انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نگاهی روان کاوانه به فیلم تمشک

هنر زبان بیان ضمیر ناآگاه است و تحلیل و تفسیرش جنبه هایی از ریشه های نا آگاه اثر هنری و پدیدآورندگانش را باز می نماید. گرانیگاه این گفتار تحلیل روان کاوانه ی اثر است و می کوشد به تفسیر نکته های بر آمده از ساحت ناآگاه آن بپردازد…

فیلم تمشک با مرگ می آغازد و به مرگ می انجامد . گویا فیلم آغازش با مرگ مادر و پایانش با مرگ پدر است و در میان این دو مرگ زوجی سترون ، باروری مادرانه ای می شکوفد و مرگ را به زیستن پیوند می زند . گویا بن مایه ی فیلم استعاره ای از بود در بین دو نبوده است ، همان گونه که روان کاوی فرویدی به گونه ای دو گانه نگرانه رانه های مرگ و زندگی را در پیوند می بیند ، و باز آخرین نمای فیلم از پشت شیشه ای محو تولد را بازتاب می دهد .

محور دیگر فیلم ، حضور در غیاب است . همسر رضوان ( نقش نخستین فیلم ) ، درگذشته است ، اما حضور دارد . در سوگ غیاب واقعی به پنداشت نمی آید . خاطره ها در ذهن حضور دارند . تصویر های درگذشته ، با دال ها می تواند به زبان درآید . از این روست ، که زبان ، روان را بی غیاب می سازد . به همین جهت ، با این که می دانیم همه می میریم ، اما در روان خود را نامیرا می انگاریم . در فیلم نیز ، چون ضمیر ناآگاه ، رویاهای روزانه ی رضوان و خیال پردازی هایش زمان زدوده است ، و گذشته ی زمانی، در زمان حال روان ، خویشتن را باز می نمایاند ، همسر درگذشته ، در تصویر و خیال ، غیابش به حضور تبدیل می گردد. همسری که نامش کمال است وشاید آرمانی سازی دوران ماتم او را در روان رضوان به کمال می رساند

حمید نیز ، خانواده اش غایبند ، اما صدای گاه به گاه آن ها حضوری غیاب زدا می گردد و باز واژگان شنفته ، دال هایی هستند ، که خاطره و حافظه را بر می انگیزند و غیاب را حضور می بخشند.

حمید دچار یادزدودگی و آمنزیا می گردد . حافظه ای را از دست می دهد تا غیاب کامینه ی عشق خویش را تاب آورد و فقدان را تجربه نکند.

والدین هما نیز با غیاب و فقدان او در چالشند ، چه نمی خواهند کامینه ی ارضای خویش را ، که پاره ای از وجود آنان و حامل خود شیفتگی ایشان است ، از دست دهند و چون واقعیت جهان بیرون آنان را ناکام می سازد ، اندوه به خشم و پرخاشگری می انجامد و چون کامینه ی از دست شده حضور ندارد ، پرخاش به همسر او جا به جا می گردد.

حمید و هما نیز در فقدان کودک هستند . کودک می تواند به ایشان هویتی جنسیتی بخشد ، اما ناباروری آنان را از بالیدگی باز می دارد و اشتیاق آنان به فرزند ناکام می گردد . [۱]حتی پزشک متخصص زنان نیز در آغاز غایب است و با جایگاه شغلی او بی حضورش مواجه می گردیم ، حضور بعدی اش حضور صداست ، و همین حضور و غیاب صدا نیز جنبه ای مادرانه به او می دهد ، که بر ناکامی غیابش اطمینان به حضورش چیره می گردد . اما در یکی از صحنه های پایانی ، او و دخترش هستند ، و باز با غیابی دیگر مواجهیم ، غیاب همسر او ، که هیچ نشانی از او نیست ، و این زمانی است ، که رضوان در تکاپوی نگاهداشتن جنین خویش و در بیم از مرگ اوست .

در کنار دریا ، نمادی از پذیرندگی و آغوش گشایندگی که طنین مادرانه دارد ، می پرسد که آیا فرزندش زنده است و صدای فرزند پزشک در فضا می پیچد : مادر !

دوست همسر(راننده تاکسی) نیز که اشتیاق جانشینی همسر رضوان را دارد و ناکام است از مادرش سخن می گوید اما پدر در کلامش غایب است.

برادر همسر نیز ، بازگشتش برای پر ساختن یک غیاب است . غیاب نگاهبان ناموس یا ” Nomos ” اما در دست یافتن به این مکانت ، به رسمیت شناخته نمی شود . با این وجود او به تصاحب و تملک بانوی برادرش می اندیشد ، چه خود را نگاهبان سنتی می بیند ، که شرافتش در گرو چیرگی پذیری زن است و قانون ( nomos ( نانوشته ی جنسی است و ریشه در همسانسازی آغازین و تصویری پسر با اشتیاق مادر ( فالوس مورد تمنای مادر ) دارد و هویت او را به عنوان مرد تعیین می کند . فقدان کهن سوژه به او احساس تهدید می دهد ، می ترسد به مثابه ی فالوس مادر از بین برود ، مساله ی بودن یاهیچ چیز است ، از این روی سوژه خود را تا قتل و ضرب و جرح مرگبار فرا می کشد[۲].

تجربه ی حاملگی برای مادر تجربه ی در خویش داشتن کامینه ای مورد تملک است، پاره ای از وجود ، که نمادی فالیک است . دختر بچه فالوس گمشده ی خود را در کودکی از پدر می جوید و این خیال تمامیتی است ، که با اشتیاق به فرزند یابی در ضمیر ناآگاه تا بزرگسالی می بالد و به دنیا آوردن کودک ، برایش تجربه ی از دست دادن کامینه ای است ، که افسردگی و ملانکولیا را در پی دارد ، از این روی با افسردگی پس از زایمان مواجهیم[۳].

رحم مادر بهشت ارضای مطلق است ، که بسیاری از روان کاوان ، پویش انسانی را در اشتیاق بازگشت به آن تفسیر می کنند . جایی که نیاز تجربه نمی شود و ارضای مطلق و امنیتی آرام بخش حضور دارد . خودشیفتگی نخستین نیز استمراری از آن فضای خودشیفته است ، که با مرگ و ارگاسم هم مرز می گردد . و اصل ثبات و نیروانا را بازتاب می دهد : حالت جنینی گرفتن هنگام خواب ، بازی های کودکان در خانه سازی و به سوراخ خزیدن نمادهای اشتیاق بازگشت به این وضعیت پیشین است . شاید جشن های جهان شمول تولد در طول تاریخ ، رفتار پاد – هراسانه برای چیرگی بر این ضربه ( تروما ) بوده است .

از این روی رابطه ی کودک و مادر ازجنین آغاز می گردد . از سویی مادر خودشیفتگی خویش را در سرمایه گذاری و تصرف روانی این کامینه می جوید ، و از دیگر سوی کودک این فضا را استمراری از خویش می بیند ، اما کلان پرسشی که این جا پیش می آید ، آن است ، که جایگاه مادرگری در رحم اجاره ای چگونه می شود ؟ مادرانی که فرزند از دست می دهند و مادرانی که تجربه ی همزیستی روان – زیست شناختانه با کودک نداشته اند ، چگونه با این فقدان و خلا به سازگاری می رسند ؟ و کودک ، که ابژه ی اشتیاق دو مادر است ، چه خواهد کرد ؟ و آیا این میل نا آگاه رضوان نیست که رقیبان والدگری را مرده می خواهد ، تا از فرزند جدانشود و فالوس گمشده ی تاریخچه ای (از پدر تا همسر) را باز جوید .

پرداختن به برخی نمادها در فیلم ، که شاید تراوش ناآگاه پدیدآورندگان باشد در پیوند با بافتار فیلم حائز اهمیت است . نخست آن که اتاق در هم ریخته ی بایگانی می تواند حاکی از ضمیر ناآگاه قهرمان زن فیلم باشد ، که مسایلش بایگانی نشده است ، از جمله عکس همسرشاید نماد سوگ ناتمام باشد ، که بایگانی سازی و تاریخی نگردیده است . آنجا که رضوان برای استفتاء می رود ، سوره یاسین ، که در ماتم مرسوم است خوانده شود ، قرائت می گردد ، و پاسخ استفتاء برای سقط ، قتل نفس است . روح فیلم این حس را می دهد که او نمی خواهد این کار را کند ولی در برابر خواست حمید به مثابه پدر ، پدرنمادین ، قانون و حکم شریعت را می جوید ، تا میل حمید اخته گردد . میلی که در تضاد با میل اوست ، و از دل ممنوعیت کام بخشی بیرون می تراود .

نام رضوان نیز برای قهرمان فیلم تامل برانگیز است. واژه ی رضوان ، خوشنودی و رضایتمندی را در خویش دارد و در ادبیات دینی بهشت بان و نگاهبان بهشت است ، همان گونه که در ادبیات روان کاوانه ، آغوش ارضاگر مادر ، تجربه ای مینوی است که در آن ارضای مطلق است و تا جنینی بسط می یابد و کودک امنیت و کیف محض را در بهشت مادرانه می جوید ، که بسیاری از پویش ها و خیالپردازی های بزرگسالی ، جستجوی و بازگشت به این ارضاست .

رضوان مگر سراچه ی فردوس برگشاد کاین حوریان به ساحت دنیا خزیده اند

( سعدی )

اما آن که به دنبال رحم عاریتی است ، هماست و هما طنین اسطوره ای در ادبیات ما دارد . پرنده ای که برای نیازاردن جانداران استخوان می خورد و سایه اش سلطانی می بخشد .

هما در آغاز فیلم می میرد ، از او نامی می ماند ، که در فیلم استمرار می یابد . سایه اش از سر دیگران کم نمی شود و زندگانی اش در جنینی پی جسته می شود.

همای اوج سعادت به دام ما افتد اگر ترا گذری بر مقام ما افتد

(حافظ)

چند نکته انتقادی نیز نسبت به فیلم مطرح است. نخست آن که، اگر چه در روان درمانی تحلیلی و روان کاوی کلام نقشی محورین دارد، ولی اصطلاح گفتار درمانی (لوگوتراپی) برای اختلال های تکلمی به کار برده می شود، نه برای بیمار دچار آمنزیا، که باید روان درمانی تحلیلی شود. دوم آن که بیماری فراموشی اقسامی مانند روان زاد، بدن زاد، روان- بدن زاد، دارد و نوع روان زاد آن نیز خود، موارد گوناگونی را شامل می شود، که در فیلم نوع آن بازتاب ندارد. روند بازگشت حافظه نیز بدون اقدام درمانی مشهود، قدری غیر طبیعی به نظر می رسد. اختلال روانی جلال هم خیلی روشن نیست. یا با گوشی قلب، جنین را معاینه کردن، و از زنده بودن او آگاه شدن، آیا امکان دارد؟ ولی با همه ی این مسایل تمشک فیلمی قابل تامل و جدی در سینمای ایران می باشد که با وجود مشکل هایی که برای هنرمندان مستقل وجود دارد، برادران سالور به ساخت آن اهتمام ورزیده اند و در کنار کارگردانی خوب، بازی اثر گذار خانم سمیرا حسن پور و فیلمبرداری در خور آقای کلاری، آن را اثری مانا در ذهن و روان کرده است.

[۱] – واژه ای نابارور هم به سترونی و عقیمی اشاره دارد هم به بی ثمری و بی حاصلی چنان که در زبان های انگلیسی و آلمانی نیز این گونه است ((unfruchtbar(de.)=infertile(engl.))

[۲] – این تحلیل را، دکتر علی فولادین روان کاو ایرانی مقیم آلمان ازبنیانگذاران و مدرسان کالج روان کاوی آلمان در پاسخ مکتوب به پرسش کانال NDR در مورد قتل های شرافتی به خوبی شکافته است و ترجمه ی آن در فصلنامه ی سیاووشان (۱۰و۹) انتشار یافته است.

[۳] – حاملگی، حمل چیزی است، چنان که در مصدر آلمانی empfangen، هم دریافتن هم آبستنی، مطرح است که فروید (۱۹۱۸) در مقاله ی ” پیرامون یک مورد روان نژندی کودکی ” با نگاهی زبان- روان شناسنامه به این مساله می پردازد. در انگلیسی هم واژه pregnant، جز معنای حاملگی بیانگر ” سرشار از معنایی نهفته ” نیز هست. یعنی این واژه در پیوند با یک موضوع معنا می یابد.

فایل پیوست :

۲۷۶۰۶