یزدانی، سهراب، ۱۳۸۹، مجاهدان مشروطه، نشر نی، چاپ دوم، ۳۴۱ صفحه
پیشگفتار
نوشتههای مرتبط
انقلاب مشروطیت یکى از بزرگترین رویدادهاى سیاسى در ایران سده بیستم بود. آن جنبش به زندگى حکومتى خودکامه پایان بخشید، شاهى را که با نیروى نظامى بر مجلس تاخته و قانون اساسى را پایمال کرده بود، به زور اسلحه از تخت فرمانروایى برداشت و برجایش حاکم خردسالى را نشاند که بنا بود در چارچوب قانون و بهطور محدود سلطنت کند. همپاى تحولات سیاسى، مشروطیت پیکره جامعه ایران را دگرگون کرد. در میانه خیزاب انقلاب، انسانهایى که به گروههاى حکومتگر وابستگى نداشتند، و در نوشتههاى رسمى زمانه چندان نام و نشانى از آنها نبود، به میدان پیکار سیاسى و اجتماعى میهن خود پا گذاشتند و بر روند رویدادها تأثیر نهادند. این گمنامان جامعه از میان چنین گروههایى مىآمدند: قشرهاى متوسط، پیشهوران و اعضاى اصناف و شاگردان آنها، دکاندارها و کاسبها، کارگران، فرودستان شهرى، زنان، روستاییان، و داوطلبان مسلح ملى که به نام «مجاهد» شناخته مىشدند. مجاهدان بخش ناچیزى از کل جمعیت کشور بودند، اما توانستند تحولى بزرگى در نظام سیاسى پدید بیاورند. آنان مشروطیت بربادرفته را به جامعه بازگرداندند و از این راه، سرنوشت کشور را رقم زدند. این کتاب درباره همین گروه است و مىکوشد سرشت اجتماعى مجاهدان را بکاود و محدوده تأثیر سیاسى و اجتماعى آنان را نشان دهد. درباره شیوه تحقیق و نگرش این نوشته توضیحى کوتاه ضرورى است:
یکم ــ این کتاب، پژوهشى تاریخى است. در این شیوه پژوهش، موضوع بررسى هنگامى مفهوم مىشود که در چارچوب زمانى و مکانى مشخص ــ یا به عبارت دیگر، در محدوده تاریخىاش ــ جاى بگیرد. بنابراین، براى آگاهى از سرگذشت اجتماعى مجاهدان، به بخشى از رویدادهاى دوره مشروطیت نیز اشاره مىشود. اما کوشش بر آن است که تاریخنگارى مجاهدان جنبه روایى نیابد و شرح رویدادها از مرز روشنکردن موضوع پژوهش فراتر نرود.
دوم ــ بخش بزرگى از این بررسى درباره رویدادهاى تبریز و مجاهدان این شهر و سرنوشت آنها است. علت این است که مجاهدان در تبریز به صورت «گونه اجتماعى» مشخصى درآمدند. چنین «گونهاى»، به همان صورت و همان ترکیب، در مناطق دیگر کشور شکل نگرفت. بنابراین مىتوان تبریز را کاملترین صحنه اجتماعى براى بررسى پدیده مجاهدان مشروطه دانست.
سوم ــ فضاى نسبتا وسیعى نیز به لوطیان تبریز اختصاص مىیابد. فرضیهاى که در این نوشته پروردهشده، این است که لوطیان ستون فقرات مجاهدان تبریز را مىساختند. اما درباره خاستگاه اجتماعى، شیوه زندگى، معتقدات، آداب و رسوم، و مشارکت این گروه در زندگى سیاسى جامعه بررسى چندانى صورت نگرفته است. به همین دلیل توصیف این «لایه اجتماعى» ضرورى به نظر آمد.
چهارم ــ یکى از سازمانهاى تأثیرگذار بر مشروطیت ایران، «فرقه اجتماعیون عامیون» بود که روابطى نیز با سازمان قفقازى همت داشت. درباره ماهیت، دیدگاه سیاسى و وابستگى حزبى «سازمان همت» و فرقه اجتماعیون ایران مطالب درست و نادرست با هم آمیختهشده و شناخت تاریخى آن دو سازمان را دشوار ساخته است. در اینجا مىکوشیم نگاه تازهاى بر سازمان همت و اجتماعیون بیندازیم. اما این برداشت نه جامع است، نه مانع. قطعیتى نیز در آن نیست. ابراز نظر دقیق درباره آن دو سازمان نیاز به پژوهشهایى گستردهتر از بررسى کنونى دارد.
پنجم ــ بختیارىها در سرنگونى حکومت استبدادى سهم بسیار داشتند و سپس یکى از نیروهاى ادارهکننده حکومت مشروطه شدند. اما آنان نیرویى ایلى بودند و از نظر ترکیب اجتماعى و انگیزه سیاسى سنخیت چندانى با مجاهدان نداشتند. با وجود این، بختیارىها یکى از ستونهاى نیروى نظامى ملى بودند و بر زندگى سیاسىـ اجتماعى کشور و سرنوشت مجاهدان تأثیر فراوان نهادند. بنابراین به نیروى ایلى بختیارى نیز در خور مقامش توجه مىشود.
ششم ــ مجاهدان نیرویى نظامى بودند که به علت شرکت در جنگ تبریز، و سپس در اردوهاى مشروطهخواه، بر روند مشروطیت تأثیر گذاشتند. این نوشته از جنبههاى نظامى نیروى مجاهد سخن مىگوید. اما مسائل نظامى را به حاشیه مىراند تا جنبههاى اجتماعى مجاهدان محور بررسى باشد.
فصل یکم
تبریز پیش از مشروطیت
آذربایجان به هنگام سلطنت قاجار مهمترین ایالت ایران شمرده مىشد. حکومت این منطقه در زمان سلطنت فتحعلىشاه به ولیعهد واگذار شده بود و این قاعده تا عصر مشروطیت پابرجا مانده بود. مرکز فرمانروایى ولیعهد شهر تبریز بود که، به همین مناسبت، لقب «دارالسلطنه» داشت. ولى نماى شهر نشانگر آن مقام و این عنوان نبود. تبریز زیبایى یا جلوه چشمگیرى نداشت. مخبرالسلطنه در سال ۱۲۹۶ ق. / ۱۲۵۸ ش. به آن شهر پا نهاد و گویى غبار غم بر دلش نشست. او نوشت: «ورود به تبریز ابدا بدان نمىماند که شخص به شهر بزرگى ورود کرده است. کوچهها تنگ، پیچاپیچ؛ مدتى باید بین دو دیوار گلى عبور کرد تا شخصى به مرکز برسد.» چنانکه نوشته جغرافىدان آلمانى، گروته ، حکایت مىکرد، چهره تبریز پس از گذشت سى سال کمابیشهمانگونه مانده بود. وى شهرى دید یکنواخت، بدون بناى دیدنى، با کوچههاى تنگ و تاریک، گاه آکنده از گل و لاى.
اما در میان تار و پود این بافت بدقواره، یکى از بزرگترین شهرهاى ایران دامن گسترده بود. تبریز در ابتداى سده بیستم میلادى، پس از تهران، پرجمعیتترین شهر کشور بود. به برآورد برىیر ۲۰۰ هزار نفر، و به نوشتهبارتولد ۲۴۰ هزار نفر در تبریز مىزیستند. این جمعیت در شانزده کوىاصلى شهر پراکنده بودند. برخى از کوىها جنبه طبقاتى کمابیش مشخصى داشتند. کوى ششگلان مکان زندگى اعیان و بزرگان بود. کوى نوبر تاجرنشین بود. در قرهآقاج و لیلاوا (لیلآباد) پیشهوران و صنعتگران زندگى مىکردند. بیشتر ساکنان هکماوار (حکمآباد) کشاورز یا کارگر مزدبگیر بودند. ولى هیچ محلهاى یکسره مکان زندگى طبقه اجتماعى بهخصوصى نبود. زیرا هنوز محل کار، بهطور کامل، از مکان زندگى جدا نشده بود. بنابراین، در هکماوار، صاحب کارگاه فرشبافى نزدیک کارگاهش و در کنار کارگرانش زندگى مىکرد. افراد خانواده ستارخان، که روزگارشان با پیلهورى و پیشهورى مىگذشت، در امیرخیز هم محلهاى چند بازرگان مشهور بودند. باقرخان بنا ساکن کوى تاجرنشین خیابان بود. دوچى (شتربان) بزرگترین کوى تبریز شمرده مىشد. بسیارى از ساکنان آن با شغلهاى پست و کم درآمد روزگار مىگذراندند. درعینحال، چند تاجر توانگر در این کوى مىزیستند. این ترکیب پیچیده در عصر مشروطه نتیجههایى به بار آورد که در جاى خود بررسى خواهد شد.
اهمیت تبریز تنها به علت انبوهى جمعیتش نبود. این شهر در اقتصاد کشور مرکزى معتبر بهشمار مىرفت. آذربایجان ــ بهعلت موقعیت جغرافیایى خود ــ رابطه اقتصادى گستردهاى با روسیه و عثمانى داشت و از طریق این دو کشور به بازارهاى اروپایى راه مىیافت. نبض بازرگانى آذربایجان در تبریز مىزد. دو راه تجارى عمده کشور ــ یکى شمالى و دیگرى غربى ــ در این شهر به هم مىپیوستند. همینطور تبریز واسطه دادوستد بازرگانى بین آسیاى میانه و اروپا بود.
تبریز در گذر زمان چندبار از رونق اقتصادى برخوردار گشته بود. در اوایل سده نوزدهم، که ایران به دایره تجارت جهانى کشیده شد، تبریز یک بار دیگر در جاده پیشرفت اقتصادى پا گذاشت. ابتدا انگلستان صنعتى بر بازار شهر چیرگى یافت. از راه طرابوزانـ تبریز کالاهاى انگلیسى به کشور مىآمد و ابریشم خام به اروپا فرستاده مىشد. در همان زمان از راه جلفاـ تبریز کالاهاى روسى به بازارهاى ایران مىرسید و محمولههاى تجارى، بهویژه کالاهاى ساخت انگلیس، به روسیه صادر مىشد. درنتیجه این دادوستدها، بازرگانى تبریز رو به شکوفایى گذاشت که بىوقفه تا سال ۱۲۵۲ ق./ ۱۲۱۵ ش. ادامه یافت. سپس در سال ۱۲۵۳ ق./ ۱۲۱۶ ش. بحرانى بزرگ روى داد و بازار شهر را فلج کرد. آن بحران هم نتیجه سودجویى بازرگانان ایرانى و هم پیامد فرایندى بینالمللى بود. بازرگانان تبریز از نظام اعتبارى بهره گرفته و بازار را با انبوه کالاهایى انباشته بودند که به اندازه کافى خریدار نداشتند. درعینحال، بحران مالى بینالمللى که در سال ۱۸۳۷ م./ ۱۲۵۳ ق. رخ داد، بر تجارت ایران لطمه شدیدى زد و بازرگانان ایرانى را به شرکتهاى مستقر در اسلامبول بدهکار کرد. درنتیجه، بازرگانان تبریز اعتبار خارجى و بازار داخلى خود را از دست دادند. تعدادى از آنها ورشکست شدند. تبریز دیگرموقعیت بىهمتا و رونق پیشین خود را باز نیافت.
در نیمه دوم سده نوزدهم اقتصاد تبریز همچنان تنزل کرد. برخى از تحولات برون مرزى نیز به زیان این شهر تمام شد. چنان که با گشایش آبراه سوئز (در سال ۱۸۶۹ م./ ۱۲۸۶ ق./ ۱۲۴۸ ش.) فعالیت بازرگانى انگلستان و دیگر کشورهاى اروپایى در جنوب ایران تمرکز یافت و راه طرابوزانـ تبریز اهمیت پیشین خود را از دست داد. موقعیت ترانزیتى تبریز ــ بین اروپا و آسیاى میانه ــ نیز درنتیجه چیرگى روسیه بر این منطقه از بین رفت. تأسیس راهآهن قفقاز بر رونق بازار رشت افزود. در سال ۱۳۰۰ ق./ ۱۲۶۳ ش. دولت روسیه راه عبور کالا از قفقاز را به روى اروپاییان و ایرانیان بست. این کار ضربه سنگینى به بازرگانى تبریز زد. روسیه، رفتهرفته، جاى انگلستان صنعتى را در بازرگانى خارجى تبریز مىگرفت. اما آهنگ این جابهجایى کند بود. روسیه، که نسبت به کشورهاى پیشرفته سرمایهدارى اقتصادى عقب مانده داشت، تا اواخر سده نوزدهم نتوانست از موقعیت انحصارى خود سود ببرد و بر حجم صادراتش به تبریز، به گونهاى چشمگیر، بیفزاید.
تحولات یادشده بر تجارت تبریز لطمه مىزدند. اما درباره دامنه فعالیت اقتصادى این شهر به خطا نرویم. تنزل اقتصادى تبریز امرى نسبى بود و هنگامى معنا مىیافت که با پیشرفت چند شهر دیگر کشور سنجیده مىشد. وگرنه تبریز همچنان یکى از شهرهاى معتبر بازرگانى ایران باقى ماند. به این نکته هم توجه کنیم که هرچند جایگاه تبریز در مجموعه بازرگانى خارجى کشور بهطور نسبى پایین آمد، اما چون حجم بازرگانى خارجى ایران نسبت به نیمه نخست سده نوزدهم چند برابر شد، سهم تبریز در آن میان افزایش قابل ملاحظهاى یافت. راه تبریزـ ارزرومـ طرابوزان، که به اسلامبول و دریاى سیاه مىپیوست، همچنان یکى از راههاى اصلى تجارت کشور بود. در سال ۱۳۲۳ ق./ ۱۲۸۴ ش.، در آستانه مشروطیت، ۲۵ درصد واردات کشور به تبریز مىآمد و ۱۵ درصد صادرات از این شهر راهى خارج مىشد. بازارهاى شهر پر رفت و آمد و پرتکاپو بودند. به نوشته گروته، جنبوجوش این بازار در خاورزمین کم مانند بود. سراهاى نوساز تجارى از میان بافت کهن شهر سر برمىآوردند. مجیدالملک بازار جدیدى در کوى ششگلان بنا کرد، «خیابان بزرگى [ با] دویست باب دکان تحتانى و فوقانى به طرز فرنگستان، در دو طرف اغلب مغازه.» در چند کوى مرفه شهر، خیابانها سنگفرش مىشدند. جلوههایى از پیشرفت فنى فرنگ در شهر به چشم مىخورد. تبریز به خطوط تلگراف بینالمللى و داخلى پیوسته بود. چراغ برق چند خیابان و خانه را روشن مىکرد. در برخى از خانهها و مغازهها تلفن نصب شده بود.
همراه با گسترش دایره تجارت، طبقه بازرگان بهطور مشخص شکل مىگرفت. بنا بر یک برآورد، در حدود صد بازرگان بزرگ در تبریز فعالیت تجارى داشتند و با شرکتهاى بیگانه دادوستد مىکردند. شمار تاجران متوسط بیش از اینها بود. اما بازرگانان، چه بزرگ چه متوسط، در چارچوب اقتصادى وابسته فعالیت مىکردند. آنها واردکننده کالاهاى خارجى ــ مانند قند و شکر، پارچه، نفت و چاى ــ بودند و صادرکننده مواد خام کشاورزى ــ بهطور عمده تریاک و توتون ــ همینطور خشکبار و قالى. حاج زینالعابدین مراغهاى درباره وابستگى اقتصاد تبریز چنین نوشت: «در این شهر تجارت عمدهاى هست و مردم هم به تجارت مایلند. ولى چه سود که همه امتعه خارجه است. از امتعه داخلیه نشانى دیده نمى[ شود] مگر در بعضى جاهاى گوشه و کنار.»
بازرگانان ایرانى تا سال ۱۲۵۳ ق./ ۱۲۱۶ ش. بازار تبریز را در دست خود داشتند. اما به دنبال بحران اقتصادى، که شرحش آمد، بازرگانان بیگانه به این بازار گام نهادند. ابتدا شرکت یونانى رالى ، که مرکزش در اسلامبول بود،شعبهاى در تبریز گشود و بهسرعت بر دامنه فعالیت خود افزود. سپس چند شرکت خارجى دیگر به تبریز راه یافتند. کوشش ایرانیان براى ایجاداتحادیهى بازرگانى به شکست انجامید. از حدود سال ۱۲۸۷ ق./ ۱۲۴۹ ش. سرمایه خارجى در ایران به کار افتاد و بخشى از آن متوجه تولید قالى شد. بین سالهاى ۱۳۲۴ـ۱۲۸۷ ق./ ۱۲۸۵ـ۱۲۴۹ ش. صادرات قالى از آذربایجان به خارج کشور بیش از ۱۲ برابر شد. تبریز یکى از مراکز قالىبافى کشور بود. در سال ۱۳۲۵ ق./ ۱۲۸۶ ش. ۱۰۰ کارگاه و ۱۲۰۰ دار قالى در تبریز وجود داشت. کمپانىهاى خارجى ــ مانند زیگلر ، استیونس ، و هاتس ــ کارگاههاى اختصاصى خود را در این شهر برپا کرده بودند. یکى از اتباع روسیه کارگاهى در کوى نوبر به راه انداخته بود که ۶۰۰ بافنده در آن کار مىکردند. کارگاهى دیگر از نیروى کار ۲۰۰۰ بافنده بهرهمند مىشد. در این کارگاهها پسربچهها کار مىکردند. سطح دستمزد آنچنان پایین بود که صاحبان کارگاهها، مانند همکارانشان در سراسر کشور، ترجیح مىدادند از نیروى کار انسانى بهره بگیرند و نیازى نمىدیدند که در کارگاهها از ماشین استفاده کنند.
صنعت قالىبافى در انحصار بیگانگان نبود. بازرگانان تبریزى نیز در آن عرصه فعالیت مىکردند در برخى از کوىها ــ مانند هکماوار ــ کارگاههاى نسبتا بزرگ با سرمایه آنان به راه افتاده بود. تولید فرش در روستاها تقریبا بهطور کامل زیر نظر بازرگانان ایرانى صورت مىگرفت. اما این تولیدکنندگان و بازرگانان تابع نوسانهاى بازار برون مرزى بودند. در سال ۱۳۲۰ ق./ ۱۲۸۱ ش.، که تقاضاى بینالمللى براى فرش ایران پایین آمد، قالىهاى صادراتى بازرگانان تبریزى در اسلامبول فروش نرفت. نتیجه آنکه چند تاجر متوسط سرمایهشان را از دست دادند.
برای خرید کتاب های معرفی شده در انسان شناسی و فرهنگ به این کتابخانه یا سایت مربوط به آن مراجعه کنید
خانه کتاب دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران
تهران، پل گیشا، جنب دانشگاه تربیت مدرس، دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران
۶۱۱۱۷۹۵۲ – ۰۲۱
۰۹۳۸۴۴۳۹۵۷۷
www.ut-book.com