یکی از عمدهترین تأثیرپذیریهای لاکان از هگل و اندیشههای او در مورد موضوعات مختلف است. این تأثیرات به حدیست که برخی از اندیشمندان مانند اسلاوی ژیژک نقش هگل را در نظریه لاکان بسیار برجسته میکنند. همانطور که بیان شد لاکان در توضیح ویژگیهای رابطهی دوجانبهی مادر و کودک متأثر از تز ارباب و بندهی هگل است؛ و حتی میتوان این رابطهی دوجانبه را اساساً دیالکتیکی دانست؛ اما بیشترین تأثیرپذیری لاکان از هگل متوجه نظریه دیالکتیک و مثلث هگلی تز، آنتیتز و سنتز میباشد.
ایدهی دیالکتیک هگل که به جمع اضداد و شکلگیری همپیوستگی نو اشاره دارد را میتوان بهوضوح در آرای لاکان مشاهده کرد. لاکان تلقی خاص خود را از سوژه (سوژهی خطخورده و وابسته به دیگری) بهعنوان آنتیتز رویکردهای اگو محور که سوژه را یکپارچه، خود بنیاد و فاعل میپندارند قرار میدهد-بنابراین این رویکردها تز نظریهی لاکاناند. در مرحلهی بعدی که درک میکنیم سوژه به دیگری وابسته است و دیگری لازمهی وجودش میباشد سنتز رخداده است و به مفهوم جدید سوژهی جمعی دستیافتهایم (هومر، ۲۰۰۵: ۲۳)
نوشتههای مرتبط
اندیشه هگل در هستیشناسی لاکان که معتقد بر وجود هستی انسان در خارج از او است نیز قابلرؤیت میباشد. در رابطهی دیالکتیکی ارباب و بنده هگل، ارباب -بهمثابه سوژه-مستلزم این امر است که بنده او را بهعنوان ارباب تأیید کند؛ به زبان دیگر او را بهعنوان ارباب بازشناسد. در همین راستا بنده نیز محتاج است که ارباب او را در مقام بندگی قبول کند. این رابطهی دیالکتیکی ارباب و بندهی هگل بنیان یکی از اصلیترین نکات نظریه لاکان است. به این شکل که هستی سوژه در دیگری قرار دارد و برای وجود داشتن باید دیگری سوژه را تأیید کند، حتی سوژه مدام در پی تأیید دیگریست. اینهمانیهای سوژه بهاینعلت است که خود را مبدل به چیزی کند که دیگری میپسندد. بنابراین سوژه برای هستی یافتن نیازمند تأیید و بازشناسایی شدن توسط دیگریست. سوژه در راه جلب این تأیید دچار احساسات دوگانهای میگردد. جلب تأیید به همان میزانی که میتواند شورانگیز باشد به همان میزان امکان پرخاشگری نیز با خود به همراه دارد. همانگونه هگل رابطهی ارباب و بنده را صرفاً اطاعت یکطرفهنمیداند لاکان نیز معتقد است رابطهی سوژه و دیگری (در مرحلهی آینهای خود و دیگری چراکه هنوز فرایند تکوین سوژه پایان نیافته است) از عنصر پرخاشگری نیز برخوردار است (همان: ۲۴). برای لاکان رابطه سوژه و دیگری رابطهای یکطرفه که در آن سوژه مدام در پی جلب تأیید دیگریمیباشد نیست بلکه از یک جنبه رابطهآن دو دیالکتیکی است و سوژه نیز-گرچه در موارد خاصی- قادر به کنش در مقابل دیگریست. از جنبهی دیگر کنش سوژه در مقابل دیگری همواره در راستای جلب تأیید دیگری نیست بلکه ممکن است دیگری را بازخواست کند. مثلاً در دیسکورس هیستریک، سوژهی هیستریک مدام دیگری بزرگ را مورد پرسش قرار میدهد تا جایی که شکافی در دیگری ایجادشده و دیگری نیز همانند سوژه خط میخورد. سؤالات سوژهی هیستریک تا براندازی دیگری بزرگتر یا ساحت نمادین ادامه خواهد یافت.
لاکان تز بیگانگی خود را تحت تأثیر هگل مفهومپردازی میکند. طبق نظریهی لاکان در فرایند تکوین سوژه، ما با دو فاز از بیگانگی مواجهیم. مطابق با فاز نخست در مرحلهی آینهای سوژه با مشاهدهی تصویر خود، ازخودبیگانه شده و خودش را بهمثابه دیگری یا بهبیاندیگر غیر خود درک میکند. دومین فاز بیگانگی اما در مرحلهی زبانی و نمادین رخ میدهد. این مرحله با کستراسیون (اختگی) که ناشی از ورود نام پدریست همزمانی دارد. لذا کودک در این مرحله باید دست به انتخابی سرنوشتساز بزند. انتخابی سرنوشتساز میان پذیرش یا رد کستراسیون. کودک با پذیرش کستراسیون تناهی و محدودیتهایش را میپذیرد و ازاینپس تبدیل به سوژهی زبان میگردد چراکه بدون این بیگانگی نمیتوان به زبان دستیافت و در نبود زبان میلی هم در کار نیست. سوژه با پذیرش کستراسیون هستی را بهمثابه اگو از دست میدهد و به تعبیری از آن بیگانه میگردد. اگر از خوانش هایدگری استفاده کنیم انسان با بیگانه شدن از اگو بهمثابه خود اگزیستانس به دست میآورد و مبدل به هستندهای میگردد که مسئولیت تناهی و محدودیتش را برعهدهگرفته است. بهعنوانمثال شرایطی را تصور کنید که در آن دزدی اسلحهای روی سرتان قرار داده و از شما میخواهد تمام پولی که داری را به او بدهید و شما این عمل را انجام میدهید؛ اینجا شما پولتان را دادید و در قبال آن زندگیتان را نجات داده و از خطرها و آسیبهای احتمالی در امان ماندهاید علاوه بر آن نقصانها و محدودیتهای خود را نیز فهمیدهاید. انتخاب میان پذیرش با رد کستراسیون دقیقاً مشابه انتخابیست که شما میان مرگ و زندگیتان کردهاید. درصورتیکه سوژه کستراسیون را بپذیرد از خطرها و آسیبهایی که در صورت عدم پذیرش برای او پیش میآید در امان است. چراکه رد نام پد و نپذیرفتن کستراسیون باعث شکلگیری آسیبهای روانی و سایکوتیک شدن سوژه میگردد. میتوان اینگونه نتیجه گرفت که انتخابی که در فاز دوم بیگانگی با آن مواجهیم انتخابیست میان نوروز بودن و سایکوز بودن. بنابراین این فاز از بیگانگی مرحلهای از فرایند خطخوردگی سوژه است که انسان طی این فرایند میپذیرد که سوژهای محدود است و نه یکپارچه. بعد از پذیرش این محدودیت کودک اجازه میدهد که دالها تعریفش کنند و سوژه با درگیر شدن در زنجیرهی دلالت میل نیز به وجود میآید که سوژه در طلب ارضای آن و رفع محدودیتهایش براید-غافل از آنکه این عمل (البته مطابق با اندیشهی لاکان) هیچگاه ممکن نمیشود.
تز بیگانگی لاکان را به شیوهی دیگری میتوان تفسیر کرد. لاکان معتقد است که در مرحلهی آینهای کودک به درکی از اگو دست مییابد که سراسر انحرافی، خیالی و دور از واقعیت است. میتوان برای این ایده بیگانگی را به معنایی که مارکس به کار میبرد یعنی دور شدن واقعیت و روال عادی زندگی به کاربرد. به این شکل در مرحلهی آینهای کودک از واقعیت هستی خود که محدودیت و انفصال کالبدی است بیگانه میگردد. باوجود اینکه مارکس نیز متأثر از هگل است فرصت تلفیق نظریه لاکان و مارکس همواره موجود بوده است. فرصتی که نخست آلتوسر البته بهگونهای کمرنگ و سپس ژیژک به پرنگترین شکل ممکن از آن استفاده کردند
نقاطی که در اندیشهی لاکان رنگ و بوی هگلی دارد بسیار گسترده است. لاکان در پرداختهای معرفتشناختی خود نیز متأثر از هگل بود. بهعنوانمثال در تلقی که لاکان از معرفت یا شناخت ابژههای دارد از این گزارهی هگلی که کلمه مرگ شیء است استفاده میکند. لاکان با استفاده از تمایزی که ساختارگرایانی چون سوسور و اشتراوس میان شیء طبیعی و دال گذاشتند و تلفیق این ایده با گزارهی بیان شده از هگل معتقد است که این کارکرد نمادین دال است که تأثیر شیء طبیعی را بازتاب میدهد. به این شکل که بعد از نمادین شدن ما دیگر با شیء نمادین شده سروکار نداریم بلکه با دالی مواجهیم که بر آن شیء دلالت میکند. لذا تمام تأثیراتی که ما از جهان طبیعی میپذیریم ناشی از دال است؛ بنابراین فرایند نمادین سازی شیء را نابود میکند و دالی را جایگزین آن مینمایاند. میتوان این دیدگاه لاکان را در تقابل با تجربهگرایی و یا فلسفهی علمی پوزیتیویست قرارداد. به این شکل که مادامی که واسطهی ما با جهان خارج و یا امر واقعی زبان و نمادها هستند تجربهی مستقیمی نمیتواند وجود داشته باشد چراکه ابژه صرفاً دال است. پرداخت تقابل این دیدگاه از حوصلهی مقاله خارج است لذا به پرداخت کوتاهی به آن بسنده کردیم.