زبانشناسی فرهنگی[۱] یکی از زیرشاخههای علم زبانشناسی شناختی[۲] است که منشاء و ماهیتی چندرشتهای دارد. این علم نوپا به بررسی نقطه تلاقی زبان، فرهنگ و مفهومسازیهای زبانی[۳] میپردازد(پالمر[۴]،۱۹۹۶). پیشتر زبانشناسان فرهنگی در مطالعات خود به رابطه میان زبان و فرهنگ تاکید میکردند ولی امروزه محققان در این رشته غالباً پایههای فرهنگی مفهومسازیهایی را بررسی میکنند که در زبان رمزگذاری میشوند و از طریق صور بلاغی، نظیر استعاره[۵]، در مکالمهها بهکار میروند. تمرکز اصلی زبانشناسی فرهنگی بر مفهومسازیهای زبانی است و دلیل این امر آن است که نطفه این علم از پارامتری در زبانشناسی شناختی شکل گرفته است و طبق آن بین زبان و مفهومسازیهای شناختی برآمده از تجربههای انسان ارتباط نزدیکی وجود دارد.
اصطلاح “زبانشناسی فرهنگی” را اولین بار ر. لنگاکر[۶] ، یکی از پیشگامان زبانشناسی شناختی، بهکار برد. وی این اصطلاح را در مطالعات خود درباره رابطه بین دانش فرهنگی و دستور زبان بهکار میبرد. لنگاکر خاطرنشان میکند که “ظهور زبانشناسی شناختی را میتوان بازگشتی به زبانشناسی فرهنگی دانست. در نظریههای زبانشناسی شناختی، دانش فرهنگی نه تنها منشاء واژگان به حساب میآید، بلکه میتوان آن را اساس شکلگیری دستور زبان نیز در نظر گرفت”(لنگاکر،۱۹۹۴ :۳۱). این درحالیست که در عمل، جریان اصلی زبانشناسان شناختی، سیر تحقیقات خود را بر پایه بررسی رابطه میان زبان و مفهومسازی قرار دادند و در مطالعات خود به نقش فرهنگ در شکلگیری زبان و تاثیر آن بر سطوح مختلف زبانی توجه چندانی نداشتند. این روال تا زمان چاپ کتاب بهسوی نظریه زبانشناسی فرهنگی[۷](۱۹۹۶) نوشته گ. پالمر، زبانشناس و انسانشناس دانشگاه نوادا، لاسوگاس[۸] ادامه داشت. در این کتاب پالمر نشان میدهد که زبانشناسی شناختی را میتوان مستقیماً در مطالعه زبان و فرهنگ بهکار گرفت. نکته اصلی در این طرح پیشنهادی آن است که “زبان نوعی بازی با نمادهای کلامی[۹] است و بر پایه تصویرسازی[۱۰] ذهن قرار دارد”(همان:۳) و این تصویرسازیها خود برساختۀ فرهنگی هستند . استفاده پالمر از اصطلاح “تصویرسازی ذهنی” اگرچه تاکیدی بر نقش قوه بینایی در شکلگیری تجربههای بشری محسوب میشود، اما این اصطلاح بیشتر به ایده کلی مفهومسازی اشاره دارد. پالمر استدلال میکند که ریشه تصویرسازی ذهن انسان در فرهنگ قرار دارد و میتوان تاثیر این تصویرسازیها را بر روایتها، زبان بلاغی، معناشناسی، دستور زبان، گفتمان و حتی بر آواشناسی مورد بررسی قرار داد. این ایده ایجاد رابطهای نزدیک میان سه سنت موجود در زبانشناسی انسانشناختی[۱۱] و زبانشناسی شناختی را میطلبد، که عبارتند از: زبانشناسی بوآسی[۱۲]، معناشناسی قومی[۱۳]، و قومنگاری کلام[۱۴].
نوشتههای مرتبط
سنت زبانشناسی بوآسی که بعد از ف. بوآس، انسانشناس آلمانی- آمریکایی[۱۵]، به این نام خوانده شد، قایل بر وجود ارتباط نزدیک میان زبان، ذهن و فرهنگ است و حتی زبان را منعکسکننده زندگی ذهنی و فرهنگی مردم میداند. بوآس در تحقیقات خود مشاهده کرد که مردم در زبانهای مختلف تجربههای خود را به شیوههای متفاوت طبقهبندی میکنند و این مقولههای زبانی تا حد زیادی بر الگوهای اندیشه سخنگویان آن زبانها تاثیر میگذارند(لوسی[۱۶]،۱۹۹۲).
معناشناسی قومی”مطالعه شیوههای فرهنگهای مختلف در شناسایی و مقولهبندی قلمروهای متفاوت معرفتی، مانند گیاهان، حیوانات و خویشاوندان است”(پالمر،۱۹۹۶ :۱۹). برای نمونه معناشناسان قومی طبقهبندی زبانهای مختلف، مانند زبانهای بومیان استرالیایی را از قلمروهایی مانند گیاهان و خویشاوندی مورد بررسی قرار میدهند و بر پیچیدگی و تفاوت میان آنها تاکید دارند(برای مثال، تونکینسون[۱۷]،۱۹۹۸).
قومنگاری کلام، یا قومنگاری ارتباط، که تا حد زیادی با آثار د. هایم[۱۸](برا ی مثال، ۱۹۷۴) معرفی میشود و بهطور کل معانی و سبکهای متمایز فرهنگی موجود در امر ارتباط را بررسی میکند. تاکید هایمز بیشتر بر نقش بافت فرهنگی- اجتماعی شرکتکنندگان در مکالمه است. وی نشان میدهد که انسانها برای برقراری ارتباط در زندگی اجتماعی، به چیزی بیش از توانش زبانی[۱۹]، که مورد تاکید زبانشناسان چامسکیایی است، نیاز دارند. وی برای اولین بار مفهوم توانش ارتباطی[۲۰] را در زمینه استفاده از هنجارهای “متناسب”[۲۱] با بافتهای اجتماعی- فرهنگی بکار برد.
گفته میشود این سه سنت زبانشناختی-انسانشناختی “علایق مشترکی در رابطه با نقطهنظرات بومیان دارند”(پالمر، ۱۹۹۶: ۲۶). به بیان دیگر، این سه سنت به بسترهای فرهنگی-اجتماعی زبان علاقهمندند. پالمر خاطرنشان میکند که گرچه هریک از این سنتها، به صورت مستقیم یا غیرمستقیم، به شناخت توجه دارند، اما دغدغه اصلی هیچیک از آنها مفهومسازی و جنبههای شناختی زبان و فرهنگ نیست(همان). از نظر پالمر، از دیرباز شکافی در این بخش وجود داشته است که زبانشناسی شناختی توانسته است با تاکید بر رابطه بین زبان، شناخت و مفهومسازی آن را برطرف سازد.
زبانشناسی شناختی از ابزارهای تحلیلی برگرفته از رشته پردامنه علوم شناختی استفاده میکند، برای نمونه، مفهوم “طرحواره”[۲۲] و “مقوله”[۲۳] را میتوان در شمار این ابزار تحلیلی بهحساب آورد. در چند دهه اخیر، این دو مفهوم بهطور گسترده و تحت عنوانهای مختلف در چندین رشته علمی مورد استفاده قرار گرفتهاند، البته هر یک از علوم درک و تعریفهای مخصوص به خود را این دو مفهوم دارد. همانطور که پیشتر نیز اشاره شد، پالمر معتقد است که ارتباط بین زبانشناسی شناختی و زبانشناسی فرهنگی میتواند به دیدگاهی صرفاً شناختی منجر شود. البته با اینکه زبانشناسی شناختی، ابزار تحلیلی خود را از علوم شناختی[۲۴] به عاریت گرفته است ولی غالب منتقدان بر این باورند که این رشته پایهها، بازنمودها و ساختارهای شناختی مستدل و مستحکمی ندارد(برای مثال، پیترز[۲۵]: ۲۰۰۱). علت اصلی این ابهام، وجود تفاسیری متفاوت از اصطلاح “شناختی” است. در واقع، ماهیت “شناختی” بودن زبانشناسی شناختی از تاکید این علم بر مفهومسازیهای شناختی[۲۶] ناشی میشود، و این درحالیست که بررسی تجربی فرایندهای شناختیِ موجود در پردازشهای زبانی، در قلمرو زبانشناسی روانشناختی قرار میگیرد.
در سالهای اخیر، زبانشناسی فرهنگی برای بسط و پرورش چهارچوب نظری خود، به رشتهها و زیرشاخههای علوم مختلفی روی آورده است که از جمله آنها میتوان روانشناسی زبان[۲۷]، زبانشناسی شناختی، انسانشناسی شناختی[۲۸]، روانشناسی شناختی[۲۹]، زبانشناسی اجتماعی[۳۰] و زبانشناسی کاربردی[۳۱] را نام برد. هدف این علم در نهایت دست یافتن به درک یکپارچهای از مفهوم “شناخت” و “فرهنگ” در ارتباط با زبان است، که در اینجا
ما آن را شناخت فرهنگی[۳۲] مینامیم. این چهارچوب بهدنبال ارائه دیدگاهی از “شناخت” است که در سطح فرهنگی و با توجه به مفهوم شناخت فرهنگی مطرح میشود.
شناخت فرهنگی بر چندرشتهای بودن شناختِ جمعی استوار است و در شناسایی یک گروه فرهنگی نقش مهمی را ایفا میکند. اخیراً تعدادی از اندیشمندان شناختی، شناخت را بهعنوان امری جمعی و ورای سطح فردی مورد مطالعه قرار دادهاند(برای مثال، کلارک[۳۳] و چالمرز[۳۴]،۱۹۹۸؛ ساتون[۳۵]، ۲۰۰۵ و ۲۰۰۶؛ ویلسون[۳۶]، ۲۰۰۵). همچنین، محققانی که در حوزه نظامهای انطباقی پیچیده[۳۷] به فعالیت مشغولند بهدنبال تشریح این مهم هستند که چگونه رابطه بین اجزاء، یا عاملها، باعث بروز رفتارهای جمعی یک نظام یا گروه میشود(برای مثال، هولند[۳۸]،۱۹۹۵؛ والدراپ[۳۹]،۱۹۹۲). برخی محققان، مانند هاچینز[۴۰] (۱۹۹۴)، نیز بهدنبال بررسی مفهوم “شناخت توزیعشده”[۴۱] هستند، این عده در تعریف شناخت بر روی عوامل بیرون از ذهن، مانند فناوری و محیط، تمرکز دارند.
در تعریف شناخت فرهنگی باید گفت که این نوع شناخت دربردارنده دانش فرهنگی است و بهنحوی تکوینی[۴۲] در فرایند تعامل میان اعضای یک گروه فرهنگی در طول زمان و مکان شکل میگیرد. شایان ذکر است که در اینجا ویژگی تکوینیافتگیِ شناخت فرهنگی در مفهوم تخصصی آن بهکار میرود(برای نمونه، گولدشتاین[۴۳] ۱۹۹۹)، و به این معناست که شناختی از تعامل بین اجزاء یک نظام(یا اعضای یک گروه) حاصل میشود، چیزی بیش از حاصل جمع اجزاء آن نظام(یا بیش از مجموع شناختهای موجود در ذهن تکتک اعضای یک گروه) خواهد بود. علاوه بر ویژگی تکوینی، نظام شناخت فرهنگی نظامی پویا[۴۴]ست، به این معنا که این شناخت در طول نسلها و نیز در ارتباط با فرهنگهای دیگر به صورت مستمر مورد بازنگری قرار میگیرد.
همچنین باید تاکید کرد که زبان در شناخت فرهنگی نقش مهمی را بازی میکند و در واقع، زبان برای شناخت فرهنگی بهمثابه “مخزن حافظه جمعی”[۴۵] است. شناخت فرهنگی که در مراحل مختلف تاریخ یک جامعه زبانی بسط یافته است در شکلگیری جنبههای مختلف زبان نقش مهمی را ایفا میکند، بهنحوی که میتوان ردپای آن را در کاربردهای زبانی روزمره گویشوران مشاهده کرد. در این مفهوم میتوان زبان را جایگاهی برای حفظ و نگهداری شناخت فرهنگی و به ارتباط گذاشتن شناخت فرهنگی در نظر گرفت. به عبارت دیگر، زبان در قالب مفهومسازیهای فرهنگی-زبانی، نقش خود را هم بهعنوان مخزن حافظه و هم بهعنوان ابزاری منعطف برای انتقال شناخت فرهنگی و مؤلفههای آن ایفا میکند.
منابع
Avruch, Kevin and Zheng Wang 2005 Culture, apology, and international negotiation: The case of the Sino-U.S. ‘spy plane’ crisis. International Negotiation 10: 337-53.
Baker, Mona2006 Translation and Conflict: A Narrative Account. New York and London: Routledge.
Bartlett, Fredrick C. 1932. Remembering. Cambridge: The Cambridge University Press.
Bobrow, Daneil G., and Daniel. A. Norman. 1975. “Some principles of memory schemata.” In Representation and Understanding: Studies in Cognitive Science, edited by Daniel. G. Bobrow, and Allan. M. Collins, 131-149. New York: Academic Press.
Clark, Andy, and David Chalmer. 1998. “The extended mind.” Analysis 58:10-23.
Cohen, Raymond. 1997. Negotiating Across Cultures. Washington DC: U.S. Institute for Peace.
D’Andrade, Roy G. 1995. The Development of Cognitive Anthropology. Cambridge: Cambridge University Press.
D’Andrade, Roy G. and Claudia Strauss, eds. 1992. Human Motives and Cultural Models. Cambridge: Cambridge University Press.
Dirven, Rene, Roslyn M. Frank and Cornelia Ilie (eds.) 2001 Language and Ideology, Vol. 2: Cognitive Descriptive Approaches. Amsterdam and Philadelphia: John Benjamins.
Dirven, Rene, Roslyn Frank and Martin Pütz (eds.) 2003 Cognitive Models in Language and Thought. Berlin and New York: Mouton de Gruyter.
Goldstein, Jeffrey (1999), “Emergence as a Construct: History and Issues”, Emergence: Complexity and Organization 1 (1): 49–۷۲
Hatim, Basil and Ian Mason 1990 Discourse and the Translator. London: Longman.
Hercus, L.A. (1994). A grammar of the Arabana-Wangkangurru language Lake Eyre Basin, South Australia. Pacific Linguistics Series C – 128. Australian National University: Canberra.
Holland, Dorothy C., and Naomi Quinn. eds. 1987. Cultural Models in Language and Thought. Cambridge: Cambridge University Press.
Holland, John H. 1995. Hidden Order: How Adaptation Builds Complexity. Reading, MA: Addison Wesley.
Hutchins, Edwin. 1994. Cognition in the Wild. Cambridge, MA: The MIT Press.
Hymes, Dell. 1974. Foundations in Sociolinguistics: An Ethnographic Approach. Philadelphia: University of Pennsylvania Press.
Johnson, Mark. 1987. The Body in the Mind: The Bodily Basis of Meaning, Imagination, and Reason. Chicago: The University of Chicago Press.
Keesing, Roger M. 1987. “Models, ‘folk’ and ‘cultural’: Paradigms regained.” In Cultural Models in Language and Thought, edited by Dorothy C. Holland, and Naomi Quinn, 369-393. Cambridge: Cambridge University Press.
Lakoff, George, and Mark Johnson. 1980. Metaphors We Live By. Chicago: University of Chicago Press.
Langacker, Ronald W. 1994. “Culture, cognition and grammar.” In Language Contact and Language Conflict, edited by Martin Pütz, 25-53. Amsterdam/Philadelphia: John Benjamins.
Lucy, John A. 1992. Grammatical Categories and Cognition: A Case Study of the Linguistic Relativity Hypothesis. Cambridge: Cambridge University Press.
Malcolm, I.G. & Rochecouste, J. (2000) Event and story schemas in Australian Aboriginal English. English World-Wide, 21(2), 261-289.
Mareschal D, Powell D, Volein A. Basic level category discriminations by 7- and 9-month- olds in an object examination task. Journal of Experimental Child Psychology. 2003; 86:87–۱۰۷.
Minsky, Marvin. 1975. “A framework for representing knowledge.” In The Psychology of Computer Vision, edited by Patrick H. Winston, 211-217. New York: McGraw-Hill.
Palmer, Gary B. 1996. Toward a Theory of Cultural Linguistics. Austin: University of Texas Press.
Palmer, Gary B.. 2003. “Talking about thinking in Tagalog.” Cognitive Linguistics 14, (2,3): 251–۲۸۰.
Sutton, John. 2006. Memory, embodied cognition, and the extended mind. Special issue of Philosophical Psychology 19(3).
Shore, Bradd. 1996. Culture in Mind: Cognition, Culture, and the Problem of Meaning. Oxford: Oxford University Press.
Strauss, Claudia, and Naomi Quinn. 1997. A Cognitive Theory of Cultural Meaning. New York: Cambridge University Press.
[۱] cultural linguistics
[۲] cognitive linguistics
[۳] Linguistic conceptualisation
[۴] G. palmer
[۵] metaphor
[۶] R. Langacker
[۷] Toward a Theory of Cultural Linguistics
[۸]Nevada, Las Vegas
[۹] verbal symbols
[۱۰] imagery
[۱۱] anthropological linguistics
[۱۲] Boasian linguistics
[۱۳] ethnosemantics
[۱۴] ethnography of speaking
[۱۵] F. Boas
[۱۶] J. Lucy
[۱۷] R. Tonkinson
[۱۸] D. Hymes
[۱۹] Linguistic competence
[۲۰] communicative competence
[۲۱] appropriate
[۲۲] schema
[۲۳] category
[۲۴] cognitive science
[۲۵] B. Peeters
[۲۶] cognitive conceptualisation
[۲۷] psycholinguistics
[۲۸]cognitive anthropology
[۲۹] cognitive psychology
[۳۰] sociolinguistics
[۳۱] applied linguistics
[۳۲] cultural cognition
[۳۳] A. Clark
[۳۴] D. Chalmers
[۳۵] J. Sutton
[۳۶] R. Wilson
[۳۷] Complex Adaptive Systems(CAS)
[۳۸] D. Holland
[۳۹] M.Waldrop
[۴۰] E.Hutchins
[۴۱] distributed cognition
[۴۲] emergent
[۴۳] J. Goldstein
[۴۴] dynamic
[۴۵] collective memory bank