انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

تأثیر «فشار جمعیت بر تخریب‌های زیستی»

ریموند ویلیامز: «زبان تا به حال کلمه‌ای به پیچیدگی طبیعت را تجربه نکرده است.»

چکیده:
رابطه‌ی بین جمعیت و محیط زیست همواره به مثابه‌ی یکی از مهمترین عوامل موثر بر سیر تکاملی جامعه به سمت وضعیتی بوده است که در اصطلاح «مطلوبیت اکولوژیک» خوانده می‌شود. یعنی ارزیابی قابلیت‌های زندگی پذیری در یک شهر. امروزه با افزایش بی رویه‌ی فرخ‌زاد و ولد بخصوص در شهرهای جهان سومی که روند توسعه‌اشان به نحو مساعدی نبوده است و در حقیقت میزان جمعیت شهری با امکانات لازم برای یک زندگی با حداقل مطلوبیت نامتناسب بوده است، این نوع حرکت به سمت وضعیت مذکور که به نوعی موقعیت ایده‌آل تلقی می‌شود، با موانعی مواجه شده است که حتی گاهی منجر به معکوس شدن جهت این بُردار به سمت موقعیت‌های منفی و آسیب‌زا می‌شود که مسلماً پیامدهای وسیعی را در ابعاد گوناگون فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و توسعه‌ای خواهد داشت که «تخریب‌های زیست محیطی» یکی از آنهاست.
حال رفع اینگونه مشکلات زندگی شهری مدرن، مستلزم مشارکت عوامل متنوع نهادی، محیطی، جمعیتی و فناورانه می‌باشد. این مقاله سعی دارد تا با اتکا به روش‌های کیفی و اسنادی و ذکر مصادیقی برای این موضوع و البته منطبق با چارچوب‌های نظری اکولوژی جمعیت و شهری به طور عام و دیدگاه موسوم به “POET” به این مسئله بپردازد.
داده‌های تحقیق نشان می‌دهد که فهم تخریب‌هایی که در زیست محیط اتفاق افتاده است در گرو درک اصطلاح «بارگذاری ظرفیت جهانی» و رابطه فضای زندگی، ورودی‌ها و خروجی‌های سیستم و تغییرات آن در طول زمان می‌باشد.
بنابراین اتخاذ همزمان رویکردهای تئوریک و کاربری جهت ارتباط متعادل بین این سه عنصر که اجزای اصلی دیدگاه فوق‌الذکر می‌باشند و البته همگام با انقلاب‌های مختلف اطلاعاتی و توسعه‌ای می‌تواند رهنمون بخش مسیرهای روشن و هموارتر جهت برطرف نمودن و یا به حداقل رساندن زیان‌های محیطی ناشی از افزایش جمعیت باشد.
کلید واژگان: تخریب‌های زیست محیطی، جمعیت، خروجی، شهر، ظرفیت جهانی، ورودی.

مقدمه و طرح مسئله:
انطباق جمعیت‌های انسانی با محیط زیست پدیده‌ای است که از دیرباز مطرح بوده است. ولو با استراتژی‌های مختلفی همچون فرار (Flight) ، مبارزه (Fight) و یا سازگاری (Adaptation). اما آنچه در این بین حائز اهمیت است، این موضوع می‌باشد که این روابط با گذر زمان دستخوش تغییراتی شده است و در واقع با نوعی دخالت انسانی در طبیعت و محیط زیست مواجه‌ایم.(schutkowski, 2006)
مسئله‌ی اصلی در این مقاله، به نوعی بررسی علل بروز این مسائل و ارزیابی نقش فشارهای جمعیتی بر تخریب یک سیستم محیطی است.
در حقیقت می‌توان بیان نمود که نحوه تطابق جمعیت‌های انسانی با محیط‌های سکونت‌اشان در بازه‌های زمانی گوناگون، تحول یافته است و متأسفانه امروزه به وضعیتی رسیده‌ایم که این ارتباط به تخریب‌های منابع زیستی و محیطی و بروز انواع اختلالات محیطی انجامیده است که از سطوح خود محلی گرفته تا سطوح کلان بین‌المللی را شامل می‌شود.
«اینکه فضای شهری یک فضای انسان ساخت است، امری بدیهی است اما همین امر رابطه‌ای را در همه شهرها به صورت رابطه‌ای گریز ناپذیر و بسیار پراهمیت درآورده است که رابطه‌ی شهر و محیط زیست است». (فکوهی، ۱۳۸۷: ۲۵۲)
اما سوال این جاست که عوامل موثر بر افزایش یا کاهش میزان جمیعت چیست؟

در ادامه به تبیین مفاهیم جمعیت و فشار جمعیت و مسائل مربوط به آن در چارچوب تئوریک «دان لَپ» پرداخته می‌شود.
براساس دیدگاه «اکولوژی جمعیت» که یک رویکردی است برای مطالعه‌ی آن دسته از فرآیندها و عوامل بیرونی و درونی که به نحوه‌ی توزیع و وفور یا تقلیل جمعیت‌های اکولوژیک اثر می‌گذارد که در اینجا توضیح داده می‌شوند.
الف) فرآیندهای بیرونی (External): فرآیندهایی که روی مناسبات جمعیت با غذا، یا اقلیم، یا آب و سایر ارگانیزم‌ها اثر می‌گذارند. در واقع آب، اقلیم و دما عواملی‌اند که می‌تواند روی جمعیت اثر بگذارند.
ب) فرآیندهای درونی (Internal): فرآیندهایی هستند که به نوعی درونِ جمعیت اتفاق می‌افتد. مثال: نحوه واکنش اعضای یک جمعیت به لحاظ رفتاری، فیزیولوژی، ژنتیکی و حتی فرهنگی به افزایش و یا کاهش تراکم جمعیتی.
البته این نکته را نیز باید در نظر داشت که هر یک از این فرآیندها بسته به این که در چه محیط یا بستری اتفاق می‌افتند، متفاوت است. مثلاً در کشورهای توسعه یافته وضع به گونه‌ای قابل تحلیل است و در کشورهای در حال توسعه و توسعه نیافته به نوعی دیگر. لذا این «نسبیت‌گرایی محیط» را هم باید مهم قلمداد نمود.

ـ مؤلفه‌های دیدگاه POET:
اما رویکرد مورد توجه دیگر در این مقاله مربوط به دیدگاه تلفیقی اکولوژی شهری و نظر (Dunlap) است که ریشه در یک بحث قدیمی‌تر دارد که متعلق به پروفسور «دانکن» است. دانکن، مدلی را تحت عنوان (POET) مطرح می‌کند که به نوعی یک منظومه اکولوژیکی است که در آن وحدت اکولوژیکی بین انرژی، تعامل و فرآیند وجود دارد که مهم‌تر از تک تک آنهاست.
این منظومه‌ی اکولوژی که در بوم‌شناسی شهری اهمیت دارد، حاوی چهار عنصر است که این منظومه‌ی اکولوژی که در بوم‌شناسی شهری اهمیت دارد، حاوی چهار عنصر است که وظیفه‌ی انسان شناس تمرکز بر تعاملات این عناصر و تحلیل آن روابط می‌باشد که در ذیل به آنها اشاره شده است:
P = PoPulation : جمعیت
O = Oraganization: سازمان
E = EnVironment : محیط زیست
T = Technology : فناوری
این دیدگاه که در سال ۱۹۹۳، توسط دان لَپ (Dunlap) تصرف می‌شود و این را مبنای «تخریب زیست محیطی» قرار می‌دهد.
ـ کارکردهای محیط زیست:
داعیه‌ی این تئوری اینست که محیط زیست سه کار برای ما انجام می‌دهد:
۱ـ ورودی (supply depot)
۲ـ خروجی (waste reposity)
۳ـ جایی برای زندگی (فضای زندگی) (living space)
در حقیقت می‌توان گفت که این دیدگاه که این دیدگاه چگونگی تخریب محیط زیست را بیان می‌کند. مطابق با این نظر، محیط زیست جایی برای زندگی است و همین‌طور جایی برای تولید، توزیع و عرضه و در عین حال زیست محیط جایی برای دفن زباله و اتلاف.
از نظر دان لَپ، این سه کارکرد، ظرفیت حمل و بارگذاری (carring capacity) یک سیستم را تشکیل می‌دهند. پس دان لپ زیست محیط را صرفاً جایی برای زندگی نمی‌داند و علاوه بر آن، جای ورودی و خروجی هم می‌داند.
Carring capacity : یک محدودیت نظری است که یک جمعیت می‌تواند توسط زیست محیط رشد کند و یا حمایت شود. به محض اینکه جمعیت به این محدودیت نزدیک شود، محیط را تحت فشار قرار می‌دهد تا معاش آن جمعیت را از طریق منابعی تأمین کند. به این فشاری که جمعیت روی زیست محیط می‌آورد، «فشار جمعیت» می‌گویند که می‌تواند روی تراکم، توزیع و کاهش و افزایش جمعیت تأثیر بگذارد. (دان لَپ، ۱۹۹۳).
نکته‌ی قابل توجه این است که خیلی از اوقات فشار جمعیت یک معنی فرهنگی پیدا می‌کند که در ادامه منظور از آن با ذکر مثال روشن خواهد شد.
حال ضمن آگاهی از این مباحث تئوریک، با مطالعه‌ای تطبیقی بر کلانشهرهایی چون تهران می‌تواند کاربرد این نظریات را شناخت که در بخش‌های بعدی و یافته‌ها به تفصیل بیان خواهد شد.
ـ روش‌شناسی:
با توجه به اینکه نگارنده تلاش داشته است تا با تمرکز بر یک الگوی مطروحه در اکولوژی شهری یعنی دیدگاه POET ، به موضوع تخریب‌های محیطی و جمعیت بپردازد. لذا روش اصلی مورد استفاده، رجوع به منابع اسنادی در این زمینه و مطالعه‌ی تحلیلی مفاهیم این دیدگاه و ارتباط آن با محیط‌های کنونی بوده است.
بنابراین ابتدا یافته‌ها را از خلال چارچوب‌های نظری موجود جست و جو کرده و سپس به تفسیر صاحبنظران در این حوزه رجوع نموده و در نهایت به تحلیل مسئله پرداخته شد.

ـ ارائه یافته‌ها و تجزیه و تحلیل آنها:
یافته‌های تحقیق بیان‌گر آنست که امروزه مرز شکنی‌های جمعیتی و خروج از ظرفیت‌های محیطی سبب غلبه‌ی فشارهای انسانی بر طبیعت شده است و این وضعیت به طور فزاینده‌ای ادامه دارد که آثار زیانبار آن در چهره‌ی کلان شهرهای آکنده از مشکلات و آینده‌های محیطی، بهتر مشخص می‌شود.
«در طول چند دهه‌ی اخیر رابطه‌ی میان فرهنگ و محیط زیست پیوسته مورد تأکید بوده است. این رابطه در چندین محور مطرح می‌شود:
۱ـ محیط زیست سالم شرط ایجاد و تداوم یافتن هر نوع فرهنگ سالم است و ناسالم بودن محیط زیست بلافاصله خود را در عوارض بیمارگونه‌ی فرهنگی باز می‌نمایاند؛
۲ـ فرهنگ‌های متفاوت، چه از لحاظ کیفیت به آلودگی‌هایی متفاوت منجر می‌شوند.
۳ـ ملاحظات زیست محیطی و حمایت از محیط زیست بیش از پیش به نوعی رویکرد جهان‌بینی عام بدل شده‌اند که بازتاب‌های مستقیمی در زندگی فرهنگی انسان‌ها دارند.» (فکوهی، ۱۳۸۷: ۲۵۲)
از خلال همه‌ی این محورها اینگونه استنتاج می‌شود که بحث جمعیت، محیط زیست و فرهنگ دارای رابطه‌ای عمیق و چند بعدی هستند که همراه با تأثیر و تأثر می‌باشند. اینکه فشار جمعیت نیز می‌تواند بار و معنای فرهنگی یابد نیز به نوعی دال بر این مطلب است.
بعنوان مثال با افزایش جمعیت شهر تهران تشویق خانواده‌ها به فرزند آوریِ کمتر با طرح شعارهایی مانند «دو فرزند کافی است، فرزند کمتر، زندگی بهتر و ….» افزایش یافت که متعاقباً ترغیب آنها به سمت سبک‌های جدید زندگی همچون آپارتمان‌نشینی نیز پدید آمد.
طبق تئوری‌های مطرح شده در قسمت‌های قبلی و بحث کارکردهای سه‌گانه‌ی محیطی، وضعیت تهران را می‌توان اینطور تحلیل نمود که تراکم جمعیت‌های شهری، افزایش میزان مصرف، ازدیاد کارخانجات شهری و آلاینده‌های محیط، اتلافِ انرژی و تولید زباله‌های شهری که گاهی تجزیه ناپذیر هم هستند، سبب شده است تا این وضعیت‌ها از دایره‌ی بارگذاری ظرفیتی خارج شود و تهران بدل به یک کلان شهری شود که شرایط زیستی مخاطره آمیزی آن را تهدید می‌کند.
«سبک زندگی مصرف‌گرا یک سبک تماماً «شهری» است که باید آن را به صورت رادیکالی تغییر داد. ورودی فرهنگ مناسب‌ترین راه برای تغییر این سبک است زیرا شکل‌گیری آن نیز عمدتاً از خلال بخشی از فرهنگ، یعنی فرهنگ فناورانه، انجام گرفته است». (فکوهی، ۱۳۸۷: ۲۵۳)
از همین روست که می‌بایست نوع سیاستگذاری‌های خُرد و کلان شهری و اجرای برنامه‌های زیرساختی فوق در راستای تغییر شیوه‌ی مصرف، تغییر طراحی کلان و خرد شهری مورد توجه مسئولین واقع گردد تا این وضعیت به حالتی مطلوب برسد. مثلاً در مورد طراحی کلان شهری می‌توان بیان کرد که «به وجود آمدن کلان‌شهرها از مهم‌ترین عوامل آلایندگی محیط زیست است که باعث پدید آوردن حوزه‌های تک کارکردی مثلاً پهنه‌های تماماً مسکونی و پهنه‌های تماماً صنعتی می‌شده است. راه حل بازگشت به مفهوم طراحی شهرهای کوچک، منوط به بازگشت به مفهوم «محله» درون بافت‌های شهری است تا بدین وسیله بافت‌های تک کارکردی و یکنواخت به بافت‌های متنوع و چند کارکردی بدل شوند.
در ضمن به وجود آوردن رابطه‌ای هماهنگ میان‌شهر و طبیعت باید همچنین از خلال طراحی درونی و خُرد شهر مانند وارد کردن «طبیعت» در شهر از خلال فضاهای سبز و آمایش یافته‌ی شهری انجام بگیرد». (فکوهی، ۱۳۸۷: ۲۵۳)

خلاصه و نتیجه گیری:
اهمیت یافتن موضوع رابطه‌ی شهر و محیط زیست دلایل متعددی داشته است که بیش از هر چیز به افزایش حساسیت نسبت به سرنوشت محیط زیست برمی‌گردد.
این مقاله در صدد بود تا به بحث پیرامون تأثیر فشار جمعیت بر تخریب‌های زیست‌محیطی بپردازد و حداقل زوایای لازم جهت روشن سازی گره‌های تبیینی در این حوزه را بیان نماید. در همین جهت، پروبلماتیک این مقاله را طراحی کرده و سپس با روش‌های اسنادی و کیفی، سعی در تحلیل وضعیت کلانشهرهایی نظیر تهران داشتیم. البته در این مسیر طبق الگوی اکولوژیک جمعیتی و شهری و همچنین دیدگاه موسوم به “POET” که متعلق به «دان کن» و «دان لَپ» است، عمل شد.
مستندات تحلیل بیانگر این نتایج می‌باشد:
الف) هر محیط طبیعی که بستر زیست یک جمعیت انسانی را فراهم می‌آورد، دارای یک ظرفیت است که تنها زمانی در حالت مطلوب است که روابط بین محیط و انسان، خارج از این ظرفیت قرار نگیرد.
ب) محیط زیست دارای کارکردهای سه‌گانه‌ی فضای زندگی، ورودی و خروجی است و با اعمال فشارهای جمعیتی این کارکردها به هم ریخته و شرایط خروج از پتانسیل‌ها و آستانه‌ی تحمل محیطی را فراهم می‌آورد.
ج) با وقوع این فرآیند، پیامدهای منفی محیطی در وهله‌ی اول خود را می‌نمایاند که در طراحی شهری ابعاد مختلفی را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
د) در همین نقطه است که شاهد بروز پدیده‌های خواهیم بود که خارج از تحمل محیط زیست خواهد بود و در نهایت می‌توان بیان کرد که ماهیت رابطه‌ی بین انسان و محیط زیست به نحو بارزی تغییر یافته است.
و) برطرف کردن مشکلات مربوط به سبک زندگی شهری مدرن که مجموعه‌ی پیچیده‌ای از مسائل است که طیف گسترده‌ای را از ابعاد زیستی گرفته تا فرهنگی شامل می‌شود، مستلزم ارائه راهکارهای کاربردی از سوی متخصین حوزه‌های علوم اجتماعی است که به نوعی می‌بایست در چارچوب‌های سازماندهی شده از سوی نهادهای ذی‌صلاح نظیر شهرداری‌ها و …. اجرایی گردد. البته در سالهای اخیر هم برنامه‌هایی همچون «شهر سالم» در این جهت اجرا شد. لزوم استمرار این نوع فعالیت‌ها می‌تواند ساز و کارها و مکانیزم‌های تسهیل فرآیند حل مشکلات شهری و محیطی را تا میزان بالایی بهبود بخشد.

فهرست منابع:
۱ـ فکوهی، ناصر (۱۳۸۷)، انسان شناسی شهری، تهران: نی.
۲- Schvtkowski, Holger (2006) Human Ecology: Biocultural Adaptations in Human communities, New York: springer.
۳- Anthropology. ir (سایتِ انسان شناسی و فرهنگ)

shohreshokri@yahoo.com