برای نسلهای ما که زمانهی پیش از سینما و تلویزیون را تجربه نکردهایم، روایت اولین مواجهات انسان با چنین امکانهای در زمان خود نوظهور، جالب به نظر میآید و گاه خنده به لبهامان مینشاند. انسانِ پیش از این امکانها کسی بود که واقعیت را متفاوتتر از ما تجربه و تعریف کرده بود. او جز در خواب و رویا تصویری ندیده بود که نتواند آن را با دست لمس کند و واقعیت برای او متشکل از تمام آن چیزهایی بود که بتوان آنها را با دست گرفت. چنین تعریفی از واقعیت بهیکباره با امکان سینما و تلویزیون ترک خورده بود و او نمیتوانست میان آنچه به آن عادت داشت و آنچه به تازگی تجربه میکرد، سازگاری ایجاد کند.
برای او تصاویر غیرملموسِ قاب سینما و تلویزیون چنان جاندار و واقعی تصور میشد که وقتی اتومبیلی بر روی پرده به سوی او حرکت میکرد، او برای نجات جان خود از برخورد احتمالی با اتومبیل، وحشت کرده و پا به فرار میگذاشت و این فرارهای دستهجمعی گاه به تلفات جانی نیز ختم میشد. در آن زمان چنین واکنشهایی کاملا طبیعی قلمداد میشد و برآمده از مقتضیات زمانه بود. در همین سرزمین خودمان بودند زنانی که در پیشگاه مردانِ قاب تلویزیون با چادر و روسری مینشستند و نگاه مستقیم مردان نامحرم از این قاب را برنمیتابیدند و از آن رو میگرفتند.
نوشتههای مرتبط
برای آن نسلها قاب سینما و تلویزیون همچون پنجرهای رو به واقعیت قلمداد میشد و به همان اندازه که سنگی که بهسوی شیشهی پنجره میآمد آن را میشکست، سنگی که از آن سوی پرده پرتاب میشد نیز ممکن بود سر کسی که در حال تماشای فیلم بود را بشکند. از این رو چنین واکنشهایی مکانیسم دفاعی ناخودآگاه بدن در برابر خطرات احتمالی بود که ممکن بود از این جهان واقعینما متوجه آنان شود. بدنی تحت فرمان ذهنی که تمایزی میان واقعیت ملموس و آنچه بر قاب و پردهی متحرک میدید، قائل نمیشد. سالها و در برخی نواحی دههها طول کشید تا انسان متوجه تفاوت میان آنچه از پشت پنجره میدید، با آنچه بر پردهی سینما و قاب تلویزیون تجربه میکرد، شود و دیگر با پرتاب چیزی به سمتش در این قاب، بدنش را برای در امان ماندن از آسیب به واکنش واندارد.
او پیشتر آمد و شانس تجربهی امکانهای دیگری را یافت که تعاملات و مناسباتش در آنها اشکال دیگری به خود میگرفت. او که حال دانسته بود میان آنچه در پشت پنجره میگذرد و آنچه از قابهای دیجیتال به تجربه درمیآید، تفاوت فاحشی وجود دارد، دیگر قصد نداشت این جهان تازه را از جنس واقعیتِ مالوفش به حساب بیاورد. از این رو کاردانان عرصهی فناوری اطلاعات برای توصیف جهان آنلاین سراغ واژهای رفتند تا بتوانند میان جهانی که در قابهای دیجیتال جان میگرفت و جهان مالوفی که پیشتر میشناختند، تمایز قائل شوند. آنها بهدنبال واژهای گشتند که نه ناواقعی بودن این جهان نوظهور، بلکه متمایز بودن آن از واقعیت مالوف را بازنمایی کند. این واژه سایبرسپیس ((Cyberspace بود و در گفتمان فناوری اطلاعات در ارجاع به فضایی بهکار رفت که شبکهای از ارتباطات مبتنی بر ماشین (کامپیوتر) در آن شکل میگرفت [۱].
پیداست که”سایبر” در این ترکیب نیامده تا جهان دیجیتال و آنلاین را بهمثابهی ناواقعیت در برابر واقعیت ملموس قرار دهد و آن را در رستهی تولیدات تخیلی ذهن جای دهد؛ بلکه آمده که بگوید این ارتباطات بهواسطهی ماشینِ مجهز به نرمافزار امکانپذیر شدهاند و مبنای فیزیکی دارند. در واقع این ترکیب دارد از چهرهای متفاوت و نوظهور از واقعیت خبر میدهد، نه جهانی مجازی که میخواهد این فضا را بهمثابهی ناواقعیت بازنموده و در تضاد با واقعیت به فهم بکشاند.
اما “سایبرسپیس” در گذر از مرزهای فرهنگی و زبانی به “فضای مجازی” ترجمه شد و این نارسائی و نابسندگی ترجمهای به سوءتعبیر کاربر فارسیزبان انجامید و او جهان آنلاین را علیرغم اینکه تجربههای واقعیاش در آن روی میداد، همچون جهانی مجازی دید و از بههمآمیختن این مجاز با واقعیتهای زندگیاش دلنگران شد و درصدد پاسداری از واقعیت در برابر هجوم این مجاز برآمد. دلیل این مسئله روشن است “مجاز” در زبان فارسی در تقابل با “حقیقت” بهکارمیرود و “ناحقیقت” تلقی میشود و صفت آن “مجازی” نیز در معنای “ناحقیقی” کاربرد داشته و در تقابل با “حقیقی” قرار میگیرد[۲]. این تلقی و کاربرد سبب شده است که جهان آنلاین در زبان فارسی همچون ناحقیقت و ناواقعیت جلوه کند. در زبان فارسی چنان بر مجازی (ناحقیقی) بودن این جهان تاکید میشود که گوئی آنچه در قاب های دیجیتال تجربه میکنیم را در خواب و رویا میبینیم. چنین تفکیکسازی تقابلی به زیان جهان آنلاین تمام شده و سببساز بروز نگرانیهایی از آغشتگی واقعیت با این ناواقعیت (و ناحقیقت)[۳] شده است.
از آنرو که زبان در وجه کلامی و غیرکلامیاش همهی آن چیزی است که انسان دارد و او را از دیگرانِ جهان متمایز کرده و نظمی نمادین را برایش برساخته است، باید گفت واژه “مجازی” در مفهوم “ناحقیقی” صرفا معادلی در خلاء زبان نیست؛ بلکه شکلدهندهی جهان معنایی پیرامون محوریت خود است. جهانی که فضای آنلاین را با همهی داشتههایش، بهمثابهی ناحقیقت و ناواقعیت، بیرحمانه به حاشیهی حقیقت و واقعیت رانده و آن را از اعتبار میاندازد.
حال بگذریم از اینکه اساسا بر این مسئله که چه چیز واقعی (و حقیقی) است؟ و در تقابل با کدام ناواقعی (و ناحقیقی) واقعی (و ناحقیقی)به حساب میآید؟ هیچ معیار مشخص و قابل دفاعی نداریم. چراکه همهی آنچه داریم برساختی زبانی است. ما فهمی خارج از زبان از واقع جهان نداریم که بخواهیم بر مبنای چیزی خارج از برساختههامان دربارهی واقعی(و حقیقی)بودن یا نبودن چیزها سخن بگوئیم.
وقتی در نظمی نمادین به سر میبریم، همهی آنچه داریم نمادین است و ارتباطمان با واقع جهان نه بیواسطه که استعاری و نمادین است. همهی آنچه بهمثابهی واقعیت (و حقیقت) ساخته و پرداختهایم، برساختی زبانی است. برساختی که برای پذیرش آن به عنوان واقعیت (و حقیقت)، به تفاهم و توافقی دورهمی رسیدهایم و نه چیزی بیش از آن. از اینرو باید گفت همهی آنچه داریم و نداریم در قلمرو زبان است[۴]. چه جهانی که آن را بهمثابهی واقعیت (و حقیقت) پنداشتهایم و چه جهانی که آن را مجاز به حساب آورده و از واقعیت کنارش گذاشتهایم. با این حساب چگونه میتوانیم با قطعیت مرزهای میان واقعیت (یا حقیقت) و مجاز را تعریف کنیم و بخشی از آنچه واقعیترین تجربههامان در آن میگذرد را بهمثابهی ناواقعیت (یا ناحقیقت) به حاشیه برانیم؟
اگر از آنچه بر این واژه در زبان فارسی رفته، بگذریم، به طور کلی باید از اعتبارافتادگی جهانیِ فضای آنلاین در سلسلهمراتب نمادین گفت که این فضا را در تقابل با واقعیتِ مالوف در جایگاهی ثانویه و فرومرتبه مینشاند و هر آنچه با این جهان مرتبط است را با دیوارههایی نمادین از آنچه بیرون از این جهان دارد، منفک نگاه میدارد. این انفکاک هرچه آنالوگ و آفلاین است را اصل و هر چه دیجیتال و آنلاین است را فرع به حساب میآورد و برای بههمآغشتگی این اصل و فرع درصدد تعریف حدود برمیآید و بیشآغشتگی این دو جهان را برنمیتابد؛ چراکه این بیشآغشتگی را تهدیدی برای اضمحلال اصل و جایگزینی آن با فرع تلقی میکند. از اینرو با تمام توان برای مراقبت و نگاهداشت آن اصل و کنارگذاری و حاشیهرانی این فرع وارد میدان میشود. برای اصلباوران، گذشته قداستی دارد که میبایست از آن در هجمهی فرعهای نوظهورِ اکنون و آینده پاسداری کرد.
جالب اینکه این اصل، از گذشته تا به امروز، هر بار به مصاف امکان فناورانهی نوظهوری رفته که در زمان خود فرع به حساب میآمده و هر بار آن فرع بر آن اصل چیره شده و اصلِ مالوف را با چهرهای تازهتر به آینده رسانده است. در هر مصافی نیز آنانکه به اصل پیشین الفت داشتند، در برابر فرعِ نوظهور ایستاده و از بههمآغشتگی آن با اصلِ مالوفشان مراقبتی بیهوده کردهاند. این اصل، هر بار در چهرهای جدید خود را نمایانده است. زمانی متن شفاهی اصل و متن کتبی فرع انگاشته میشد و یکی بر دیگری ارجح دانسته میشد و باید از هجوم فرعِ کتبی بر اصلِ شفاهی مراقبت میشد [۵]. در چنین زمانهای با غلبهی چنین باوری وقتی امکان نوظهور دستگاه چاپ به میدان میآید اصلباوران پیشین در برابرش میایستند و به هر دری میزنند تا دستگاه چاپ، داشتههای مالوفشان را به یغما نبرد. برای ما که آیندگان آن پیشینیانِ نگران از ظهور دستگاه چاپ هستیم هم آن نگرانیها غریب مینماید و هم آن تلاشها بیهوده.
امکانهای فناورانهی نوظهور که از گذشته میگریزند و رو به آینده دارند یکی پس از دیگری میآیند و اصلِ پیشین را با چهرهای تازهتر مینمایانند و این مصاف، طی تاریخ همواره میان اصلانگاشتهشدههای در برابر فرعانگاشتهشدهها برقرار بوده است. تلگراف، تلفن، رادیو، تلویزیون، سینما و .. هر کدام موجی از نگرانیها را در اصلباوران زمان برانگیختهاند و هربار چنان چهرهی زندگی را رو به آینده تغییر دادهاند که همهی آن نگرانیها طی زمان رنگ باخته و این امکانها به بخشی جداناشدنی از زندگی انسان تبدیل شدهاند.
در واقع باید گفت این مصافِ اصل و فرع میان نسلهای مالوف با گذشته و نسلهای بهجهانآمده در آینده برقرار بوده است. هر بار نسلهایی که تکیهشان بر گذشته و اصلی که در گذشته داشتهاند بوده، فرعِ بهمیدانآمده را همچون تهدید و آسیبی برای داشتههاشان دیدهاند و با رفتنشان نسلهای نوظهوری که در آن امکانها به دنیا آمده و بزرگ شدهاند و جهان بدون این امکانها را تجربه نکردهاند، نگرانیهای پیشینیان را به تاریخ سپردهاند و در آیندهای دیگر به مصاف نوظهورهای نسلهای دیگر رفتهاند. این مسیر، رو به آینده گشوده است و گذشتگان، چندان در آن مانا نخواهند بود. نگاه به گذشته همواره پویایی مسیر آینده را همچون تهدید دیده است، اما آینده این گذشته و تهدیدهایش را جا میگذارد و پیش میرود.
من از نسلی هستم که کودکی و نوجوانیاش را در نگرانی برای از دسترفتن اصلهای پیشاتلویزیونی گذرانده است. اگرچه پدران و مادران ما متعلق به عصر تلویزیون بودند، اما فرونشست باورهای پیشینیانی که زندگی با تلویزیون بخشی ناچسب از تجربههاشان به حساب میآمد، سبب شده بود همواره حضور تلویزیون در خانهها را بهمثابهی تهدیدی برای از دسترفتن سنتهای دورهمی گذشتهشان به حساب بیاورند. در پژوهشهایی که پیوسته نتایج آنها حتی از رسانهی تلویزیون، بیامان بر سرمان آوار میشد، همواره تلویزیون بهمثابهی ویروسی مهاجم مورد بحث بود که آمده بود تا بنیان مناسبات انسانی را از هم بپاشد و تا حد ممکن میبایست از آلودگی بیشتر به آن حذر میکردیم. به خوبی به خاطر دارم که چگونه تلویزیون برای دههها مورد هجمههای بیرحمانه بود و پژوهشهای بسیاری در تقبیح آن صورت میگرفت و پیوسته از پیش و پس بر سر نسلهای ما آوار میشد و ما را از تماشای خارجازاندازهی تعیینشدهی تلویزیون برحذر میداشت. اما برای مایی که در عصر تلویزیون به دنیا آمده و بزرگ شده بودیم، این نگرانیها غریب مینمود. برای هم نسلان من زندگی بدون تلویزیون زندگی بیرنگ و ملالآوری بود و مگر میشد زندگی بدون آن را به زندگی با آن ترجیح داد؟ و اساسا زندگی بدون آن چگونه زندگی میتوانست باشد؟
با ظهور جهان آنلاین، تلویزیون از زیر بار این اتهامات بیرون آمد و جای خود را به فضای آنلاین و اتهامات تازهترش داد. این بار تمام دلواپسیها متوجه جهان آنلاین و تهدیدهای آن بود. دلواپسان پیشین دیگر دست از تقبیح تلویزیون کشیده بودند و سراغ رقیب قدر او رفته بودند.
با این حساب باید بگویم برای من که به نسلی تعلق دارم که نیمِ آن در جهان آفلاین گذشته و از جائی به بعد به تجربهی جهان آنلاین رسیده و در گفتمان دیجیتال با عنوان مهاجر یا غیربومی دیجیتال [۶] شناخته میشوم، دلواپسیهایی که امروز متوجه جهان آنلاین است، بههیچعنوان تازگی ندارد. نسلهای ما در معرض اشکال دیگری از این دلواپسیها بوده است. تقریبا مطمئنم که تهدیدهایی که امروزه متوجه جهان آنلاین است، برای آیندگان به همان بیاعتباری خواهند بود که تهدیدهای دستگاه چاپ و دیگر امکاناتِ در زمان خود نوظهور برای نسلهای ما.
سوال این است که در جهانی چنین رو به دگرگونی، چگونه میتوان از اصلی پاکیزه و سترون سخن گفت و از آغشتگی آن به تغییر و پویایی مراقبت کرد؟ اصالت این اصل بر چه مبنایی شکل گرفته است؟ آیا جز این است که این اصل، تنها گذشتهی مالوف ماست که دوست داریم در برابر تغییر مقاومت کند؟ وقتی اصلی در کار نیست، چگونه میتوان فرعی را در تقابل با آن در جایگاهی فروتر نشاند و از اصالت آن اصل در جایگاهی برتر محافظت کرد؟
اصل مالوف اینبار به مصاف امکانی نوظهور آمده و چارهای جز تندادن به تغییری دیگر ندارد. برای بومیان دیجیتال [۷] که زندگی در جهان تماما آفلاین را هیچگاه تجربه نکردهاند، و در زمانهی آنلاین به دنیا آمدهاند، زندگی یعنی تجربهی آغشتگی با جهان آنلاین. همانگونه که برای ما نسلهایی که در عصر تلویزیون و سینما به دنیا آمده بودیم، زندگی بدون تلویزیون و سینما قابل تصور نبود و بخشی از گذشتگان ما با این امکانهای نوظهور بیارتباط بودند.
تمام آنچه سبب شده جهان دیجیتال و آنلاین در سلسلهمراتب نمادین ما به جایگاهی ثانویه و فرعی فروبنشیند، توجیهکنندهی مواجهات دلواپسانهی ما با عصر دیجیتال است. عصری که بخش غیرقابلانکاری از زندگی ما در آن میگذرد. چه آنها که بومی دیجیتال به حساب میآیند و این دلواپسیها برایشان محلی از اعراب ندارد و چه ما که غیربومی دیجیتال به حساب میآئیم و بخشی از زندگیمان در جهانی تماما آفلاین و آنالوگ گذشته است. در عصر دیجیتال ارتباط و تعامل تجلی تازهتری پیدا کرده است و باید این امکان نوظهور را در تناسب با مقتضیات خود این زمانه به بحث بگذاریم، نه با نگاه به گذشته و دلواپسیهایی که از عادت به این گذشته میآید. با نگاه به آینده و مقتضیات این عصر، همدلانهتر میشود با مسئلهی جهان آنلاین مواجه شد. نگاه به گذشته است که سبب میشود تعامل در فضای آنلاین را همچون بحرانی در روابط انسانیمان ببینیم. نگاه به آینده یعنی اکنون را از بند گذشته رستن و در آینهی آینده دیدن. آنچه امروز داریم اشکال تازهتری از ارتباط و تعامل است که باید آن را متناسب با مقتضیات خودش به قضاوت بگذاریم، نه در قیاس با داشتههای مالوفمان. این اشکال تازهی تعامل به بازتعریف مناسبات پیشاآنلاین ما رسیده و صورتی تازهتر به آن بخشیده است. صورتی که در دلواپسیهای گذشتهنگر ما همچون بحران جلوه میکند.
سوالی اینجا مطرح میشود اینکه در گذشته مگر ارتباطات انسانی به شکلی بوده است که امروز؟ شکل مراودات و تعاملات، در تناسب با مقتضیات زمانها دگرگون میشود و این دگرگونی و پویایی است که زمانهها و دورهها را از هم متمایز میکند. همانطور که گفتم زمانیکه رادیو، سینما و تلویزیون پا به زندگی انسان گذاشت هم این دگرگونیها در مناسبات انسانی پدید آمد و آنهایی که به گذشته مینگریستند از بحران روابط انسانی گفتند؛ پیشترها نیز این واکنشها به دیگر امکانهای نوظهوری بود که میآمد و پس از مدتی جایش را به امکانهای ارتباطی دیگری میداد. دگرگونیهای درزمانی فناورانه و الفت تدریجی با آنها طی زمان نشان داده که با ظهور امکانهای تازه چیزی به باد نرفته و تنها اشکالی از ارتباط با اشکال دیگری از آن جایگزین شده است. ارتباطات بینافردی کسانی که در گذشته میزیستند، متناسب بود با امکانهای ارتباطی که در اختیار داشتند.
در اینباره میتوان مثالهای روشنی آورد. یکی از آنها اشکالی از تعامل است که در گذشته و زمانی که کمتر کسی از امکان حمام اختصاصی در خانهاش برخوردار بود، در حمامهای عمومی سرزمین خودمان شکل میگرفت. یعنی امکان حمام عمومی به شکلگیری اشکالی از دورهمی منجر شده بود که برآمده از مقتضیات زمانه بود. برای ما که متعلق به امروزیم و تنها ممکن است ده تا بیست دقیقه صرف حمامکردن کنیم، فهم دورهمیهای چندین ساعته در حمامهای عمومی که به بهانهی شتشوی بدن شکل میگرفت، اما در لایههای دیگر امکانی برای گفتگو و همآیی به حساب میآمد، چندان قابل فهم نیست. ارتباطات بینفردی که در این حمامها شکل میگرفت، از مقتضیات زمانه برآمده بود. یعنی فرد تنها برای حمامکردن به حمام نمیرفت. دورهمیهای چندساعته همراه با تنقلات و دود و دم، بخشی از تفریحات و حواشی این حمامکردنها بوده است. بخشی از مراسم و آئینها نظیر حنابندان عروس، حمام پس از زایمان و .. هم در حمام انجام میشده است. ما امروزه آثار این شکل از تعاملات را در موزههایی همچون موزهی حمام وکیل شیراز [۸] و دیگر شواهد باقیمانده از گذشته شاهد هستیم. تغییرات درزمانی، این شکل از ارتباطات بینافردی را اول به حاشیه راند و بعد تقریبا از بین برد. حالا دیگر نه حمام عمومی هست و نه این شکل از دورهمی و تعامل بینافردی؛ و ما امروزه دیگر ارتباطات بینفردیمان را در امکانهایی مثل حمام عمومی نمیجوئیم و امکانهای دیگری برایمان فراهم شده است. امکانهای فراگیرتری که دستهای ما را از این سوی جهان تا آنسو به هم رسانده است. آیا نباید این همآیی صداها و دستها از اینسو تا آنسوی جهان را همچون موهبت دید و نه بحرانی در مناسبات انسانی؟
حسابش را بکنید که با ظهور حمامهای اختصاصی در خانهها، نگرانیهایی برای از دسترفتن این شکل از دورهمیها شکل گرفته باشد. آیا باید به امکان حمام اختصاصی نه بگوئیم که صرفا بتوانیم آن شکل از تعامل را همچنان در زمانهای دیگر مانا نگاه داریم؟ چرا برای اشکال تازهتر ارتباط آغوش نگشائیم؟ و چرا باید در پی پسروی به گذشته و اشکال تعامل در گذشته باشیم؟
مثالهای عجیبتری نیز میتوان آورد. اولینبار که با داستان دورهمیها و تعاملات در توالتهای همگانی [۹] مواجه شدم، بهسختی برایم باورپذیر بود. با خود گفتم مگر میشود در چنین مکان نامطبوعی دور هم جمع شد و برای مدت مدیدی با هم به گفتگو و مذاکره پرداخت؟ مگر میشود چنین مکانی را امکانی برای همآیی و دورهمی به حساب آورد؟ اما این شکل از ارتباط و تعامل در گذشته وجود داشته است. یعنی افراد تنها برای امر دفع به این توالتها نمیرفتند. بلکه آنجا میماندند و با هم گفتگو میکردند[۱۰].
امروزه حتی تصور چنین دورهمیهایی برایمان ناممکن است. در آن زمان طبقات فرودست از امکان توالتهای اختصاصی در خانهشان بهرهمند نبودهاند و توالتی همگانی برای این امر موجود بوده است. همین امکان سببساز شکلگیری اشکالی از ارتباط و تعامل در تناسب با امکان و مقتضیات آن زمان بوده است. با نگاه به برجایماندههای این توالتهای باستانی میتوان دید که معماری آنها اصلا بهگونهای بوده است که افراد بهسادگی قادر به نشستن طولانی دورهم باشند؛ این توالتهای سنگی همچون صندلیهایی ساخته شدهاند که دورتادور فضا بههمچسبیدهاند و کنار و روبروی هم نشستن افراد را ساده کردهاند و این شکل از معماری نشان میدهد که آنها صرفا برای امر دفع طراحی نشدهاند و کاربری¬های دیگری را در نظر داشتهاند[۱۱]. با ظهور توالتهای اختصاصی در خانهها این شکل از ارتباط به تدریج منسوخ شد.
این مثالها را آوردم که بگویم هر زمانهای امکانهای ارتباطی خود را به روی ما میگشاید و با گذشت آن زمان نوبت به امکانهای ارتباطی تازهتر میرسد. باید برای تغییر و تازگی آغوش گشود و پسرفت به گذشته را نطلبید. نگرانیهای فزاینده از عصر دیجیتال و امکانهای گشادهدستانهاش، روزی به فراموشی سپرده خواهد شد و آیندگان بهتدریج راههای سربهراه¬کردن و آشتیکردن با این جهانِ امروزه نوظهور را پیدا خواهند کرد و نگرانیهای ما را به تاریخ خواهند سپرد، همچون ما که نگرانیهای گذشتگانمان از منسوخشدن اشکال ارتباطی گذشته را به تاریخ سپردهایم و پیشآمدهایم.
بهعنوان جمعبندی باید گفت در بحث انقلاب دیجیتال باید به این مسئله توجه داشت که آنچه اتفاق اتفاده را صرفا بحران و ناامنی در مناسبات اجتماعی نمیتوان دید؛ بلکه میتوان آن را بهمثابهی شکل دیگری از تعاملات بینافردی به بحث گذاشت. این اشکال تازه ارتباط در نگاه به گذشته است که شبیه بحران جلوه میکند وگرنه در زمانهی خودش و در نگاه به آینده، تامل دیگری میطلبد و این تامل میتواند راهگشا و حلال بسیاری از مسائلی باشد که در عصر دیجیتال با آنها دست به گریبانیم. بهجای دلواپسی و پاککردن صورت مسئلهای که امکان ارتباطی نوظهوری را برایمان گشوده است، باید در پی مسلحشدن به سواد دیجیتال (Digital Literacy) و سواد رسانهای (Media Literacy) باشیم تا بتوانیم بر مسائل این جهان و اشکال تازهتر تعاملاتش فائق آئیم و مخاطرات عصری که در آن به سر میبریم را به کمترین میزان ممکن برسانیم.
راه به سوی آینده باز است و مدافعانِ پسروی به گذشته در این راهِ گشوده جا خواهند ماند و قادر به مسدودکردن این مسیر نخواهند بود؛ چنانکه تا به امروز چنین بوده است. پس چه بهتر که بهجای پسرفتنی گذشتهنگر، آیندهنگرانه پیش برویم و فکری به حال چالهها و ناهمواریهای این مسیر کنیم تا آنانکه در پی ما میآیند راه را هموارتر از ما بیابند.
پانویس
[۱] رجوع کنید به فرهنگ لغات آکسفورد.
[۲] رجوع کنید به فرهنگ لغات معین و دهخدا.
[۳] واقعیت از حقیقت متمایز است و این دو ارجاعات معنایی متفاوتی دارند. واقعیت همچنین از “واقع” نیز متمایز بوده و برساختی انسانی و زبانی است که بر دوش جهان گذاشته شده است.
[۴] همچنین نگاه کنید به: قهرمانی، م. (۱۳۹۵). در استعارههاست که هستیم. تهران: نویسه.
[۵] نگاه کنید به:
Plato. (2012). Phaedrus. US: CreateSpace.
[۶] Digital Immigirant: مهاجر(غیربومی) دیجیتال اصطلاحی است که برای ارجاع به کاربرانی بهکار میرود که پیش از عصر دیجیتال به دنیا آمدهاند و زندگی در عصر تماما آنالوگ و تماما آفلاین را تجربه کردهاند.
[۷] Digital Native: اصطلاحی که برای ارجاع به کاربرانی بهکار میرود که در عصر دیجیتال به دنیا آمده و بزرگ شدهاند و تصوری از زمانهی تماما آنالوگ و تماما آفلاین ندارند.
[۸] نگاه کنید به: air.ir/6d8m
و air.ir/H87D
[۹] نگاه کنید به:
Heikki, S. V. (2010). Water, Toilets and Public Health in the Roman Era. In Water Sciences & Technology: Water Supply. 211.
[۱۰] این شکل از توالتهای همگانی در رم باستان مورد استفاده بودند و در قرون وسطی شروع به از دست دادن جایگاه خود کردند و تنها در برخی نواحی اروپا همچنان مورد استفاده بودند. از قرن نوزدهم میلادی مجددا کاربرد توالتهای همگانی در برخی نواحی اروپا مورد توجه قرار گرفته است، اما این توالتها همانند توالتهای همگانی باستانی، محلی برای همآیی و تعامل به حساب نمیآیند و معماریشان نیز برای چنین کاربردی طراحی نشده است.
[۱۱] نگاه کنید به: air.ir/C32y
و : air.ir/xYXu