این جشنواره به وسیله مؤسسه صنعتی استاندارد، در سینما فلسطین برگزار شد. در این سمینار، سخنرانی تخصصی “انسان شناسی و استاندارد” در روز تاریخ ۱۱/ ۹/ ۸۹ برگزار شد. در این سمینار دکتر ناصر فکوهی به ارائه سخنرانی خود با عنوان “فرهنگ جهانی و فرهنگ بومی و مساله استاندارد سازی” پرداخت. در زیر گزارشی از این سخنرانی آمده است:
“موضوع کلی این بحث، استاندارد سازی، جهانی شدن و بومی شدن و همچنین رابطه ای است که میان این سه مفهوم وجود دارد و اخیرا در حوزه علوم انسانی و اجتماعی توجه بسیاری به آن می شود. ما در بحث خود ابتدا به همین مفهوم استاندارد سازی می پردازیم، سپس به موضوع رابطه آن با “دانش قومی” و در نهایت به مسائل فرهنگی که در حوزه استاندارد و استاندارد سازی وجود دارد و فرهنگ شناسان می توانند در آن موثر باشند و در مورد ایران به طور خاص به نقش استاندارد سازی در مسائل موجود در چهار زمینه مسکن، حمل و نقل، انرژی و آموزش به عنوان مصادیقی در این زمینه اشاره خواهیم کرد و به طور خلاصه به این نکته می پردازیم که مباحثی که در باب استاندارد سازی مطرح می شود صرفا تکنولوژیک نبوده و بنا به فرهنگ جوامع گوناگون، متفاوت است و تفکر استاندارد کردن بنا بر روندی یکسان و بدون توجه به فرهنگ های مختلف، خود نوعی غیر استاندارد شدن هست.
معنای استاندارد و استاندارد کردن را می توان مترادف با واژه هنجارمند کردن (Normalization) در نظر گرفت که به معنای تعمیم و سپس اجرای گروهی از مؤلفه ها و روابط است که ما را به مجموعه ای از هنجارهایی که بتوانند یک کلیت را تعریف کنند، رهنمون می سازد. یک کل یا سیستم کلی بدون مؤلفه های انسجام دهنده قابل توضیح نیست. هنگامی که هنجارها در درون یک کل یا سیستم منسجم و یکپارچه از بین بروند یا تضعیف شوند، و یا به صورت مبهم درآیند، سیستم سُست شده و می تواند تا فروپاشی کامل و یا درهم ریختگی گسترده پیش رود.
نوشتههای مرتبط
هنگامی که فرآیندها، روابط، اشیاء، افراد و… از هنجار یا موقعیت تعیین شده خارج شوند، سیستم کلی بهره وری خود را از دست می دهد و به یک سیستم غیر کارآ با هزینه بالا و بازده کم تبدیل می شوند. بهره وری یک شاخص بسیار خوب برای بررسی میزان تمامیت و انسجام یک کل است و هنگامی که بهره وری سیستم کلی پایین آید، می تواند منجر به مرگ و فروپاشی آن منجر شود. بنابر این استاندارد سازی و نرمالیزه شدن، برای حفظ یک کل لازم و ضروری است. سیستم اجتماعی،چه مدرن و چه خُرد و سنتی، بدون هنجار های استاندارد شده نمی تواند به حیات خود ادامه دهد. هنجار(Norm) در جوامع سنتی، خود را به شکل عُرف نشان می دهد که دائم جایگاه افراد را به آنها گوشزد نموده و نحوه رفتار آنها را یادآوری می کند.
وقتی میزان تولید به حجم انبوهی می رسد، نیاز به استاندارد سازی تولیدات به وجود می آید که این وظیفه را نهادهایی چون “مؤسسه استاندارد سازی صنعتی” انجام می دهند. تاریخچه عمل این نهادها رابطه نزدیکی با آنچه که از ابتدای امر در انقلاب صنعتی، تولید صنعتی و تولید انبوه داشته است، دارد. ساخت میلیون ها شیء یکسان، اهمیت وجود مؤلفه های استاندارد سازی را بیش از پیش آشکار ساخت. استاندارد شدن در اینجا به معنی تأیید شدن یا نشدن مؤلفه های یک کالا در فرآیند تولید است. به همین ترتیب آنچه که در تفکر استاندارد سازی تا دوره پسافورد گرایی(Post Fordism) غالب بود، مسئله فن آورانه بودن “استاندارد” در سیستم های اجتماعی بود. اگر تکنیک، استاندارد بودن یک چیز را تأیید کند، آن چیز استاندارد محسوب می شود. مسئله استاندارد بسیار با بازار و محصولات مادی گره خورده است. در صورتی که “مسئله استاندارد” بسیار فراتر از مسائل فن آورانه صرف است و حتی می توان گفت قبل از فن آورانه بودن، یک مسئله اجتماعی دانست که قرارگیری در چهارچوب خاص انقلاب صنعتی آن را محدود به مسائل فن آورانه نموده است.
از آنجا که منطق رویکرد فن آورانه نگاهی شیء وار به عناصر جامعه است، بسیار بدیهی است که این مسائل اولا فن آورانه(به معنای تکنولوژیک بودن) و ثانیا جهان شمول (یعنی از فرهنگی به فرهنگ دیگر یکسان و بدون تفاوت) پنداشته شوند. این دیدگاه بر منطق رویکرد فن آورانه به مسئله استاندارد حاکم بود در حالیکه درک مسئله استاندارد خارج از فرهنگ، بی معناست. هیچ مؤلفه مادی وجود ندارد که در بستر خود با مسائل غیرمادی فرهنگ رو به رو نشود. مانند نحوه برخورد فرهنگ ها و جوامع گوناگون با شیء ای چون تلویزیون که بسیار متغاوت از یکدیگر است. این تفاوت حتی در جوامع نزدیک به هم در اروپای غربی نیز صادق است. رابطه ای که این فرهنگ ها با تلویزیون برقرار می کنند، شیوه ای که از تلویزیون استفاده می کنند و برنامه هایی که در آن می بینند، کاملا نزدیک به فرهنگ و سیستم اجتماعی است که در آن زندگی می کنند. در فرهنگ مدیترانه ای، روشن کردن تلویزیون لزوما برای تماشا کردن نیست، بلکه بیشتر برای ایجاد گونه ای از فضا و محیط زنده و حضور نوعی «دیگری» است. در حالیکه این نوع رابطه در کشورهایی که سیستم عقلانیت یافته و پوریتن پروتستانی مثل کشورهای اروپای شمالی و غربی، کاملا متفاوت است. در این کشورها روشن کردن تلویزیون به معنای تماشای برنامه خاصی است. در همین مثال به روشنی می توان دریافت که رویکرد فن آورانه صرف به مسئله استاندارد، یک رویکرد کاملا بی معنی جلوه گر می شود که جز در موارد سطحی قابل رؤیت نیست. مسئله فرهنگ، در رابطه با تکنولوژی بسیار تعیین کننده است و مقوله استاندارد و استاندارد سازی باید از آن تبعیت کند. منطق فن آورانه ای که نمی خواهد بستر فرهنگی را در نظر بگیرد و تنها از منطق جهانی شمولی پیروی می کند، در واقع از سیستمی تبعیت می کند که کارآیی واقعی ندارد. البته باید در نظر داشت در عین اینکه استاندارد سازی و توجه به فرهنگ های محلی اهمیت دارد، اما از جهانی شدن و سیستم جهانی نیز نباید غافل شد. امروزه محلی گرایی تنها در صورت بیان روشن و صریح خود، می تواند به اثبات رسیده و مطرح شود. محلی گرایی تنها در جای گرفتن در تمامیت یک سیستم (Integrity) معنا پیدا می کند. ما از طرفی با یک سیستم جهانی رو به رو ایم که باید از آن پیروی کنیم و لی از طرف دیگر این روند می تواند هر گونه فرهنگ محلی را از بین ببرد در اینجا نقش انسان شناسی و نحوه برخورد ان با مسئله “استاندارد” و “استاندارد سازی” مطرح می شود. جامعه شناسی و انسان شناسی سازمان ها، در علوم اجتماعی به مسئله هنجار سازی و استاندارد سازی پرداخته اند. برای بررسی مسئله استاندارد، ابتدا لازم است تا مقوله استاندارد همچون جهان شمولی و ارتباط ناگزیر سیستم ها از یکدیگر پذیرفته شود. جهان شمولی به عنوان یک اصل پذیرفته شده و خاص گرایی به عنوان یک استثناء وجود دارد. یعنی اصل بر این است که ما در یک جهان تمامیت یافته زندگی می کنیم که بر اساس مؤلفه های جهان شمولی حرکت می کند اما در آن استثنائات فرهنگی نیز وجود دارند که زمانی می توانند مطرح شوند که: اولا اصل جهان شمولی را پذیرفته باشند و ثانیا بتوانند حوزه بومی خود را با اصل جهان شمولی منطبق سازند. البته هر فرهنگی می تواند بر روی جزئیات خود پافشاری کند اما زمانی که از طریق مفروضات فن آورانه اقدام کند، به نتیجه ای نخواهد رسید. دفاع از فرهنگ های بومی با ممنوعیت های مکانیکی و شیوه های ابزاری امکان پذیر نیست. حتی این سیستم ها می توانند منجر به ایجاد جاذبه در حوزه های ممنوعیت یافته شوند.
استاندارد سازی لازم است اما باید با مسئله فرهنگ همساز شود. نحوه استفاده از این استاندارد سازی در حوزه های مختلف اجتماعی کشور چگونه است؟ تجربه هایی که تا کنون در کشور ما به کار بسته شده است هم موفق بوده و هم ناموفق. ایران کشوری است که تا حدودی به مسئله خرده فرهنگ ها توجه نموده است.
در حوزه مسکن، الگوی استاندارد سازی و رعایت الزامات استاندارد ساختمان سازی در تمام کشور برای فرهنگ ها و اقلیم های گوناگون افلب بدون توجه به شیوه های زیست متفاوت، گاه موجب شده است تا ساختمان هایی با کارایی پایین و نامناسب با شیوه زندگی ایرانی احداث شوند.
در حوزه انرژی، نمی توان مصرف انرژی را تنها از طریق بالا بردن بهای ارائه شده در مصرف تنظیم نمود. مصرف ها اشکال بروز سبک های زندگی هستند که در دراز مدت شکل می گیرند. سبک زندگی امروزی مردم ما، در طول پنجاه سال، یعنی از زمان صادرات نفت ایران، شکل گرفته است و نمی توان آن را به راحتی و در مدت زمان کوتاه تغییر داد. بلکه هرگونه تغییر شتابزده ممکن است منجر به بحران سبک زندگی شود.
در سیستم حمل و نقلی کشور ما، عدم استاندارد سازی و مدیریت ضعیف به چشم می خورد. در این سیستم برای مقابله با مسائلی چون آلودگی هوا، گاه به ناچار کل سیستم را متوقف می کنیم. مسئله آلودگی هوای شهر تهران بیشتر ناشی از مدیریت ضعیف شهر و امکانات جا به جایی شهری است تا فرسودگی خودرو ها و… این درحالی است که با به کار بستن شیوه های استاندارد د حوزه جا به جایی و حمل و نقل، مسائل آلودگی هوا، کیفیت حمل و نقلی و… نیز حل خواهند شد.
سیستم آموزشی و دانشگاهی ایران، به هیچ وجه استاندارد سازی نشده است. در این سیستم صدها دانشگاه و میلیون ها دانشجو تولید شده است در حالیکه فرصت اشتغال برای این جمعین میلیونی فراهم نشده است. هرچند مصرف کننده های فرهنگی در جامعه افزایش یافته اند اما زمانی که نیاز آنها را نتوانیم برآورده سازیم، سیستم اجتماعی با بحران رو به رو خواهد شد.
بنابراین مفهوم استاندارد از یک مفهوم صرفا صنعتی باید به یک مفهوم اولا غیر صنعتی تبدیل شود(زیرا ما امروز در جوامع شبکه ای و اطلاعاتی زندگی می کنیم و نه جوامع صنعتی) و دوم اینکه ما در یک سیستم یکپارچه در سطح محلی زندگی می کنیم که به یک سیستم یکپارچه جهانی متصل است. در این بین نیاز به ورود و حضور علوم انسانی و اجتماعی در سیستم های فن آورانه را تصحیح کنند. همانطور که هایدگر، فیلسوف آلمانی می گوید: ” تکنیک، فکر نمی کند.” ، نباید سرنوشت جامعه را به فن آوری که برای فکر کردن ساخته نشده اند، سپرد. اندیشه باید در حوزه اندیشه یعنی حوزه های شناخت، فلسفه و اندیشه اجتماعی صورت گیرد.”
در پایان دکتر فکوهی از مسئولان برگزاری این همایش که به ضرورت حضور و استفاده از علوم انسانی و اجتماعی در مقوله “استاندارد” و “استاندارد سازی” توجه نموده اند، تشکر نمود.