تصویر: السیسی
“محمد حسنین هیکل” روزنامه نگار برجسته مصری “عبدالفتاح السیسی” را انتخابی مناسب برای مصر می داند. او پیشینه نظامی “سیسی” را مزیتی برای فرمانده ارتش مصر به منظور نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری آتی آن کشور دانسته است و لقب “مردی ایده آل” را به این ژنرال نظامی داده است. “هیکل” یکی از مورد اعتمادترین افراد نزد “جمال عبدالناصر” رهبر پیشین مصر بوده و هنوز هم چهره ای تاثیرگذار در سپهر سیاسی آن کشور محسوب می شود. او معتقد است که “سیسی” به همراه نظامیان تنها نیرویی هستند که می توانند به بحران جاری در مصر پایان دهد. “هیکل” هم چنین پیروی مصر از سیاست های امریکا در طول چهار سال گذشته را اقدامی نادرست خوانده و اظهار داشته که کشورش باید به دنبال متحدانی تازه باشد تا مجبور نشود به دلیل وابستگی به امریکا از خاورمیانه و کشورهای شمال آفریقا دور بماند. حمایت از “سیسی” به “هیکل” و قدیمی ترین نسل روزنامه نگاران مصر محدود نمانده است. “حمدین صباحی” روزنامه نگار و رهبر اصلی جریان ناصریست های مصر نیز در انتخابات ریاست جمهوری پیشیت رقیب “مرسی” و “شفیق” و با کسب خیره کننده آرای بخش عظیمی از حاشیه نشینان، محرومان و جوانان عمدتا بیکار مصری توانست جایگاه سوم را کسب کند نیز ماه آگوست گذشته در مصاحبه با شبکه تلویزیونی “نهار نت” گفته بود در صورتی که “سیسی” برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری نامزد شود از او حمایت خواهد کرد. صباحی “سیسی” را “قهرمان مردمی” خوانده بود و اظهار داشت که به او اعتماد دارد. او معتقد است که اکنون زمان بحث های سیاسی نیست و بلکه باید بر سر ایجاد نهادها به توافق دست یافت. از جمله روشنفکران مصری دیگری که معتقد است باید به “سیسی” زمان لازم را داد تا برنامه هایش را اجرا کند “سمیر امین” متفکر نامدار چپگرای مصری است. او به تازگی در مصاحبه با روزنامه “آیدین لیق” ترکیه تاکید که جامعه مدنی مصر در حال اعمال فشار بر “سیسی” است تا او به انجام اصلاحات اجتماعی نظیر افزایش دستمزدها و احقاق حقوق زنان و جوانان ترغیب کند. حمایت از این ژنرال نظامی اما تنها به روشنفکران چپگرای مصری محدود نمی شود بلکه سیاستمدار باسابقه لیبرالی چون “عمرو موسی” دبیرکل پیشین اتحادیه عرب نیز حمایت خود را از او اعلام کرده است. “موسی” در ژانویه گذشته اظهار داشت که بدون توجه به آن چه “کشورهای غربی و شرقی و هواداران اخوان المسلمین” ادعا می کنند “سیسی” نامزد مطلوب مردم مصر است. “عمرو موسی” در مصاحبه ای تلویزیونی ضمن اعلام نظر مساعد خود در مورد نامزدی “سیسی” اظهار داشت که در این زمینه باید به نظر مصری ها احترام گذاشت.
نوشتههای مرتبط
اینها تنها بخشی از حمایت طیف وسیعی از روشنفکران مصری از نامزدی “سیسی” در انتخابات ریاست جمهوری آن کشور بود امری که شاید درک آن برای روشنفکر ایرانی امروزی کمی دشوار به نظر رسد. علاوه بر حمایت بسیاری از روشنفکران مصر از نامزدی یک “ژنرال” نظامی در انتخابات، طیف وسیعی از آنان از “کودتا” خواندن رویدادهای “۳۰ ژوئن” خودداری می کنند. در این میان “نوال السعداوی” فمینیست برجسته مصری که پس از هشت دهه مبارزه در راه احقاق حقوق زنان مصری و تلاش برای تحقق آرمان “برابری” زن و مرد هنوز هم فعال است و در این راه متحمل بازداشت های فراوان در دوران زمامداری حاکمان مختلف در مصر از “انور سادات” تا “مبارک” بوده است معتقد است که سقوط “مرسی” نه یک “کودتا” که “انقلابی مردمی” بوده است. او در این مورد می گوید:”صدای جیغ زنان و کودکانی را می شنیدم که وحشت کرده بودند و می گفتند ارتشی ها و سربازان کجا هستند؟” اظهارات “سعداوی” نشانه ای از خواست رهبران مردمی برای مداخله ارتش مصر به منظور پایان دادن به خودسری های هواداران “اخوان” و نیروهای امنیتی مسلح وابسته به آنان بوده است. “سعداوی” معتقد است که بدون حضور “مرسی” رییس جمهوری مخلوع مصر، مصری ها فرصت تازه ای برای تاسیس نهادهایی را پیدا کرده اند که در آن بدون توجه به “مذهب”، “جنسیت” و “طبقه” افراد “برابری” در برابر قانون تضمین شود.
علیرغم نظر مساعد بسیاری از روشنفکران مصری در مورد نامزدی ژنرالی نظامی چون “سیسی” در انتخابات ریاست جمهوری آن کشور، طیف گسترده ای از روشنفکران ایرانی نه تنها با دیده بدبینی به این موضوع می نگرند بلکه با آن شدیدا مخالفت می کنند. موضوع شاید خاطره تلخ مداخله نظامیان در عرصه سیاست ایران به خصوص واقعه “کودتای ۲۸ مرداد” سال ۱۳۳۲ باشد که روشنفکر ایرانی در مقابل هرگونه مداخله ارتشی ها در امور سیاسی قرار می دهد بدون آن که به ماهیت متفاوت ارتش در هر کشور و سازوکارهای مختلف آن توجه نمایند دیدگاهی که بیش تر برآمده از نوعی “رمانتیسیسم” است تا اندیشه “واقع گرایانه” و “عملگرایانه”. شاید بتوان رویداد ۳۰ ژوئن در مصر که به سرنگونی دولت “مرسی” و برآمدن دولت موقت آن کشور تحت حمایت ارتش انجامید را نه با کودتای ۲۸ مرداد در ایران که با کودتای اسفند سال ۱۲۹۹ خورشیدی مقایسه کرد. در حال حاضر، اکثریت مصری ها خواستار حکومتی هسند که قدرت کافی برای ایجاد تمرکز و فرمانروایی کارآمد و ایجاد اصلاحات اساسی را داشته باشد. در زمان کودتای سال ۱۲۹۹ ایران نیز “رضا شاه” به عنوان قزاقی نظامی نیروهای مسلح را تقویت کرد و از آنان برای سرکوب شورش طرفداران خودمختاری در مناطق مختلف ایران استفاده کرد. واقعیت آن است که کمبود “امنیت” در خاورمیانه و وجود وضعیت “آنارشی” دائمی در آن نقطه از جهان همواره سبب شده تا خواست “آزادی” در سایه قرار گیرد. اکنون در مصر وضعیتی تقریبا مشابه با اوایل دوره برآمدن رضاشاه به وجود آمده است چرا که پیش از سقوط زمامدارانی بی کفایت رهبران کودتا در عرصه داخلی درصدد برآمده اند تا با تقسیم زمین های خالصه بین دهقانان، تاسیس مدارس، تامین مسکن برای اکثریت شهروندان، ساختن راه ها، راه آهن و برقراری امنیت جاده ها وضعیت زندگی عمومی مردم را بهبود بخشند. هم چنین همانند دوره آغازین زمامداری رضا شاه که تعداد کثیری از “سوسیالیست” های حامی ملی کردن صنایع و وسایل تولید و هوادار آموزش و بهداشت همگانی و تامین حقوق زنان، کارگران و دهقانان به دلیل شعارهای مدرنیستی این رهبر نظامی از او حمایت کرده بودند تعداد زیادی از روشنفکران چپگرای مصری نیز همانند اسلاف شان که از شعارهای “برابری طلبانه” ناصر پشتیبانی کرده بودند اینک در پشت سر “سیسی” قرار گرفته و چهره ناصری دیگر را در او دیده اند.
به طور می توان گفت مصر امروز هم چون ایران دوره رضاشاه روشنفکران بسیاری را پشت سر رهبری نظامی جمع کرده است رهبری که وعده تحقق دولتی “تمرکزگرا”، “ملی گرا” و “مدرن گرا” را داده است. همان گونه که تاکید رهبران نظامی آن دوره ایران بر این اصول واکنشی بود به “سنت گرایی اشرافی” خاندان قاجاریه اصرار ژنرال نظامی کنونی مصری برای بازگشت به وضعیتی مشابه دوره ناصر را نیز می توان مخالفتی آشکار به دیدگاه “محافظه کارانه” و “سنتی” اخوانی ها نسبت به جامعه و سیاست دانست.
یکی از نکات مهمی که روشنفکر ایرانی هنگام تحلیل وضعیت سیاسی کنونی مصر از آن غافل می شود ماهیت نقش ارتش آن کشور و مولفه “زور” برای پیشبرد خواسته هاست. در انقلابات اعمال به موقع زور از سوی نیروهای نظامی سرکوبگر اگر به میزان کافی باشد می تواند در جفظ نظام دیکتاتوری موثر باشد. امروز در سوریه این ارتش آن کشور است که با ماهیتی “ایدئولوژیک” وفاداری خود به رژیم یعثی تحت حاکمیت “اسد” را حفظ کرده و باعث بقای آن رژیم در طول سه سال گذشته از زمان آغاز بحران در سوریه شده است. با این حال در مصر و تونس وضعیت نهادهای نظامی آن کشور کاملا متفاوت است. ارتش ها در این کشورها کمتر پیش آمده که به قصد سرکوب اعتراضات داخلی به کار گرفته شده باشند چرا که ماهیتی “ملی” و “مردمی” دارند و به شکل کلاسیک برای مقابله با شبه نظامیان مسلح و دشمن خارجی تعلیم دیده اند و نه تارومار مخالفان داخلی دولت ها. از همین رو ارتش در این دو کشور تا حد زیادی استقلال خود را از دیگر قوا حفظ کرده است. همین موضوع سبب شد تا نظامیان مصری چه در دوره آغاز قیام ۲۵ ژانویه علیه “مبارک” و چه در زمان اعتراضات ۳۰ ژوئن علیه “مرسی” در نهایت با خواست اکثریت مصری ها همصدا شوند.
واقعیت آنست که زمامداری تندروانه “اخوانی” در طول مدت زمانی کوتاه پس از پیروزی انقلاب در آن کشور یادآور به قدرت رسیدن جریانات تندرو در انقلابات مشابه در دیگر نقاط جهان از جمله قدرت گیری “ژاکوبنها” در فرانسه و اجرای اصول سرسختانه انقلابی از سوی آنان بود. سیر تحولات تاریخی نشان داده اند زمانی که تندروها به قدرت می رسند دیگر هیچ ملاحظه ای وسواس آمیزی در مورد آزادی های فردی و اجتماعی افراد به عمل نمی آید. تندروها که در زمان قرار داشتن در جبهه مخالف فریاد آزادی و بردباری سر می دادند پس از آن که به قدرت می رسند بسیار اقتدارگرا می شوند. تندرو آزادی را به دو دسته تقسیم می کنند: آزادی برای “شایستگان” که خود آنان و اطرافیان شان را در بر می گیرد و آزادی برای کسانی که از دید آنان شایسته (یا تعبیری “خودی”) نیستند که این آزادی را معادل با “هرج و مرج” و آزادی “دروغین” قلمداد می کنند و در نهایت آن را مذموم می شمارند. حکومت “تندروها” از دوره زمامداری “روبسپیر” در فرانسه گرفته تا زمامداری “مرسی” در مصر یک فصل مشترک داشته و آن “ناکارآمدی” بوده است چرا که در این دوران اکثر افراد بی تجربه وابسته به فرقه و یا حزبی خاص در مسند امور قرار گرفته اند که فاقد توان مدیریتی لازم برای بهبود اوضاع جامعه بوده اند. کوشش تندروها در جهت تحمیل زندگی ای “منزه” در کوتاه مدت برای شهروندان معمولی که تحملش برای کمتر کسی دلپذیر و ممکن می باشد باعث می شود تا مردم تحت فشار برای خاتمه دادن به این وضعیت راه چاره ای بیابند که در اکثر مواقع توسل به نیروی نظامی برتر برای مقابله با دولت انحصارگرای تندروها یکی از شیوه های مرسوم بوده است. در این هنگام مردم به هر کسی که بتواند به آن وضعیت پایان دهد خوشامد می گویند. در مصر چنین وضعیتی سبب شد تا “سیسی” تبدیل به چهره و نما قدرت مردم در مقابل نماد قدرت یک گروه فرقه ای (اخوان المسلمین) شود و این موضوع در افکار عمومی مصری ها باورپذیر شود.
شواهد نشان می دهند که اکنون مصر بار دیگر در دو راهی قدیمی جوامع خاورمیانه ای ایستاده است حرکت در مسیر “روشنگری” یا ادامه روند “ارتجاع” و “عقب ماندگی” فرهنگی و اجتماعی. دوگانه ای “طه حسین” نویسنده برجسته مصری در رمان هایش همواره از آن سخن گفته است. اینک اما قهرمان داستان “ژنرالی” است که در گذر زمان نشان خواهد داد که آیا می تواند هم چون “ناصر” در قالب “قهرمانی ملی” منصور میدان چالش ها باشد و یا آن که برخلاف انتظارها در آزمون ملی مغلوب و مقهور خواهد شد.