کند. استیوارد در تحلیل فرآیند انطباق بر این نکته تأکید میکرد که مفهوم انطباق به معنی تبعیت مطلق فرهنگ از محیط نیست، بلکه این فرآیند میتواند به صورت موتوری عمل کند که موقعیت زیستی و رفاهی انسان را ارتقاء دهد». (فکوهی، ۱۳۸۶: ۲۱۸).
۲ـ علیت دو طرفه (feed back):
همان طور که بیان شد، تبیین رابطهی میان فرهنگ و محیط، بعنوان یک اصل موضوعه در محیط شناسی به طور عام و بوم شناسی فرهنگی به شکل خاص، مطرح میباشد. از دیدگاه این تئوری، محیط و فرهنگ، حوزههای مستقل از هم نیستند و رابطهی این دو رابطهای دیالکتیکی است که در این جا از واژه «علیت دو طرفه» یا «فید بک» صحبت میکند؛ به این معنا که محیط به فرهنگ واکنش نشان میدهد و بالعکس؛ لذا این رابطه تعاملی و دو سویه است نه تقابلی و خطی.
زیست محیط و فرهنگ به تنهایی قابل تعریف نیستند بلکه تعریف آنها در ارتباط با دیگری است. این تفکر که یکی فعال است و دیگری منفعل، دیدگاه سودمندی نیست؛ بلکه هر دو فعال بود. و بر هم اثر میگذارند. این رابطه بین دو متغیر فوق را نمیتوان ثابت در نظر گرفت، بلکه بسته به موضوع، سهم هر یک از آنها میتواند متفاوت باشد. (هاردستی،۱۹۷۷).
۳ـ «هسته فرهنگ» یا «جوهره فرهنگ»: culture core
از دیدگاه این تئوری بخشهایی از فرهنگ برای ارتباط با محیط مستعدتراند و بخشهایی نیز پتانسیل کمتری دارند. در واقع، استیوارد با یک نگاه اکولوژیک، تاریخی و گشتالتی (کل نگرانه) بیان میکند که همه مقولههای محیطی با هم ربط دارند و این مقولههای محیطی با مقولههای فرهنگی هم پیوند دارند.
حال این سوال مطرح میشود که چه نسبتی بین انسان شناسی و اکولوژی فرهنگی وجود دارد؟
در مناسبات بین فرهنگ و زیست محیط و تعاملات اکولوژیکی، وظیفهی انسان شناس، تمرکز بر بخشهایی از فرهنگ است که ارتباط قویتری با محیط دارند و این، همان بخشهایی است که استیوارد از آن به «هستهی فرهنگ» تعبیر میکند. جوهرههای فرهنگی، مولفههای فرهنگی هستند که ارتباط قویتری با محیط دارند. طبق تعریف میتوان بیان کرد که «منظور از این مفهوم، مجموعه ویژگیها و مکانیسمها و استراتژیهایی است که در هر فرهنگی در امر تأمین معیشت وجود دارند.» (فکوهی، ۱۳۸۶: ۲۱۸).
بنابراین همهی الگوهای مذهبی، فرهنگی و سیاسی با «هستههای فرهنگی» تعیین میشوند و یا پیوند نزدیکی با آنها دارند.
از نگاه استیوارد، نظریه اکولوژی فرهنگی، توجه اصلی به آن دسته خصیصههای فرهنگی است که بتوان به صورت ملموس آن را بررسی کرد و خصیصههایی که مستقیماً مربوط میشود به استفاده از ظرفیتهای محیط در رویهها یا سبکهایی از زیستن که فرهنگیاند با این یعنی خوانش مجدد محیط در قالبی فرهنگی.
ـ انتقادات: این دیدگاه از چند جهت مورد نقد واقع شده است که میتوان در سه محور مهم بیان نمود:
الف) تناقض درونی:
علیرغم فرضیهی ابتدایی این نظری، همچنان در این دیدگاه، رنگ و بوی «امکانگرایی» / possibilism را میبینیم؛ در حقیقت میتوان گفت «رابطهای که استیوارد میان فرهنگ و محیطه میدید. بیشترین بار را به فرهنگ میداد». (همان: ۲۲۸).
ب) تقلیل فرهنگ:
میتوان بیان کرد که ما در این نظریه با تیپی از تقلیل یافتگی فرهنگی مواجهایم. در حقیقت برداشت استیوارد از فرهنگ کوته فکرانه است؛ یعنی او فرهنگ را در حد تکنولوژی و معیشت پایین آورده است و با طرح مفهوم جوهرههای فرهنگی تنها به معانی و وجوه مادی آن توجه کرده است و به نوعی خصیصههای فرهنگی نظیر مناسک، تشریفات، ایدئولوژی، سیاسیگری، اسطورهها، آیینها و …. را کنار زده است که لزوماً توجیه آنها ارتباطی با محیط زیست ندارد.
ج) ابهام مفهومی:
در این دیدگاه آنچه نادیده گرفته شده است، برداشتی است که از محیط زیست وجود دارد. منظور از «خصیصههای محیطی» چیست؟ منتقدان قائل بر این موضوع اند که در دیدگاه استیوارد، واحد تحلیل چندان مشخص نیست. بسیاری از رفتارهای ما میتواند با بیولوژی و فیزیولوژی ارتباط داشته باشد؛ بنابراین بسیاری از ویژگیهای فرهنگی که درباره آنها صحبت میشود، هم فرهنگیاند، هم محیطیاند، هم ژنتیکیاند و هم پزشکیاند؛ مانند: بحث «تغذیه» که ابعاد قوی فرهنگی دارد که منحصراً در محیط زیست خلاصه نمیشود.
ـ نتیجهگیری: چشم انداز تحلیلی «بوم شناسی فرهنگی» و جایگاه آن در مباحث مدرن محیط زیست:
با توجه به مطالب بیان شده، میتوان استنتاج نمود که علیرغم آثار مثبت و پیامدهای مفید این نظریه به لحاظ مفهومی و متدولوژیک که توانست انسانشناسی را از مسیر خردگرایی خارج ساخته و سیر قاعده مندی با رویکرد علمی ـ اجتماعی به آن بخشد، موضوع اصلی آن در عصر حاضر، نتواند تمامی و یا اکثر مسائل و پروبلماتیکهای مدرن محیطی را توجیه نماید.
در حقیقت میتوان اذعان نمود که دیگر نمیتوان گفت که بحث بر سر تبیین نوع رابطه بین فرهنگ و محیط است؛ چرا که تقریباً این امر، بدیهی به نظر میرسد که تعاملات دوسویه و پیچیدهای بین این دو حوزه وجود دارد؛ آنچه مهم میباشد، نحوه مدیریت این تعاملات و روابط و توجه به پیامدهای اجتماعی آن و خروج از حوزهی محیطی صرف، است.
در هر حال انطباق انسان با محیط زیست پدیدهای نیست و همیشه تعامل با محیط وجود داشته است، اما نمیتوان این قضیه را انکار کرد که ماهیت این مناسبات تغییر کرده است. دلیل اهمیت و پرداختن به محیط زیست اینست که در ۵۰ سال گذشته انسان به جایی رسیده که میتواند کارهای شگفتانگیزی کند و در وضعیت بیسابقه و منحصر به فردی قرار دارد به طوری که میتواند کره زمین را نابود کند. بشر برای اولین بار در موقعیتی قرار گرفته که نمیتواند وجود محیطِ زیست هم دیگر نمیتواند خود را باز تولید کند و نیاز به کمک دارد. در واقع، بروز اختلالات اقلیمی موسوم به ELNINO ها و یا Trouma و یا سونامیها و …. دلالت بر این موضوع دارند که کرهی زمین به درستی کار نمیکند. همه اینها به نوعی نتیجهی انحراف و به هم ریختگی تعاملی بین محیط و فرهنگ نیز میباشد. امروزه اصطلاحاً و به شکل نمادین گفته میشود که «زمین بیمار شده و نیاز به عصا دارد. البته با طرح نظریهی «بوم شناسی فرهنگی، در مقطع زمانی خاص، تحولی نو در حوزهی محیطشناسی به وقوع پیوست هر چند که در تداوم و توسعهی خود به مادیگرایی فرهنگی انجامید.
حال، سوال اینجاست که نظر به اینکه محیط زیست توانسته است خود را در عرصههای مختلفی حتی در سیاست، به مشخصه ظهور بگذارد و بعنوان مثال تا اندازهای مهم شده است که محل مناقشه میان کاندیداهای ریاست جمهوری در آمریکا واقع میشود و یا در پروژههای فرا منطقهای دیگر امکان چشمپوشی از ملاحظات زیستی و زیست محیطی نیست، آیا میتوان با یک تئوری خاص، حرکت کرد؟
به نظر میرسد که امروزه محیط زیست به قدری مهم شده است که تبدیل به یک هویت شده است و از همین جاست که انسان شناسی میتواند به نحو بارزی نقش خود را ایفا نماید؛ کما اینکه در نظریههای متأخیر محیطی همچون: نظریههای بازاندیشی یا فرضیهی تأمل برانگیزی، فرامادی نگری، طبقهی متوسط جدید، انسداد سیاسی، بر ساخت اجتماعیـ فرهنگی و … نقش انسان و افکار انسانی محوریت یافته که با عقاید زیست ـ محیطی و رویکردهای انسان شناختی و اجتماعی، فرآیند هویت سازی را تحلیل میکنند. مسلم است که چنین تأثیرگذاریهایی مستلزم اتخاذ نگرشهای تلفیقی، چند لایهای، بین رشتهای و البته فراملی میباشد.
منابع:
ـ کتابها:
ـ فکوهی، ناصر، (۱۹۸۶)، تاریخ اندیشه و نظریههای انسانشناسی، تهران: نی.
– Hardesty, Donald L. (1977) Ecological Anthropology, New York: Jhon wiley Sons.
ـ پایگاه اینترنتی:
– Answers. Cim(Julian Steward)
– Anthro pology.ir