در نوشتار قبلی به تفصیل به نحوه ی پیدایش و تکامل جنبش فرمالیسم پرداختیم. گفتیم که فرمالیسم باب جدیدی در نگاه ما به آثار هنری گشود. اصل اساسی نظریه ی فرمالیسم بدین شرح بود: یک اثر هنری تنها در صورتی در زمره ی آثار هنری به شمار می رود که دارای فرم دلالتگر باشد و با نیت قبلی اصلا به قصد نمایش این فرم دلالتگر طراحی شده باشد.
باید یاد آوری کرد که فرمالیسم جنبه ی بازنمودی آثار هنری را از فهرست دلایل کافی و لازم برای اثر هنری بودن حذف نمود. حال آنکه بخش بزرگی از هنر سنتی به بزرگداشت رویدادها و مناسبت ها اختصاص دارد. به بیان دیگر در بخش بزرگی از آثار هنر سنتی هدف صرفا به تصویر کشیدن فرم و صورت ظاهر آثار نیست بلکه این آثار به خاطر داشتن محتوایی که در بسیاری موارد آموزشی نیز هست ساخته و پرداخته میشوند. برخی هنرمندان فرمالیسم در پاسخ به این ایراد مثال نقضی بر این ایراد اقامه میکنند. کلیساها یا مساجدی که سمبل اصلی هنر سنتی هستند علاوه بر داشتن محتوا و هدف بازنمودی، در کمال زیبایی ساخته میشوند و دارای فرم متناسبی هستند. بسیاری از مردم نیز به دیدار کلیساهای فرقه های دیگری میروند که خود با مضامین دینی آنها کوچکترین آشنایی ندارند. به عبارت دیگر یک شیء هنری ممکن است بیش از یک کارکرد داشته باشد. این پاسخ شاید تا حدی پذیرفتنی به نظر برسد چرا که در ساخت بسیاری از آثار هنری، هنرمند در تلاش است محتوای مورد نظرش را با فرم متناسب و زیبا ارائه نماید. به این ترتیب قید لزومٍ داشتن تصمیم قبلی برای ارائه ی فرم دلالتگر زیر سوال میرود چراکه هنرمند از آفرینش هنری صرفا به دنبال ارائه ی فرم نیست بلکه از آن به جهت ارائه ی بهتر محتوای مورد نظرش بهره میبرد. پس قید داشتن قصد قبلی از فهرست قیود فرمالیسم قابل حذف است.
نوشتههای مرتبط
اما داشتن قصد قبلی برای ارائه ی فرم تنها نقطه ی ضعف نظریه ی فرمالیسم نیست. مفهوم “فرم دلالتگر” نیز در بطن خود بسیار ابهام آمیز است.در حقیقت ابهام در کانون نظریه ی فرمالیسم نهفته است. فرمالیسم به هیچ وجه تعریف روشنی از فرم دلالتگر ارائه نمیدهد. چگونه بدون داشتن تعریفی از مولفه ی اصلی نظریه میتوان میزان بهره مندی از فرم دلاتگر یک اثر را ارزیابی کرد. اغلب فرمالیستها در پاسخ به این نقیصه سعی در توجیه نظریه ی فرمالیسم دارند و فرم دلالتگر را فرمی تعریف میکنند که حالتی خاص در ذهن مخاطب برانگیزد. اگر این پاسخ را بپیذیریم روند کار به دور منتطقی گرفتار می آید حال آنکه اکنون این پرسش پیش می آید که این حالت خاص چیست. برخی دیگر از فرمالیستها فرم دلاتگر را فرمی میدانند که دارای تناسب، یکپارچگی ،تعادل، تقارن و تضادهای به جا باشد. حال آنکه بر این توجیه صدها مثال نقض وجود دارد. مثال نقض برجسته ای که میتوان از آن یاد کرد قطعه ی ۴ دقیقه و ۳۳ ثانیه ی جان کیج است. در این قطعه ی هنرمندانه، ۴ دقیقه و ۳۳ ثانیه سکوت برقرار است و تمام صداهای محیط که به طور تصادفی به گوش میرسند متن این قطعه را به وجود می آورند. در چنین قطعه ای چگونه میتوان از داشتن تناسب و تقارن یاد کرد؟ پس چنین نیست که تمام آثار هنری باید دارای فرم دلالتگری باشند. عده ای دیگر از نظریه پردازان فرمالیسم فرم دلالتگر را نسبتی میدانند که میان اجزا ی یک کل برقرار است حال آنکه بسیاری از آثار هنری هیچ اجزایی ندارند.
سومین ایرادی که بر نظریه ی فرمالیسم وارد شده است از همان عدم تعریف فرم دلالتگر ناشی شده است. داشتن فرم را نمیتوان منحصر به آثار هنری دانست. یک معادله ی ریاضی هم میتواند دارای فرم مشخصی باشد و لزوما آثار هنری هم نیست. نظریه ی فرمالیسم در تعیین حدود آثار هنری مانع اغیار نیست. بنابراین فرمالیسم در تدوین شرط لازم و کافی برای خود توفیق چندانی حاصل نکرده است.
از طرف دیگر درست نیست اگر بگوییم بازنمایی هرگز کمترین ارتباطی به شان اثر هنری ندارد. در بسیاری از آثار هنری فرم در خدمت محتوای بازنمودی است.تابع محتوای خود است. در واقع محتوای اثر است که باعث انتخاب گونه ای خاص از فرم میشود.در ادبیات ایم وجه خود را به شکل کاملا برجسته نشان میدهد. هرگز نمیتوان پذیرفت که اشعار شکسپیر تنها به دلیل ارائه ی فرم خود سروده شده اند. غزلیات شکسپیر دارای چنان محتوای قوی عاشقانه ای هستند که هرگز نمیتوان این محتوا را نادیده گرفت.
نظریه ی فرمالیسم در تغییر نگاه جهان غرب به هنر تغییر شگرفی ایجاد نمود. علی رغم نارسایی هایی که در این نظریه به چشم میخورد بازهم نمیتوان از نقش عظیم آن در پیشرفت درک هنری چشم پوشی کرد.