برای حفظ «میراث فرهنگی» روبه نابودی چه می توان کرد:راهی به سوی گنج خانههای میراث
اگر امروزه مکرر و فراوان از محیط زیست و حفظ آن سخن می گوییم این دغدغه حاصل نوعی اگاهی به طبیعت است که خود همچون” دولت ملی” که حاصل اگاهی ملی و هویت سازی بود برساخته تفکر مدرن والزامات و اقتضائات آن است. مشابه این امر و درغلظتی کمتر را اندک اندک در پیدایش گفتمان«میراث فرهنگی» می توان دید که خود حاصل نوعی اگاهی فرهنگی و اهمیت یافتن گذشته و میراث قلمدادشدن فرهنگ و اثارش خواهدبود.آگاهی ای که آبشخورش را شاید بتوان از ورود نگاه شرق شناسانه وبعضا استعماری غربی ها به جهان سوم واسازی و تبارشناسی کرد. ورنه حفظ وتجلیل و ترمیم این اثار در نزد قدما و فضلای سنت و پیشا مدرن بنا بر جهانبینی و شرایط زیستیِ غیرمتعرضانه، معضل وپروبلماتیک و دغدغه ای خیلی مهم نبود( در نزد حافظ و سعدی اشارات خیلی جدی به عصر هخامنشی و تخت جمشیدد شیراز و مویه صرف بر خرابی و حفظ بناهای کهن نمی بینم اما به جمشید وکسری وربع و اطلال وعبرت از این اثار مانند قصیده ایوان مداین خاقانی شروانی قرن۶ ارجاعات قابل توجه داریم!).
نوشتههای مرتبط
اگرامروز اگاهی زیست محیطی به اجبار هم که باشد مکرم و الزامی قلمداد می شود، این نگرش خود برامده از زیست جهان وقلمرو زندگی روزمره کنونی است و لاجرم چون هوا و خاک احاطه گر ماست و بادِ الایندگی وطوفان وموج ِحمله تکنولوزیک بر اکثریت ما می جوشد و می وزد وادارمان می کند برای زیستن به این آگاهی روی اوریم و به آن بیندیشیم.اما اگاهی به میراث فرهنگی اینگونه نیست واحتمالا نخواهد بود. چه اندیشه و عمل بدان، ضرورت و لازمه زیست و حیات روزمره همگان نبوده و نیست و دودیگر اینکه فرهنگ و میراث و اثار بجا مانده از انهم نه فراورده عموم بلکه حاصل تلاش و ثمره کوشش قشر خاص و اهل فرهنگ ودانش وعمدتا در همکنشی با قدرت وثروت است.معماری و ابنیه و کتب و ماثری که مستلزم شکل گیری با فکر و اندیشه و کتابت و تحقیق هستند از سرپنجه خرد خردمندان حاصل می شوند ودرکِ قدرو قدرت و منزلتشان نیز بیشتر و بهتر از سوی خردمندان و فرهنگ شناسان میسر خواهد بود. اما همین اگاهی ضعیف فرهنگی که حاصل پویش های مدرن و رسانه ها و حتی سرمایه داری جهانخوار است نیز راه درازی را برای هموارکردن التزام به حفظ ماثر گذشتگان ما درپیش دارد.
میراث فرهنگی در نزد دولت های مدرن بسان اموری دیگرنیز رانه همبستگی وعامل ایجاد هویت ملی و لاجرم انسجام و روحیه ملی است چراکه به افراد، ادیان،زبانها و خاک ها و اقوام متمرکز در یک اقلیم حس تعلق و ارتباط با گذشتگان و وحدت جمعی می بخشند و هم روحیه بخش عظمت وارج وقرب و عزت و انرزی روانی انها خواهند بود. میراث فرهنگی اعم از مادی و معنوی (ابنیه و اندیشه های بجا مانده از خلال قرون)هم میتوانند اکسیر و خمیرمایه تخدیر و خود بزرگ بینی ها و نژادپرستی های کم مایگان و قدرت پرستان امروز واقع شوند و هم منبع فیض و چشمه جوشش بازاندیشی دیروزیان و نظریه پردازی و سرمایه نوی شود برای رشد و پیشرفت و بازخوانی خویشتن درنزد امروزیان فرهنگ دوست. ویژگی دیگر این میراث خاطره سازی و پیوندامروزیان با دیروزیان ودرنتیجه تزریق حس باهمبودگی و شراکت در زندگی وکل تاریخ است.
تاکنون حفظ کامل میراث فرهنگی بجا مانده در اکثر دنیا و بیشتر نقاط کم برخوردار از اگاهی فرهنگی با شکست یا چالش مواجه شده و این میراث به انحای مختلف در معرض تخریب یا فراموشی قرارگرفته اند. سکون و انفعال و نشستن به انتظار صرف افزایش اگاهی عمومی در این مورد -همچون محیط زیست -در سال های بعد، جز با از دست دادن همان درصد اندک بقایا ومواریث بازمانده از گذشته نخواهد بود.لذا باید در کنار تلاش و کنشگری برای ارتقای اگاهی عمومی به میراث فرهنگی و تاریخی خود و حفاظت از انها ،گام های عملی و مهم تری نیز برداشت.
اگر این میراث را به سه دسته مادی( ابنیه ،برساخته ها،وسایل و تجهیزات موزه ای= معماری و تکنولوژی و.. )،نیمه مادی( کتب و اسناد خطی یا رسائل و مکتوبات= هنر و اندیشه مکتوب و…) و غیرمادی/معنوی(افکار و اندیشه ها و آموزه ها،رسوم وآیین ها و متفکران و مکاتب و…=ماثرغیرمکتوب وعملی و شفاهی)تقسیم کنیم اولا باید برای هر حوزه با برنامه و اقدام موثر بکوشیم(برنامه هایی که از بازشناسی و تصحیح وانتشارنسخ خطی قرون مختلف و علوم متفاوت تاساخت موزها وبازشناسی ایین ها و شخصیت هاو.. را دربرمی گیرد) و دودیگر انکه سیاستگذاری ها و ایین های راه و فرهنگ های نویی را برای احیا و حفظ انها برسازیم و طرح افکنیم ودر هر شهر و خطه و گوشه کشوربا اقدام عملی فراگیر کنیم(انتقال و تزریق ونهادینه کردن میراث و آگاهی فرهنگی و اهمیت آن در نهادها و کارگزاران کلیدی هر شهر وناحیه….).
در این میان پایتخت و مرکز کشور که هم پایتخت سیاسی و هم فرهنگی و هم ملی قلمداد می شود بیشترین نقش را دارد. اما به نظر می رسد خود از سایر نقاط عقب و شاید باز مانده است. تهران که از دوره قاجاریه به مرکز و پایتخت کشورتبدیل شدمهمترین جایگاه را در شکل گیری هویت ملی ایران داشته و لذا به میراث فرهنگی ان ولو به خاطر قدرت و مکنت بیشتر باید بسیار بیشتر قدر وتوجه نهاده شود.متاسفانه نه در تهران بلکه با خروج از شهر ری( این خطه باستانی) به خارج و خاصه ایالت جبال فراموشی و تخریب بیشتر به چشم می خورد. جاده تهران- قم تا شیراز که در واقع جاده تمدنی و تقاطع پایتخت ها یا مراکز فرهنگی وسیاسی گذشته ما (از اصفهان ال بویه و شیرازآل مظفر و تا قم و تهران قاجاری ) هست یک نمونه در دید و همیشه حاضر است.کافی است اماکن معاصرتری چون کاروانسراهای قاجاری و با معماری و اصالت و تاریخ قابل توجه اما در معرض نابودی را حول جاده قدیم تهران به قم ببینید که اماکن تاریخی بازمانده در گوشه هایش از حسن اباد تا علی اباد و منظریه قم تا چند سال دیگر ازاین خطه مهم رخت برخواهندبست. قلاع و کاروانسراهای تاریخی واز جمله کاروانسرا سنگی کم نظیر سلجوقی جنب چشمه شور قم که در دل کویر و حوض سلطون، مشهور وتکین است نمونه ارزشمند دیگر درحال نابودی است.آن سوتر ودر فراخنای ایالت جبال(این مجمع المداین ری،همدان ،ساوه و ابه و قم و کاشان و اصفهان و..) ازاماکن کهن نظیر ایالت درم مجاور کاشان چیزی نمانده و اتوبان انرا در رفت و امد خودروها محو کرده است(خبرنگاران با یک سفر جاده ای می توانند گزارش خوبی از عمق این فجایع عریان اما مسکوت مانده پیرامون و مختوم به پایتخت تهیه کنند).
علاوه بر بی توجهی و بی برنامگیِ عامل انسانی و منبعث از شیوه ونوع تفکر ومدیریت، در تهران و بیشتر نقاط دیگر جاده(ابنیه وجاده سازی)واتوبان وخودرو امروزه به یکی ازعوامل تخریب یانابودی میراث فرهنگی(کاروانسرا، قنات،حمام،بادگیر ورباط و مدرسه،خانقاه خانه هاو…) تبدیل شده یا درحال تبدیل است. اغراق نخواهد بود اگر ساخت و ساز و طرح های توسعه و عمرانی و در راس انها جاده و اتوبان را یکی از بارزترین تهدیدهای میراث بدانیم.اما ایا این غول تکنولوژی، مهارناپذیر و تهدید مجسم برای میراث است؟به نظر می رسد بنا به ماهیت دوگانه تکنولوژی انگونه که هایدگر می اندیشید بتوان از آن به نحوی کمک هم گرفت. امروز حفظ میراث بواسطه قلت منابع و کوتاهی وحداقل شدن دولت ها وحسب شرایط روز و جهانی سرمایه داری،به نحو طنزآمیزی مجددا به سرمایه و بازار نهاده می شود ومرمت و نگهداشت آنها نیز گاه بعنوان نواله ای برای کسب و کارهای موازی در این اماکن( هتلداری، خرید و فروش و..) تعریف و به صدقه سری کسب و کار و منطق بازار، دستی هم بر سر و گوش این میراث کشیده می شود.اما درعمل رهاکردن انها در دهان اژدهای بازار آزاد و اقتصاد خصوصی و حذف نگاه فرهنگی و هدایت خردمندانه و غیر انتفاعی اصحاب فرهنگ واندیشه و جمع قلیل خردمند از این اماکن، در دراز مدت نیز اسیب زا و اصل را فدای فرع خواهد کرد. یکی از راه حل ها شاید، شروع از تیغ دو دم تکنولوژی و تبدیل ان به عکس وضع کنونی باشد:استفاده ازخود عامل جاده یا راه.
بیشتر اماکن و میراث فرهنگی امروز یا حول راه ها وجاده ها(ی جدید و قدیم) هستند یا با جاده ها به سایر نقاط مرتبط شده و خریدار و بازدید کننده می یابند.این جاده ها هرچند می توانند قاتل و نابودگر انها نیز باشند اما امکان استفاده از ظرفیت پنهان انها با برنامه ریزی و طرح های دقیق ونوآورانه برای میراث نیز میسر است. نخست کمک به شناسایی واز گمنامی خارج کردن میراث بواسطه درگذر و نظر قرار دادنشان به افراد است(ظرفیت جاده ها برای جلب نگاه وخیرگی و رونق بخشی). دوم امکان وصل کردنشان به جامعه و تاریخ با رساندن سهل تر افراد به این اماکن و سوم ظرفیت جاده ای و حرکتی ان برای خارج کردن میراث فرهنگی از انزوا و جایگاه موزه ای صرف است( زنده و زیست پذیری مجدد). لذا می توان پیشنهاد استفاده موثرو جدیدتر از ظرفیت جاده ای و حمل و نقلی و مسافر پذیری انها برای احیا و عودت میراث به دل جامعه و حتی درشرایطی تامین مالی بواسطه عوارض جاده ای و رفع قصورات تکنولوزی در حق میراث استفاده نمود. بعبارتی یکی از مسئولیت های اجتماعی ناوگان حمل و نقل جاده ای و اتوبان ها و زیرساخت های ترابری را تخصیص اعتبار وتوجه جدیِ مادی و غیرمادی و جلب نگاه جامعه به میراث فرهنگی پیرامون انها و بازسازیِ اگاهی ِ میراث فرهنگی جامعه می توان قلمدادکرد. بسان راه ابریشم(که بزعم برخی نیزغیرتاریخی اما ایده درخورتوجهی است) احیای راه ها یا مسیرهای تاریخی ،احیای شاه راهای باستانی و مسیرهای پایتختی با انشعاب های اصلی و فرعی به منظور هدایت افراد برای بازدید یا اسودن و اقامت موقت یا حتی طراحی و بازطراحی جاده ها با نگرش های تاریخی و میراث فرهنگی می تواند در این موضوع یاری بخش(وحتی در شرایط کنونی کشور اشتغال آفرین و معنابخش نسل جدید) باشد.شاهراه شمال به جنوب ایران و عمدتا جاده تهران –شیراز بعنوان یک نمونه آزمایشی تاحد قابل توجهی از بزرگترین ظرفیت برای احیا ،حفظ و ارتقای جایگاه میراث تاریخی فرهنگی ایران برخوردار است اگر ان را دریابیم و برایش برنامه و اقدام موثر تعریف کنیم.