کیمیاگر، پائولو کوئیلو، ترجمه دلآرا قهرمان، نشر فرزان، چاپ سی و هشتم ۱۳۹۱
کیمیاگر رمانی کوتاه است که به دلیل رمز و راز موجود در آن با اقبال بالائی روبرو میگردد. آشنایی نویسنده با داستانهای عرفانی مشرق زمین نیز در این میان مزید بر علّت گشت.
نوشتههای مرتبط
کیمیاگر کتابیست که جوانههای انسانی را در ابتدای راه زندگی، درست در همان اوائل نوجوانی، دچار خروش و وجد مینماید. به سادگی آنان را تحت تأثیر قرار میدهد و بسیار دیده میشود که نوجوانی، سالهای پیش روی زندگیاش را بر همان اساس بنویسد.
از نظر روانشناسی انسان در دو مرحله زمانی از سن خود، پیشنویسی از سرنوشتش را ناخودآگاه یادداشت برداری میکند.
«در ۵ تا ۷ سالگی، فرزندان من و شما پیشنویس زندگیشان را مینویسند و در حقیقت نمایشنامه زندگی خودشان را به رشته تحریر در میآورند و با وجود اینکه این مسئله که در ارتباط با خودشان ناشناخته و ناآگاه است، امروزه میدانیم که بر مبناء آن عمل خواهند کرد. نوجوانانی که در این ایّام(۱۳ تا ۱۹ سالگی) خودشان را پیدا میکنند و با وجود و واقعیّت و حقیقت خودشان آشنا میشوند خوشبختانه، تجدید نظر اساسی و بنیادی در این پیشنویس دوران کودکی خواهند کرد و بنابراین به دنبال هدفها یا پذیرش نقشهائی نخواهند رفت که در ۵ تا ۷ سالگی برای خودشان مجسّم و مصوّر کرده بودند. این تجدید نظر مخصوصاً در دوران نوجوانی(۱۳ تا ۱۹ سالگی) اهمیّت ویژهائی دارد. زیرا از یک طرف، تصوّرات و تخیّلات کاملاً غیرواقعبینانه کودکی را به دور میریزد و کنار میگذارد و از جانب دیگر، به آنها این فرصت و امکان را میدهد که هم اکنون با قابلیّت انعطافی که پیدا کردهاند انتخابهای بعدی و مناسبی را در دوران بعدی زندگی داشته باشند.
به بیان دیگر، اگر فرزند من و شما در حدود ۵ تا ۷ سالگی که نمایشنامه زندگیاش را مینویسد، در ایام نوجوانی و جوانی فرصت تجدید نظر در آن را پیدا نکند، متأسفانه برای همه عمر، آنگونه زندگی و راه و روش، اصل و اساس خواهد بود. نظام باورها و اعتقادات خودش را نگاه میدارد. فلسفه و جهانبینی کودکانه خودش را برای همه عمر به کار میگیرد. اعتماد و اطمینان را در حد و سطحی که باید نسبت به خود و دیگران داشته باشد نخواهد داشت. با اضطراب و احساس گناه و تقصیر و پشیمانی و پریشانی و دودلی زندگی خواهد کرد. در حالیکه اگر در دوران نوجوانی، خودش را پیدا کند و با وجود و شخصیّت خودش آشنا شود، در این زمینه تجدید نظرهای اساسی خواهد کرد. بنابراین آماده میشود که با گذشت زمان و با توجه به شرایط و موقعیّت و روابطی که دارد، راههای دیگری را برگزیند.» [هلاکوئی فرهنگ، پرورش تعلیم و تربیت کودکان و نوجوانان، ۱۳ تا ۱۹ سالگی]
در جوامع پیشرفته و مدرن جهان، امروزه کاملاً به این امور واقفند و بر همین مبنا، دادهها و چشمههای زلالی را در اختیار آینده سازان اجتماع خویش قرار میدهند تا مبادا کودکی در این پیشنویس زندگی، خود را قربانی یا قهرمانی فداکار و ایثارگر یا افسردهای شکست خورده یا عاشقی گریان یا فیلسوفی وهماندیش یا عارفی منزوی نیانگارد و ننویسد.
هر چند این پیشنویس با الگو برداری و تأثیر پذیرفتن از خانواده و محیط زندگی روانی و اجتماعی کودک انسانی نگاشته میشود اما کتابهائی با محتویاتی شبیه به داستان کیمیاگر نیز از این نیرو برخوردارند که، حداقل اندکی از جهانبینی نوجوانان را بنا نهند یا دگرگون کنند یا قلقلک دهند.
چنین آثاری با تعریف از ماهیت زندگی و آنچه نویسندهاش آنرا واقعیت هستی در جهان معرفی میکند اگر نه تمام جهانبینی فرد را تحت تأثیر قرار دهد ولی میتواند زمانی از عمرش را به سرگردانی بکشاند.
آیا نوجوان باید زندگیاش را مکتوب بپندارد و در گرداب فاتالیسم غرق شود و جبر را مزیّت زندگی بداند. یا باید جستجو و جویندگی را تقدّس بخشد و به دنبال بهرهبرداری از نیروهای فکریاش در راستای کشف واقعیّت جهان و هستی خویش برآید.
«در دوران ۱۳ تا ۱۹ سالگی(نوجوانی و سپس جوانی)، در زمینههای مختلف فرزندان من و شما، باید با واقعیّات، یعنی آنچه که هست، آشنا شده، حقایق یا حقیقت آنچه که باید باشد را پیدا کند و آماده باشد که جهان واقعیّت را در بسیاری از موارد آنگونه که هست بفهمد و بپذیرد. و در مواردی که باید واقعیّات را دگرگون کرد و به جهان بهتر و یا حقیقی رسید، در این مسیر و زمینه قدم بردارد. به همین جهت است که در جنبههای مختلف زندگی باید این آگاهی و شناخت را درباره خودش و در ارتباط با دیگران پیدا کند.» [همانجا]
هر چند کتابی همچون کیمیاگر نمیتواند چنین مدعای آموزشی و تعلیمی داشته باشد اما نگارنده این مقاله به دلیل محتوای موجود در داستان و شیفتگی ایرانیان به این کتاب بر آن است که با تحلیلی واقعبینانه نشان دهد که کیمیاگر افسانهائیست که نه تنها راهنمای صادق و درستی برای نوجوانان نبوده بلکه میتواند آنان را گمراه نماید.
کیمیاگر از این نظر که بتواند درک درستی از جهان یا حتی ایدهآلی برای نسل جوان جامعه ارائه دهد ناتوان بوده و از نظر واقعبینانه، کتابی است آشفته و پریشان گوی. هر چند در طول این سالیان نقدهای مثبت بسیاری راجع به این کتاب نوشته شد. اما به عقیده نگارنده این مقاله، جوش و خروش ناشی از خواندن این داستان در اثر نادانی و اشراف نداشتن به واقعیّت تصوّف و حتی شریعت اسلام است.
اگرچه در این کتاب بارها به طریقت تأکید شده و شریعت را در حد احترام نگریسته است؛ مثلاً آنجا که در صحرا، دانشمند انگلیسی و سانتیاگو، قصد پرسش از اهالی را بر لب چاه دارند که او احترام به سنّت و نپرسیدن پرسش از زنان سیاه پوش را حرمت مینهد.
اما با اینحال طریقتی که در داستان کیمیاگر در قالب نمادین خود نگاشته شده، طریقتی آبکی است.
سراسر کتاب پر است از نشانههائی که میخواهند رهرو راه طریقت را به مکتوبش برسانند. و خود این نشانه شناسی به عنوان دریافت زبان کائنات معرفی میشود و خواننده غیر حرفهائی و نااندیشمند، در آن واحد علاوه بر اینکه از شگفتی این زبان نشانهها در خط سیر داستان شگفتزده میماند، خود نیز بسان طعمهائی که اینک محتوای کتاب هم نشانه زندگیاش گشته، چاق و پروار میگردد.
به عنوان مثال در قسمتی از داستان، ساربان از حال سخن گفته و زنده بودن را منوط به در حال زیستن و فراموش کردن گذشته و آینده میداند. حکایتی که فلسفهاش در غرب به اپیکور و در شرق از خیام ریشه میگیرد. در حالی که متمرکز بودن به هدف و پرداختن به آن بسیار شایسته است اما امروزه علم روانشناسی، رهرو هدفدار را که بهتر است آنرا فرد با برنامهائی بدانیم که دارای استراتژی است، پند میدهد که، تمرکز صرف بر هدف و فراموش کردن ابعاد دیگر زندگی مثلاً سلامتی یا …، کاریست خطا و مردود. اگر انسانی با تمرکز بر یک هدف، سایر ابعاد زندگی را نادیده انگارد و مثلاً سلامتیش را خرج هدف نماید، امروزه از نظر علمی او، فردی برنده است و نه موفق. و میان این دو تفاوت بسیار وجود دارد.
مضمون بالا تحلیل کوچکی بود از نگاه ساربان، به در حال زیستن و آن هم به شرط، هم ارزی در حال بودن با متمرکز بودن. آن نگاه خوش باشیِ اپیکوریک و خیامی موجود در سخن ساربان را نیز، تنها باید خاطرنشان کرد که همچون سمّی زندگی انسان را میتواند به کام مرگ بکشاند. البته این نگاه خوشباشی مختص انسان بیایدهآلی است که دارای زندگی پوچی میباشد و اینک رندی پیشه کرده است و به خوشباشی مشغول است.
پادشاه شهر سالیم و کیمیاگر و به گونهائی مراد و پیر و مرشد در این کتاب قصد دارند به خواننده بفهمانند که هر رهرو اگر به نشانهها پاسخ دهد، جهان و کائنات نیز تمام قد به کمک رهرو آمده و او را در یافتن گنجی که در حدیث زندگیاش مکتوب شده یاری مینمایند.
در ضمن نویسنده یادگیری زبانی جهانی را متذکر میشود و تذکر میدهد که این زبان همان زبانیست که بدون جاری شدن واژهائی میان چوپان و گوسفندانش – میان شنها و طوفانش – میان صحرا و کاروانش جریان دارد و رهرو باید مسلط بر این زبان جهانی گردد.
پائولوکوئیلو نویسنده کیمیاگر تمامی این اصطلاحات و مفاهیم را در هالهائی از ابهام قرار داده و برای هیچکدامشان تعریفی ارائه نمیکند. او تنها با ریتمی مبهم توانسته بود ضرب آهنگی دارای هارمونی را با ریتم ناخودآگاه جمعی مردمان کم و بیش آشنا با عرفان و اندیشههای ماورائی ایجاد کند و لذّت و شعفی که از سر ناشناختگی و هیجان مربوط به آن است خود را غالب گرداند. و درست این همان چشم اسفندیاری است که در جوامعی پدید میآید که از فقر علمی و فقر معرفت شناختی رنج میبرد.
در میان نقدهای مثبت بسیاری که راجع به کوئیلو و کیمیاگرش در رسانههای مجازی وجود دارد، مقاله افسانه فرقدان به عنوان نقدی واقع بینانه و اصیل کاملاً حائز اهمیت است.
قبل از پرداختن کامل به کیمیاگر بد نیست عصارهائی از این مقاله را از نظر بگذرانیم. «پائولو کوئیلو با کیمیاگر به ایران آمد، در میانه دهه هفتاد؛ همان سالهائی که آثاری از نویسندگان ایرانی در محاق بوده و کتابفروشیها خالی از نامشان. و خواننده ایرانی یا آنها را به فراموشی سپرده بود یا از دسترسی به بخش قابل توجهی از کتابهای آنها محروم بود.» ]فرقدان افسانه، کیمیاگر، عامه پسندی از جنس آمریکای لاتین، شنبه دی ۱۶، ۱۳۹۶، www.nimnegah.org [
البته این اتفاق تنها در دهه ۷۰ رخ نداده و گویا به یک خصیصه فرهنگی مبدّل گشته است. منظورم قطبی شدن جامعه، بی آنکه دلیلشاش واضح باشد یا دلیلش به طور عمیق بررسی شده باشد.
سالهای طولانی است که در اثر بی اطلاعی و ارج ننهادن به ویژگیو توانایی فکر کردن و اندیشیدن، جامعه ایرانی، مقلّد رفتار کرده و به سرعت برق با امواج ساطع شده از منبعی ناشناخته، هم فرکانس میگردند.
به عنوان مثال فیلمی بر پرده سینما به اتفاق، رکورد فروش تاریخ سینمای ایران را میشکند یا شغلی در شهر ناگهان اپیدمی میشود؛ مثلاً در یک محله بیش از ۱۰ آژانس تاکسی تلفنی باز میشود، ناگهان میفهمید که در جامعه اپیدمی گشته که قضاوت نکنیم در حالیکه هیچ کس لحظهائی درنگ نمیکند که ابعاد این شعار قضاوت نکنیم تا کجاست و قضاوت معنایش چگونه توجیه میشود و آیا با قضاوت نکردن که اکثراً هم ارز تحلیل نکردن است، جامعه پر نمیشود از انسانهایی که با داشتن چشم و گوش، کور و کر شدهاند؟ و آیا نباید پیرمردی ۷۰ ساله را که دختری ۹ ساله را به بستر زفاف میکشد قضاوت نمود؟
آیا دقت نمودهاند که وقتی آن فیلم رکورد پر فروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران را میشکند، ۲ خیابان آنسوتر بر پرده سینمائی دیگر نوشته شده، به یک کارگر ساده نیازمندیم و تمام دردها و رنجهای سرزمین را به تصویر کشیده است؟ یا بدون آنکه بدانیم چرا؟ از اسم این فیلم خوشمان نمیآید و آنرا تحریم میکنیم. به جای اینکه از حرص رونق بازار آن یک آژانس تاکسیرانی، با قرض و بدبختی آژانس دیگری باز کنیم آیا فکر نمیکنیم که شاید آن محله به شغلی دیگر نیاز داشته باشد؟
به هر روی این اتفاق نیز در دهه هفتاد با کیمیاگر اوج گرفت و ناگاه، کیمیاگر رکورد پرفروشترین کتاب سال را شکست. هر چند ناگفته نماند که در پیدایش یک پدیده اجتماعی فاکتورهای زیادی دخیل هستند ولی ما در این مقاله آنان را نادیده گرفتهایم تا در مجالی دیگر به آنها نیز پرداخته شود.
در همان مقاله باز میخوانیم:
«کیمیاگر در میان گروهقابل توجهی از تحصیلکردگان دانشگاهی بر سر زبانها افتاد و به عنوان کتابی محبوب دست به دست شد و سال ۱۳۷۶ رتبه نخست پر فروش ترین کتاب ایران را به خود اختصاص داد و سال ۱۳۷۹ ، یعنی ۳ سال بعد از آشنایی ایرانیان با او، پائولوکوئیلو به ایران آمد تا میان استقبال گرم ایرانیان و همراهی وزیر وقت ارشاد و بسیاری بازیگران و نویسندگان سرشناس پای شهرتش را امضاء کند و البته نخستین نویسنده غیر ایرانی باشد که از ناشر ایرانی حق التألیف دریافت میکند و حق کپی رایت را در کشوری بگیرد که حق کپی رایت را هنوز هم به رسمیت نشناخته است.» ]همانجا[ البته ناگفته نماد که شیفتگی به داستان کیمیاگر فقط محدود به ایرانیان نبوده و این کتاب در سطح جهانی نیز توانسته بود با رویکردی درونگرا و عرفانی و معنوی انسان خسته از تکنولوژی و سرعت دنیای ماشینی را لحظهای به خلسه فرو برده و او را مجذوب خود نماید. هر چند به زعم نویسنده این مقاله این خلسه چیزی بیشتر از نأشگی ناشی از مصرف یک مخدر ضعیف به همراه نمیتواند داشته باشد.
کتاب کیمیاگر در برزیل جائی که کوئیلو زاده شده بود و نیز در استرالیا و آمریکا و همچنین در تمامی کشورهای اروپائی در صدر پرفروشها قرار گرفت.
«دو جایزه مهم ادبی از ایتالیا و یک جایزه ادبی از آلمان دریافت کرده بود. سفیر صلح در یونسکو شد و در فرانسه برای ۴ سال متوالی و حتی با کتابهای بعدیش در صدر پر فروشترینها قرار گرفت و شرکت فیلمسازی برادران وارنر در هالیوود امتیاز کیمیاگر را از او خریداری کرد و او توانست رکوردی برای خود در کتاب گینس ثبت کند. در حالی که کیمیاگر و رمانهای پس از آن در حال شکستن رکورد فروش در سراسر دنیا بودند، منتقدان برزیلی پیش از همه، نقدهای تند خود را متوجه او (پائولوکوئیلو) کردند و او را نویسندهای سطح پائین با آثاری سطحی و ساده خطاب کردند. پائولوکوئیلو حتی نتوانست با وجود شهرت و فروش بالای آثارش، نظر منتقدان سرزمین خودش را نسبت به آثارش تغییر دهد. استقبال عام از داستانی عامه پسند، طبیعی و مورد انتظار است؛ اما اینجا باید یک پرسش جدی مطرح کنیم و آن اینکه چرا داستانی عامه پسند در ایران فاخر تلقی میشود؟ آیا سطح عامه پسندی در ایران آنقدر پائین است که کیمیاگر، نه داستانی برای نوجوانان و خوانندگان عام مانند تمام دنیا که برای قشر دانشگاهی، جذاب و خواندنی میشود؟» ]همانجا[
آنچه تا اینجا خوانده شد طبیعتاً نشان از عامی بودن این اثر داشت و در آخر اینکه حتی با وجود عامی بودن داستان کیمیاگر، قشر تحصیلکرده ایرانی نیز تحت تأثیر این موج قرار گرفتهبودند.
بنابراین بایسته و لازم است تا نگاهی عمیقتر به این شیفتگی شود. اینکه با تمام پریشانگوییهای موجود در داستان، حقیقتی در آن وجود دارد که تلنگری به روانمان میزند و اگر چه برای سیراب گشتن، خوانندگان را به چشمه نمیرساند اما شاید بتوان با بهانه قرار دادن این پریشانگوئیها و تکیه بر اعماق عرفان شرقی و به ویژه ایرانی، آنرا ممتاز نمود.
شاید بتوان آنچه را خود کوئیلو نتوانسته بود در داستانش هویدا و جاری سازد با واکاوی در لابلای مفاهیم موجود در داستان به جوشاندن واداشت.
یادمان نرود که در هر دروغی، حقیقتی نهفته است و به قول شمس تبریزی در کتاب خط سوم، وحی در زبان عام است.
آنچه نگارنده را به نوشتن این مقاله انگیزه داده است همین وحی موجود در زبان عوام است. همین حقیقتی که در دل دروغ پنهان گشته است. در این مقاله سعی بر آن خواهد شد تا با تکیه بر فرهنگ اصیل ایران ، گوشهایی از کاریز این سرزمین پهناور را بیابیم و بجوشانیم و در عین حال راز این شیفتگی را برملا کنیم.
در فرهنگ اصیل ایران، واژگان پهلوان، عارف، رند، عمق داشتند و البته هنوز هم دارند اگر چه کمتر به آنها توجه میشود. آنچه مضمون داستان کیمیاگر را شکل میبخشد آمیختهای از پهلوانی و عارفی است. حال آنکه اینان هر یک متعلق به دورهای از سپهر فرهنگی سرزمینمان بودهاند.
در فرهنگ و ادبیّات ایرانی با شاهنامه فردوسی، پهلوانی و خاطرات موجود در روان ایرانی زنده شد. پس از آن بعد از گذشت چند سدهای، عارف و عرفانش، شمایل خود را در منطق الطیّر عطار به وضوح میبیند و ایدهآل ایرانی به جای رستم شدن، سیمرغ شدن میگردد. چرا و به چه دلیل، ورقها ورق، باید نگاشته شود. ولی به هر دلیلی مولوی بلخی پیش از سایرین از این صوفیگریها دلزده شد و نوشت:
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست [مولوی، دیوان شمس، غزل ۴۴۱[
البته پس از طی زمانی نه چندان کوتاه وقتی نه شیر خدا و نه رستم دستان حاضر نگشت، حافظ شیراز معّمای رندی را در دفترش طرح نمود.
و دقیقاً این رندی حافظ، گریبانگیرِ اجتماع امروز ایران است، مگر آنکه، پهلوانیِ فرهنگ ایرانی، این گریبان، از چنگال رندی بیرون آورد.
حال و روز ایرانیان امروز، حال و روز رندانیست که پهلوانی را از یاد بردهاند و رندانه با جهانبینی خود امورات میگذرانند. درست به دلیل همین رندی است که کتابی همچون کیمیاگر در صدر پرفروشترینها قرار میگیرد.
تقریباً دروغ نگفتهایم اگر بیت زیر را مقصود و منظور تمام ایرانیان امروز در زندگی بدانیم.
دولت آن است که بی خون دل آید به کنار
ورنه با سعی و عمل، باغ جنان این همه نیست «حافظ، دیوان حافظ، غزل ۷۴»
با کمی وجدان آزاد و بیدار اگر به جامعه امروز نگریسته شود دیده خواهد شد که بیت فوق، خوداگاه یا ناخودآگاه، ایده آل اجتماع امروز ایران گردیده است. یعنی باور به اینکه دولت و بخت ، زمانی دولت و بخت و اقبال خواهد بود که بی رنج و بی خون دل در اختیار قرار گیرد و اگر بخواهد که با رنج و درد همراه باشد حتی اگر اوج ایدهآل یعنی بهشت هم باشد آنهمه ارزش و اهمیّت نخواهد داشت. در واقع این شعار ذهن اجتماع گشته است.
به همین دلیل میتوان درک نمود که چرا کیمیاگر هر فرد ایرانی را به وسوسه میآورد؟ زیرا آنان مجذوب گنجی شدهاند که سهلالوصول است. گنجی که در داستان از پس دیدن خوابی تأکید میشود و ناخودآگاه، سانتیاگو را به سمت خود میکشاند. این همان رؤیای اکثر مردمان این سرزمین است. بخوابیم و در خواب سروشی به ما وعده گنجی کلان دهد و ما را به سمت خود بکشاند.
شاید عدّهای تعبیری معنوی داشته باشند و این گنج را هم ارز به مقامی بلند و عرفانی رسیدن، بشناسند و بخوانند و در اینجا داستانهای پر رمز و راز عرفان را به پیش آورند. که البته کوئیلو با قلم مبهم خود این راه را هموار کرده است.
اما در کیمیاگر نشانه و قرینهای معنوی از رسیدن به یک عرفان مشخص دیده نمیشود. بلکه بر عکس تأکید بر واژه «مکتوب» دارد که به معنای «نوشته شده» است. حکایت از جبر و بیاختیاری دارد. این نکته نیز باز هم سخن دل اجتماعیست که تلاش و کوشش را بیفایده میدانند.
در شعری که از حافظ آورده شد اشاره نمودیم که اینان در پی دولت بی خون دل میباشند و اگر کمی چنین جهانبینی را موشکافی کنیم و پرسشگرانه بپرسیم که چگونه به این جهانبینی رسیدهاید باز از دهان حافظ میخوانند که:
پنج روزی که در این مرحله مهلت داری
خوش بیاسای، که زمان این همه نیست «همانجا، غزل ۷۴»
آری این اجتماع خسته از درد و رنج و خون دل، عمر را پنج روز که نماد کوتاهیش است یافتند و آسودن و فراغ از درد و رنج را چاره دیدند.
این فراغ و آسودگی در نزد اینان از زبان حافظ چنین است که:
معنی آب زندگی و روضه ارم
جز طرف جویبار و می خوشگوار نیست «همانجا، غزل ۶۵»
یا اینکه:
کنون که می دمد از بوستان نسیم بهشت
منو شراب فرح بخش و یار حور سرشت «همانجا، غزل ۷۹ »
و این حال و روز مردمیست که رندی پیشه کردهاند. از بام تا شام کار ما خواندن و نوشتن پندنامهها و اندرزنامهها گشته است، دائماً در پی آنیم که راه میانبری یا بیابیم یا بیاموزیم یا بدزدیم تا بی رنج و بی خون دل، دولت و مقام یابیم.
و دقیقاً همین سرشت و خصلت، اجتماع امروز ایران را گاهاً بازیچه میگرداند و جالب آنکه همین سرگردانی و بازیچه شدن را نیز فخرفروشی مینمایند.
رندی سبب میگردد تا وی بخواهد بر بلندیهای عرفان و طریقت بنشیند یا حداقل آنرا حس کند تا بتواند با آلت دست گرداندن و وسیله و دام ساختنش، از آن منفعت ببرد. با همین انگیزه به سراغ کتابی میرود که حجم کوچکی داشته و به آسانی میتواند بر آن غلبه کند. در عوض به سرعت برق آنرا میفهمد و پس از آن خود را عارف میپندارد. این در حالی است که عدهائی دیگر ساده انگارانه، محتوای پر از ابهام کتاب را باور کرده و زندگی خود را با کائنات میآمیزند تا برسد روزی که آنان نیز به گنج مکتوب در سرنوشت خود دست یابند.
چنین نگاهی به زندگی عاقبتی هولناک در جامعه به همراه میآورد. نگاهی رندانه به زندگی افکندن، موجب آن میشود که افراد تشکیل دهنده جامعه انسانی تنها و تنها به منافع شخصی خود بیاندیشند و نفع همگانی را به فراموشی سپرده و حتی آنرا به تمسخر گیرند. ما آثار چنین نگاهی را امروزه در حال و روز کشور خود به وضوح مشاهده مینمائیم. حال آنکه، پهلوان و تفکر پهلوانی، بر خلاف رند که ایدهآل را در آسایش فردی خویش میدیده، نمیتواند خود را ایزوله و جدا از جامعه کند و با منافع خود بیاساید. بلکه او(پهلوان)، زمانی در آسایش و آسودگی به سر میبرد که همگان در آسایش و آسودگی زندگی کنند.
«سدههاست که ما رابطه حقیقی خود را با شاهنامه و پهلوانان اسطورهای آن از دست دادهایم… ما رابطه خود را با پهلوانان به طور کلی و طبعاً با آن، ایمان خود را به اینکه در اجتماع و تاریخ میتوان پهلوان شد از دست دادهایم» ]جمالی منوچهر، پهلوان عارف رند، ص ۲۱[
مولوی بلخی پیش از سایرین این نکته را درک نموده بود که سرزمینش به پهلوان نیاز دارد و در این باره تا بدانجا پیش رفته بود که برایش تفاوتی نمیکرد که این پهلوان غایب از سرنوشت ایرانی، پهلوانی دیندار و متدیّن همچون شیر خدا باشد یا پهلوانی که سکولار باشد. مهم وجود پهلوان بود که خلاءاش را مولوی احساس میکرد.
و به راستی زندگی رندانه، یک زندگی بدون ایدهآل بود که رند در پوچیاش غرق شده است. حال آنکه پهلوان، با داشتن ایدهآل زندگیاش پر از نیرومندی است.
«یک انسان سست است که بیایدهآل و بیغایت است و میتواند با زندگی پوچ یک عمر بس کند و با وجود ملالت و ناله و شکایت از تهی بودن زندگی، وقت خود را تلف کند. هم عطار و هم مولوی، دنبال زندگانی پهلوانی و پهلوان میدوند. فقط ایدهآلشان و تصویرشان از پهلوان، تغییر کرده است. برای عطار، این جوینده حقیقت است که پهلوان میباشد. و حقیقت را در واقع جز یک ابرپهلوان نمیتواند بجوید. جستن حقیقت، یک کار عادی نیست و مرد عادی نمیتواند حقیقت بجوید. جستن حقیقت و طلب، کار هر کسی نیست و جستجوی حقیقت است که به زندگی معنا و ارزش میدهد.»[همانجا، صص ۱۶۴و ۱۶۵]
در فرهنگ اصیل ایران، این پهلوان بوده است که به هفتخوان میرفته و سفری پر فراز و نشیب را طی مینمود. البته بعد از طی چند سده عارفِ عطار نیز گام در هفت شهر عشق مینهد و همین سفر را در وادی معنویش طی مینماید. اما آنچه همیشه پنهان مانده این است که، خود چنین عارفی ابتدا به ساکن، پهلوانی بوده که هفتخوانهای خود را با کفِ صد پایِ برهنه در سنگلاخِ رنج طی نموده بود. به عنوان مثال «شیخ فریدالدین ابوحامد محمد بن ابراهیم عطار، شاعر و صوفی ایرانی که میتوان او را منادی رستاخیز بزرگ ادبی نیمه دوم سده سیزدهم دانست… سفرهای زیادی کرده و تا هند و مصر رفت، و سی و نه سال از عمر خود را صرف گردآوری اقوال مشایخ صوفیه کرد» ]سارتن جورج، مقدمه بر تاریخ علم، جلد دوم، بخش دوم، ص ۱۴۵۵[ و این در حالیست که در نیشابور زاده شده بود.
اگر حقیقت و طریقت رسیدن به آن توسط پائولو کوئیلو همچون دامی برای مخاطبانش گسترده گشت، این مقاله بر عکس در پی بیان نمودن پارهائی کوتاه از منش پهلوانی میباشد.
آنچه ورشکستگیها و فقیر گشتنهای اجتماع امروز را رقم زده، فراموش کردن مفهوم پهلوانی بوده است که در زیر خواهد آمد.
به کوتاه سخن میتوان گفت که پهلوان انسانی فرهمند است. یعنی، دارای «فرّ» است. فرّ به معنای «شأن، شوکت، رفعت، شکوه» ]زنجانی، محمود، فرهنگ جامع شاهنامه، ص ۷۳۶[
آمده است و در اصل، گوهر ذاتی هر انسانی بوده و پهلوان تنها در پی متجلّی ساختن این نیروی کشش ذاتی و قائم شدن به این گوهر درونی میباشد. او در پی خود شدن است. و بر عکس سطحی نگران این به خود شدن با هیچ پند و اندرزی رخ نمیدهد.
انسان با آموختن اندرز هیچ مراد و مرشدی به خود نمیشود. بلکه با کمی دقّت در محتوای اصلی شاهنامه، که پهلوانی را به تصویر کشیده است میتوان فهمید که پهلوان، آن است که به هفتخوان سفر میکند. هفتخوان، یک راه معین و از پیش شناخته شده نیست. هفتخوان را نمیتوان با اندرز یک حکیم که از پیش آن را طی کرده است و در اندرزنامهای نگاشته است، شناخت. بلکه هر انسانی با رفتن به هفتخوان شخصیاش در زندگی، خود را به آزمایش مینهد و در این آزمون به خود واقعی و حقیقیاش میرسد.
همانطور که سیمرغ به زال هنگام وداع اعلام میدارد که:
یکی آزمایش کن از روزگار [فردوسی، شاهنامه]
رستم شدن تنها در گرو، دل به خطرهای ناهمواریها دادن و خون دل خوردن از شگفتیها و تازگیهای بیراهه پیدایش مییابد. و در پس این خطرها که موجب پیدایش «فرّ» از اعماق وجود انسان به واقعیت میگشت، «آفرین» اجتماع نیز، پدیدار میشد. و صد البته یکی از مهمترین ویژگیهای جامعهای که در آن پهلوان ظهور میکند و میزید، وجود مردمی «فرّ» شناس و «آفرین» گو بوده است.
««فرّ و آفرین»، مفاهیمی بودند که از ایمان انسان به عمل و فکر و احساس خود تراویده بودند. فرّ و آفرین، نتیجه این ایمان انسان بودند که عمل و فکر انسان و پهلوان میتواند جهان و تاریخ و اجتماع را تغییر بدهد… آفرین، پاسخ هر انسانی به فرِّ انسانی دیگر است. انسان نه تنها فرهمند است بلکه، آفرین کننده هم نیز هست. در هر جا و از هر کسی که عمل و فکری با فرّ ببیند، به او آفرین میگوید. آن که به فرّ، آفرین نمیگوید کار اهریمنی میکند؛ چون راه پیدایش انسان را میبندد… جایی که آفرین نیست فرّ هم ناپدید میشود. فرّ و آفرین به هم گره خوردهاند. جامعهای که به اعمال و افکار نیک آفرین نمیگوید پهلوانان فرهمند را نابود میسازد و امکان پیدایش آنها را نیز نابود میسازد. طبعاً زندگی در چنین اجتماعی سبب شکّ ورزی و بدبینی انسان به خود و عمل و فکر خود میگردد. همانقدر که اجتماع نمیتواند اعمال و افکار افراد را بشناسد و بستاید، افراد، اعتقاد خود را به خود و عمل و فکر خود از دست خواهند داد. از این پس از آنها نیز اعمال و افکار و احساساتی سرچشمه نمیگیرد که شایسته ستودن در اجتماع و تاریخ باشد.
عمل و فکر انسانی ابعاد سیاسی و تاریخی خود را از دست میدهد. آنها دیگر نمیتوانند پهلوان حماسی یا شخصیّتهای تاریخی گردند. انسان به خودی خودش از این پس راه در تاریخ و حماسه و اسطوره نمییابد و اساساً ماندن در تاریخ و اسطوره و حماسه، بیارزش و خار میشود. ]جمالی ، منوچهر، پهلوان عارف رند، صص ۲۸ تا ۳۲[
و دقیقاً ما به جای آنکه کیمیاگری بیاموزیم که البته اگر بیاموزیم تا بتوانیم تمام کلوخهای مفت خانه را به زر مبدّل کنیم و پس از آن بیاسائیم و این پنج روز عمر را با شراب فرحبخش و یار حورسرشت خوش باشیم، باید پهلوانی را نه به خود، که از ما دیگر گذشته است بل، به فرزندان خود بیاموزانیم. این تنها راه برون رفت از تاریکیها به روشنائیهاست. ما باید از زندگی خود هفتخوانی سازیم و در پس شگفتیهای ناهمواریها، پایکوبی کنیم تا پهلوان گردیم و به خود آئیم.
« در هفتخوان، اصل، آزمودن است. اندیشه آزمودن با پیمودن یک راه، ناهماهنگ است. چون چیزی ناآزموده یا ناآزمودنی را به عنوان پیش فرض میپذیرد. پهلوان، خود، هر چیزی را میآزماید. طبعاً اشتباه میکند و فریب میخورد و در دام میافتد، ولی چون این خودِ پهلوان است که هر چیزی را میآزماید، او به خود میآید و در پایان خود میشود. چون خود همیشه آزماینده است. طبعاً پهلوان، در راه نمیرود بلکه بیراهه میرود. راه، همیشه معرفتیست که از دیگران، و از غیر از او شناخته و آزموده شده و تعیین شده است. همچنین سعادت و ایدهآل برای او، چیزیست که باید خود بیآزماید و ببیند که آیا سعادت یا غایت واقعی هست یا نیست… مسئله پهلوان آن است که خود هر چیزی را بیازماید، از جمله خود را نیز، بیآزماید، چون خود را آزمودن جزء ضروری همه چیز را آزمودن است، که به خود میرسد و به خود میزید و از خود «هست و فرّ» پیدا میکند…
اختلاف راه راست و هفتخوان در همان مفهوم آزمودن است. رونده هفتخوان، خودش مرجع آزماینده است، که همه چیز را از جمله راه و هدف سعادت را باید بیآزماید…
چون امتحان کردن سرچشمه قدرت است. ولی چون پهلوان، خود، خود را میآزماید، خودش سرچشمه قدرت است.» ]همانجا، صص ۲۰۳ تا ۲۰۶ [
با تمام این اوصاف وقتی سخن بر سر عارف و عرفانش پس از طی هفت شهر عشق میگردد، عطار همین پهلوان را نیز بس نمیداند و به سراغ یک ابر پهلوان میدود.
«عطار به رستم بودن بس نمیکند. رستم که پهلوان حماسی است، سادهتر از آن است که از عهده چنین ایدهآلی(جستجوی حقیقت و نه آرامش همگانی برای جامعه) پیچیده برآید. او نیاز به پهلوانی دارد که صدها برابر بزرگتر از رستم است. او پهلوانی میخواهد که هر عملش، صدها برابر کارهای رستم است.»[همانجا، ص ۱۶۵]
خلاصه کلام این مقاله تا اینجا بدین قرار بود که آنچه نیاز جامعه امروز ایران است، فرهنگ و منش پهلوانی بوده و نه عرفانی که کیمیاگری میآموزد و در ادامه اگر هم زمانی اجتماعی نیاز به عارف شدن داشته باشد، باید بداند که نمیتواند بدون پهلوان شدن وارد طریقت گردد. چه برسد به آنکه اجتماعی بخواهد از سر رندی، حقیقت و ایدهآل عرفان و عارف را بقاپد و بدزد تا به کام دل برسد.
این سفر که سانتیاگو آنرا آغاز نمود اگر به عنوان سفری در هفتخوان بوده باشد که من قرینهها و نشانههایش را نسبت به ادبیّات و فرهنگ کلان سرزمین مادری خود بسیار کمرنگ و بیمعنا میبینم، میتوانست به شرط آنکه همان قرینهها و نشانههای اندکش را درست و مایهائیتر به کار میبرد، برای اجتماع امروز مفید دانست. اما با مکتوب شمردن زندگی و حواله کردن مخاطب به نشانههای کائنات، وهمی را پدیدار نموده که میتواند نتیجهائی مخرب به همراه داشته باشد.
«آنچه را سدهها در فرهنگ ایران، مسئله جستجوی حقیقت مینامیدند، همان مسئله جستجوی آب بوده است»[جمالی منوچهر، مجموعه مقالات پراکنده، ص ۲۴] در این باور انسان همچون تخمی تاریک و در خاک فرو رفته، تشنه آب است و دقیقاً همین تشنگی او را سالک و جوینده میسازد تا با جشن و سرور، درون و بیرون را بکاود و بجوید به آب حقیقت یا همان اشه یا اشا(راستی)، برسد و آن را در رگ و ریشه خود بکشد و بروید و روشن و سبز شود. عطار معتقد است که مردی از سرّ و راز چنین سفری هشیار میگردد که مردانگیاش، صد برابر رستم است:
در بر مردی که این سرّ پی برد
مردی رستم همه دستان بود [دیوان عطار، غزلیات، شماره ۳۲۷]
وی حتی بر این باور است که جانان یا معشوق یا همان حق و حقیقت نیز در پهلوانی بسی نیرومندتر از رستم است:
وآنچه که صد سال کند رستمی
زلف تو در نیم زمان میکند [همانجا، شماره ۳۰۸]
مخلص کلام اینکه نگارنده در پی تأکید نمودن درک این نکته است که با رندی نمیتوان حقیقتی را مصادره نمود بلکه برای آمیختن با حقیقت به صد پهلوانتر از رستم نیاز است هرچند همان رستم شاهنامه نیز میتواند کعبه آمال اجتماعی باشد. در اینصورت سفر درونی و معنوی هر انسانی حائز اهمیتی کلان است.
در پایان نگارنده از زبان فرهنگ و ادبیات ایران برای مخاطب تشنه راه مینگارد که:
آب نزدیک است، چندینی متاب
چون فرو بردی دو گز خاک، اینت آب
کار باید کرد، مرد کار نیست
ورنه تا آب، از تو، ره بسیار نیست
ای دریغا، روبهی شد شیر تو
تشنه میمیری و دریا زیر تو
تشنه از دریا، جدائی میکنی
بر سرگنجی، گدائی میکنی [عطار، مصیبتنامه، المقاله الخامسه، الحکایت والتمثیل]
با امید به روزی که ایرانیان گنج کلان ادبیّات و فرهنگ سرزمین خود را ارج نهند و جوینده اسرار نهفته در دل این گنج گردند.
منابع:
جمالی، منوچهر. پهلوان عارف رند، انتشارات کورمالی، لندن
حافظ، دیوان خواجه حافظ شیرازی، سید ابوالقاسم انجوی شیرازی، انتشارات بدرقه جاویدان و جاویدان، چاپ دوم۱۳۹۰
زنجانی، محمود. فرهنگ جامع شاهنامه، موسسه انتشارات عطائی، چاپ دوم، تهران ۱۳۸۰
سارتن، جورج. مقدمه بر تاریخ علم، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم، ۱۳۸۳ تهران
عطارنیشابوری، محمدبن ابراهیم. دیوان عطار، نقی تفضلی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهاردهم ۱۳۹۳
عطار نیشابوری، شیخ فریدالدین. مصیبتنامه، به اهتمام دکتر نورانی وصال، کتابفروشی زوّار
فرقدان، افسانه. کیمیاگر عامه پسندی از جنس آمریکای لاتین، شنبه ۱۶ دی ماه ۱۳۹۶
فردوسی، ابوالقاسم. شاهنامه فردوسی بر اساس چاپ مسکو. به کوشش دکتر سعید حمیدیان. نشر قطره. چاپ هشتم: ۱۳۸۵
مولانا، جلالالدین محمد بلخی. دیوان شمس، بدیعالزمان فروزانفر، انتشارات هرمس، چاپ سوم ۱۳۹۳
هلاکوئی، فرهنگ. پرورش تعلیم و تربیت کودک و نوجوان، انتشارات ما و شما