ادبیات هر مرز و بوم ، نماد ساختارهای فکری ، فرهنگی و اجتماعی آن سرزمین به شمار می رود که در آن سنت ها ، آداب حاکم در جامعه ، ارزش ها و ضد ارزش ها ، خواه به شکل معاصر و خواه به شکل کهن خود رنگ می گیرد . در فرهنگ هایی که مهمترین رسانه اندیشه هم از نظر مخاطبان و هم از نظر اندیشه گران، ادبیات می باشد، آثار ادبی بیش از هر چیزی محمل فرهنگ و اندیشه آن جامعه است. در حوزه فرهنگی ایران، ادبیات فارسی مهمترین بازنمای فرهنگ ایرانی است. در ادب فارسی بزرگانی هستند که در ذهن هر ایرانی می توان نشانی از انها یافت. کسانی مثل فردوسی، مولانا، سعدی و حافظ از مهمترین شخصیت های ادبیات ایرانی هستند که هر ایرانی، حتی عموم بیسوادان نیز آنها را می شناسند، اهمیت این شعرا به حدی است که اسلامی ندوشن (۱۳۸۰) آنها را “چهار سخنگوی وجدان ایرانی” نامیده است.
حافظ شیرازی یکی از بزرگان ادب فارسی در سبک عراقی به شمار می رود که که نقش و تاثیر او در فرهنگ و ادب فارسی کم نظیر است . چنان چه اسلامی ندوشن ( ۱۳۸۰ ) ، وی را ” ضمیر نا آگاه ایرانی ” می داند و معتقد است که فشرده ی کل تاریخ ایران در دیوان حافظ انعکاس یافته است. ” به راستی کیست این مرد عجیب که با این همه ، حتا در خانه ی قشری ترین مردم این دیار نیز کتاب اش را با قرآن و مثنوی در یک تاقچه می نهند ، دست آلوده به سوی اش نمی برند و چون برگرفتند هم چون کتاب آسمانی می بوسند و به پیشانی می گذارند ، سروش غیبش می دانند و سرنوشت اعمال وافعال خود را با اعتماد تمام به او می سپارند؟ ” ( شاملو ، مقدمه ی حافظ شیراز ) باوجود اهمیتی که این بزرگان در فرهنگ ایرانی دارند، هنوز بسیاری از وجوه آنها به ویژه وجوه فرهنگی آنها ناشناخته است. هرچند ادبیات سنتی به طور گسترده ای از منظر ادبی به آنها پرداخته است،اما وجوه فرهنگی و بعد فرهنگی آنها همچنان در حاشیه مطالعاتی بوده است. این مساله وقتی که موضوع حساسی مطرح می شود همچنان مبهمتر است. اهمیت این سخنگویان وجدان ایرانی به حدی است آنها عملا به نوعی تابوی فرهنگی هم تبدیل شده اند. به همین دلیل به این سادگی نمی توان هر بحثی را در مورد آنها مطرح کرد. این مساله بیش از همه در موضوعاتی دیده می شود که بنیان های فرهنگی مردم این سخنگویان را زیر سوال ببرد. به این نکته هم باید توجه کرد که با توجه به اهمیت و مرکزیت فرهنگی این شعرا، مردم هر دوره زمانی، با توجه به شرایط تاریخی و فرهنگی آن ، آنها را برای خود درک و تفسیر کرده اند. به همین دلیل حساسیت های زمانه هم یکی از عوامل بیشتر شدن این وجه تابویی است. یکی از مسائل بحث انگیز در این حوزه که چالش های بسیاری را داشته و عموم صاحب نظران در مورد این شعرا به نوبه خود به آنها پرداخته اند، مساله عرفان و عشق مذکر در اندیشه و عمل این شعراست. عشق مذکر تابویی است که طرح آن در مورد این شعرا، برای ذهن ایرانی امروز قابل پذیرش نیست. به همین دلیل هم به نوعی می توان گفت این مساله همچنان تمام ناشده بوده و خواهد بود. در این مقاله به مساله عرفان و عشق مذکر در حافظ خواهیم پرداخت. بنا براین در وهله اول از روش فراتحلیل استفاده خواهیم کرد. به این صورت که نظرات صاحب نظران را خواهیم آورد، تا بتوان توصیف و تحلیلی از نظرات موجود داشت و سپس با ارجاع به متن دیوان حافظ و با ارائه دلالت های درون متنی در دیوان حافظ در باب عشق مذکر به این موضوع خواهیم پرداخت. اما مساله اصلی در این است که برای فهم مساله باید موضوع را در متن تاریخی خاص خودش قرار داد، زیرا همانطور که گفته شد شرایط امروزی خودش نوعی حائل و مانع فهم موضوع است، بویژه در مورد حافظ که یکی از تابوهای مرکزی فرهنگ ایرانی است.