صادقی،لیلا،۱۳۹۲،نشانه شناسی و نقد ادبیات داستانی معاصر (جلد اول)،تهران:نشر سخن،چاپ اول،۴۰۸صفحه بررسی و نقد آثار ابراهیم گلستان و جلال آل احمد
نشانهشناسی ادبی وارد مرحلهی جدیدی از فعالیتهای خود در غرب شده است، حال آنکه در ایران هنوز زمینهای نوپا به شمار میآید. چند دههی اخیر در غرب عرصهای نو برای ظهور نظریهها و رویکردهای مختلفی بوده است که از دو پایگاه مختلف سوسوری و پرسی سرچشمه گرفتهاند.
نوشتههای مرتبط
از یک سو، طرفداران نشانهشناسی (Semiology) فردینان دو سوسور با تکیه بر ماهیت سلبی نشانههای زبان که باعث تمایز نشانهها از یکدیگر است، به گسترش الگوها و راهکارهای تفسیری متن پرداختهاند که از آن میان میتوان به تحلیل گفتمان گرماسی و واسازی دریدایی اشاره کرد.
ساختگرایان در این رویکرد مطالعات خود را از زبان آغاز کردند و سپس به تحلیل نقش اجتماعی ادبیات مشروط به زبان پرداختند. از سوی دیگر، طرفداران نشانهشناسی (Semiotics) پرس (Peirce) به رابطهی میان متن و واقعیت پرداختند و به مطالعهی نشانگی (semiosis) در چارچوب فلسفه، فرهنگ و جامعه توجه نشان دادند؛به طوریکه میتوان گفت «کاربردشناسی» اساس تفکر خود را از الگوی نشانگی پرس الهام میگیرد و ادبیات را تحقق خاص این الگو تعریف میکند.
اما تحولات نشانهشناسی در سالهای اخیر به سمتی حرکت کرده است که امکان کشیدن مرزی قاطع میان این دو رویکرد کمی دشوار مینماید. درواقع، زبان چنان درواقعیت تنیده شده است که نمیتوان میان واقعیت و زبان تفاوت قائل شد و یکی از مباحث مربوط به زبان نیز شامل چگونگی بازنمایی واقعیت در ادبیات است و همچنین چگونگی فعال شدن زبان و چیستی اهداف بازنمایی ادبی. درواقع ادبیات عرصهای برای تلفیق این دو رویکرد نشانهشناختی است، چرا که ادبیات تحت تأثیر عوامل مختلف فرهنگی، اجتماعی و ادبی شکل میگیرد و رویکردهای مختلف نشانهشناسی اعم از فرهنگی، اجتماعی، شناختی، ساختگرا، پساساختگرا و غیره هر یک به نوعی پاسخگوی مطالعهی متون ادبی هستند.
البته به نظر میرسد اتخاذ رویکردی صرفن نشانهشناختی امروزه دیگر چندان مورد تأکید نباشد، چرا که نمیتوان مرز قاطعی میان مطالعات نشانهشناختی با مطالعات اجتماعی، فرهنگی و حوزهی مربوط به شناخت کشید. درواقع، از آنجایی که حوزهی مطالعات نشانهشناختی به فرهنگ، شناخت و اجتماع نیز کشیده شده است، آنچه بیشتر مورد تأکید پژوهشگران قرار میگیرد، انتخاب دیدگاه گفتمانی و نظریهای مناسب برای تحلیل متون ادبی است. درنتیجه آنچه اهمیت دارد، انتخاب نظریه متناسب با متن است. البته به گفتهی پیتر بری (۲۰۰۲) نظریه ممکن است از یک سو ادبیات را پیچیده و عبث جلوه دهد ولی از دیگر سو آن را به بخشی جداییناپذیر از آموختههای هر روزهی بشرتبدیل میکند (Barry, 2002: 1). درواقع، بنا به گفتهی فرانکو مورتی، نظریه را نباید به مثابهی سخن آخر یا آخرین گام پژوهش، بلکه باید همچون ابزاری برای تحلیل متنیا به عبارتی برای درک بهتر مسئله در نظر گرفت (Moretti, 2005: 91).
در ایران، نشانهشناسی خود بحثی نوپا است که نخست از طریق ترجمهی کتابهای نظری مطرح شد و سپس به صورت مشخص و مستقل از سوی «حلقهی نشانهشناسی تهران» در سال۱۳۸۹ در زمینههای مختلفی چون ادبیات، تئاتر، سینما، موسیقی و غیره به شیوهای کاربردی مورد مطالعه قرارگرفت. اما مطالعهی ادبیات با رویکردی نشانهشناختی به صورت جداگانه و مستقل سابقهی چندانی ندارد و رگههای آغازین آن را میتوان در مجموعه مقالات ادبی زبانشناختی (۱۳۷۰) اثر علیمحمد حق شناس، از زبانشناسی به ادبیات (دو جلد: ۱۳۷۱و۱۳۸۱) نوشتهی کوروش صفوی، به سوی زبانشناسی شعر: رهیافتی نقشگرا (۱۳۷۶) اثر مهران مهاجر و محمد نبوی و همچنین نشانهشناسی کاربردی (۱۳۸۲) و مجموعه مقالات نشانهشناسی و ادبیات (۱۳۸۴) نوشتهی فرزان سجودی دنبال کرد. سجودی در کتاب خود در خوانش شعرهای سهراب سپهری، حافظ موسوی، محمد آزرم و برخی دیگر از شاعران معاصر، مباحثی را در باب نشانهشناسی شعر در چارچوب نشانهشناسی لایهای مطرح میکند که از جمله اولین پژوهشهای انجام شده در زمینهی تحلیل آثار ادبی با رویکرد نشانهشناسی بهشمار میرود. همچنین کتاب راهی به نشانه-معناشناسی سیال: با بررسی موردی «ققنوس» نیما (۱۳۸۸) اثر حمیدرضا شعیری و ترانه وفاییبه بررسی شعر «ققنوس»، اثر نیما با نگاهی نشانهشناختی میپردازد. در این اثر، در چارچوب الگوی تنشی گرماس، جریان معناسازی به مثابهی جریانی پویا و سیال بررسی میشود و نشان داده میشود که «ققنوس» چگونه در فرآیندی تنشی، هویت نشانهای خود را متجلی و متحول میکندو در نهایت سبب تولید ارزشهایی آفرینشی، اسطورهای، مرامی و متعالی میگردد.
علاوه بر این، یک همایش در زمینهی نشانهشناسی ادبیات تاکنون برگزار شده وکتابی از ماحصل آن با عنوان نقدنامه(۱۳۹۱) به کوشش حمیدرضا شعیری منتشر شده است که مجموعه مقالات دومین همایش نقد ادبی با رویکرد نشانهشناسی ادبیات به شمار میرود.
اما در زمینهی «نشانهشناسی ادبیات داستانی» بیشتر آثار به صورت تک مقالههایی در مجلات دانشگاهی مختلف و یا پایاننامههایی که در کتابخانههای دانشگاهها محصور ماندهاند، قابل پیگیری هستند. به همین دلیل، ضرورت تألیف و انتشار کتابهایی که به بررسی ادبیات داستانی با رویکرد نشانهشناختی بپردازند و در صدد مطرح کردن مباحث نوین نشانهشناسی به صورت کاربردی در ادبیات داستانی ایران باشند، به منظور خوانش عمیقتر، دقیق و ابزارمند متون داستانی محسوس است.کتاب کنونی که امیدواریم مشوّق و راهگشای کوششهای مشابهی در آینده باشد، شامل مجموعه مقالاتی با رویکردهای مختلف نشانهشناختی و نقادانهی ادبی است که به بررسی آثار دو نویسندهی پیشگام ایرانی، ابراهیم گلستان و جلال آل احمد میپردازد.
۲. نشانهشناسی و ادبیات
نشانهشناسی، از مطالعهی نظامهای نشانهای آغاز شد و امروزه در گسترهی مطالعات متنی و بینامتنی، گفتمانی و بیناگفتمانی، فرهنگی و بینافرهنگی و همچنین شناختی مورد مطالعه قرار میگیرد، به صورتی که همهی نظامهای نشانهای موجود در طبیعت، اجتماع و شناخت را میتوان متعلق به حوزهی نشانهشناسی در نظر گرفت. «نشانهشناسی ادبی» به عنوان شاخهای از علم نشانهها مطرح میشود که دستهای خاص از متون کلامی را مورد مطالعه قرار میدهد. گرچه وظیفهی نشانهشناسی ادبی توصیف مشخصههای متن ادبی یا گفتمان ادبی است، این رشته بر همان اصول و فرایندهای تحلیلیای مبتنی است که به تحلیل گفتمان کلامی میپردازد. ارائهی تعریفی جامع از نشانهشناسی ادبی کاری بس دشوار است، چرا که مشخصههای متن ادبی در فرهنگها و دورههای مختلف و در سبکهای مختلف آنچنان متفاوت است که مانع از قراردادن همهی متون ادبی در یک دسته یا طبقهی خاص میشود و درنتیجه، ارائهی تعریف دربارهی ادبیت متن را غیرممکن میکند، چنانکه گاهی یک متن تاریخی یا مذهبی بعد از دورهای به متن ادبی تبدیل میشود. همچنین، رویکردهای مختلفی در نشانهشناسی متون وجود دارد که سرچشمهی آنها به تفاوت دو نحلهی نخستین نشانهشناسی در دههی ۱۹۹۰ بازمیگردد.
فردینان دو سوسور (۱۸۵۷-۱۹۱۳) بر این باور بودکه زبان، نظامی از نشانهها است و زبان را به قلمرو نشانهشناسی عمومی منتسب میدانست. از سوی دیگر، پرس (۱۸۳۹-۱۹۱۴) به نشانهشناسی کاربردی توجه نشان میداد و به رابطهی میان زبانهای طبیعی و نظام نشانهها میپرداخت. او علاقهمند بود بداند زبان طبیعی بشر چگونه خود را به تفسیر نشانهای میسپارد. نشانه باید امری قراردادی و بدون الزامن مصداق عینی باشد؛ بدین معنی که برای درک مفهوم نشانه، مدلول نباید به یک شیء در دنیای بیرونی ارجاع دهد، بلکه باید براساس توافق به قرارداد تبدیل شده باشد.
برخلاف پرس که بر جنبهی فلسفی و منطقی مطالعهی نشانهها تمرکزکرد و نظریهای عام دربارهی نشانهشناسی ارائه داد که در آن نشانههای زبانی نقش مهم و نه اصلی را برعهده داشتند، سوسور بر نظریهای زبانی تأکید داشت که در آن زبان، نظامی از نشانهها بود و درواقع، زبانشناسی زیرمجموعهی نشانهشناسی تلقی میشد. تفاوت مهم دیگر میان رویکرد سوسور و پرس در نوع نگاه آنها به نشانه بود. پرس، رابطهی مدلول با ارجاع را نیز در شناسایی اجزای نشانه در نظر داشت؛ بدین معنی که نشانه را متشکل از بازنمون، موضوع و تفسیر میدانست، در صورتی که سوسور صرفن دال و مدلول را از اجزای یک نشانه تصور میکرد و میان آنها رابطهی سلبی و ایجابی قائل میشد. همین نکته، خود به تفاوتهای بنیادین دیگری منجر شدکه در آثار پیروان این دو قابل رؤیت است.
چارلز موریس (۱۹۰۱-۱۹۷۲)، از پیروان تفکر پرسی، با مطرح کردن مفهوم «نشانگی» (به معنای کلیت فرایند معناسازی) امکان همحضوری رویکردهای مختلفی را که باعث گسترش نشانهشناسی ادبی میشدند، فراهم کرد. این مفهوم که مورد غفلت نشانهشناسان ساختگرای سوسوری قرار گرفته بود، به عنوان فرایندی تعریف شد که در آن نشانهها در سه بعد نحوی (مطالعهی رابطهی میان نشانهها در نظام نشانهها)، معناشناختی (مطالعهی روابط میان نشانهها و اشیاء مورد دلالت) و کاربردشناختی (مطالعهی رابطهی میان نشانهها و تفسیرگران) شکل میگرفتند. درنتیجه، بررسی متن ادبی از لحاظ نشانگی عبارت بود از بررسی چگونگی ترکیب نظامهای نشانهای از لحاظ بعد نحوی در سطح واجی و روایی با سطح معنایی (عناصر تشکیلدهندهی متن) و سطح کاربردی یا ارتباطی (مخاطب و خطابگر). به طور خلاصه، دو بعد نخست بر مشخصههای ساختاری و صورتهای مفهومی متن تکیه میکردند، درحالیکه بعد سوم بر فرایند دلالت و تحلیل فرایند زایای متون و ارتباط میان متون (Sebeok: 1986: 453-454). انسجام متنی را عوامل نحوی مانند ضمیرها، عناصر ربط، چیدمان جمله و غیره تضمین میکرد و در صورت عدم حضوراین عوامل، انسجام کاربردشناختی وارد عمل میشد. در اینجا بود که نقش فعال خواننده در پر کردن جاهای خالی به منظور معناسازی مطرح شد(Hartmann, 1981: 2). روشهای متفاوتی که هریک بر یکی از این جنبهها تمرکز میکردند، از نظر موریس تکمیلکنندهی یکدیگر بودند.
صورت نخستین نشانهشناسی ادبی در رویکرد صورتگرایانه به ادبیات و به ویژه از سوی صورتگرایان روسی شکل گرفت. نشانهشناسان در این رویکرد بر استقلال زبان شعر و ادبیات از زبان روزمره تأکید داشتند و آن را نوعی نظام خودارجاع تلقی میکردند. بعدها فعالیتهای نشانهشناسی ساختمحور با فرض الگوها و طرحوارههای کلی برای متون ادبی، به نوعی ادامهدهندهی همین نحله بود و ریشه در پژوهشهای همین نشانهشناسان روسیداشت. یکی از تأثیرگذارترین نشانهشناسان روس، رومن یاکوبسن بود که به مبحث شعرشناسی با دو محور جانشینی و همنشینی پرداختو نقش شعری زبان را مورد مطالعه قرار داد. این نگاه به تقسیمبندی انواع ادبی و مفاهیم مربوط به چیستی شعر و ادبیت منجر شد. ویکتور اشلوفسکی (۱۹۲۹)، از دیگر نشانهشناسان نامدار روس، در نظریهی نثر باعث پیشرفت چشمگیری در نظریات مبتنی بر تحلیل داستان کوتاه و رمان شد. او با بررسی ساخت پیرنگ، زمینه را برای پراپ در تحلیل پیرنگ فراهم کرد. ولادیمیر پراپ (۱۸۹۵-۱۹۷۰) رویکردهای ساختاری را برای مطالعات ادبیات عامیانه بهکار برد و یافتههای او در دههی۱۹۵۰پایهی بسیاری از مطالعات ساختگرایانه دربارهی متون ادبی شد. او به تحلیل صوری روایت با عملکردی شبیه به ریاضیات پرداخت. پراپ همچنین در پی ردهشناسی روایتهای ممکن از خلال متون مورد بررسی خود بود و برخی سازهها و الگوهای روایی ممکن برای قصهگویی را ارائه داد.کلود لوی استراوس (۱۹۰۸-۲۰۰۹) در مطالعات مردمشناختی خود، از ساختگرایی سوسوری برای بررسی اسطورهها و آئینها الهام گرفت و آلگرید گرماس (۱۹۱۷-۱۹۹۲) تحت تأثیر افکار فردینان دو سوسور، کلود استراوس، موریس مرلوپونتی و لوئی یلمزلف به نظریهای دست یافت که در آن ساخت روایت را در مقایسه با ساخت زبان مورد مطالعه قرار داد. او در تلاش برای تنظیم دستور روایت، الگوهای اساسی پیرنگ و قابلیتهای ترکیبپذیری آنها را مطرح کرد و در پی تدوین توانش روایت یا زبان ادبیات بود. گرماس برای بررسی متن، بر سطحی از بازنمایی تکیه کرد که در آن کنشها نقشهایی منطقی ایفا میکردند. این کنشها از حیث کاری که انجام میدادند، تعریف و طبقهبندی شدند. این نوع نشانهشناسی گفتمانمحور تلاش بر ردهشناسی تحقیقات روایتشناختی داشت و بیشتر با روایتشناسی، معنیشناسی، منطق و نحو سر و کار داشت.
نشانهشناسی کاربردی براساس نوشتههای پرس شکل گرفت که با ایجاد شکلی نو برای تحقیقات نوین و نیز نظریهای نوین برای چگونگی فهم ادبیات و تحلیل متون ادبی بهکار رفت. علاوه بر این، رویکردهای میانرشتهای مهمی مانند مطالعهی تصویرگونگی، نظریهی اجرا و مطالعات شناختی همه بر پرسش دربارهی دلالت و نشانه تمرکز داشت و راهی نو در فرایند نشانهشناسی متون ادبی بهشمار میرفت. همچنین بخش قابل ملاحظهای از مطالعات نوین به مفاهیم تحلیلی و روشهای پژوهشی پساساختگرایانه اختصاص یافت. مطالعات زبانشناسی ساختگرا به فلسفهی پساساختگرا دربارهی زبان منجر شد. در این رویکرد، نقد نشانهشناختی ادبی فاقد نظاممندی بود و بسیار بازیگوشانه عمل میکرد. از جمله نویسندگان این رویکرد میتوان به ژاک دریدا، تزوتان تودوروف، میخائیل باختین، رولان بارت متأخر، ژولیا کریستوا، مایکل ریفاتر و اومبرتو اکو اشاره کرد. باختین با بررسی آثار داستایوفسکی، رابله و برخی آثار دیگر و ارائهی نظریهی گفتوگو مداری، تأثیر چشمگیری بر مطالعات نشانهشناسی ادبی گذاشت. ژرار ژنت مرزهای روایت و تمایز میان روایت، توصیف و گفتمان و بخشهای مختلف متن را بررسی کرد. تودوروف همچون گرماس به دستوری جهانی برای روایت قائل بود و سه بعد معنایی، نحوی و کلامی برای روایت در نظر گرفت ولی برخلاف گرماس که به نظام معناشناسی روایت پرداخت، تودورف بر نحو روایت، یعنی به توالی گزارهها، تمرکز داشت (سجودی، ۱۳۸۴: ۷۰).
امروزه نشانهشناسی به سمتی دیگر حرکت کرده است و رویکردهایی همچون نشانهشناسی فرهنگی، اجتماعی و شناختی با توجه به دیگر نظامهای نشانهای به بررسی متون ادبی میپردازند. نشانهشناسی ادبی به جای پرداختن به درونمایهها و معنای کلی اثر، بر روشی تمرکز میکند که در آن، معنا بهواسطهی ساختار نشانههای وابسته به یکدیگر، رمزگانها و قراردادها تولید میشود. هماکنون میتوان دو گرایش اصلی در فرانسه را بازشناخت که از رویکردهای رایج در دههی ۱۹۹۰ نشأت گرفتهاند. نخست، رویکردی سوسوری- پرسی است که در آثار گرماس تجلی خاص دارد و به عنوان مکتب پاریس شناخته میشود. این مکتب بیشتر حوزهی معنایی و نحوی متن را مطالعه میکند (پرو و کالینز، ۱۹۸۹). از پیروان این نحله میتوانگرماس متأخر، اریک لاندوفسکی، ژاک فونتانیو برخی دیگر را نام برد. گرماس در کارهای اخیر خود بر ساخت نحو گفتمانی براساس نمودهایی چون فرایندهای زمانی آغازه، طول مدت، پایانه تمرکز میکند. او و فونتانی برای ایجاد روششناسی منسجمی برای ارتباط میان نشانهشناسی و فلسفه و همچنین بازنگری نظریهی نشانهشناسی تلاش میکنند. در این نظریهی جدید آنها دربارهی عوامل کنشی و شناختی مبتنی بر بعد عاطفی مطالعه میکنند.
گرایش دوم مبتنی بر شمار بسیاری از آثاری است که براساس فرایند نشانگی شکلگرفتهاند. بارت در دورهای ساختگرا و در دورهای پساساختگرا به شمار میرفت و در نهایت به طبقهبندی جدیدی از ادبیات نائل شد: ادبیات خواندنی و نوشتنی. او متون خواندنی را ایستا و متون نوشتنی را پویا میدانست. او در اثر پراهمیت خود به نام اس/زد، به تحلیل داستان براساس فرایند نشانگی پرداخت و متون نوشتنی را به دلیل معانی ضمنی و تفسیرهای چندگانه، متونی ادبیتر و حائز اهمیتتر در نظر گرفت. کتاب اس/زد (۱۹۷۰) یکی از آثارپر اهمیت بارت تلقی میشود که باعث شد رویکرد نشانهشناختی سوسوری به سمت نظریهای دربارهی متن، یعنی نشانهشناسی «مخاطب/ خطابگر» و «نشانه/تفسیرگر» حرکت کند. او نشانهشناسی رمزگان را جایگزین نشانهشناسی نشانهها کرد و پنج رمزگان را برشمرد که همه، دالهایی متنی هستند و بعدها این روش او مورد پیروی بسیاری از تحلیلگران متن قرار گرفت.
اومبرتو اکو بر این باور بود که متن زمینهای برای معنا است و نه زنجیرهای از معانی. او نظریهی متن بسته و گشوده را مطرح کرد. به عقیدهی او متن بسته، متنی است که درک بالقوهی خواننده را محدود به تک صدایی و درنتیجه برداشت واحد از اثر میکند، درحالیکه متن گشوده میان ذهن و جامعه و زندگی ارتباط برقرار میکند و تک ساحتی بودن را در متن از میان میبرد. اکو در آثار خود میان نشانهشناسی سوسوری و پرسی گام برداشت و در کتاب نقش خواننده (۱۹۷۹)، تلفیقی از سه حوزهی مختلف نشانهشناسی مورد نظر موریس را ارائه داد. در نظریهی او، خواننده به مثابهی اصل فعال تفسیر در فرایند زایای متن در نظر گرفته شد و مؤلف، یک خوانندهی ممکن فرض شد، خوانندهای دارای مجموعهای از رمزگانهای مشترک با دیگر خوانندگان. رویکرد او توضیحی بر فرایندهای معنایی-کاربردی در متن بود و مدل ارتباطیاش «مخاطب/ پیام/ خطابگر» را شامل میشد. در این مدل، پیام حاوی رمزگانها و زیر-رمزگانهای بسیاری بودکه مؤلف بهواسطهی آنها در متن با مخاطب ارتباط برقرار میکرد(Capozzi, 1997: 111-120).از سوی دیگر، رابرت شولز (Robert Scholes) در آثارش برای خوانش و تفسیر متن بر بعد نحوی یا معنایی روایت تکیه نکرد، بلکه با رویکردی نشانهشناختی مبتنی بر مطالعهی رمزگانها به تحلیل متنپرداخت. او متن ادبی را نظامی بسته و به دور از نیت مؤلف، الزام تاریخی و فرافکنی ارزش و معنا از سوی مخاطب نمیدانست (Scholes, 1982: 15)، بلکه برعکس، متن ادبی را متنی گشوده و متصل به تاریخ، به رمزگانهای فرهنگی، معنایی و ادبی و به دیگر متون در نظر میگرفت. مایکل ریفاتر با تلفیق نظریهی بینامتنیت و نظریهی نشانهشناسی و همچنین با ارائهی تعریفی از درون-متن، نقشی عمده در پیشرفت نظریهی شعری ایفا کرد. او دو گونه خوانش را برشمرد: خوانش اکتشافی که توانش مخاطب در آن دخیل بود و خوانش معطوف به گذشته که خواننده بهواسطهی آن، امکان رمزگشایی ساختاری متن مورد مطالعه را کسب میکرد.
در غرب مطالعات نشانهشناختی بسیاری در حوزهی نشانهشناسی ادبیات داستانی انجام شده است که از آن جمله میتوان به پژوهشهای کلود برمون (Claude Bremond) اشاره کرد که منطق احتمالات در روایت را بررسی کرده است. همچنین میتوان به کتاب سیمور چتمن (Seymour Chatman) به نام داستان و گفتمان: ساختار روایی در داستان و فیلم (۱۹۷۸) اشاره کرد و نیزمطالعات نشانهشناسی شخصیت در اوژنی گرانده، اثر اونوره دوبالزاک از سوی رولان هنن (Roland Le Huenen) و پل پرون (Paul Perron). شلومیث ریمون کنان (Shlomith Rimmon-Kenan) نیز مروری بر ساختارهای روایی داستان انجام داده که نگاهی نو به چگونگی تحلیل تلقی میشود. پل پرون در نشانهشناسی و رمان مدرن، میان نشانههای چندگانهی درون رمانهای کانادایی تمایز قائل شده و دستور روایی براساس نظریهی نشانهشناختی کنشی، شناختی و عاطفی را به نگارش درآورده است. ولادیمیر کریسینوفسکی (Wladimir Krysinski) تلاش کرده است که رمان را بهمثابهی فرایند نشانهای انگیخته شده از لحاظ تاریخی بررسی کند. ترزا لورتی (Teresa de Lauretis) و کاجا سیلورمن (Kaja Silverman) تألیفهای تأثیرگذاری در زمینهی نشانهشناسی و تحلیل متن انجام دادهاند. لورتی الگوهای ساختاری نخستین را مورد تردید قرار داده و بر روابط میان روایتها در ژانرها و چارچوبهای معرفتشناختی تجدید نظر کرده است. سیلورمن با تمرکز بر تحلیل روانکاوانه در نشانهشناسی، نشانهشناسی پساساختگرا را مورد نقد قرار داده و بر تفاوتهای جنسیتی و محتویات آن (دلالت، گفتمان، فردیت) و نیز بر شرح نشانهشناختی آن تأکید کرده است. این مطالعات، نشانهشناسی ادبی را به سوی نشانهشناسی اجتماعی و مطالعات فرهنگی سوق داده است(Silverman, 1983: viii). برتراند گرواس (Bertrand Gervais) بر کنش خواندن تأکید کرده و مشخصههای ساختاری شبکهی مفهومی کنشها، دریافت آنها از دیدگاه نشانهشناختی، منطق کنشها و علوم شناختی را مشخص کرده است. او با در نظر گرفتن سطح خوانش شناختی باعث رهایی مطالعات نشانهشناختی از تحلیلهای ساختگرایانه و پساساختگرایانه شد. جولیو پینتو (Julio C.M. Pinto) نیز در پیروی از رویکرد پرس، برای مطالعهی زمان، رویکردی معنایی-نشانهای اتخاذ کرده و بدین وسیله باعث عبور نشانهشناسی از مرحلهی ساختگرایی شده است. او به مطالعهی رفتار خواننده به لحاظ روابط زمانی و شگردهای خواندن در نظریهی معنایی- نشانهای پرداخته است.
درواقع نشانهشناسی ادبی در دو حوزه، مورد مطالعه قرار گرفته است: نخست در حوزهی نظریهی نشانهشناختی خوانش متن که همان رابطهی نشانهها با دیگر نشانهها (بعد نحوی) یا با اشیاء مورد دلالت (بعد معنایی) تلقی میشود. دوم، مطالعاتی در حوزهی کارکرد میانجی نشانهی ادبی میان صورت نمادین و مادیت جهان که همان رابطهی نشانه با تفسیرگر است (بعد کاربردی)، که مجموع این مطالعات در راستای نشانگی مورد نظر موریس قرار دارند و بیشتر نشانهشناسان امروزه کم و بیش ادامهدهندهی تفکر پرسی هستند.
۳. نشانهشناسی ادبیات داستانی در ایران
مباحت نشانهشناسی ادبیات داستانی در ایران بیشتر در کارگاههای آموزشی، پایاننامهها و مجلات پژوهشی دانشگاهی مطرح شده است، به طوری که رویکردها و نظریههای متفاوتی در پژوهشهای انجام شده دیده میشوند، اعم از بررسیهای ساختگرا، پساساختگرا، شناختی، اجتماعی و غیره. برخی از مقالات منتشر شده در مجلههایی از جمله جستارهای زبانی، نقد ادبی، پژوهشنامه فرهنگستان هنر و غیره با رویکردهای مختلفنشانهشناسی به تألیف درآمدهاند، اما لزوم حضور مجلهای مختص به نشانهشناسی به شدت احساس میشود. همچنین در زمینهی کتابهای تألیف شده در حوزهی نشانهشناسی ادبیات داستانی، با فقر منابع رو به رو هستیم و جز تعدادی انگشتشمار، کتابهای چندانی در دست نیست که از آن جمله میتوان به پستمدرنیزم و نشانهشناسی در ادبیات داستانیاثر حمیدرضا فردوسی (۱۳۷۶)، استعاره و مجاز در داستان اثر محمدرضا اصلانی (۱۳۸۶) و کارکرد گفتمانی سکوت در داستان کوتاه اثر لیلا صادقی (۱۳۹۱) اشاره کرد. اصلانی (۱۳۸۶) به تحلیل بوف کور، سنگ صبور و شازده احتجاب در چارچوب نظریات یاکوبسن پرداخته است. صادقی (۱۳۹۱) با ارائهی ابزاری برای شناسایی سکوت یا جاهای خالی درون متن، به نوعی به نشانهشناسی سکوت یا ناگفتههای درون متن در پنج داستان از پنج نویسندهی مختلف پرداخته و راهی برای تحلیل داستان با استفاده از ابزار سکوت پیشنهاد کرده است.
همچنین میتوان به پایاننامهی سیمیندخت گودرزی (۱۳۸۴) با عنوان «نشانهشناسی زبان بوف کور صادق هدایت» اشاره کرد که البته صرفن مطالعهای توصیفی بر نشانههای ساختاری، استعاری و مجازی و برخی نشانههای دیگر به شمار میرود. همچنین سالومه بحرینیفر (۱۳۸۴) در پایاننامهی خود با عنوان «نشانهشناسی در ادبیات معاصر ایران»٬ به تحلیل واژههای بهکار رفته در داستانهای کوتاه دهههای۳۰-۲۰و به تفسیر واژهها و ترکیب آنها از نظر نشانهشناسی و پیشزمینههای اجتماعی-فرهنگی میپردازد. همچنین پایاننامهی دیگری با عنوان «بررسی روایی داستان «داشآکل»: رویکرد نشانه– معناشناختی» از سوی پروین جهانی (۱۳۸۸) انجام شده که در آن به بررسی ساختهای روایی اثر با بهرهگیری از الگوی مکتب فرانسه پرداخته است.
۴. مقالههای این مجموعه
در این مجموعه تلاش بر آن بوده است تا با رویکردهای مختلف، به تحلیل و بررسی آثار دو نویسندهی پیشگام ایرانی، ابراهیم گلستان (۱۳۰۱- ) و جلال آل احمد (۱۳۰۲-۱۳۴۸) پرداخته شود. البته گفتهها و نتایج حاصله از هر پژوهش، باور مؤلف آن مقاله است و همحضوری این مقالات، به منزلهی تأیید و یا هم عقیده بودن همهی مؤلفان نیست. اما نکتهی قابل تأمل در این مجموعه، محوریت همهی مقالات در دستیابی به چند هدف است: بررسی آثار دو نویسندهی مذکور، اتخاذ رویکردهای روشمند و مبتنی بر نظریه و همچنین، ایجاد فضایی برای نقد متون ادبیات داستانی با رویکردهای مختلف و گشودن عرصهی نقد برای مطرح شدن نظریههای جدید.
مقالههای این مجموعه غالبن دارای رویکرد نشانهشناختی هستند و برخی از آنها با پیروی از مکتب فرانسه و برخی دیگر با رویکردهای رایج دیگر، اعم از شناختی، اجتماعی و غیره، تلاش برای گشودن چشماندازی نو به تحلیل آثار داستانی این نویسندگان داشتهاند. قابل ذکر است که این کتاب در پی برگزاری دو نشست در خانهی هنرمندان با عنوان «نشانهشناسی ادبیات داستانی معاصر» برای بررسی آثار ابراهیم گلستان و جلال آل احمد گردآوری شده و ضرورت انتشار چنین کتابی به چند علت محسوس بود:
نخست اینکه تاکنون کتابی که به بررسی و تحلیل آثار این دو نویسنده به صورت آکادمیک و مستقل و با رویکردهای نوین نظری، به ویژه نشانهشناختی، پرداخته باشد، وجود نداشته است. درواقع، پیش از این بیشتر مطالب منتشر شده یا به صورت یادداشتهای مطبوعاتی، یادمانها و شناختنامهها (برای مثال، ر.ک. تقینژاد، ۱۳۷۹؛ کاموس، ۱۳۸۱، بشیری، ۱۳۹۰) بودهاند یا به صورت تک مقالههای آکادمیک در مجلههای دانشگاهی یا به صورت کتابهایی که به نقد و تفسیر اثر به پشتوانهی ذائقهی شخصی پرداختهاند (ر.ک. دستغیب، ۱۳۹۰؛ شیخرضایی، ۱۳۸۱) و یا تحقیقها و پایاننامههایی که برخی با رویکردهای اجتماعی-تاریخی (ر.ک. سلطانی، ۱۳۸۸) و برخی با رویکردهای توصیفی و سبکشناختی در صدد مطالعهی درونمایهها (ر.ک. پیری، ۱۳۸۸)، شخصیتهاو زبان این آثاربودهاند. برخی از پایاننامهها نیز که با رویکردهای زبانشناختی به سراغ مطالعهی این آثار رفتهاند، با نگاهی توصیفی و نه تحلیلی به بررسی داستان نشستهاند که البته مشخصن بررسی آثار جلال آل احمد بسیار بیشتر از آثار ابراهیم گلستان دغدغهی دانشگاهیان، اهالی قلم و حتا پژوهشگران بوده است. یکی از عمده دلایل این توجه میتواند تبلیغات و جایگاه سیاسی آل احمد بعد از انقلاب سال ۱۳۵۷ در ایران باشد. از جمله مطالعات زبانشناختی بر آثار جلال آل احمد میتوان به پایاننامهی مهرخ غفاریمهر با عنوان «بررسی مقایسهایبوف کور ومدیر مدرسه از دیدگاه نقشگرایی» (۱۳۸۳) اشاره کرد که مشخصن به بررسی تفاوتهای ساختار مبتدا- خبری دو اثر برای نشان دادن تفاوتهای سبکی بین آنهاپرداخته است. همچنین در این راستا میتوان به پایاننامهی رسول حسینزاده با عنوان «تحلیل گفتمانی و متنی داستان مدیر مدرسه» (۱۳۸۳) با استفاده از الگوی هلیدی و هچ اشاره کرد. در این بررسی، داستان از نظر عوامل انسجام متنی و تحلیل گفتمانی در سطح خرد و کلان بررسی شده و نتیجهی حاصله، همانند پایاننامهی قبل، در سطح توصیفی باقی مانده است. پایاننامههای دیگری نیز از این دست میتوان نام برد که غالبن در بند تطبیق اثر داستانی مورد نظر با نظریهی مورد استفاده بودهاند و علیرغم اینکه رویکرد اتخاذ شده زبانشناختی بوده، در حد مطالعهی ساختاری، آماری یا توصیفی محدود مانده و درواقع به مرحلهی کاربردی شدن برای تفسیر اثر راه نیافته است (به عنوان مثال ر.ک. حاجی میرزا، ۱۳۸۱). بررسی آثار ابراهیم گلستان، وضعیتی اندوهبارتر داشته و صرفن در حد ویژهنامهها، یادداشتهای مطبوعاتی و تک مقالههای آکادمیک در مجلات محصور در فضای دانشگاهها باقی مانده است و متأسفانه کتابهایی که به تحلیل و بررسی آثار مختلف او پرداخته باشند، وجود ندارند که البته یکی از علل آن شرایط نابهسامان نقد در ایران و دیگری شرایط نامساعد نشر میتواند باشد.
همچنین از دیگر ضرورتهای انتشار چنین کتابی، پرداختن با نگاهی نو به برخی از آثار کمتر نقد شده و یا نقد نشدهی این دو نویسنده است که از آن جمله میتوان به تحلیل سنگی بر گوری با دو نگاه متفاوت در همین مجلد اشاره کرد. این اثر آل احمد به صورت مستقل تا کنون مورد پژوهش آکادمیک قرار نگرفته بود. مقالهی عابدینی فرد، که همزمان به معرفی حوزهی نوپای مردانگی پژوهی انتقادی در ایران نیز میپردازد، سنگی بر گوری را از دیدگاه نظریات مربوط به مردانگی و همچنین پی آیندهای نازایی مردان برای هویت جنسیتی آنها قرائت میکند. همچنین، شعیری در مقالهی خود در بارهی سنگی بر گوری، از آن خوانشی بر مبنای نظریهی تنشی گرماس به دست میدهد. جالب آنکه هر دو نویسنده، به رغم رویکردهای عمیقن متفاوتشان در خوانش این اثر واحد، از خلال بررسیهای خود به تحلیل جامعهی همعصر نویسنده نیز میپردازند. همچنین شایان ذکر است که میاحی در مقالهی خود دربارهی «به دزدی رفتهها» در همین مجلد در چارچوب نظریات فمینیستی به خوانش داستانی از گلستان پرداخته است، و این درحالی است که تاکنون، هیچ منتقدی نوشتار گلستان را با این رویکرد بررسی نکرده بود. از دیگر مقالههای این مجموعه که با رویکردی نو به خوانش داستان پرداختهاند، میتوان به مقالهی شیررضا در چارچوب نظریهی شعرشناسی شناختی اشاره کرد. همچنین دو مقالهی صادقی دربارهی خروس، آذر ماه آخر پائیز و شکار سایه، هر یک چشماندازی نو بر خوانش آثار گلستان میگشایند، چرا که صادقی، گلستان را مبدع یک ژانر فرعی نو در ادبیات داستانی معرفی میکند و خوانشی نو از آثار او به دست میدهد. به طور کل میتوان گفت که هریک از مقالات این مجلد، به گونهای با نگاهی نو، سخنی نو و یا روشی نو، دریچهای بر چگونگی خوانش ادبیات داستانی این دو نویسنده میگشایند.
در مجموع، دوازده مقاله در این کتاب وجود دارد که شش مقاله در بخش اول به بررسی برخی از آثار ابراهیم گلستان و شش مقالهی دیگر در بخش دوم به بررسی آثارجلال آل احمد میپردازند. این مقالات به ترتیب تاریخ انتشار کتابها قرار گرفتهاند و در سرفصل هر مقاله یکی از جملههای کتاب مورد نظر، به مثابهی دریچهای برای ورود به تحلیل اثر، نقل شده است.
لیلا صادقی
در بخش اول، که به بررسی آثار ابراهیم گلستان اختصاص دارد، نخست در مقالهای به نام «داستانهای به هم متصل: از داستان خوشهای تا داستان کلان»، به قلم نگارندهی این سطور، به اهمیت و جایگاه دو اثر ابراهیم گلستان به نامهای آذر، ماه آخر پائیز (۱۳۲۸) و شکار سایه (۱۳۳۴) پرداخته شده است. در این پژوهش نخست به ژانری به نام داستان دنبالهدار اشاره شده که در غرب از ۱۹۱۴ شکل گرفته و در ایران با آثار ابراهیم گلستان رواج یافته است. این مقاله با مقایسهی دو اثر گلستان به نامهای آذر، ماه آخر پائیز و شکار سایه، به این نتیجه میرسد که گلستان صرفن انتقال دهندهی ژانری ابداعی از غرب به ایران نبوده است، بلکه خود نیز گامی در ابداع نوعی از داستانهای دنبالهدار برداشته است. نگارنده این ابداع را «داستان کلان» مینامد و در مقالهی خود با استفاده از ابزارهای شعرشناسی شناختی و همچنین نظریهی ادغام مفهومی دو زبانشناس معاصر، ژیل فوکونیه و مارک ترنر، توضیح میدهد که این ژانر فرعی چگونه شکل میگیرد و چه نقشی در ارائهی جهان داستانی بزرگتر ایفا میکند. به اعتقاد نگارندهی این مقاله، چیدمان و ساختار داستانهای شکار سایه باعث میشود که عناصر داستانی در یک فضای داستانی با فضای داستانی دیگر ترکیب شوند و در فضای ادغام، فضای داستانی جدیدی به نام داستان کلان را ایجاد کنند که در آن یک استعارهی مفهومی با بازنماییهای متفاوت، داستانهای به ظاهر متفاوتی را میسازد. در این مقاله اشاره میشود که کارکرد داستان کلان، تبدیل ساختار اثر به بخشی از روایت داستانی برای انتقال مضمون اثر است.
الهام میاحی
سپس مقالهی الهام میاحی، با نام «تحلیل “به دزدی رفتهها” با رویکردی در مطالعات فرهنگی»، تمرکز خود را بر بررسی اولین داستان کوتاهی میگذارد که ابراهیم گلستان در ۱۳۲۶ به نگارش درآورده است. البته این داستان در ۱۳۲۸ در مجموعهی داستان آذر، ماه آخر پائیز منتشر شد واین مقاله به مطالعهیاین تک داستان بر مبنای نظریات نقد فمینیستی میپردازد. در این پژوهش دیدگاههای گوناگون نظریات فمینیستی دربارهی ادبیات مطرح میشود و سپس با تقسیمبندی نقد فمینیستی به دو گرایش «زنمحور» و «مردمحور» و با معرفی مؤلفههای هریک از این گرایشها، این نتیجه حاصل میشود که «به دزدی رفتهها» از مؤلفههای نقد فمینیستی زن محور برخوردار است و گلستان به گفتمان غالب مردسالار در ادبیات تن نداده است. به باور میاحی، شخصیت اصلی و محور همهی کنشها و حوادث این داستان را زن میسازد و داستان به تبلور هراس، درد، بدبختی و مظلومیت زن بدل میگردد. در نهایت نگارنده اشاره میکند که آنچه این داستان را از دیگر داستانهای هم عصرش متمایز میسازد، همین نوع نگاهِ هنجارشکن و ضدکلیشهای به زن و مصائب اوست. درواقع، میاحی در پژوهش خود نشان میدهد که گلستان به شیوههای مدرنیستی و فمینیستی میکوشد به ذهن شخصیت زن داستان خود رسوخ کند و درون آشفته، گریزپا، پُرغوغا و هراس پیوستهی او را عینی و ملموس ترسیم نماید. بدین منظور، گلستان از نمادها و نشانههایی مانند ترس از تاریکی، صداهای هراسانگیز باد، عوعوی سگ و وحشت از آمدن دزد برای نشان دادن تنهایی و بیپناهی زن استفاده میکند تا بتواند تصویری از درون ناآرام اوترسیم نماید.
فرزانه شیررضا
در مقالهی بعدی با عنوان «جهان متن دوگانهی “لنگ” با رویکرد شعرشناسی شناختی»، فرزانه شیررضا به بررسی یک تک داستان به نام «لنگ» از مجموعه داستان شکار سایه (۱۳۳۴) میپردازد. به عقیدهی شیررضا مطالعهی ابعاد شناختی داستان«لنگ» برای تحلیل متن بسیار کارآمد است و امکان درکی متفاوت ازاین اثر و همچنینبررسی چگونگی شکلگیری معنا و فرآیندهای معناسازی در روند داستان را فراهم میکند. در این پژوهش، برای تحلیل روایت داستان «لنگ»، با بهرهگیری از ابزارهای شعرشناسی شناختی همچون «نظریهی جهان متن» به بررسی چگونگی شکلگیری جهانهای متن دو شخصیت داستان، حسن و منوچهر، پرداخته میشود و نشان داده میشود که چگونه جهانهای زیرشمول دوگانه در راستای عناصر جهانساز شخصیتی قرار میگیرند و دو جهان متن متفاوت منوچهر و حسن را به دو جهان استعاری متفاوت تبدیل میکنند که نمودهایی از سنت و مدرنیته هستند.
مرتضی معین
در مقالهی چهارم این بخش، مرتضی بابک معین به بررسی یک تک داستان به نام «عشق سالهای سبز» از مجموعه داستان جوی و دیوار و تشنه (۱۳۴۶) در چارچوب نشانهشناسی آلگرید گرماس و اریک لاندوفسکی میپردازد. او با استفاده از چهار نظام معنایی مطرح شده از سوی لاندوفسکی که در ادامهی الگوهای کنشی گرماس قرار دارد، چرخهی کنش روایی این داستان را بررسی میکند. سرانجام به این نتیجه میرسد که نظام برنامهمدار در این داستان که به دلیل عادت شدن کنشها به بیمعنایی منجر میشود، با رسیدن به لحظهای به نام «لحظه بارقه» که همان لحظهی خواست متقابل وصال است، داستان را با معنایی پدیداری مواجه میکند. به باور معین، سوژه یا همان راوی داستان، تجربهی فرّار چنین لحظهای را پشت سر میگذارد، لحظهای که سوژه به ناگاه با معنایی پدیداری مواجه میشود، معنایی که در دم نطفه میبندد. «لحظه بارقه»ای که مرز جدایی «آنچه بوده است» تلقی میشود، از آنچه به مثابهی دریچهای رو به تجربهای تازه گشوده میشود و در این تجربهی حسی- ادراکی که به باور گرماس سوژه از «درون میلرزد»، سوژهی داستان «لحظه بارقهی عشق» را که از پیوند و یکی شدن سوژه و ابژه ناشی میشود، در لحظه پشت سرمیگذارد.
لیلا صادقی
مقالهی بعدی به قلم نگارندهی این سطور، به بررسی داستان بلند خروس اختصاص دارد که در سال ۱۳۴۹ نوشته شده، اما برای اول بار در ۱۳۸۴ منتشر شد. این مقاله با نام «انشقاق اجتماعی در یک متن نوشتنی: رمزگانشناسی خروس»، به بررسی داستان خروس براساس رمزگانهای شکلدهندهی یک متن نوشتنی میپردازد. به باور نگارنده، متن نظامی از نشانهها است و برای تحلیل این نشانهها، نقش فعال خواننده در تفسیر به خوانشهای چندگانه و چندمعنایی اثر منجر میشود، اما از آنجایی که این تکثر یا چندمعنایی نظاممند است، برای درک چگونگی تکثر معنا و تبیین چگونگی خوانش گشودهی این داستان، به بررسی عملکرد پنج رمزگان تشکیلدهندهی متن پرداخته میشود. در این مقاله مشخص میشود که چگونه روایت بهواسطهی بهکارگیری این رمزگانهای پنجگانهی مطرح شده از سوی رولان بارت امکان تفسیر یک متن نوشتنی و امکان تفسیرهای متفاوتی از دوگانههای موجود در این داستان را ایجاد میکند و چگونه رمزگانهای مختلف در راستای بازنمایی انشقاق اجتماعی فعال میشوند. به عبارت دیگر، تکثر معنایی در داستان خروس باعث میشود که در شرایط فرهنگی متفاوت و در دورههای تاریخی متفاوت، خواندن این داستان تفسیرهای متفاوتی را ایجاب کند و رمزگانهای متفاوت تشکیلدهندهی اثر که هیچ یک بر دیگری برتری ندارند، به شکلگیری و معناسازی دالها و نیز تقابلهای دوگانهی متن منجر شوند؛ تقابلهایی که خود نمایانگر دو فکر متفاوت، دو طبقهی اجتماعی، دو شقگی و از همگسستگی اجتماعی میتوانند باشند. درنهایت، نگارنده با تکیه بر عملکرد رمزگانهای موجود، به این نتیجه میرسد که ساختار و مفهوم داستان در تناسب با یکدیگر، همین دوگانگی و دو شقگی را بازنمایی میکنند که در عمل به انهدام هر دو شقه (بز و خروس) یا ساختار اجتماعی و هویتی منجر میشود. درواقع، تقابلهای موجود در داستان همگی نشان دهندهی شکافی در زیرساخت اجتماعی و در نتیجه زیرساخت روانی مردم جامعه میتواند باشد که منجر به بحران میشود: کشتن خروس و تخریب مجسمهی بز و در نتیجه کنش پنهانی فردی ناشناس برای تخریب وجههی حافظان بز در فرجام داستان. نگارنده در این پژوهش نشان میدهد که رمزگانها در این متن به صورت شبکهای به ساخت معنی میانجامند و بیآنکه یکی بر دیگری سلطه یابند، بر یکدیگر اثر متقابل میگذارند. به عقیدهی او هریک از رمزگانها در ساخت بخشی از معنا شرکت میکنند و هیچکدام رمزگان اصلی نیستند، بلکه هر یک به سهم خود به گونهای متن را میسازند.
امیرعلی نجومیان
در مقالهی آخر بخش مربوط به بررسی آثار ابراهیم گلستان، امیرعلی نجومیان در پژوهشی با عنوان «یک داستان از دو چشمانداز: بررسی تطبیقی فیلم و داستان اسرار گنج درهی جنی»، به بررسی نظریهی رمزگان در نشانهشناسی این دو اثر میپردازد و توضیح میدهد که رسانهی سینما و ادبیات هر یک دارای رمزگان ویژه و در عین حال مشترک هستند. از رمزگان ویژهی سینما به تدوین، حرکت دوربین، و نورپردازی و از رمزگان ادبی بر نظام آوایی، آهنگ کلام، تفسیر رویدادها و کنشها اشاره میشود. سرانجام نجومیان براساس فرآیند ترارمزگانگذاری استدلال میکندکه این دو اثر در عین بازنمایی رمزگان ویژهی رسانهی خود، از رمزگان رسانهی دیگر نیز بهره جستهاند و فرآیند دلالتپردازی هر متن به دلالتهای متنِ دیگر بستگی دارد. او همچنین نشان میدهد که روابط میان نشانهها به صورت رابطهی تعاملی و منتشر است و دو متنِ مورد بحث هدف انتقادی خود را بر مناسبات مسئلهدار میان شخصیتهای داستان قرار میدهند. ماحصل پژوهش نجومیان نشان میدهد که دو متن سینمایی و ادبی اسرار گنج درهی جنی از دو چشماندازِ متفاوت یکدیگر را تکمیل میکنند و ابراهیم گلستان در این دو متن برآن بوده است که تحلیلی گفتمانی از تاریخ دورهی ویژهای از ایران را به ثبت برساند.
علی عباسی
در بخش دوم این مجموعه مقالات که به بررسی آثار جلال آل احمد با رویکردی عمدتن نشانهشناختی اختصاص دارد، شش مقاله وجود دارد. نخستین مقاله با عنوان «کارکرد و موقعیتهای روائی در “بچهی مردم”، “گلدستهها و فلک” و “جشن فرخنده”»، به بررسی تک داستانهایی از مجموعه داستانهای سه تار (۱۳۲۷) وپنج داستان (۱۳۵۰) اختصاص دارد. علی عباسی در این مقاله به بررسی ساختار و نظام روائی روایت دراین داستانها در چارچوب نشانهشناسی ساختگرای گرماس میپردازد. عباسی بر این باور است که بین اندیشهی گفتهپرداز و ساختار روائی این روایتها رابطهای مستقیم برقرار است، بدین معنا که اندیشهی گفتهپرداز باعث شکلدهی به ساختار روائی میشود. او نشان میدهد که برخی از آثار جلال آل احمد از پیرنگی منسجم پیروی نمیکنند و البته انتخاب پیرنگ نادرست یکی از عواملی است که باعث فقدان انسجام معنائی و انسجام شکلی برخی از آثار او است. ماحصل پژوهش عباسی نشان میدهد که «بچهی مردم» شکل یک روایت کمینه را دارد که میتوانست وضعیتهای میانی و انتهایی پیرنگ را در خود جای دهد که نداده است. علت این امر سرگشتگی و بیهویتی کنشگر و یا نویسندهی انتزاعی («من دوم» جلال آل احمد) متن است. این سرگردانی سبب میشود که قهرمانان داستان و بالطبع نویسندهی انتزاعی نتوانند راه حلی برای مشکلات پیش آمده ارائه دهند. همچنین عباسی نشان میدهد که نویسنده در «جشن فرخنده» نتوانسته است به خوبی توازن میان بخشهای پیرنگ را برقرار سازد و برخلاف انتظار، طرح اصلی را به حاشیه رانده است.
مرضیه اطهاری
در مقالهی دوم همین مجموعه، مرضیه اطهاری نیک عزم در پژوهشی با عنوان«نشانه- معناشناسی اجتماعی زن زیادی: حضور “دیگری” برای ساخت معنای زندگی “خود”»، به بررسی مجموعه داستان زن زیادی (۱۳۳۱) با رویکرد نشانهشناسی اجتماعی میپردازد. اطهاری بر این باور است که آنچه به مفهوم«من» در شخصیتهای داستانی این مجموعه معنا میدهد، حضور مفهوم «دیگری» است. او نشان میدهد که »دیگری» در این داستانها به شیوههای مختلفی، از جمله شبیهسازی، ایجاد رابطهی تخیلی، سیاستگذاری و در نهایت پذیرش و جدایی امکان حضور دارد. او در نهایت بحث «عادت»را مطرح میکند. در واقع به دلیل تکرار مسائل روزمره، شخصیتهای این داستانها به دنبال معنا میگردند، امادرواقع همهی آنها به گونهای دچار بیمعنایی شدهاند. آنها برای یافتن معنا، باید بهواسطهی محرکی دور تکراری برنامههای روزانه را بشکنند و خود را از دور و تسلسل خارج کنندیا به عبارتی روند عادتها را بگسلند که غالبن نمیتوانند. ماحصل پژوهش اطهاری نشان میدهد که اگر «دیگری» توجه شخصیتها را جلب میکند، فقط نشانهای برای برقراری ارتباط اجتماعی نیست، بلکه بدین واسطه به دنبال ارزش میگرد: بدین معنی که شخصیتهای این داستان برای یافتن «خود» و ارزشهای «خود» به دنبال «دیگری» هستند. درواقع کنشگران این داستانها، «خود» را از نگاه دیگری کشف، تعریف و معنا میکنند؛ زیرا دنیای «من» با دنیای «دیگری» در تقابل قرار میگیرد و این تقابل منجر به شبیهسازی، سازش و یا انطباق میگردد.
صادق رشیدی
مقالهی بعدی، پژوهشی است با عنوان «بررسی عوامل کنشی و شوِشی و فرایند تنشی گفتمان در دو مجلس از نون و القلم»، به قلم صادق رشیدی دربارهی رمان نون و القلم (۱۳۴۰). در این پژوهش که در چارچوب مربع معناشناسی گرماس اولیه در مکتب فرانسه قرار دارد، عوامل کنشی و شوِشی و همچنین مطالعهی فرایند تنشی گفتمان در دو مجلس از داستان نون والقلم بررسی میشود. به باور رشیدی، این رمان که از یک پیشدرآمد، پسدستک و هفت مجلس تشکیل شده، دارای دو شخصیت اصلی است: دو میرزا بنویس که تکههای دوگانه و جدا شدهی نویسندهی داستان هستند. برای تحلیل فراز و نشیب زندگی و حضور این دو شخصیت در داستان، فرایند تنشی گفتمان آنها بررسی میشود و این نتیجه حاصل میشود که میرزا اسدالله، وجدان بیدار و آگاه جامعه است که تلاش میکند با نفی کمیتها و مادیات زندگی به ارزشها و اخلاقیات پایبند باشد و بیش از پیش به سوی بهدست آوردن ارزشهای معنوی و اجتماعی سوق یابد. در مقابل میرزا عبدالزکی ابعاد ارزشی و کیفی زندگی خود را به نفع مادیات و ابعاد کیفی نادیده میگیرد که همهی این رویدادها با وجوه کنشی و شوِشی زنان این دو میرزا بنویس نیز مرتبط است. در نهایت، رشیدی چنین نتیجه میگیرد که میرزا اسدالله به مثابهی تکهای از وجود خود آل احمد، در دنیا و تجربهی زیستهی خود بهدنبال تعالی و معنا بخشیدن به زندگی خود است و لذا همهی عوامل و نشانههایی که ابعاد کمی دارند، مربوط به دنیای پیرامونی او هستند. میرزا اسدالله در فرایند حسی- ادراکی، در واکنش به شرایط اجتماعی و سیاسی حیات خود همواره دچار چالش و تنش است، چراکه نمیخواهد از ابعاد ارزشی و اخلاقیات و آرمانهای خود صرف نظر نماید. بدین منظور، او برای معنا بخشیدن به زندگی خود حتا از اعضای خانوادهی خود نیز مایه میگذارد.
مصطفی عابدینی
دو مقالهی بعدی به بررسی اثری از جلال آل احمد میپردازند که در سال ۱۳۴۲ نوشته شد، ولی پس از مرگ او و علیرغم میل همسرش، سیمین دانشور و از سوی برادرش، شمس آل احمد، در سال ۱۳۶۰ منتشر شد. این اثر به باور برخی منتقدان، یکی از پراهمیتترین خود-زندگینامههای ایرانی است که تا به حال نگاشته شده است. مصطفی عابدینیفرد در مقالهی خود به نام«هژمونی جنسیتی و ناخوشایندیهای آن: مردانگی ابتر و نفی سنت در سنگی بر گوری»، به بررسی روایت سنگی بر گوری در چارچوب نظریهی مردانگی هژمونیک ریوین کانل میپردازد. عابدینیفرد در این پژوهش میکوشد به این پرسش پاسخ دهد که نشان دهد مضمون محوری عقیم بودن، به مثابهی امری جسمی و شخصی، چه ارتباطی با نفی سنّت بهعنوان امری انتزاعی و فراشخصی میتواند داشته باشد.او ضمن معرّفی حوزهی نوپا و روبه رشد مردانگی پژوهی انتقادی، به ویژه با اتکا به مفاهیم «مردانگی هژمونیک» و«سلسلهمراتب جسمی»، استدلال میکند کهسنگی بر گوری روایت جدال راوی آن با مردانگی هژمونیک سنّتی ایرانِ زمانهی آل احمد است. به باور عابدینیفرد، این مردانگی غالب از سویی هویّت مردانهی راوی را آسیبدیده و به لحاظ اجتماعی فاقد اعتبار کافی کرده و از دیگرسو، موجب تعدّی در حق زنانی شده که هریک به سهم خود در زندگی راوی گرانقد بودهاند. ماحصل پژوهشهای عابدینیفرد نشان میدهد که محتوای سنّت یادشده در خصوص جنسیّت را آموزههایی متداول تشکیل میدهند که در مواردی متّکی به قرائتهایی خاصّ از مذهباند. از جملهی این آموزهها عبارتند از مردانگی به مثابهی رجولیّت، مردانگی به مثابهی سلامت و توانایی جسمی، مردانگی به مثابهی نگرش به زن یا «ناموس» همچون مایملکی که حیثیّت اجتماعی مرد را تعریف میکند، مردانگی بهعنوان برخوردار بودن مرد متأهّل از فرزند ذکور تا او را از انگهای اجتماعی برهاند، زنانگی همچون تمکین بیچونوچرا در برابر تمنیّات مردانگی غالب و زنانگی همچون بارورشدگی، چندانکه تندردادنِ زنان نازا به تعدّد زوجات امری طبیعی بنماید. پایبندی به این آموزهها و پیشانگاشتهای غالب در فرهنگ و تحقّق آنها در جامعه، به تعدّی در حقّ عموم زنان و پارهای از مردان میانجامد.
مقالهی دیگری که دربارهی همین اثر آل احمد در این مجلد نوشته شده، با رویکردی نشانهشناختی به بررسی وجه تنشی سنگی بر گوری میپردازد. حمیدرضا شعیری در
حمیدرضا شعیری
این مقاله، با عنوان «تحلیل وجه تنشی گفتمان سنگی بر گوری»، به بررسی جریان تنشیای میپردازد که در همهی ابعاد زندگی سوژه تجلی مییابد، یعنی«بچه نداشتن». به باور شعیری، این «نداشتن»، منبع شکلگیری تنشهایی متفاوت است که مجموعهی این تنشها سبب میگردند تا پای «دیگری» به نظام گفتمانی باز شود. به اعتقاد شعیری، نقصانی که سبب بحران تنشی در گفتمان سنگی بر گوری میگردد، جنسی متفاوت با همهی نقصانهای روایی دارد که معمولن کنشگران با آن مواجه هستند. این نقصان دارای جنسی تاریخی- فرهنگی است که از ناحیهی دو «دیگری» برجسته میگردد: یکی دیگری که بخشی از خود کنشگر است و از خود او نشأت میگیرد؛ و یکی دیگری که وابسته به جامعه و تاریخ و فرهنگ است و همواره تکلیف او را به «خود» یادآوری میکند. از این پژوهش چنین استنباط میشود که از مجموع حضور این دو دیگری، یک فشارهی تنشی شکل میگیرد که کنشگر را در بودن «خود» و در همهی ابعاد هستیشناختی دچار بحران هویتی میسازد. برای خروج از این بحران تنشی، کنشگر با انتخاب مکانی آستانهای که در مرز مکان زندگان و گذشتگان قرار دارد، به گسستی که او را در مقابل یک دیگری تاریخی و فرهنگی قرار میدهد، پایان میدهد. نتیجهی این عبور از گسست بازیابی خود و دستیابی به «من» واحدی است که کنشگر رادر وضعیت ایجابی تسلط بر خود، تثبیت مینماید.
فرزانه کریمیان
در آخرین مقالهی مربوط به بخش بررسی آثار جلال آل احمد و همچنین آخرین مقالهی این مجلد، فرزانه کریمیان در پژوهشی با عنوان «تفکر اجتماعی- سیاسی آل احمد در نفرین زمین» (۱۳۴۶) با رویکردی تاریخی- اجتماعی به بررسی رمان نفرین زمینمیپردازد. به اعتقاد کریمیان این رمان، در تمام فراز و فرودهای خود مجالی است برای نمایاندن زندگی روستایی به هنگام «انقلاب سفید» و اصلاحات اراضی با تمام پرسشها و مسایل تاریخی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی که در آن دوران حاکم بود. این پژوهش به دلیل ارجاعات بینامتنی به آثار مختلف آل احمد، امکانی است برای آشنایی با جهانبینی و نگاه سیاسی- اجتماعی آل احمد در عصر خود که البته از آنجایی که نفرین زمین بر کلیّت و تداوم خط فکری اوتأکید دارد، مورد مطالعاتی کریمیان قرار گرفته است. به باور کریمیان، آل احمد از همان صفحات نخستین رمان ضمن توصیف چارچوب ویژهی تاریخی، اجتماعی و سیاسی دههی چهل و همزمان با طرح اصلاحات ارضی به ترسیم رفتارها، باورها و آداب و رسوم روستاییان میپردازد. او با تبدیل خاطرات خودبه روایتی داستانی از نگرانی درهمریختگی فرهنگ بومی سخن به میان میآورد. ماحصل پژوهش کریمیان نشان میدهد که دغدغهی این رمان نه تنها موقعیت دهقانان و کشاورزان است، بلکه آشفتگی کل نظام و ساختار اجتماعی ایران در آن دوره است.
۵. هدف، ضرورت و اهمیت کتاب
از آنجایی که پرداختن به ادبیات داستانی براساس مباحث نظری و به ویژه نشانهشناسی در ایران سابقهی چندانی نداشته است و همچنین بدان دلیل که بسیاری از پژوهشهای انجام شده به صورت پایاننامههایی محصور در قفسههای کتابخانههای دانشگاه و یا مقالاتی منتشر شده در نشریات دانشگاهی است که برای همگان قابل دسترس نیست، الزام انتشار کتابی با رویکرد عمومن نشانهشناختی برای بررسی آثار ادبیات داستانی احساس میشد. اما از آنجایی که گردآوری مجموعهای دربارهی آثار نویسندگان مختلف، امکان پیگیری روند داستاننویسی یک نویسنده، یک نسل و یک دوره را از مخاطب میگیرد، در این مجموعه مقالات بر آن بودهایم که با انتخاب دو محور پژوهشی، چند هدف را دنبال کنیم:
نخست اینکه راهی برای بررسی نقادانهی آثار ادبیات داستانی به صورت جدی و متمرکز گشوده باشیم و این بررسی را از نویسندگان اولیه، تأثیرگذار و شاخص ادبیات ایران آغاز کردهایم، چراکه برای مطالعهی ادبیات معاصر، الزامن باید ریشههای ادبی شناسایی شوند و از آنجایی که نویسندگانی چون ابراهیم گلستان و جلال آل احمد هر یک بر نحلهای از داستاننویسی پس از خود تأثیرگذار بودهاند، این ضرورت پژوهشی محسوس بود که باید به صورت دقیق این آثار بررسی شوند تا گامی برای شناسایی ادبیات، فرهنگ و اجتماع دورهای خاص از تاریخ ایران باشد. امید است که این گام با گامهای دیگری ادامه یابد و به بررسی آثار دیگر نویسندگان و در نهایت آثار ادبی معاصر بینجامد؛ چراکه لزوم چنین بررسیهایی در جامعهی کنونی ایران به شدت احساس میشود.
دیگر اینکه، ادبیات داستانی معاصر به شدت نیازمند نقد و ابزار نقادانهای است که باعث بالندگیاش باشد و از آنجایی که امروزه صداهایی مبنی برایدهی بومیکردن نظریهها به گوش میرسد، در این کتاب بر آن بودهایم تا نشان دهیم که نظریههایی که جهانی هستند، چگونه میتوانند در خدمت بررسی آثار بومی درآیند، بیآنکه بومی شوند. چرا که نظریههای مختلف علمی، ادبی، نشانهشناختی و غیره، همگی دستاورد فرهنگ بشری به شمار میآیند و نه حاصل تجربیات گروهی خاص در حوزه و قلمرویی خاص.
درنتیجه از جمله دستاوردهای این مجموعه میتوان به ایجاد منابع پژوهشی در خصوص آثار دو نویسندهی مذکور، معرفی و کاربردی شدن نظریههای ادبی و نشانهشناختی در حوزهی ادبیات داستانی و در نهایت شناخت دورهای از تاریخ و فرهنگ خود با زاویهی دید نویسندگان همان دوره از خلال متون ادبیات داستانی آنها و سپس شناخت ریشهها و رگههایی که باعث جان گرفتن ادبیات داستان معاصر ایران میشوند، اشاره کرد.
قابل ذکر است که رسم الخط اعمال شده در این مجموعه به منظور برداشتن گامی کمینه و ناچیز برای رفع نواقص خط فارسی از سوی ویراستار این مجلد اعمال شده و از مؤلفان و نویسندگان هر یک از مقالات برای همکاری و همدلیشان نهایت تشکر را دارم. همچنین از دکتر فرزان سجودی و آقای مصطفی عابدینیفرد برای خواندن این مقدمه و ارائهی پیشنهادهایی در جهت هرچه کاملتر بودن آن سپاسگزارم. در نهایت از خانهی هنرمندان و معاونت پژوهشی آن، دکتر بهمن نامور مطلق کمال تشکر را دارم که امکان برگزاری نشستها و مجموعه مقالاتی در همین زمینه را فراهم آوردندتا راهی باشد به سوی خانهای دیگر.
فهرست مقالات
پیشگفتار: دکتر حمیدرضا شعیری
مقدمه (نشانه شناسی ادبیات داستانی): لیلا صادقی
بخش اول: آثار ابراهیم گلستان
آذر، ماه آخر پائیز (۱۳۲۶) و شکار سایه (۱۳۳۴)
داستانهای به هم متصل: از داستان خوشهای تا داستان کلان، لیلا صادقی
“به دزدی رفتهها” (در: آذر، ماه آخر پائیز)، ۱۳۲۶
تحلیل”به دزدی رفتهها“ با رویکردی در مطالعات فرهنگی، الهام میاحی
“لنگ” (در: شکار سایه) (۱۳۳۴)
جهان متن دوگانهی ”لنگ“ با رویکرد شعرشناسی شناختی، فرزانه شیررضا
“عشق سالهای سبز” (در: جوی و دیوار و تشنه) (۱۳۴۶)
گفتهپردازی در ”عشق سال های سبز“، دکتر مرتضی بابک معین
خروس (۱۳۴۹)
انشقاق اجتماعی در یک متن نوشتنی: رمزگانشناسی خروس، لیلا صادقی
اسرار گنج درهی جنی (۱۳۵۳)
یک داستان از دو چشمانداز: بررسی تطبیقی فیلم و داستان اسرار گنج درهی جنی، دکتر امیرعلی نجومیان
بخش دوم: آثار جلال آل احمد
”بچهی مردم“ (۱۳۲۷)، ”گلدستهها و فلک“ و ”جشن فرخنده“ (۱۳۵۰)
کارکرد و موقعیتهای روائی در ”بچهی مردم“، ”گلدستهها و فلک“ و ”جشن فرخنده“، دکتر علی عباسی
زن زیادی (۱۳۳۱)
نشانه- معناشناسی اجتماعی زن زیادی: حضور ”دیگری“ برای ساخت معنای زندگی ”خود“، دکتر مرضیه اطهاری
نون و القلم (۱۳۴۰)
بررسی عوامل کنشی و شوِشی و فرایند تنشی گفتمان در دو مجلس از نون و القلم، صادق رشیدی
سنگی بر گوری (۱۳۴۲)
هژمونی جنسیتی و ناخوشایندیهای آن: مردانگی ابتر و نفی سنت در سنگی بر گوری، مصطفی عابدینی فرد
تحلیل وجه تنشی گفتمان سنگی بر گوری، دکتر حمیدرضا شعیری
نفرین زمین (۱۳۴۶)
تفکر اجتماعی- سیاسی ال احمد در نفرین زمین، دکتر فرزانه کریمیان
به کوشش و ویراستاری
لیلا صادقی
فهرست منابع
اصلانی، محمدرضا (۱۳۸۶). استعاره و مجاز در داستان (پژوهشی در حوزهی زبانشناسی). تهران: نیلوفر.
بحرینیفر، سالومه (۱۳۸۴). «نشانهشناسی در ادبیات معاصر ایران».[پایاننامه]. دانشگاه آزاد: تهران مرکز. دانشکده هنر و معماری.
پیری، موسی (۱۳۸۸). «بررسی سبک و ساختار درونمایههای آثار داستانی جلال آلاحمد» [پایاننامه].
حاجی میرزا، مژگان (۱۳۸۱). «بررسی زبانشناختی ویژگیهای سبکی اثار جلال آل احمد با توجه به بسامد آماری گونههای هنجارگریزی» [پایاننامه].
حقشناس، علی محمد (۱۳۷۰). مجموعه مقالات ادبی زبانشناختی. تهران: نیلوفر
جلالپژوهی: مجموعه مقالاتی درباره آرا و اندیشههای جلال آلاحمد به قلم گروهی از نویسندگان (۱۳۹۰)، به کوشش محمود بشیری. تهران: خانه کتاب.
جهانی، پروین (۱۳۸۸)«بررسی روایی داستان داشآکل: رویکرد نشانه- معناشناختی». پایاننامه.
دستغیب، عبدالعلی (۱۳۹۰). نقد آثار جلال آلاحمد. تهران: خانه کتاب.
حسین زادهعامر قیطوری، رسول (۱۳۸۳). «تحلیل گفتمانی و متنی داستان مدیر و مدرسه» [پایاننامه].
سجودی، فرزان (۱۳۸۴). نشانهشناسی و ادبیات. تهران: نشر فرهنگ کاوش.
——— (۱۳۸۲). نشانهشناسی کاربردی. تهران: قصه.
سلطانی، فرامرز (۱۳۸۸). ادبیات کارگری ایران در قرن معاصر (رمان و داستان کارگری). تهران: اکنون.
شعیری، حمیدرضا و وفایی، ترانه (۱۳۸۸). راهی به نشانه-معناشناسی سیال: با بررسی موردی «ققنوس» نیما. تهران: علمی فرهنگی
شیخرضایی، حسن (۱۳۸۱). نقد و تحلیل و گزیده داستانهای جلال آلاحمد. تهران: روزگار.
صادقی، لیلا (۱۳۹۱). کارکرد گفتمانی سکوت در داستان کوتاه معاصر. تهران: نقش جهان.
صفوی، کوروش (۱۳۷۱). از زبانشناسی به ادبیات.ج اول: نظم. تهران: نشر مرکز.
—– (۱۳۸۱).از زبانشناسی به ادبیات. ج دوم: شعر. تهران: پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی.
گودرزی، سیمیندخت (۱۳۸۴). «نشانهشناسی زبان بوف کور صادق هدایت». [پایاننامه]. دانشگاه آزاد: واحد تهران مرکز. دانشکده زبانهای خارجی.
فردوسی، حمیدرضا (۱۳۷۶). پستمدرنیزم و نشانهشناسی در ادبیات داستانی. مشهد: سیاوش.
مجموعه سخنرانیها و مقالههای همایش بررسی آثار و اندیشههای جلال آلاحمد در فرهنگسرای خاوران (۱۳۷۹)، بهکوشش مهدی تقینژاد. تهران:روزگار.
نقد نامه. مجموعه مقالات دومین همایش ملی نقد ادبی با رویکرد نشانهشناسی ادبیات. به کوشش حمیدرضا شعیری (۱۳۹۱). دفتر دوم. تهران: خانهی کتاب.
نبوی، محمد و مهاجر، مهران (۱۳۷۶). به سوی زبانشناسی شعر: رهیافتی نقشگرا. تهران: مرکز.
یادمان جلالآلاحمد (۱۳۸۱). به کوشش مهدی کاموس.تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگی، دفتر مطالعات و ادبیات داستانی.
Barry, Peter )2002(. Beginning Theory: An Introduction to Literary andCultural Theory. Manchester: Manchester University Press.
Capozzi, Rocco (1997). Reading Eco. An Anthology. Bloomington, Indianapolis:Indiana University Press
Hartmann, Peter (1981).“The Text as a Linguistic Object”, in: W. D. Stempel (ed.), Contributions to the Linguistics of the Text (Munchen), 9.
Moretti, Franco (2005). Graphs, Maps, Trees. Abstract Models for a Literary History. London: Verso.
Paul Perron & Frank Collins (1989). Paris School Semiotics. Amsterdam and Philadelphia: John Benjamin Publishing.
Propp, Vladimir (1928). Morphology of the Folk Tale. Trans. Laurence Scott (1968). 2nd ed. Austin: University of Texas Press.
Scholes, Robert (1982). Semiotics and Interpretation.New Haven and London : Yale University Press.
Sebeok, Thomas (1981). Encyclopedic Dictionary of Semiotics. 3 vols.
Silverman, Kaja (1983). The Subject of Semiotics. New York: Oxford University Press.
برای خرید کتاب های معرفی شده در انسان شناسی و فرهنگ به این کتابخانه یا سایت مربوط به آن مراجعه کنید
خانه کتاب دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران
تهران، پل گیشا، جنب دانشگاه تربیت مدرس، دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران
۶۱۱۱۷۹۵۲ – ۰۲۱
۰۹۳۸۴۴۳۹۵۷۷
www.ut-book.com