گاردین برگردان رضا اسکندری
طرح زندگی نمایشنامهنویس را دنبال کنید (به مناسبت چهارصدمین سالمرگ این نویسنده)
نوشتههای مرتبط
ویلیام شکسپیر، در ۲۶ آوریل۱۵۶۴، در بایگانی مذهبی منطقهی استراتفورد-اپان-آوون، گواهی تعمید ویلیام، پسر جان شکسپیر (Gulielmus filius Iohannes Shakespere) به ثبت میرسد. خانوادهی شکسپیر خانوادهی مرفهیاند: ماری (که با نام آردن متولد شده است) از یک خانوادهی ثروتمند کشاورز میآید؛ جان دوزندهی دستکشهای مرغوب و کاسبی موفق است که سرانجام به شهرداری استراتفورد هم میرسد. ویلیام یکی از هفت فرزند خانواده و بزرگترین پسر است. روز تولد حقیقی او، که معمولا در ۲۳ آوریل گرامی داشته میشود، به روشنی معلوم نیست.
۱۵۶۴
در ۲۶ آوریل، در بایگانی مذهبی منطقهی استراتفورد-اپان-آوون، گواهی تعمید ویلیام، پسر جان شکسپیر (Gulielmus filius Iohannes Shakespere) به ثبت میرسد. خانوادهی شکسپیر خانوادهی مرفهیاند: ماری (که با نام آردن متولد شده است) از یک خانوادهی ثروتمند کشاورز میآید؛ جان دوزندهی دستکشهای مرغوب و کاسبی موفق است که سرانجام به شهرداری استراتفورد هم میرسد. ویلیام یکی از هفت فرزند خانواده و بزرگترین پسر است. روز تولد حقیقی او، که معمولا در ۲۳ آوریل گرامی داشته میشود، به روشنی معلوم نیست.
۱۵۸۲
آیندهی شکسپیر، که از آموزشهایی درجه یک در مدرسهی صرف و نحو استراتفورد برخوردار بوده، با روشن شدن این مساله که زنی به نام آن هاثاوی از او باردار است، به خطر میافتد. زن ۲۸ ساله و شکسپیر تنها ۱۸ ساله است؛ این زوج ناگزیرند اجازهی ویژهای برای ازدواج پیش از موعد و خارج از نوبت بگیرند. نخستین فرزند آنان، سوزانا، در ماه می سال بعد به دنیا میآید. پس از آن در سال ۱۵۸۵ سر و کلهی دوقلوها، همنت و جودیت پیدا میشود. اما محصول دیگر مناسبات عاشقانهی آنان، یکی از سونِتهای ابتدایی شکسپیر (سونِت ۱۴۵) است که با ظرافت نام خانوادگی پیش از ازدواج آن را در خود دارد.
۱۵۹۲
نویسندهای با نام رابرت گرین، تکفیریهی تلخی علیه «یک کلاغ تازه به دوران رسیده» منتشر میکند که «با قلب یک پلنگ، پنهانشده در پوست یک بازیگر، فکر کرده میتواند با مصراعهای توخالیاش خودش را در زمرهی بهترینهای شما جا کند». این نخستین ارجاع به شکسپیر در مقام یک نمایشنامهنویس تجربی است؛ تکفیریه با ظرافت یکی از سطور پردهی سوم نمایشنامهی هنری ششم را علیه نویسندهی آن («یک بازیگر» صرف) به کار میگیرد و او را به دزدیدن حقههایی از بهترین تحصیلکردهها متهم میکند. روشن نیست شکسپیر ۲۸ ساله نخستینبار کِی به لندن آمد تا کار خود را به عنوان یک بازیگر-نویسنده آغاز کند. این مساله که او چه زمانی همسر و سه فرزند کوچکش را رها کرد از آن هم نامعلومتر است؛ و مبهمتر از همه این که او چگونه و در چه زمانهای برای دیدن خانوادهاش به زادگاهش باز میگشت (اگر اصولا چنین کاری کرده باشد).
۱۵۹۶
در آگوست، همنت یازده ساله در استراتفورد به خاک سپرده میشود؛ دلیل مرگ معلوم نیست. همچنین معلوم نیست آیا شکسپیر در مراسم دفن او حاضر بوده یا نه؛ هرچند برخی از زندگینامهنویسان بر این باورند که علاقهی او به بروی صحنه آوردن دوقلوها و نوشتن نمایشنامهای که نام قهرماناش شباهت بیاندازهای به نام پسر درگذشتهی او دارد، روش شکسپیر در گرامیداشتن پسرش است. به هر حال، شکسپیر در مقام یک نویسنده هیچگاه تا به این حد پرکار نبوده است. نمایشنامههای تاریخی ابتدایی او (حدود ۱۵۹۰ تا ۱۵۹۲) مخاطبان بسیاری را به وجد آورده است؛ تراژدی خونبار و مشترک او تیتوس آندرانیکوس (حوالی ۱۵۹۴) یک موفقیت کامل بوده و این موفقیت در کمدی اشتباهات و رویای شب نیمهی تابستان (حوالی ۱۵۹۴) و نیز شعر تغزلی او ونوس و آدونیس (۱۵۹۳) که بیشتر شبیه به یک احساس مکتوب است، تکرار شده است. در آفرینش ادبی، کمتر کاری است که شکسپیر قادر به انجامش نباشد.
۱۵۹۸
نام شکسپیر روی جلد دومین ویرایش چاپی درامهای تاریخیاش، ریچارد دوم و ریچارد سوم، و نیز نخستین ویرایش چاپی «کار شاق عشق» منتشر میشود؛ افتخاری نادر برای نمایشنامهنویسان عصر الیزابت که نشانگر شهرت رو به تزاید اوست. شکسپیر که حالا عضو گروه «مردان لرد چمبرلین» است، در کتاب هر کسی با طنز خود، نوشتهی همکار و رقیبش بن جانسون نیز جایی در زمرهی «کمدینهای اصلی» پیدا میکند. از هم رشکبرانگیزتر آن که نام او در زمرهی معافان از مالیات در منطقهی بیشاپزگیت شهر لندن ثبت شده است.
۱۵۹۹
در ماه می، نقطهی عطفی در زندگی شکسپیر و همکاران او روی میدهد. در این زمان درهای تماشاخانهی گلوب، شگفتانگیزترین تماشاخانهای که تا امروز لندن به خود دیده است، به روی تماشاچیان گشوده میشود (البته قسمتی از این تماشاخانه با استفاده از بقایای تماشاخانهی قبلیشان در شوردیچ بنا شد که به خاطر درگیریهایی دربارهی مالکیت زمین آن تخریب شده بود). هنری پنجم و ژولیوس سزار از جمله نمایشنامههای جدیدی هستند که در آغاز کار تماشاخانه به روی صحنه میروند. احتمالا سال ۱۵۹۹ همان سالی است که شکسپیر کار روی نخستین دستنویسهای هملت را آغاز کرد؛ تراژدیای که تا سال ۱۶۰۴ شکسپیر را به طرق مختلفی درگیر خود ساخت. هملت به واسطهی دراماتورژی تجربی و عمق فلسفی و هیجانیاش، بلندپروازانهترین کار شکسپیر تا آن زمان و یکی از عظیمترین آثار تئاتری نوشتهشده به زبان انگلیسی است.
۱۶۰۳
نقطهی عطف دیگر زمانی روی میدهد که ملکه الیزابت اول –که بیشتر اجراهای گروه مردان چمبرلین در حضور او اجرا میشد- میمیرد. از بخت نیک نمایشنامهنویس، شاه جدید یعنی جیمز اول خیلی زود شکسپیر و همقطارانش را در زیر بال و پر خود میگیرد و گروه آنان را به «مردان شاه» تغییر نام میدهد. علاوه بر اجراهای سرخوشانهای که در دربار صورت میگیرد، شکسپیر نمایشنامههایی چون قیاس برای قیاس (۱۶۰۴) و مکبث (۱۶۰۶) را تالیف میکند که هم تمایلات شاه به موضوعاتی چون عدالت، دین و جادو را ارضا میکند و هم پرسشهایی عمیق را دربارهی قدرت و سوءاستفاده از آن به پیش میکشد.
۱۶۰۶
شاه لیر برای نخستینبار در ۲۶ دسامبر و در حضور گروه منتخبی از درباریان در وایتهال به روی صحنه میرود. معلوم نیست واکنش جیمز اول به غمناکترین تراژدی زمان دربارهی پادشاهی که کشورش را به سه قسمت تقسیم میکند و خود عقلش را از دست میدهد چه بوده، اما به نظر میرسد شکسپیر از متن راضی نیست و چندسال بعد آن را بازنویسی میکند. دیگر نمایشنامههایی که در این دوره مینویسد –اتللو، خوش است آنچه هست پایانش خوش، تیمون آتنی- همگی لحنی تاریک و ابهامآمیز دارند که احتمالا بازتابدهندهی جو تنشآلود دربار به خاطر منازعهی اتحاد میان انگلستان و اسکاتلند و شوک ناشی از کشف نقشهی توطئهی باروت در نوامبر ۱۶۰۵ است. کمدیهای درخشان و روشن شکسپیر در عصر الیزابت که در اواخر دههی ۱۵۹۰ به اوج رسید، حالا یک دنیا دورتر از آثار امروزی او قرار گرفتهاند.
۱۶۰۹
در فصل پاییز گروه مردان شاه از گلوب –که خانهی زمستانی آنهاست- به بلکفرایر نقل مکان میکنند؛ یک سالن سرپوشیدهی خوشساخت در کنارهی رودخانهی تیمز. این مکان دنج، با نور شمع و همراهی گروه نوازندگان مقیم، الهامبخش آخرین دور از نمایشنامههای شکسپیر میشود: پریکلس (حدود ۱۶۰۹)، سیمبلین (حدود ۱۶۱۰)، حکایت زمستان (حدود ۱۶۱۱) و طوفان (حدود ۱۶۱۱). این نمایشنامهها، با غنای بوطیقایی، دشواریهای فنی و مشحون از بنمایههای اساطیری، نقاط اوج آخرین عصر درخشان نمایشنامهنویسی شکسپیر هستند.
۱۶۱۲
تراژدینویس تازهکار و رو به پیشرفت، جان وبستر، در مقدمهی شیطان سفید، به گرامیداشت «کسبوکار آقای شکسپیر» میپردازد که «به حق مایهی شادی و پربرکت است»؛ تا این مرحله و در ۴۸ سالگی، شکسپیر دستکم ۴۰ نمایشنامه نوشته و احتمالا در تعداد بیشتری از نمایشنامهها هم مشارکت داشته است. او علاوه بر کسب موفقیت، ثروتمند هم شده: صاحب دومین خانهی بزرگ استراتفورد است و سرمایهگذاریهای بسیاری در حوزهی زمین به نام اوست. بسیار ستیزهجو هم هست، خصوصا آنجا که پای پول در میان باشد. در ۱۶۱۲، در محکمهای حاضر میشود تا در خصوص جهیزیهی دختر صاحبخانهی فرانسویاش شهادت بدهد (علیرغم تمام ثروتی که دارد، ترجیح میدهد در لندن اجارهنشین باشد).
۱۶۱۳
فاجعه در ۲۹ ژوئن روی میدهد، زمانی که در اجرای نمایش هنری هشتم خودِ شکسپیر، یک توپ بدلی آتش را به جان کاهگلهای دیوار میاندازد؛ گلوب میسوزد و خاکستر میشود. گروه خیلی زود تماشاخانه را بازسازی میکند –اینبار با یک سقف سفالی- اما دیگر نمایشنامهنویس اصلی گروه حضور ندارد؛ این رویداد بازنشستگی او را جلو انداخته است. دو نمایشنامهی آخر او، کاردنیو (متن آن امروزه در دست نیست) و دو خویشاوند نجیبزاده، آخرین فعالیتهای او برای اجرا روی صحنهاند که هر دو با همکاری جان فلچر، همکار جوانتر شکسپیر نوشته شدهاند.
۱۶۱۶
در ژانویه، شکسپیر و وکلای او به تنظیم وصیتنامهاش میپردازند؛ در مارس پارهای اصلاحات در وصیتنامه اعمال میشود؛ از جمله دخترش جودیت (که گویا ازدواجش مورد تایید شکسپیر نبوده) از ارث محروم میشود و یک تختخواب (دومی از لحاظ کیفیت) برای همسرش به ارث گذاشته میشود. با در نظر گرفتن خط لرزان امضای او میشود نتیجه گرفت که خودش هم در این زمان بیمار است؛ تا پایان آوریل او دیگر مرده. خیلی زود در کلیسای تثلیث مقدس در استراتفورد-اپان-آوون، همان کلیسایی که در آن تعمید داده شده بود و تنها چند روز پس از پنجاه و دومین سالروز تولدش به خاک سپرده میشود.