بیضائی، بهرام. پرده نئی[فیلمنامه]، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، چاپ ششم:۱۳۹۲
«مسئله بزرگ امروز خاور، مسئله هویت یا مسئله به خود آمدن است. «خود» نیز چیزی ثابت و مشخص نیست بلکه باید آن را جست و حتی باید آن را از نو آفرید. ملّتهای خاور، در رویارویی با باختر، با مدرنیته و با اندیشهها و مکاتبی که نو به نو در باختر آفریده میشوند به رقم آنکه در آغاز هم از آنها خوشش بیاید به زودی متزلزل میشود. چون هر چیز نوینی، بیگانه هم هست و هر نوئی میتواند دو جنبش گوناگون و متضاد در انسان ایجاد کند. وقتی یک ملّتی سِتَرون است در برخورد با هر چیزی نوئی بیشتر متوجه عقیم بودن خود میشود و با درک این ضعف و عجز، فوری به آنچه بوده است بر میگردد یا محکم به آنچه در دستش هست میچسبد و در آن تعصب میورزد. ولی هنگامی ملّت آفریننده و زاینده هست، در برخورد با نوها انگیخته به نوآفرینی میشود و از برخورد با هر چیز نوئی خوشش میآید، چون نیروی آفرینندگی خودش تحریک میگردد. هر چیز نوئی با سراسر وجود ما کار دارد و تنها به تغییر ظواهر بس نمیکند. اندیشه هنوز [در] سطح خود آگاهیست. تغییر اندیشه باید به روان و ناخودآگاهی فرو بریزد. روان ما تنها سطح اندیشهها و مسائل روز نیست بلکه لایههای گوناگون تاریخ و پیش از تاریخ را هم در خود دارد و توحّش هزاران سال پیش نیز میتواند در یک آن وارد آستانه خودآگاهی شود. این است که دیده میشود یک ملّت در اوج مدنیّت ناگهان به قعر دوره توحّش باز میگردد. بسیاری از چیزها که در تاریخ نانوشته مانده، در روان ما، ناخودآگاه هست. انسان، مجموعه شگفتانگیزی از سدهها تحولات فرهنگی وفلسفی و دینی و هنریاش است ولی مانند قشرهای زمین شناسی، این لایهها در اثر زمان جابهجا شده است.
نوشتههای مرتبط
مثلاً در اثر این جابهجایی لایههای روان، ممکن است که ناگهان ما به کوروش نزدیکتر بشویم تا به رضا شاه. اینست که مسئله مدرنیته همیشه با مسئله خود و تحوّل خود و این طیف غنی خود و جابهجا شدن لایههای آن و یا سنگ شدن در یک لایه از خود، کار دارد. ملّت ایران، وارونه بسیاری از ملل خاور، پیشینههای گوناگون جدا از هم در درونش حاضر دارد. هم خودآگاهی اسلامیش را دارد، هم آمیزهای از فرهنگ ایران و اسلام را دارد، هم رنگ و بویی از الهیّات زرتشتی دارد و هم فرهنگ اصیل ایرانیش را که به زمانها پیش از زرتشت باز میگردد و با آنکه از آنها بیخبر و یا حتّی منکر آنها هم باشد. همه، آماده بسیج شدن هستند. این است که برخورد با هر چیز نوئی، این لایهها را به تفاوت بر میانگیزد یا میپوشاند. خود، یک چیزی نیست که انسان بتواند نو را به آن اِماله کند، بلکه انسان وجودیست که باید نو را در خود بپذیرد و هم خود را در این پذیرفتن تغییر بدهد و هم آنچه را هم که میپذیرد تغییر بدهد. انسان، هر چیز نوئی را میپذیرد، وقتی خودش آن را تغییر بدهد. ما چیزی را پذیرفتهایم که جویدهایم و گواریدهایم و مقداری از آن را جذب کردهایم و مقداری از آن را هم دفع کردهایم. دیده میشود که نو با مسئله خود، در این گسترهاش رابطه تنگاتنگ دارد. این خود است که امکانات و وسعتپذیرایی را مشخص میسازد.
برای مطالعه ادامه مطلب به لینک زیر مراجعه فرمایید: فیلمنامه پرده نئی اثر بهرام بیضائی