یادداشت های علوم اجتماعی در ایران: دستاوردها و چالشها
دکتر پرویز پیران استاد با سابقه جامعهشناسی دانشگاه علامه طباطبایی، سالهاست که در حوزههای مختلف این دانش به تدریس و تحقیق مشغول است. در آستانه برگزاری همایش سال جاری انجمن جامعهشناسی ایران، پرسشهایی را در رابطه با دستاوردها و چالشهای علوم اجتماعی کشور با او در میان گذاشتیم. وی در پاسخ به ما، یادداشتی را برای ویژهنامه همایش “علوم اجتماعی در ایران: دستاوردها و چالشها” ارسال کرد و در آن، خود را “مردود شده دبستان جامعهشناسی” نامید و با این تعبیر، به بررسی وضعیت علوم اجتماعی کشور و دلایل خود برای طرح این بحث، پس از چهل سال کار و تلاش در این عرصه، پرداخت. یادداشت وی را در ادامه میخوانید.
نوشتههای مرتبط
اجازه دهید تا خود را ضرورتاً در چارچوب پرسشهای شما محدود نسازم و به طور کلی، پس از چهل سال، از زمانی که دانشآموزی دبستان جامعهشناسی را آغاز کردم، به این گذشته دور و دراز نگاه کنم و دلایل مردودی خود را بیان دارم. اینکه آرزو دارم دلایل مردود شدنم در دبستان جامعهشناسی را عنوان کنم را در قالب شکسته نفسی دروغین مرسوم این مرز و بوم اثیری که معمولاً در آرزوی تأکید دروغین دیگران بیان میشود که “استاد بزرگ، این چه حرفی است که میفرمایید؛ شما که سرآمد سرآمدان جامعهشناسی و علوم اجتماعی بهطور کلی هستید، چرا شکسته نفسی میکنید؟”، تلقی نفرمایید؛ بلکه آن را دردشناسی عیدانه نسل جوان به حساب آورید تا شاید آنها بدین راه نروند؛ گرچه شارلاطانیسم عمومیت یافته که به مدرکگیری هم سرایت کرده، این امید را نیز کمرنگ ساخته است. فوراً اضافه کنم که علیرغم کمرنگی یاد شده، آیندهای سخت روشن را در افقهای دور میبینم و در غیر این صورت، باید دم از گفتههای پریشان میشستم.
به هر تقدیر، در پاسخ پرسشهای مطروحه، میتوان به چند کلیشه متداول اشاره و مردودی خود را توجیه کرد. به هر حال، اگر در پس کلیشهها و در بومرنگ آنها، صبغهای از واقعیت نبود، طبعاً ادامه نمییافتند و کلیشه نمیشدند. مثلاً میتوان موارد زیر را ردیف کرد و اتفاقاً این نوع ردیف کردن که خود به تنبلی فکر منجر میشود و نوعی سهل و سادهگیری غیر مسئولانه را به ارمغان میآورد و در این مرز و بوم بس عجیب نیز رسم است، خود بخشی از دردشناسی واقعی است.
۱- استبداد کهن و تاریخی، اندیشیدن را ممتنع میسازد و اندیشیدن ممتنع شده هر روز خواهان کمتری پیدا میکند. بدیهی است که در چنان متنی، جامعهشناسی راستین مردموارانهی دردشناسانه و علاجخواه شکل نمیگیرد. تنها در دل کارهای مسئوولانه معدودی قهرمان از جان و مال و نام و آینده گذشته، آن هم جرقهوار، لحظههایی میدرخشد و محو میشود.
۲- در جامعهای با استبداد کهن، انسان مستبد رشد مییابد، نظام اداری استبدادی میشود و لذا سازمانها بر پایه نظر کارشناسی تصمیم نمیگیرند؛ بلکه مترصدند تا نظر شخصی رئیس و مسئول خود را رصد کنند و همان را لباس تحقیقاتی بپوشانند. تحقیقات نیز بیشتر بر پایه وزن گزارشهای نهایی آنها ارزیابی میشود، در رشتههایی که با فضا گره خوردگی دارند و بر پایه وزن و رنگآمیزی موجود. از آنجا که در بخش مهمی از موارد، ارزیابی دقیقی وجود ندارد؛ تعداد قابل توجهی از مدیران و رؤسا از افرادی استقبال میکنند که تأیید کننده ایدههای آنها باشند. به تدریج، دو رخداد چرخه معیوب را کامل میکند. اولین نکته آن است که نظام آموزشی اکثریت رشتهها، به ویژه علومی که به انسان و رفتار بیشتر مربوطاند، به تدریج نیاز به روز بودن همزمان برنامههای آموزشی و اتکای تصمیمگیری به آخرین یافتههای علمی را از کف میدهند و از هم فاصله میگیرند. لذا، بحثها تکراری شده از بههنگام بودن سالها و سالها عقب میمانند. نگاهی گذرا به برنامههای دانشگاهی بسیاری از رشتههای اجتماعی و انسانی، مؤید این امر است. ارزیابی بخش مهمی از تصمیمگیریها نیز نشان میدهد که بسیاری از تصمیمات بر پایه تحلیلهای علمی متنمحور و روزآمد اتخاذ نشدهاند.
نکته دوم آن است که محققان خیلی زود متوجه فقدان نظام ارزیابی دقیق شده و طبعاً افت روزمره کارهای پژوهشی از پی میآید. دو نکته یاد شده با شروع فرایند شکلدهی به “فسیلهای کاخ دانش” رابطهای تنگاتنگ دارد که بحث بعدی است.
۳- “فسیلهای کاخ دانش” هوشمندانه در مییابند که بقای آنان و حفظ مقامشان اصلاً ربطی به توان علمی ندارد و این امر، ضمن تسهیل فرآیند فسیل شدن، به آنها آموزش میدهد که با اشغال گرهگاههای ارزیابیهای علمی نیروهای جدید، از ورود هر آن کس که اندکی خوابشان را آشفته میسازد، جلوگیری کنند و لذا فرآیند فسیل شدن در مواردی، با جذب شارلاطان بیسواد تکمیل میشود. ارزیابی بیطرفانهای در مؤسسات میتواند میزان درستی یا نادرستی این ادعاها را مشخص سازد. “فسیلهای کاخ دانش” وظیفه مهم دیگری را نیز بر عهده دارند و آن، بیاعتبار کردن هر محقق زحمتکش شریفی است که از سر اشتباه و یا از معدود فرآیندهای سالم جذب نیرو وارد مؤسسات شدهاند. با بیمسئولیتی تمام، میتوان هر راست و دروغی را در باب آن افراد شریف، مادر، پدر، همسر، برادر، خواهر، دوست و همسایه آنها گفت و آنقدر تکرار کرد که به حذف ایشان منجر شود.
۴- وضعیت بحرانی اقتصاد خانوار، افراد را به ساعات غیر معقول کار کشانده، اجازه بهروز ماندن را سلب میکند و از این رهگذر، فراگیری آخرین دستاوردهای علمی و انتقال دائمی آن دچار وقفه میشود.
۵- در نتجه موارد بالا، نوعی روحیه خرده کارمندی منفی و مفلوک، بیاخلاق، ناتوان، ترسو، پرگو و بیربط و بیهودهگو، گدای پایه و امتیازات ارتقاء و سنوات و …. در بسیاری از علوم، به ویژه آنهایی که با دنیای پول فاصله دارند، سایه افکن شده و سبب میشود محقق شایسته، پرتوان، متعهد به آرمانهایی که متضمن استقلال علمی و فردی، آن هم به همراه شخصیتی مستحکم است، به حاشیه رانده شده و وفاداری به اصول خود که یکی از ویژگیهای دنیای علمان واقعی است، جرمی بزرگ تلقی شود.
تا بدین جای، کلیشههای حاوی بخشی از حقیقتی تلخ، بدون آنکه خدای ناکرده قصد توهین و یا تعمیم در کار باشد، ارائه شدند که در عین حال، سنگرهای گرانقیمت پناه گرفتن ناجوانمردانه در پس آنها، برای مخفی کردن بیعملی، بیسوادی، تنپروری، دود چراغ نخوردن، استخوان نشکاندن، بر سر دانشجو کلاه گذاشتن هستند. بقیه بحث، صرف اشاره به کژراههای است که از آغاز طی شده است و سبب کج رفتن دیوار این بنا شده که تا به ثریا کج خواهد رفت، مگر آنکه نوجوانان و جوانان از این قصه پرغصه پند گیرند، بر زانوی خود تکیه کنند و خدنگ قامت بایستند و برای کسب جایگاه واقعی ایران در علوم انسان، چه فردی و چه جمعی، چه اکنونی و چه تاریخی، به کار شبانروزی و کاری کارستان مبادرت کنند که چنین بادا.
قبل از اشاره بدان کژراهه و برای جلوگیری از کژفهمی یا سوء استفاده و بالاخره برای جلوگیری از بیانصافی متداول این مرز و بوم نازنین اما زخم خورده و زجر کشیده و دردمند، باید بر دستان عزیزانی بوسه زد که از آغاز طرح بحثهای علوم جدید تا به امروز، صبورانه، بدون ارجی و قربی، در تنهایی خویش، باری گران را بر دوش داشتهاند و با زحمات طاقتفرسا، شرافتمندانه کاری دقیق و باارزش را پی گرفته و معدود کارهای راهگشا را عرضه داشته، دانشجویانی را با دنیای واقعی علوم انسان آشنا ساختهاند و این چراغ را از خاموش شدن محافظت کردهاند. روح برخی شاد و عمر برخی دراز باد.
باید توجه داشت که علوم انسان، در کلیترین معنای آن، از دو طریق در جامعه ایران به تدریج رواج یافت که یکی را وجه رسمی و دیگری را وجه غیر رسمی میتوان نام داد. وجه رسمی به هر حال، با خواستهای قدرت حاکم روبرو بود و وجه غیر رسمی با خواستهای گروههای سیاسی مخالف. بر کنار از این دو محدود کننده، معضل تسلط کافی بر یک زبان بیگانه که به هر تقدیر برای بررسی آثار دیگران الزامی بود را نیز نباید فراموش کرد. از اینها گذشته، طرح چند پرسش آغازین برای شکلگیری گفتمانی مناسب در مسیر ورود و جا افتادن قابل قبول علوم انسان که با تفاوت زمانی از راه میرسیدند، در سطح جامعه و در محیطهای حضور تحصیلکردگان، به معنای آن زمانی تحصیل، نیز حیاتی به نظر میرسید. این موارد، دیگر مباحث حاد سیاسی نبودند که مستقیماً با نظام حاکم درگیر شوند. مضافاً آنکه حداقل جامعهشناسی در بستری محافظهکارانه و از منظری ارتجاعی، در دنیای رسمی شکل گرفته بود. فقط کافیاست تا در آمال و دلمشغولیهای بنیانگذاران رسمی جامعهشناسی غور شود تا معلوم شود به چه میزان از بر هم خوردن آرامش دنیای فئودالی در رنج بودند و لذا علوم اجتماعی و در رأس آنها، جامعهشناسی به خوبی میتوانستند در جهت حفظ وضع موجود قدر بینند و بر صدر نشینند. به بیان دیگر، جامعهشناسی چنانچه بر پایه ترکیب دیالکتیکی عام و خاص میرویید و از این رهگذر رنگ و نشان بومی داشت، میتوانست قدرت حاکم را متقاعد سازد که این رشته علمی در عین حال حاوی درسهایی است که برای حفظ وضع موجود سخت به کار میآید؛ اما چرا حتی چنین نشد و تا به امروز به فلاکت موجود دچار شد؟ باز هم تأکید میشود که در کلیشههای رایج، بخشی از واقعیت نهفته است ولی تأکید این نوشته بر مخفی شدن چندین ده ساله در پس آن کلیشهها، تنها به قاضی رفتن و البته شادمان بازگشتن و در نتیجه، ندیدن کل تصویر به شکلی تام و تمام است.
آنچه که رخ داد، باز هم خدای ناکرده نباید به نادیدن دهها انسان شریف که در بدترین شرایط و به هنگام وزیدن طوفانهای بیعملی، یا به قول اولین جامعهشناس فرزند زاکان، در زمانه “عنتر از چنبر رهانیدن و دلقک بازی آموختن و آموزش دادن” چون نسیم بهاری در کنجی کار کردند یا در کلاسهای با مرارت درس دادند، بیانجامد. هدف، بیان دردی عمومی است؛ آن هم به امید فراروی نسل جوان و نوجوان و در عین حال توجیه دلایل مردودی این عاصی.
به هر تقدیر، نادانستن کافی زبان لازم، برای مفهومسازی دقیق و نه ترجمه از طریق دیکشنری مرحوم حییم، یعنی تسلطی معنایی و مفهومی و در نتیجه عدم درک دقیق و کافی مطالب، همراه شد با قهر کردنی بیشعورانه با متن خودی؛ یعنی متنی که باید این بار با عینک مفهومسازی جدید، آن هم به همراه نقدی دو سویه و وابینی، همراه اسطوره و قصهزدایی نگریسته میشد. با پشت کردن به متنی که باید کاویده میشد، به تدریج فراموشی زبان فاخر خودی از راه رسید و دور شدن هر روزه از آن تاریخ پر رنج و پر راز، به کلیشههای تنبلیآور و تکرار دائمی آنها از یکسو و تقلیل علوم اجتماعی به برداشتهای سطحی ناتمام و مغلوط و نافهمیده از سوی دیگر، منجر شد. اجازه دهید تا انجمن جامعهشناسی در جهت اثبات نادرستی این ادعاها و نشان دادن دستاوردهای کم نظیر علوم اجتماعی وطنی، مجموعهای از آثار شش هفت دهه را با برنامه واقعی مطالب درسی، باز هم در چند دهه گذشته، در قالب پژوهشی بنیادین تحلیل محتوا کند تا مشخص شود که این ادعا، یعنی تکرار ملالآور مفاهیمی درست نفهمیده، آن هم بدون آگاهی از دلایل طرح شرایط طرح اخذ شده غیر انتقادی و تقلیل شرایط جامعه خودی به چند کلیشه تکراری، واقعیت دارد و یا برعکس دستاوردهای مشعشعی وجود دارند که ناآگاهی نگارنده که دلیل مردودی او در دبستان جامعهشناسی نیز میباشد، مانع از دیدن آنها شده است؟ در آن پژوهش پیشنهادی، کتابهایی که واقعاً با صرف وقت، شرافتمندانه و نه با کپی کردن کتاب و گرو گرفتن نمره دانشجویان، به ویژه در سطح فوق لیسانس و دکترا، ترجمه شدهاند را نیز میتوان مورد بررسی قرار داد تا مشخص شود که آیا قابل فهماند و یا به علت عدم انکشاف علوم اجتماعی متن محور، علیرغم زحمات زیاد مترجمان توانا، عملاً غیر قابل استفادهاند؟ فوراً اضافه میشود که قصد تعمیم وجود ندارد؛ زیرا حتی دانشآموز مردود دبستان جامعهشناسی نیز میداند که سخن از گرایش مسلط است و نه از تمامی موارد.
در کنار علوم اجتماعی رسمی، نوعی مطالعات اجتماع محور شورشی، از طریق احزاب چپ رسمی نیز شکل گرفت که بر تمامی فرآوردههای اندیشهای اثری ماندگار گذارد و گرچه از جهاتی، آثار ارزشمندی خلق کرد ولی به دلیل حاکمیت دگمهای سیاسی، نمیتوانست و منطقاً نمیبایست به خلق علوم اجتماعی برآمده از دیالکتیک راستین عام و خاص منجر شود. واکنش سخت انتقادی همراه با احساس غبن به این جریان نیز به شورشگری آرمانگرایانهای منجر شد که علیرغم صداقت مثال زدنی تا فدا کردن همه چیز به دلیل بیگانگی کامل با متن تاریخی و اجتماعی، راه به جایی نبرد.
سترونی علوم اجتماعی رسمی سبب شده است که هر فرد و گروهی نسخه خود را از آن بخواهد و چون بدان نسخه تن در ندهد، آماج صفراویترین خشمها به همراه تقاضای تعطیل آن از سوی نسلهایی که بیشترین رانت را از همین علوم اجتماعی رسمی سترون فراچنگ آوردهاند، شود.
این دردشناسی مجال فراخ میطلبد؛ لیکن برای آغاز بحث، بدین مختصر بسنده میشود.
پایدار باشید. پیران
این یادداشت به نقل از سایت انجمن جامعه شناسی ایران آورده شده است
http://www.isa.org.ir