ربکا جی. آدامز و گراهام آلن برگردان علیمراد عناصری
«دوستی» جایگاه روشنی در زندگی بسیاری از آدمیان دارد؛ با این همه، تا به امروز، کمتر جامعهشناسی به آن پرداخته است و در بررسیهای جامعهشناختی، بدان به چشم یک سامان اجتماعی نگریسته نشده است. زمانی هم که به «همبستگی اجتماعی» پرداخته شده، دوستی، به مانند بازیگری در این جستار، در چشم نیامده است. رویهی جامعهشناسان این بوده است که دوستی را جستاری در چهارچوب بررسیهای روانشناسی اجتماعی بیانگارند و آن را کنار بگذارند. به ویژه از پی انگارههای مدرنیته و مدرنیتهی واپسین، همواره پنداشته شده است که دوستی در تراز خرد پیوندهای اجتماعی و اقتصادی هستی مییابد [و جستاری کلان و اجتماعی نیست]. در چهارچوب این گفتمان، پیوندهای اجتماعی به دو گونهی سازمانیافته و سازماننیافته بخش بخش شده و پیوندهای سازماننیافته نادیده گرفته و کنار گذاشته شدهاند؛ چنین انگارهای، آن چنان که سیلور نشان داده (۱۹۹۰) در همهی بررسیها بنیاد کار بوده است. از آن جا که انگاشته شده است که پیوندهای سازماننیافته و خودمانی، بر بنیاد ویژگیهای تکین باشندهها استوار میشوند، بررسی این ویژگیهای روانی، تا اندازهی زیادی، به روانشناسان واگذار شده است.
نوشتههای مرتبط
وانگهی، در پانزده سال گذشته، چالشهای بسیاری بر سر این بوده است که همین ویژگیهای تکین و خودمانی را چه کسانی باید بررسی نمایند، جامعهشناسان یا روانشناسان؛ همچنین دگرگونیهای زیادی در راهها و روشهای بررسی و واکاوی پیوندهای دوستی و سویههای تکین و خودمانی دیگر پدید آمده است (داک، ۱۹۹۰؛ داک، دیندیا و همکاران دیگر، ۱۹۹۷). آغازگاه این چالشها در تن زدن از پذیرش همین بخش بخش کردن تکین/ اجتماعی از سوی گفتمان روانشناختی بوده است؛ این که روانشناسی، در فرآیند جستار کردن پدیدهها در چهارچوب گفتمان روانشناختی، نگاه خود را از پیوندهای میان آدمها گرفته و به این پرداخته که هر یک از آدمهای جای گرفته در پیوند، به خودی خود چه ویژگیهای روانی و تکینی دارند. این چالشها از سوی کسانی انجام گرفته است که نگاهی میانرشتهای داشته و کوشیدهاند که بنیادهای اندیشهای گوناگون را همنشین هم کرده تا در ترازی بالاتر به بررسی پیوندهای دوستی، پویایی پیوندهای دوسویهی آدمیان با هم، و پیچیدگیهای آن بپردازند.
در دههی ۱۹۹۰، این دیدگاه چندرشتهای به دوستی از سوی بسیاری از پژوهشگران پیش گرفته شده و به سویههای شناختی، رفتاری، مهرورزانه و عاطفی پیوند دوستی پرداخته شده است (برای دیدن چکیدهای از این بررسیها، نگاه کنید به بلیزنر و آدامز، ۱۹۹۲). این پژوهشها، بر ارزشمندی پیوندها و آن چه در چهارچوب آنها رخ میدهد پافشاری کردهاند؛ این که در پیوندهایی همچون دوستی، دلدادگی (عشق)، سرپرستی و…، ویژگیهای وابسته به هر یک از این پیوندها ارزش دارند و بنیاد دهندهی پیوند هستند، نه رفتارهای پیاپی تکینی که هر یک از آدمها، بر پایهی ویژگیهای یکتا، از خود نشان میدهند [هر یک از آدمها، در چهارچوب امکانات این پیوندها، پیش رفته و از پی سرنویس آنها، نقش خود را بازی کرده و پیوند را استوار میکنند، نه آن که این پیوندها، بسته به هر آدمی، یک چیز دیگر شود]. به سخن ساده، این پیوندها، نه یک کنش تکین، که کنشی است که میان دو تن رفت و برگشت دارد؛ پیوند چیزی نیست که از کنش جداافتادهی یک تن ساخته شود، بالاتر از آن، چیزی است که میان آدمها ساخته میشود. دوستی تنها یک کنش یک سویه نیست که از ویژگیهای یک تن بنیاد گرفته باشد، یک برهمکنش است. از پی پرداختن به ویژگیهای خود پیوند [نه رفتارهای تکین]، دگرگونی آن در درازای زمان، و همچنین کارسازی دیگر ساختارهای اجتماعی، به ویژه ساختارهای جنسیتی در چشم آمده است. بسیاری از این پژوهشها تنها در تراز اندیشهورزی ماندهاند و به کار بسته نشدهاند، یا بسیار خرد بودهاند؛ از این رو، از دید جامعهشناختی، هنوز به گزارههای همهگیری از پیوندهای دوستی رهنمون نشدهاند.
در بسیاری از همین پژوهشها، گرچه به خود پیوند بیشتر پرداخته شده، وانگهی همچنان همان بخش بخش کردن پیوندها به سازمانیافته، و سازماننیافته و خودمانی پابرجاست و باز هم، کنشگری کسانی که در پیوند جای میگیرند بنیادین بوده است (داک، ۱۹۹۳؛ داک، وست و اسیتللی، ۱۹۹۷). [در این بررسیها] همواره گفته شده است که بیگمان، چگونگی پیوند، به ویژگیهای کسی که در آن کاردار است بستگی دارد. چنین گزارهای نشانگر آن است که در اندیشهی پژوهشگر، کنشگران سرچشمهی دوستی هستند و پیوند دوستی را، آن چنان که خودشان میخواهند، نه آن چنان که موقعیت اجتماعی یا اقتصادی بایسته میکند، به پیش میبرند [پافشاری بر کنشگری، نه ساختار].
با این همه، به چشم میآید که پیوندهای میان آدمیان، دامنهی گستردهتری از ویژگیهای تکین دو تن داشته باشد. بنیاد گرفتن، گسترش یافتن و پاس داشته شدن این پیوندها، زیر سایهی بایستگیهایی است که آنها را پدید آورده، ساختار داده و سازمان میدهند. به چشم میآید که دوستی، در جداافتادگی و انزوای دو تن از همهی هستی اجتماعی و دیگر آدمیان رخ نمیدهد؛ با این همه، هنوز نیاز به بررسیهای تجربی بیشتر داریم، زیرا پژوهشها تا کنون، همواره بر پیوندهای تکین میان دو تن چشم دوختهاند و کمتر تلاشی برای زمینهمند کردن دوستی در هستی اجتماعی شده است. به سخن دیگر، باید بررسی شود که دوستی در چه موقعیتهای اجتماعیای پا گرفته و ساخته میشود؛ که تا کنون چنین نشده است (داک، ۱۹۹۳). به راستی، از آن جایی که تاکنون چهارچوب جامعهشناختیای برای بررسی دوستی در بافت هستی اجتماعی در دست نداشتهایم، نتوانستهایم دوستی را از دیدی اجتماعی بررسی کنیم. این نوشتار در پی آن است که گونهگونی پیوند دوستی را، در بازههای زمانی و بافتهای اجتماعی گوناگون بکاود. بررسیهای ما، در برگیرندهی هر دو دستهی پژوهشها خواهد بود؛ هم آنها که به کنشهای تکین ارزش بیشتری دادهاند و هم آنها که در پی موقعیتها و کارگزاری آنها در دوستی بودهاند ـ برای نمونه، کار هاکسچایلد (۱۹۷۳) که به اجتماعی که در یک بلوک ساختمانی ساخته شده، و به پیوندهای درون آن ساختمان میپردازد.
روشن کردن انگارهی «زمینه» و «بافت اجتماعی» کار دشواری است، با این همه، خواست ما از به کار بردن این انگاره، فراهم آوردن و انگشتنما کردن موقعیتی بیرونی و عینی است که دوستی را گسترش داده، پایدار نموده یا مایهی از میان رفتن آن میشود. واژگان و انگارههایی که ما برای سخن اجتماعی گفتن از دوستی به کار گرفتهایم، نه ناگزیر و بی بر و برگرد در سرشت دوستی، که در فضای اجتماعی پیرامون پیوند دوستی جای دارند؛ بیرونی و عینی هستند، نه درونی و ذاتی. گرد آوردن همهی این واژههای همسایه و همبسته، در چهارچوب یک واژه دشوار مینمایاند. ما به تفسیر موقعیت دوستی و کارآزمایی در این موقعیت میپردازیم، آن چنان که از پی بررسی اجتماعی پدیدار میشود، کاری به این نداریم که سرشت و ذات دوستی چیست. بررسیهایی از این دست، میتوانند از راههای گوناگونی به همین یک انگاره بپردازند، و هر یک از آنها، نشانگر پیشانگاشتها و فرضیههای خود، و توانایی و کاستیهای دیدگاه ویژهشان خواهند بود. پس در این جا، درست و نادرست نداریم، تنها با راههایی سر و کار داریم که در پی به دست آوردن دانش و دریافت انگارهی دوستی هستند. پرسش ما از دوستی، پرسشی باز و بدون مرز است؛ پاسخ آن، هر بار، به جایگاه پژوهشگر، چشمانداز او و خواستش از پژوهش باز خواهد گشت. گوشزد میکنیم که ما، در پی جامعهشناسی تطبیقی دوستی هستیم و دامنهی گستردگی آن را بررسی میکنیم؛ گرچه هنوز راه درازی تا رسیدن به آن داریم، زیرا پژوهشهایی که تا کنون انجام گرفتهاند، آنها که دوستی را در زمینهی اجتماعی بررسی کردهاند هم، دوستیهای تکین را در چشم آورده و شناساندهاند؛ این دوستیها را با هم همسنج نکردهاند. پژوهشهای بسیار اندکی، به دگرگونی موقعیتهایی که دوستی در آنها رخ میدهد پرداخته و طرحی طولی برای بررسی آن را فراهم آوردهاند. آنها، بیشتر، درنگهایی از این موقعیتها را نشان دادهاند. ما امیدواریم که در آینده، همسنجی این درنگهای تکین با هم انجام گیرد.
برشمردن ویژگیهای زمینه (شخصیتپردازی زمینه)
زمینهها[ی اجتماعی]، تنها یک سویه ندارند؛ چند سویه هستند. بسیاری از این سویهها، باید با دیدی جامعهشناختی بررسی شوند. فهم ویژگیهای ساختاری و فرهنگی زمینه، و همچنین سازماندهی فضایی و زمانی آن، در گرو شناخت پیوندهای درونیای است که در چهارچوب آن شدنی هستند. و باید به یاد داشته باشیم که این سویهها، در هم تنیدهاند و این گونه نیست که جدا از هم در کار باشند. در برهمکشنی آنهاست که پیچیدگی زمینه به چشم میآید. برای نمونه، در بسیاری از زمانها، جدا کردن آن چه فرهنگی است از آن چه اجتماعی است، دشواری به بار میآورد و نمیتوان به آسانی میان این دو سویه، مرز کشید. جروم (۱۹۸۴) نشان داده است که شیوهی زندگی طبقهی متوسط، در چگونگی دوستیهای زنان سالدار بریتانیایی کارگزار است. همچنان که استاک (۱۹۷۴) هم، از ساختهای یکسره دیگرگون پیوندهای دوستی میان مردم ندار سیاهپوست در ایالتهای باختر میانهای آمریکا سخن گفته است؛ در این جا، [دوستی] دست به دست کردن داشتهها به هنگام نیاز، [و] زمینهای برای تاب آوردن در برابر نداری بود. اکسلی (۱۹۷۴) هم نشان داده است که چگونه فرهنگ برابریخواهی در شهرهای کوچک استرالیا، پیوندهای دوستی و همیاری را زیر سایهی خود گرفته است. همچنان که جداسازی این سویههای فرهنگی و اجتماعی چندان شدنی نیستند، جداسازی سویههای زمانی و فضایی از هم نیز شدنی نیست. برای نمونه، دانیر (۱۹۹۲) این در هم تنیدگی را، در بررسی رفتار خریداران یک رستوران در شیکاگو با هم، نشان داده است. شیوهای که رستوراندار برای نشستن خریداران و سفارش خوراک و نوشیدنی سامان داده است، دیدار برنامهریزینشدهی خریداران با هم را شدنی میکند [ساماندهی فضا و دیدارهای زمانبندی نشده]. این که مردم به رستوران بروند تا یکدیگر را بدون برنامهریزی ببینند، این ساماندهی زمانی و فضایی، آن چنان برایشان ارزشمند شده بود که زمانی که رستوران برای بازسازی بسته شده بود هم، دیدارهای خود را در نزدیکی آن برگزار میکردند. همچنین، خوب است که به یاد داشته باشیم که این سامانهای زمانی و فضایی، پیوسته دگرگون و از نو ساخته میشوند، و افزون بر آن، کارگزاری این سامان فضایی در یک زمان هم، برای آدمهای گوناگون دیگرگون است و هر یک از آنها برداشتی از این سامان خواهند داشت [و از پی این برداشت با دیگران همراه میشوند]. برای نمونه، خودتان داوری کنید که کوچه و خیابان، آموزشگاهها و کارگاههای پیرامونتان، تا چه اندازه در گذر زمان دگرگون شدهاند؛ یا پیوندهای میام مردم همین کوچه، در زمان جنگ و سازش، یا زمانی را به یاد بیاورید که اقتصاد این کارگاهها، فروشگاهها و مردم کوچه به راه بوده، با زمانی که کار و باری نبوده است؛ پای سخن مردان و زنان بنشینید و ببینید که همینها که اکنون به آسانی و بدون درگیری با مردم در خیابان، هر زمانی که بخواهند با هم رو در رو و همسخن میشوند، زمانی نمیتوانستند با هم نشست و برخاست کرده و همنشینی داشته باشند. در درازای زمان، ساختارهای اجتماعی، فرهنگی، و سامان فضایی و زمانی پیرامون آدمها دگرگون میشوند و همچنین، ویژگیهای درونی آدمیان هم، از پی این گونهگونشدنها دیگرگون میشود.
پیوستار واکاوی زمینهای
پژوهشگران گوناگون، دوستی را از چشماندازهای گونهگونی نگریسته و همسنگ با دیدگاه و میدانشان، از روش در خور نیز بهره گرفتهاند. وانگهی، در کار ما، سخن گفتن از «تراز زمینهای»، تلاشی است برای روشن کردن کرانههای بافتی که از آن یاد میکنیم، میکوشیم انگارهی زمینه را روشن کنیم. در این راه، ما به اندیشهها دربارهی فضای پیرامونی هر کنشگر، شبکهی اجتماعی، جماعت (همبوده)ها یا خردهفرهنگها، و جامعهها میپردازیم (دربارهی تراز زمینهای نگاه کنید به آدامز و بلیزنر، ۱۹۹۳، و به پراگر، ۱۹۹۵ برای اندیشهورزی در کار آنها). آنها، در تراز دوگانهی زمینه / کنشگر، بیشتر به کارگزاری کنشگر پرداختهاند. همچنان که پیش از این گفتیم، این ترازبندی، انگارهای ذهنی است و در اندیشه رخ میدهد؛ در هستی اجتماعی، این ترازهای جدا نمایانده شده، در همتنیدهاند.
تراز پهنهی تکین (فضای شخصی)
تراز پهنهی تکین کنشگر، نخستین ترازی است که او را از دوستانش جدا میکند. با این ترازبندی، میکوشیم ویژگیهای سرراست تکین آدمی را، که تکینگی او را میسازند، از فضا و بافتی که دوستانش ساخته و پایدار میکنند، دور نگه داریم. این ویژگیها، میتوانند دربرگیرندهی چیزهایی همچون، چند و چون چرخهی اقتصادی زندگی او، کارهای خانوادگی، پایبندیهای پیشهای، چگونگی گذران زمانهای بیکاری و… باشند؛ همهی ویژگیهایی از زندگی تکین، که میتوانند زمینه را برای آمیختن با دیگران و داشتن پیوندهای اجتماعی و یاری رساندن به دوستان و همراهی کردن با آنان فراهم کنند یا چنین زمینهای را از میان بردارند. در پژوهشهای انجام شده، پژوهشگران به شمارش این سویهها نپرداختهاند، وانگهی هر یک از آنها، کارسازی یکی دو تا از این سویهها در دوستی را نمایاندهاند.
بیشتر پژوهشهایی که در تراز پهنهی تکین انجام شدهاند، در پی بررسی این برآمدهاند که روشن نمایند که سویههای ساختاری اجتماع یا ویژگیهای فرهنگی آن، چگونه پیوندهای دوستی یک تن را زیر سایه گرفتهاند. هر یک از این سویهها آمارههای خودبسندهای (متغیرهای مستقل) انگاشته شدهاند که در یک چهارچوب کلی، بر دوستی کارگر هستند و باید دربارهی اندازهی کارسازی هر کدام گمانهزنی شود. با چنین رویکردی، روشهای پیمایشی خوشآیند و درخور بررسی سویههای اینچنینی دوستی هستند؛ این که با آمار، کارسازی این سویههای تکین در دوستی برشمرده شده یا ویژگیهای آن نشان داده شوند. برای نمونه، بسیاری از پژوهشهای انجام گرفته در این تراز، به آمارهی جنسیت پرداخته و کوشیدهاند تا نشان دهند که جنسیت چگونه مایهی بنیاد گرفتن و گسترش دوستیها شده یا بر پیوندهای دوستی کار گر میشود (فیشر و اولیکر، ۱۹۸۳؛ رایت، ۱۹۸۹؛ راولینز، ۱۹۹۲؛ کاپلان و کیز، ۱۹۹۷). پژوهشهای دیگری هم به کارسازی ویژگیهایی همچون سن و سال، قومیت، بیماری ـ سلامتی، توانخواهی، یا چرخهی درآمد و هزینه بر دوستی چشم داشتهاند (ناهمائو و لاوتون، ۱۹۷۵؛ وایس و لوونتال، ۱۹۷۵؛ فیشر و اولیکر، ۱۹۸۳؛ ژروم، ۱۹۹۰؛ لم و همکاران، ۱۹۹۶). با این همه، این گونه نبوده است که همهی پژوهشهای انجام شده در تراز پهنهی تکین با روشهای پیمایشی پی گرفته شوند. شدنی است که همین سویههای تکین را، که انگاشته میشود آدمها بر بنیاد آنها دوستیهای خود را بسازند و چند و چونشان را روشن نمایند، با روشهای دیگر سنجیده و دادههایی از آنها به دست آورد. به سخن دیگر، پژوهشهای پیمایشی در پهنهی این تراز میمانند، زیرا سنجش پیمایشی ویژگیهای تکین، توان بررسی در ترازهای دیگر را فراهم نمیآورند. سخن ما این نیست که تراز پهنهی تکین، ارزش چندانی در شناخت دوستی ندارد؛ ما بر آن هستیم که دامنهی پدیدهی دوستی فراتر از این تراز و ویژگیهای تکین است. از آن جا که پیمایش با هزینه و زمان کمتری به انجام میرسد، در بسیاری از نمونهها، از پژوهشهایی که نیاز به کار فشردهتر و هزینهی بیشتر دارد چشمپوشی میشود [نه آن که پیمایش روش درخوری باشد].
تراز شبکهای (پیوندها)
دومین ترازی که برای دوستی در چشم آوردهایم، همسایگی نزدیکی با تراز تکین دارد. در این تراز، به پیوندهای شخصیای که هر کس با دیگران دارد میپردازیم. در این تراز، دو چیز باید در چشم باشد؛ نخستین گزاره که آشکارتر است این که، آدمهای گوناگون همسنگ ویژگیهای گوناگونی که دارند، از پی الگوهای مشارکت اجتماعی گوناگون با دیگران میآمیزند و درگیر پیوندهای اجتماعی میشوند. برخی از آدمها شبکهی پیوندهای گستردهتری دارند [پیوندهایی با آدمهای دور دارند]، برخی شبکهی کمدامنهتر وانگهی فشردهتری [با آدمهای پیرامون خود دارند] که هموندانش همه همدیگر را میشناسند؛ برخی پیوندهایی پیچیده و چندسویه، و برخی پیوندهای ساده دارند. در بیشتر بررسیها، پژوهشگران، چرایی چنین گونهگونیهایی در پیوندهای اجتماعی را به گردن همان ویژگیهای تکینی انداختهاند که برای هر کس برمیشمرند؛ با این همه، خود شبکهی پیوندها هم میتواند در چگونگی دوستیها کارساز باشد و رفتار آدمها را زیر سایه بگیرد. پرسش ما در این جا این نیست که چرا الگوهای گوناگونی برای مشارکت اجتماعی ساخته میشوند، ما تنها به کارگر بودن این الگوها بر دوستی چشم دوختهایم. زمانی که پیکربندی گروههای اجتماعی بزرگ، همچون گروههای کاری یا جماعتها را بررسی کنیم ـ گروههایی که پیرامون یک تن و ویژگیهای تکین او گرد نیامدهاند ـ، کارآمدی جداسازی تراز شبکهای از تراز تکین دریافته میشود (برای خواندن گزارشی از بررسیهایی که پیرامون شبکهها و گسترش آنها انجام گرفته است نگاه کنید به اسکات، ۱۹۹۱ یا ولمن، ۱۹۸۸). هر دوی این گزارشها، بر این مایه بنیاد گرفتهاند که پیوندهای دوستی، همچنان که میتوانند زیر سایهی ویژگیهای تکین آدمها باشند، همچنین از ساختارهای شبکهای گوناگون هم ساخت میپذیرند. ساختار شبکهای که آدمها در آن جای میگیرند، بخشی از چگونگی پیوندهای آنان را روشن میکند. یکی از چیزهایی که به ما در دریافت این تراز شبکهای یاری میرساند، بررسی سامان خویشاوندی آدمهاست [این که پیوندهای خویشاوندی چگونه شبکهی پیوندهای آدمها را در خود بسته نگه میدارد]. برای نمونه، پژوهشی که در بریتانیا انجام گرفته، نشان میدهد که پیوندهای خانوادگی زیاد با خویشاوندانی که بیرون از مکان زندگی شخصی آدمها هستند، راه را بر گسترش دوستی با کسانی که خویشاوند نیستند بسته یا زمینهی آن را کم میکند (آلن، ۱۹۷۹؛ ویلموت ۱۹۸۷). همچنین، به چشم میآید که کسانی که پیوندهای دوستی فشردهای با نزدیکان خود دارند، کمتر از کسانی که دوستانشان پراکندهتر هستند در پی دوستیهای تازه برمیآیند (آلن، ۱۹۸۹). پژوهشهای بسیار کمی برای روشن کردن کارسازی ساختارهای شبکهای در پیوندهای دوستی انجام گرفته است و در میان آنها هم، تنها شبکههایی به چشم آمدهاند که پیرامون یک تن و ویژگیهای او بنیاد گرفتهاند و شبکههای بدون کانون یا چندهستهای نادیده گرفته شدهاند (میلاردو و آلن، ۱۹۹۷). بخشی از این کم کاری، به سختی چنین پژوهشهایی، به ویژه دشواری برگزیدن روش درخور [از میان روشهای کمی و پیمایشی] برای بررسی آنها بازمیگردد. روشهایی به جز پیمایش، چندان جا نیفتادهاند و زمانبر هستند. در این پژوهشها، شبکه، آن چنان که یک دادهرسان از آن سخن گفته است بررسی شده و به پیوندهایی پرداخته شده که بسامد بیشتری داشتهاند یا دادهرسان میاندیشیده که به خودش نزدیکتر هستند (آدامز، ۱۹۸۹، این کمدامنه شدن دوستی از پی پرداختن به انگارهی دادهرسانها را نشان داده است). به کارگیری ابزارهای گوناگون گردآوری داده، چهرههای گوناگونی از شبکهی پیوندهای دوستانه را به ما نشان میدهند (میلاردو، ۱۹۹۲). چالش بنیادین این است که این گونهگونی و گستردگی در شناخت شبکهی پیوندهای دوستانه، تا چه اندازه ما را در رسیدن به انگارهای دربارهی دوستی یاری میرساند.
تراز جماعتی (گروهی)
از زمان بنیاد گرفتن مکتب شیکاگو تا به امروز، پژوهشهای بسیاری دربارهی زندگی اجتماعی در مکانهای ویژه انجام گرفته است (برای بررسیها در ایستار آمریکایی بنگرید به وایت، ۱۹۴۳؛ گنز، ۱۹۶۲؛ لباو، ۱۹۶۷؛ و استاک، ۱۹۷۴ و برای بررسیها در ایستار انگلیسی نگاه کنید به کرو و آلن، ۱۹۹۴). این دسته از پژوهشها، گرچه سرراست به دوستی نپرداختهاند، وانگهی میتوانند زمینهی درخوری را برای بررسی آن فراهم آورند. این بررسیها میتوانند به خوبی نشان دهند که زمینهای که جامعهپذیری و دوستی در دل آن رخ میدهد، چگونه پیوندها و پویایی آنها را سامان میدهد. در این بررسیها، تار و پود خانواده، دلدادگی، پیشه، تکاپو برای زنده ماندن، کارهای روزانه و… به هم بافته شدهاند تا زندگی اجتماعی و پیوندهای شخصی آدمها را به ما نشان دهند. در این رویکرد نشان داده میشود که تنها پرداختن به پیوندهای میان آدمیان بسنده نیست.
خردهای که به بیشتر کارهایی که در این ایستار انجام میگیرد گرفته میشود آن است که همگانی نمیشوند و تعمیمپذیر نیستند؛ نمیتوان دادههای به دست آمده از یک میدان را با دادههای میدانهای دیگر همسنج کرد یا دادههای یک میدان، به کار شناخت میدانی دیگر نمیآیند. با در پیش گرفتن این رویکرد، تنها میتوان به پیچیدگیهای دوستی در یک زمینهی روشن و یک تراز ویژه [تراز جماعتی/ گروهی] پرداخت.
نمونهای از کارهای انجام گرفته در این تراز، کارهای استاک (۱۹۷۴) و لباو (۱۹۶۷) است؛ هر دوی آنها به دوستی میان سیاهپوستان ندار آمریکایی پرداخته و دوستی را راهی برای زنده ماندن بازشناختهاند. در کار این دو تن، دوستی پیوندی کارکردی برای رویارویی با نداری انگاشته شده است و این دو کوشیدهاند تا دوستی را امری فرهنگی برشمارند. این انگاره، در بررسی پیوندهای دوستی میان بیکارها در سرزمینهای دیگر هم درست بوده است [و آن جاها هم چنین کارکردی داشته است] (بینز و مارس، ۱۹۸۴؛ والاس، ۱۹۸۷؛ موریس، ۱۹۹۰). یا در نمونهای دیگر، در کار هاکسچایلد (۱۹۷۳)، به زندگی اجتماعی زنان سالخوردهی سفیدپوستی پرداخته شده که در یک ساختمان ویژهی سالخوردگان خانه داشتهاند. در این پژوهش هم، به دوستی از چشم داد و ستد کالا نگریسته شده است؛ کالاهایی که این بار، گرچه نه برای زنده ماندن، که برای بهبود زندگی، دست به دست میشوند.
تراز جامعهای
تراز پایانیای که ما در کارمان روشن میکنیم، تراز جامعهای دوستی است؛ ترازی که در آن، باید ویژگیهای تکین آدمها، یکسره کنار گذاشته شوند. ساختارهای فرهنگی و اجتماعی هر جامعه و زمانهای، در ساخت یافتن و چگونگی پیوندهای دوستی کارساز و چیره هستند (سیلور، ۱۹۹۰). بهترین گواه برای این سخن، کارگر افتادن «صنعتی شدن» در سامان خانواده و پیوندهای خویشاوندی است. ما، از پی صنعتی شدن، از یک گذشتهی بیشتر تودهای، به اکنون بیشتر تکین رسیدهایم؛ از خانوادهی گسترده به خانوادهی هستهای. شیوهها و چرخههای صنعتی شدن در جامعهها گوناگون بوده است وانگهی فرجام همهی آنها یکی است. صنعتی شدن، کارمزدی را گسترش داده، مایهی جابهجایی جغرافیایی شده، کارسازی دارایی و سرمایهی پیشینی خانوادگی را کاهش داده، پیوندهای زناشویی را از زیر سایهی پدر و مادر بیرون آورده و بیشتر به پیوندی دلدارانه نزدیک شده که بر پایهی تواناییها و ویژگیهای تکین خود آدم بنیاد میگیرد نه خواست پدر و مادر، و چکیده این که، همبستگی درون خانوادگی و اقتدار سامان خویشاوندی را، دست کم در بیرون از خانه، فرو کاسته است. روشن است که کارسازی دگرگونیهای اقتصادی و اجتماعی در پیوندهای شخصی، ویژهی سالهای پایانی سدهی نوزده و آغاز سدهی بیستم ـ سالهایی که از آن با نام صنعتیشدن یاد میشود ـ نبوده است [فرآیند دگرگونی پیوسته است]، و همچنان که مدرنیته به پیش میرود، دریافت و شناخت ما ار پیوندهای شخصیای که باید پابهپای آن پیش روند هم دگرگون میشود. برای نمونه، گیدنز (۱۹۹۲) به دگرگونی پیوندهای دلدارانه و جنسی در دورهی مدرنیتهی واپسین اشاره کرده است. گرچه میتوان آن چه را که او برشمرده است به پرسش گرفت، وانگهی همچنین، میتوان از گفتههای او در راه بررسی این نکته نیز بهره گرفت که تا چه اندازه میان پیوندهای دوستانه با فضا و ساختار اقتصادی و اجتماعیای که چنین پیوندهایی در آن بسته میشوند، رابطه هست. همچنان که این دگرگونیهای اقتصادی و اجتماعی در چگونگی پیوندهای خانوادگی و رابطههای جنسی کارگر افتادهاند، دوستی را هم زیر سایهی خود گرفتهاند. گرچه میتوان از دیدگاههای گوناگون به این دگرگونیها پرداخت و دربارهی آنها اندیشهورزی نمود، وانگهی شاید بتوان گفت که جستار «خصوصیسازی» و پرداختن به امر تکین که خواست پنهان ماندن و پوشیده بودن آن هست، بر دیگر جستارها چیرگی داشته باشد. بنیاد این جستار آن است که با افزایش صنعتیشدن و پیشروی مدرنیته، خواست پاسداری از خانه و خانواده و پیوندهای خصوصی، جایگزین همبستگی همگانیای شده است که در گذشته دیده میشد. هر اندازه که وضعیت اقتصادی و شرایط اجتماعی دوران گذشته، همکاری و وابستگی گستردهی آدمهایی که نزدیک به هم زندگی و کار میکردند را بایسته میکرد، سامان اجتماعی امروز، بینیاز از همکاری و وابستگی شده است. فراوانی و برخورداری همگانی، گسترش ابزارهای ارتباط جمعی، و افزایش ترابرهای شخصی، کارسازی ویژگیهای محلی در زندگی آدمها را کاهش داده، آنها را از آدمهای پیرامونی بینیاز کرده و برای همکاریهای آزادانه توانا کرده است. گرچه این دگرگونیها گونهگون بودهاند، وانگهی همه چنین فرجامهایی داشتهاند. برخی گفتهاند که این فرجامهای همگانی، برآمدن خانوادههای هستهای، یا شاید بهتر باشد بگوییم خانههای هستهای یا تکی، گوشهگیری و خواست تکافتادگی هرچه بیشتر فردگرایانهای که پهنهاش در یک خانه کرانمند شده باشد، بودهاند. گروهی دیگر، به این گوشهگیری و خواست تکافتادگی کنشگرانه باور ندارند و بر دگرگونیهای ساختاری همهگیر در زندگی اجتماعی پرداختهاند [و این تکافتادگی را نمود آن دانستهاند]. این که دیگر، چنین نیست که پیوندهای اجتماعی بر بنیاد برخوردها و سروکار داشتنهای محلی و بودن در یک پهنهی کار و کنش محلی مایه بگیرند؛ امروزه، مردمان، به جای چنین پیوندهای محلیای، توان برپا داشتن پیوندهای دوستانهای را دارند که در ساختهای گوناگون برساخته میشوند؛ گرچه «خصوصی» بودن / انگاشتن این دوستیهای گونهگون، باز هم سویههای تکین را پیش میکشند، نه پهنههای اجتماعی را (آلن و کرو، ۱۹۹۱؛ دوین، ۱۹۹۲؛ مارکس، ۱۹۹۴؛ ولمن و همکاران، ۱۹۸۸). میتوان چنین دگرگونیهایی در دوستی را به دیگر دگرگونیهای اجتماعی پیوند داد؛ برای نمونه، میتوان دگرگونی در چگونگی گذراندن زمان آسایش، جداشدن جای زندگی از جای کار و چگونگیهای آن، و پدیدآمدن گونههای تازهای از همسرگزینی را در چشم داشت. گروهی از پژوهشگران دیگر هم، همچنان بر روند دگرگونیهای تاریخی روابط اجتماعی ـ اقتصادی و کارگزاری آن در دوستی دست میگذارند. برای نمونه، لوپاتا (۱۹۹۱) بر این باور است که هر چه بیشتر سوداگرانه شدن زندگی اجتماعی، از ارجمندی پیوندهای دوستی و استواری آنها کاسته است؛ وانگهی در برابر او، سیلور (۱۹۹۰) بر این پافشاری نموده است که گسترش روابط سوداگرانه، خود مایهای برای رهایی پیوند دوستی از ابزارگونگی، و ناب شدن آن گشته است؛ «تنها از پی بنیاد گرفتن بازار آزاد کالاها و خدمات غیرشخصی است که امکان استوارشدن سامانهای از پیوندهای شخصی، بیرون از روابط ابزارگرایانه و دادوستدی شدنی میشود (سیلور، ۱۹۹۰: ۱۴۹۴)». لیتواک (۱۹۸۵ و ۱۹۸۹) هم بر آن است که دوستی، از پی مدرنیته مایهی بیشتری گرفته است؛ زیرا در جامعهای که بیشتر و بیشتر زیر سایهی سازمانهای بروکراتیک فرو میرود، خواست داشتن پیوندهای دوستانهی نهادینهنشده [برای رهایی از چیرگی این سازمانها] نیز بیشتر میشود. اولایکر (۱۹۸۹) نیز، به پیامدهای جنسیتی این پیوند میان گسترش مدرنیته و دوستی، روی داشته است؛ او بر ارزش تاریخی همدلی و صمیمیت در پیوندهای دوستانهی میان زنان با زنان و روند دگرگونی آن در درازای تاریخ دست گذاشته است؛ دگرگونیهایی که هنوز هم دیده میشوند، و سخنهای پیرامون گذار از جامعهی مدرن به پستمدرن، و چگونگی بخش بخش شدن پیوندهای اجتماعی از پی این گذار، هم در آن کارگزار هستند. در این جا، یک دستی مدرنیته، بیشتر و بیشتر به هم خورده و پاره پاره و محلی میشود. یکی از برآیندهای چنین چیزی، دست یافتن به آزادیهای بیشتر برای ساماندهی به جهان پیوندهای شخصی و خودمانی است؛ بالا رفتن نرخ زندگیهای مشترک بیرون از چهارچوب زناشویی، همهگیر شدن این باور که نیازی به همیشگی بودن پیوند زناشویی نیست، پذیرش هرچه بیشتر هویتهای همجنسگرایانه و پیوندهای جنسی همجنسخواهانه، سرآمد شدن و پیشرفته شدن سیاستهای ساماندهی جنسیتی و قومیتی، و افزایش پذیرش هرگونه گونهگونی هویتی در زندگی تکین، نمونههایی از این آزادیها هستند. در چنین ساختار نوینی، بررسی دوستیها، پیوندهای همبستهکننده، و پشتیبانیهایی که مردم از هم میکنند یا نمیکنند، ارزشمند میشود. با این همه، نمیتوان به این گزاره دلگرم بود که افزایش پیوندهای دوستی و استوارتر شدن آنها در جامعهی پستمدرن شدنیتر است. نکتهی بنیادین این است که الگوهای دوستی، در چهارچوب بافت اجتماعی ساخته میشوند. از این رو، برای نمونه، ساختی که این دوستیها به خود میگیرند، ارزش و ارجمندی آنها در زندگیهای مردمان، این که مردمان تا کجا میتوانند در دوستی پیش بروند یا تا کجا میگذارند که دیگران به آنها نزدیک شوند، تاچه اندازه چنین پیوندی به هنجار شناخته شده و از آن پشتیبانی شود، همه و همه از پی تنگناها یا بهرهمندیهایی است که از شرایط اجتماعی ـ اقتصادی محلی آنها برگرفته میشود. باید کارسازی شرایط اجتماعی و اقتصادی در دوستی در چشم آورده شود. شرایط اجتماعی ـ اقتصادی هر جایی در هر زمانهای، چراغی است پیش روی شناخت دوستی در آن جا و آن زمانه، همچنان که در زمانهی ما نیز چنین است.
برگردان بخش نخست از کتاب Placing friendship in context با نمایهی contextualising friendship
Adams, Rebecca G. & Graham Allen. (1998). “Placing friendship in context”. Cambridge University press.
* سرچشمهها:
Adams, Rebecca G. (1989), ‘Conceptual and methodological issues in studying
friendships of older adults’, in Adams and Blieszner (eds.).
Adams, Rebecca G., and Blieszner, Rosemary (eds.) (One thousand nine hundred eighty-nine), Older Adult
Friendship: Structure and Process , Newbury Park: Sage.
(۱۹۹۳rd), ‘Resources for friendship intervention’, Journal of Sociology and Social
Welfare , 20: one hundred and fifty-nine to seventy-five.
(In 1994), ‘An Integrative conceptual framework for friendship research’, Journal
of Social and Personal Relationships , 11: one hundred sixty-three to eighty-four.
Allan, Graham (one thousand nine hundred seventy-nine), A Sociology of Friendship and Kinship , London: Allen &
Unwin.
(One thousand nine hundred eighty-nine), Friendship: Developing a Sociological Perspective , Hemel Hempstead:
Harvester-Wheatsheaf.
Allan, Graham, and Crow, Graham (1991), ‘Privatization, home-centredness and
leisure ‘, Leisure Studies , 10: from 19 to 32.
Binns, David, and Mars, Gerald (1984), ‘Family, community and unemployment:
a study in change ‘, Sociological Review , 32: 662 to 95.
Blieszner, Rosemary, and Adams, Rebecca G. (the 1992nd), Adult Friendship , Newbury
Park: Sage.
Crow, Graham, and Allan, Graham (1994), Community Life: An Introduction to
Local Social Relationships , Hemel Hempstead: Harvester-Wheatsheaf.
Devine, Fiona (one thousand nine hundred and ninety-two), A Ffluent Workers Revisited: Privatism and the Working
Class , Edinburgh University Press.
Duck, Steve (1990), ‘Relationships as unfinished business: out of the frying pan
and into the 1990s’, Journal of Social and Personal Relationships , 7: from 5 to 29.
(Ed.) (1,993), Social Context and Relationships , Newbury Park: Sage.
Duck, Steve, Dindia, Kathryn, Ickes, William, Milardo, Robert M., Mills,
Rosemary, and Sarason, Barbara (eds.) (The 1997th), Handbook of Personal
Relationships , London: Wiley.
Duck, Steve, West, Lee, and Acitelli, Linda (1997), ‘Sewing the field: the tapestry
of relationships in life and research ‘, in Duck, Dindia, et al. (eds.).
Duneier, Mark (one thousand nine hundred and ninety-two), Slim’s Table , University of Chicago Press.
Feld, Scott L. (1,981th), ‘The focused organization of social Ties’, American Journal
of Sociology , 86: 1,015 to 35.
Fischer, Claude S., and Oliker, Stacey (1983), ‘A research note on friendship,
gender and the life-cycle ‘, Social Forces , 62: one hundred twenty-four to thirty-three.
Gans, Herbert J. (the 1,962th), The Urban Villagers , New York: Free Press.
Giddens, Anthony (1992nd), The Transformation of Intimacy: Sexuality, Love, and
Eroticism in Modern Societies , Cambridge: Polity.
Hochschild, Arlie R. (1,973th), The Unexpected Community , Englewood Cliffs, NJ:
Prentice Hall.
Jerrome, Dorothy (1984), ‘Good company: the sociological implications of
friendship ‘, Sociological Review , 32: from 696 to 718.
(One thousand nine hundred and ninety), ‘Frailty and friendship’, Journal of Cross-Cultural Gerontology , 5: 51-64.
Kaplan, Daniel, and Keys, Christopher (1997), ‘Sex and relationship variables as
predictors of sexual attraction in cross-sex platonic friendships between
Heterosexual young adults’, Journal of Social and Personal Relationships , 14:
۱۹۱-۲۰۶.
Lamme, Simone, Dykstra, Pearl, and Broese Van Groenou, Marjolein (1996),
‘Rebuilding the network: new relationships in Widowhood’, Personal
Relationships , 3: 337-49.
Liebow, Elliott (one thousand nine hundred sixty-seven), Tally’s Corner , Boston: Little, Brown.
Litwak, Eugene (one thousand nine hundred eighty-five), Helping the Elderly: The Complementary Roles of
Informal Networks and Formal Systems , New York: Guilford.
(۱۹۸۹), ‘Forms of friendships among older people in industrial society’, in
Adams and Blieszner (eds.).
Lopata, Helen (1991), ‘Friendship: historical and theoretical introduction’, in
Helen Lopata and David Maines (eds.), Friendship in Context , Greenwich,
CT: Jai Press.
Marks, Stephen R. (1994), ‘Intimacy in the public realm: the case of coworkers’,
Social Forces , 72: eight hundred and forty-three to fifty-eight.
Milardo, Robert M. (1992), ‘Comparative methods for delineating social
networks’, Journal of Social and Personal Relationships , 9: four hundred forty-seven to sixty-one.
Milardo, Robert M., and Allan, Graham (1997), ‘Social networks and marital
relationships’, in Duck, Dindia, et al. (eds.).
Morris, Lydia (one thousand nine hundred ninety), The Workings of the Household , Cambridge: Polity.
Nahemow, L., and Lawton, MP (1975), ‘Similarity and propinquity in
friendship formation ‘, Journal of Personality and Social Psychology , 32:
۲۰۵-۱۳.
Oliker, Stacey J. (1989), Best Friends and Marriage: Exchange Among Women ,
Berkeley: University of California Press.
Oxley, HG (the 1,974th), Mateship and Local Organization , Brisbane: University of
Queensland Press.
Praeger, Karen J. (the 1995th), The Psychology of Intimacy , New York: Guilford.
Rawlins, William (1992nd), Friendship Matters: Communication, Dialectics and the
Life Course , New York: Aldine de Gruyter.
Scott, John (1991), Social Network Analysis , London: Sage.
Silver, Alan (1990), ‘Friendship in commercial society: eighteenth-century social
theory and modern sociology ‘, American Journal of Sociology , 95:
۱۴۷۴-۱۵۰۴.
Stack, Carol (one thousand nine hundred and seventy-four), All Our Kin , New York: Harper and Row.
Wallace, Claire (1 987), For Richer, For Poorer: Growing up in and out of Work ,
London: Tavistock.
Weiss, L., and Lowenthal, MF (1975), ‘Life-course perspectives on friendship’,
in ME Lowenthal, M. Thurnher, D. Chiriboga, and associates (eds.), Four
Stages of Life , San Francisco: Jossey-Bass.
Wellman, Barry (1988), ‘Structural analysis: from method and metaphor to
theory and substance ‘, in Wellman and Berkowitz (eds.).
Wellman, Barry, and Berkowitz, SD (eds.) (1 988), Social Structures: A Network
Approach , Cambridge University Press.
Wellman, Barry, Carrington, Peter J., and Hall, Alan (1988), ‘Networks as
personal communities’, in Wellman and Berkowitz (eds.).
Whyte, William F. (the 1,943th), Street Corner Society: The Social Structure of an Italian
Slum , University of Chicago Press.
Willmott, Peter (1 987), Friendship Networks and Social Support , London: Policy
Studies Institute.
Wright, Paul (1989), ‘Gender differences in adults’ same- and cross-gender
friendships’, in Adams and Blieszner (eds.).