تاریخچه: در سال ۱۹۸۹ مردم شناس معروف ر. دی اندراد اذعان داشت که “مطالعه شناخت فرهنگی در واقع همان مطالعۀ اطلاعات و برنامههای فرهنگیای است که با برنامههای کلیتر یک نظام هوشمند در تعامل قرار دارد”(۱۹۸۹: ۸۲۵). این اظهارات دی اندراد بر پایه “مدل فرهنگی” (cultural models) شکل گرفته است که او آن را اینگونه تعریف می کند ” مدلهای فرهنگی طرحوارههای شناختیای محسوب میشوند که به صورت بینافردی میان اعضای یک گروه اجتماعی مشترک هستند” (۱۹۸۹: ۸۰۹). ادعای اصلی ادندراد این است که “در بیشتر مواقع استدلالهای مردم به مدل های فرهنگی وابسته است…” (۱۹۸۹: ۸۲۳). این مقاله اندراد بر مطالعات مردمشناسی شناختی تاثیر فراوان گذاشت و بعدها به طور گسترده ای در تحقیقات مربوط به رابطه میان فرهنگ و شناخت مورد استفاده قرار گرفت. نتایج بدست آمده از این تحقیقات بر دیدگاه اندراد صحه گذاشتند که فرهنگ نقش اصلی را در شناخت بشر بازی می کند و بعدها ثابت شد که مفهوم مدل فرهنگی او چیزی ورای یک طرحواره شناختی صرف است.
تعریف: همانطور که گفته شد اندراد بر این باور است که مدل های فرهنگی طرحوارههایی شناختی هستند که بین افراد یک گروه اجتماعی مشترکاند. (۱۹۸۹: ۱۱۲). اندرار به طور متداوم در تعریف خود از مدل های فرهنگی از مفهوم “طرحواره ” استفاده می کند و مدل ها را طرحواره هایی مفهومی و پیچیده معنا می کند. استراوس و کویین (۱۹۹۷: ۴۹) نیز خاطر نشان می کنند که “اصطلاح دیگری که می توان برای طرحواره های فرهنگی پیچیده تر بکار برد مدل های فرهنگی است”. آنها مفهوم مدلهای فرهنگی را مفهومسازیهای عامی معرفی میکنند که استعارهها و طرحوارههای موجود در یک فرهنگ را در خود جای میدهند.
شریفیان (۲۰۱۱) مدلهای فرهنگی را مفهومسازیهایی میداند که به لحاظ سلسله مراتبی گرههای بالاتر دانش مفهومی ما را ویژگی میدهد و دربردانده شبکه ای از طرحوارهها، مقولهها و استعارههاست. برای مثال مدل فرهنگی ازدواج ایرانی بدین قرار است:
طرحواره: خاستگاری← عقد← عروسی
مقوله : کادوی عروسی
استعاره: ازدواج به مثابه سفر
مریم و علی سفر زندگی خود را ۱۳۴۰ شروع کردند. در ابتدای راه مشکلات مالی زیادی داشتند، و با گذشت چند سال بدلیل حاد شدن این مشکلات چرخ زندگی شان پنچر شد و در نهایت به بن بست زندگی مشترک رسیدند.
دی.بی. کراننفلد مدلهای فرهنگی را ساختارهای شناختی توزیعی و مشترکی میداند که رفتارها را به دانش، ارزشها، اهداف و حالات عاطفی، بافت کنش، بافت دانش پیش فرضی سایر اعضای گروه و غیره مرتبط می کند. کراننفلد(۲۰۰۹) بر این باور است که مدلهای فرهنگی دارای فرم سناریوهای پیش الگویی در موقعیتهای انضمامی خاص هستند. مدلهای فرهنگی یکی از انواع زیرنظامهایی است که فرهنگ را میسازند (کراننفلد؛ ۲۰۰۶).
نوشتههای مرتبط
تعریف فرهنگ در انسان شناسی شناختی:
فرهنگ به لحاظ ذاتی اجتماعی است و در مقابل دانش فردی قرار می گیرد. پس فرهنگ به طور عام و مدلهای فرهنگی به طورخاص در این مفهوم چیزی شبیه به بازنمود جمعی دورکیمی و زبان سوسوری است. یعنی پدیده ای نظام مند که در ذهن اعضای اجتماع بازنمایانده می شود و در مقابل “بازنمودهای فردی” قرار دارد که فهم و دانشی منحصربه فرد است و در واقع هستی رفتاری و ذهنی فرد را ساختار می دهند. انسان شناسی شناختی برای صحبت درباره بازنمودهای ذهنی از مدل فرهنگی استفاده می کند. مدل های فرهنگی بر ساخته از ترکیبی مشترک، توزیعی، بهم پیوسته و همپوشان است. وقتی از فرهنگ صحبت میکنیم تنها به معنای چیزی نیست که میان افراد یک جامعه فرهنگی مشترک است بلکه فرهنگ در پیش فرض اعضای این جامعه قرار دارد. و اینکه گفته می شود فرهنگ توزیعی است : یعنی همه مولفه های یک نظام فرهنگی میان همه افراد یک گروه فرهنگی به طور مساوی تقسیم نشده است بلکه نوعی تقسیم کار هوشمندانه اتفاق افتاده است. یعنی هر فرد دارای دانش فردی خاصی است که او را قادر می کند تا مشارکتی فردی در اقدامات جمعی یک جامعه فرهنگی داشته باشد. ولی این دانش فردی (شامل ساختارهای مفهومی بنیادینی است) که افراد گروه را قادر می سازد علی رغم تفاوت های هر چند جزئی در تلقی خود از یک مدل فرهنگی در یک کار جمعی شرکت کنند و به سوی هدف جمعی مورد منظور پیش روند.
فرهنگ و مدلهای فرهنگی به مثابه بازنمودهای جمعی
کراننفلد بر این باور است که مدلهای فرهنگی همان خصلتی را دارند که زبان از نظر سوسور دارد یعنی به نوعی همان ویژگی بازنمود جمعی که دورکیم مطرح میکند. گفته میشود این دست از نظامهایی که ویژگی بازنمود جمعی دارند epiphenomenal هستند بدان معنا که آنها قابل مشاهده مستقیم در دنیای خارج نیستند. (درست مانند زبان) ما فقط به تظاهرات برونی آنها دسترسی داریم. درست مانند مفهومی لانگ و پارول که سوسور به آن قایل است. زبان پدیده ای نیست که در دنیای خارج وجود داشته باشد تنها نحوه دسترسی ما به زبان از طریق پارول (یا گفتار) یعنی تظاهرات فردی است.
خصیصه epiphenomenal بازنمودهای جمعی مشکلات به هم مرتبطی را برای زبان شناسی، انسان شناسی و جامعه شناسی ایجاد کرده است که برخی از آنها بدین قرارند:
این بازنمودهای جمعی:
۱) در کجا واقع شده اند؟
۲) آنها با چه سیستمی و چگونه عمل می کنند؟
۳) کاربران چگونه در رفتار یا گفتار خود از آنها استفاده می کنند؟
۴) آنها چگونه تغییر می کنند و پذیرفته میشوند؟
ماهیت مدلهای فرهنگی:
ماهیت مدلهای فرهنگی که در چارچوب نظری انسانشناسی شناختی شکل یافته است، بر پایه مدل نظریه طرحواره در روانشناسی شناختی و هوش مصنوعی استوار است. می توان طرحوارهها را ساختارهای شناختی دانست که به ارزشها، اهداف، مقاصد و دانش کنش (برای مثال، فرایند کنش، تفسیر کنش و صحبت کردن درباره کنش) مرتبط هستند. طرحواره امری روانشناختی است که در ذهن افراد بوجود میآید و مورد استفاده قرار میگیرد. نکته جالب اینجاست که بسیاری از این طرحوارهها بین تعداد زیادی از افراد جامعه مشترک هستند، دلیل این اشتراک را میتوان خصلت فطری آنها، تجربههای مشترک، یادگیری ساختمند یا چیزهایی از این قبیل دیگر دانست. بنابراین طرحوارهها را می توان مدلهای مفصلی دانست که در شکلگیری رفتارهای خاص و فردی مردم تاثیر دارند.
در این معنا مدلهای فرهنگی را میتوان طرحوارههایی دانست که در سطح وسیعتری بین مردم یک جامعه مشترک هستند. مشکل موجود بر سر راه قایل شدن بر وجود اینگونه رابطه بین بازنمودهای فردی (طرحواره) با بازنمودهای جمعی (مدلهای فرهنگی) این است که ۱) به نظر میرسد افراد در کنشهای واقعی، ارزشها و ترجیحات خاص، تفسیرها، کاربردهای ویژه و غیره… بسیار از هم متمایز و متفاوتند. و ۲) به نظر میرسد هیچ نوع مکانیسمی وجود ندارد که از طریق آن بتوان طرحوارههای فردی را که بهطور مستقیم به دیگران (مثلاً کودکان) منتقل کرد. بیشتر ما شاهد آن هستیم که دانش فرهنگی از انواع مختلفی از تجربههای مستقیم و غیرمستقیم استنتاج میشوند بدون آنکه در واقع آنها را به ما تعلیم دهند و حتی بدون آنکه ما از وجود آنها به صورت آگاهانه خبر داشته باشیم. پس افراد مدلهای فرهنگی (ساختارها، دانش، الگوهای رفتاری، ارتباط بین هدف و وسیله) کامل شده رایاد نمیگیرند؛ بلکه مجبورند تا آنها را استنتاج کنند یا از میان تجربههای ناقص و کلی خود دست به ساخت این مدلها بزنند. نکته قابل توجه اینجاست که تنها عناصر تکراری یا برجسته موجود در تجربهها به بازنمایی فردی اشخاص (طرحوارهها) راه مییابند؛ در واقع طرحوارههای فردی ما برساخته از ترکیب دانش و کنش ماست. این بازنمایی (طرحواره)های فردی امری نسبتاً انتزاعیاند؛ همچنین آنها بین افراد یک جامعه که تجربههایی شبیه به هم دارند مشابهاند و به نظر میرسد غالباً به مکالمهها راه پیدا میکنند. مجموعهای از بازنمودهای فردی از برخی مقولهها که میان تعداد قابل توجهی از مردم یک جامعه مشترک است را میتوان معادل تقریبی و ملموس مدلهای فرهنگی دانست.
با توجه به اینکه مدلهای فرهنگی انتزاعی و مشترک هستند تا حد زیادی به صورت منفعل از طریق جامعه دریافت میشوند. از این جهت به نظر میرسد که مدلهای فرهنگی به لحاظ ذاتی از طرحوارهها که به صورت فعالانه توسط اعضای یک جامعه ساخته میشوند متفاوتند. دستاندرکاران این نظریه (کراننفلد ۲۰۰۶، ۲۰۱۱) این ادعا را با توجه به همه جوانب امر ارائه میکنند. آنها بر این باورند که حتی اگر کاربران مدلهای فرهنگی را از طرحوارههای فردی خود استخراج کنند و حتی اگر نظریههای مردمشناسی درباره مدلهای فرهنگی از نظریه طرحوارههای روانشناختی نشات گرفته باشد و حتی اگر افرادی که تازه به یک فرهنگ وارد میشوند بازنماییها و مدلهای فرهنگی خود را بر پایه تجربههای شخصی خود از طرحوارههای فردی بنا کنند باز هم این امر صادق است که مدلهای فرهنگی از طرحوارههای فردی متمایز هستند.
مدلهای فرهنگی اموری مفهومی هستند، بدان معنا که مردم آنها را بخوبی تشخیص میدهند (درست مانند زمانیکه ما صورت فردی را شناسایی می کنیم و یا در رستوران پیشخدمت را تشخصی میدهیم.) در این مفهوم، مدلهای فرهنگی در مقابل امور تازه و بدیعی قرار میگیرند که ما برای تعامل موفق باید آنها را به دقت توصیف و تحلیل کنیم.
به این ترتیب مدلهای فرهنگی مسایل دریافتی را ساده سازی می کنند و شیوه تعامل با حجم عظیمی از اطلاعات که بعضاً در زندگی روزمره با آن مواجه هستیم را در اختیار ما قرار میدهند. مدلهای فرهنگی پیشنمونههایی مرکزی، و از قبل بستهبندی شدهای را در اختیار ما میگذارند و ما نیز به نوبه خود این بستههای اطلاعاتی را به موقعیتهای خاص و متنوعی بسط میدهیم. مخلص کلام آنکه دانش، توانایی، اندیشهها، اهداف، احساسات و سایر آنچه که مردم انجام میدهند به واقع وجود دارند. نه فرهنگ و نه ساختارهای دانش فرهنگی (از قبیل مدلهای فرهنگی) نمیتوانند جایگزین آنچه که در ذهن افراد وجود دارد شوند یا چیزی بر آن تحمیل کنند. در عوض، ساختارهای فرهنگی به ما مجموعهای از ابزار مفهومی ارائه میدهند و از این طریق ارتباطی استاندارد میان مفاهیم، اهداف، احساسات، بافت و غیره برقرار مینمایند. این کار با این پیش فرض انجام میشود که دانش و فهم مرتبط با آن باید بین اعضای یک جامعه مشترک و برای همگان قابل شناسایی باشد. این ابزار میتواند در ارتباطات روزمره، فعالیتهای جمعی، انجام تغییرات اجتماعی، تحرکهای اجتماعی و نیز در تفاسیر ما از کنشهای اطرافمان مورد استفاده قرار بگیرد.
مدلهای فرهنگی به چه کار میآیند:
از نظر کراننفلد مدل های فرهنگی چارچوب های شناختی ای هستند که در بین اعضای یک جامعه به صورت ضمنی و پیش فرضی مشترکی اند و آنها را در تفسیر و فهم اطلاعات و رویدادها کمک می کنند. اینکه مردم چگونه ویژگی های چند بعدی محیط خود (مانند کنشگر، تعاملات علی- معلولی) را تعبیر می کنند به مفاهیم و دانشی که از قبل فراگرفته اند بستگی دارد. در واقع مدل های فرهنگی طرحوارههایی تصوری هستند که مفهوم سازی های ما را شکل میدهند.
مدلهای فرهنگی به مثابه شناخت توزیع شده و تبیین سوء تفاهمها در ارتباط های روزمره
شکل (۱) نشان می دهد که چگونه اعضای یک گروه ممکن است از یک مدل فرهنگی مولفه های مختلفی را انتخاب کنند. این الگو از شناخت فرهنگی توزیع شده می تواند توجیه گر فهم “مبهم” ما از یکدیگر در تعاملات فرهنگی باشد و ریشه برخی از سوء تفاهم ها را تبیین کند. گفته می شود کسانی که دارای پیش زمینههای فرهنگی یکسانی هستند دارای مدلهای فرهنگی یکسانی هستند ولی با این حال در ارتباط روزمره خود بعضاً دچار سوء تفاهم و عدم درک میشوند.
حال این مسئله در جوامع چند فرهنگی پیچیدهتر است که در آنها افراد مختلف دارای مدل های فرهنگی متفاوتی هستند. در این مواقع، هر فرد بر اساس مدلهای فرهنگیای که مربوط به فرهنگ مادری اوست رفتار میکند. در این مواقع نقصهایی که در ارتباط ایجاد میشود به این دلیل است که افرادی که در این بافتها قرار میگیرند غالباً بر این فرض هستند که همگی دارای یک مدل فرهنگی یکسان می باشند. البته تدوام دراز مدت ارتباط بین گروههای مختلف با پیش زمینههای فرهنگی مختلف غالبا به ظهور یک مدل فرهنگی جدید و آمیخته منجر می شود. (شریفیان،۲۰۱۱).
مدل فرهنگی از خویشاوندی
مقوله های خویشاوندی: مقوله هایی مانند “مادر”، “پدر”، “دایی” “عمو” و… .
طرحواره های خویشاوندی: طرحواره هایی که نرم ها و ارزش های مربوط به خویشاوندی را ماننند قاعده رفتار هر عضو با سایر اعضای خانواده و با توجه به جایگاه او تجسم می بخشد. نمونه این طرحواره می تواند طرحواره احترام به والدین باشد.
استعاره های خویشاوندی: استعاره های مفهومی که در رابطه با خویشان بکار می روند. اعضای خانواده به مثابه مسافران یک کشتی هستند.
حال نکته مهم اینجاست که اگرچه جایگاه این مفهوم سازی ها می تواند افراد باشد، ولی در نهایت آنها میان اعضای گروه “منتشر” می شوند و به طور مداوم مورد بازنگری قرار می گیرند. این بدان معناست که طرحوارهها و مقولهها اهداف تعاملی میان اعضای یک گروه فرهنگی مشخص هستند، و به این ترتیب این مقوله ها و طرحواره ها از شناخت فرهنگی توزیع شده ریشه می گیرند.
مناقشه مدل های فرهنگی، زبان و هژمونی در رمان ۱۹۸۴ جورج اورل:
دیوید کراننفلد: مدلهای فرهنگی مانند همه مفاهیم دارای برچسبهای زبانی هستند. اما باید توجه داشت که کلمات مدلهای فرهنگی نیستند بلکه آنها نمایهای هستند. برای تصمیمگیری درباره معنای یک واژه ما به دانش فرهنگی و کاربردشناختی خود وابسته هستیم. برای نمونه کلمه “برادر” می تواند به برادر خونی، برادر ناتنی، دوست صمیمی، برادر دینی، برادر حزبی و… استفاده شود. و ما در اکثر این مواقع به صورت ناخودآگاه برای فهم هر یک از این معانی از دانش بافتی و فرهنگی خود استفاده می کنیم. به همین دلیل گفته می شود که جورج اورل علی رغم نشان دادن تصویر درستی از کمونیست به لحاظ ماهیتی اشتباه بزرگی را مرتکب شده است. چرا که تفکر بخصوص تفکر فرهنگی بر زبان مقدم است. و با صرف از بین بردن زبان نمی توان مدلهای فرهنگی یک قوم را از بین برد و بر آنها تسلط پیدا کرد.
آنچه که به نظر کراننفلد اورول از آن غافل مانده است نظاممند بودن زبان و شیوههای خاصی است که این نظام را ساختمند می کنند. زبان تغییر می کند، و فشارهای سیاسی میتوانند این تغییر را ایجاد کنند، اما تنها جایی که این تغییر به طریقی معنادار با بافت زبانی متناسب میشود در امتداد کاربرد معنادار آن در گذشته در یک پیوستار قرار میگیرد و به طور گستردهای با تجربههای مشترک در هم تنیده می شود.
بارت بدون اشاره صریح به مدل های فرهنگی بر این باور است وقتی انقلابی رخ میدهد برای اینکه ساختارهای قدرت نظام سابق شکسته شود باید زبان دیگری ساخت، چون زبان نظام سابق، ساختارها فرهنگی و قدرت را با خود به همراه دارد. این همان چیزی است که بارت را برآن میدارد تا بگوید نشانهها بیگناه نیستند.
Reference:
Chilton, Paul.(1988). Orwellian Language and the Media. London: Pluto Press.
D’Andrade, Roy. (2008). A Study of Personal and Cultural Values: American, Japanese, and Vietnamese. New York: Palgrave Macmillan.
D’Andrade, Roy. (1998) . the development of cognitive anthropology.universiy of cambridge
Kronenfeld, D. (2008). Culture, Society, and Cognition: Collective Goals, Values, Action, and Knowledge. Berlin: Mouton de Gruyter.
Kronenfeld, D. (2011). A companion to cognitive anthropology. Berlin: Mouton de Gruyter.
Kronenfeld, D. (2009). Fanti Kinship and the Analysis of Kinship Terminologies. Urbana and Chicago: University of Illinois Press.
Kronenfeld, D. and Kimberly H. (2006). Culture, Cultural Models, and the Division of Labor. Cybernetics and Systems: An International Journal, 36:817-845.
Orwell, George. Nineteen Eighty-Four. London: Penguin Books, 1990.
Sharifian, F.(2011). Language and cultural conceptualization. Amsterdam: John Benjamins.
Strauss, Claudia, and Naomi Quinn. (1997). A Cognitive Theory of Cultural Meaning. Cambridge: Cambridge University Press.