در لابه لای فیلم های مستند شاهد و آگاهی بخش و مؤثری که از مصائب و ممانعت ها و گرفت و گیرهای فردی و اجتماعی مان می گویند و خبر می دهند، تماشای مستندی مثل “بانوی گل سرخ” مجتبی میرطهماسب جور خاصی نفس مان را تازه و حال مان را خوش می کند؛ شور امید وتلاش در آدم برمی انگیزد و روزنی دل گشا بر حس و فکر خسته و تاریک مان باز می کند. تماشای این که زن و شوهری از پس دوران طولانی موفقیت های جوراجور در جوانی و میان سالی، در برهه ای حساس و سخت از زندگی شان، انرژی امید و تلاش در خود باقی نگه دارند و کاری کنند که هم خودشان را فعال و راضی نگه دارند و هم موجب تغییری این حد پردامنه و اساسی در ساز و کار زندگی مردم منطقه ای از مملکت مان شوند، جای حیرت و خوش حالی هم دارد.
بانوی گل سرخ اشاره به شهین دخت صنعتی دارد که چند سال پیش در حادثه ای جان باخت و از زبان همایون صنعتی ( بانی انتشارات فرانکلین، چاپخانه افست و چند طرح فرهنگی و اقتصادی مهم دیگر و ) همسر و همراه شهین دخت و مردم درگیر با دوران حضور و تلاش این زن نقل و تصویر می شود. شهین دخت دو دهه پیش، در سال های غیبت و زندانی بودن شوهرش کار تغییر کشت منطقه زندگی اش (لاله زار کرمان) از خشخاش به گل سرخ را به تنهایی پی گرفت. ویژگی این گل سرخ این است که آب کم می خواهد، با خشکی و خشک سالی های منطقه زبان سازگاری و گفت و گو دارد و در سال های خشک تنها محصول بارآور منطقه است. از همان روزهای دور، روستاییان در در آمدهای این محصول سهیم بودند و امروز، کار به فروش عصاره های گران قیمت و تهیه مواد بهداشتی از این گیاه (با همکاری طرف های معتبر خارجی) انجامیده و در تمام فعالیت ها، کارکنان و مهندسان کارخانه صنعتی، از اهالی منطقه، از جمله از بچه های سابق پرورشگاه صنعتی اند. در مسیر تماشای فیلم در می یابیم که تمامی مراحل شکل گیری و پیشرفت این طرح عظیم، از دل روحیات و نیازهای آن اقلیم برآمده و همسو با روح و جان زندگی مردم آن جا دیده و طراحی شده است؛ و هر محصول تازه بیش از آن که به حساب سفارشی بار آید، ویژگی ای دارد که سفارش آفرین اش می کند. این شور و بداعت و سرزندگی که در جای جای فعالیت های مردم و صحبت های همایون صنعتی نشانه هایش پیداست، مدام ما را به خاطره و یاد حضور بانو شهین دخت صنعتی پیوند می دهد که اگر باور و پایداری اش در آن سال ها نبود، این شور زندگی کنونی حاصل نمی شد. بغض ها و اشک های همایون صنعتی چنگ به جان مان می زند، چون در بستر حضور سرزنده و پر تکاپوی این پیر ۸۴ ساله سرد و گرم چشیده داغ دیده رخ می نماید.
نوشتههای مرتبط
سینمای مستند ما از اجتماعی بودن درک ودریافت آسیب شناسی و معضل نمایی دارد. به سراغ جامعه که می رویم، به کمبودها و آلامش می پردازیم و از داشته ها و قابلیت هایش غافلیم. شاید هم گزیری نیست : وقتی ارباب جامعه مشغول کار خود اند و جامعه به مصائب روزافزون اش رها می-شود، کار دردشناسی و دردنمایی بر دوش سینمای مستند و نهادهای مردمی می افتد که خود هزار جور درد فرسایشی دارند و حالا باید نقش صالح و مصلح را هم بازی کنند. فیلم میرطهماسب تذکر به جا و لازمی بر این عارضه سینمای مستند ماست و دعوت مان می کند تا در کنار دیدن و به تماشا در آوردن حسرت چه بسیار فرصت های از دست داده، به شورهای جاری در دل و جان آدم های سرزنده و باورمند هم بپردازیم. باز هم می گویم : تماشای “بانوی گل سرخ” نفس مان را تازه و حال-مان را خوش می کند.