در مدارس ارامنه ایران، بر خلاف تصور عموم، همان کتابهای درسی فارسی زبان تدریس میشود و بیشتر معلمها هم ارمنی نیستند و زبان ارمنی نمیدانند. سرکلاس بچهها از ارمنی ندانستن معلمها استفاده میکردند و به زبان ارمنی حرف خندهداری میپراندند یا به تقلب جواب پرسشی را که معلم از دانشآموزی پرسیده بود، به زبان ارمنی به او میرساندند. یک بار سر کلاس فیزیک یکی از بچهها داشت آزمایشی را شرح میداد که با پر کردن لوله آزمایشگاه از آب شروع میشد. او گفت ”یک لوله آزمایش بر میداریم“ و ماند. دبیر چند بار از او پرسید ”خُب، حالا توی لوله آزمایش چی میریزیم؟“. بچهها یواش پچپچه کردند ”جور“. جور به ارمنی یعنی آب. نمیشنید و هاج و واج نگاه میکرد. بالاخره دبیر داد زد ”جور میریزیم دیگر“. این دبیر زرنگ بود و کمی ارمنی یاد گرفته بود و به این وسیله به حوزه زبانی بسته ما نفوذ کرده بود. در واقع زبان ارمنی برای ما حوزه امنی به وجود آورده بود که میتوانستیم در آن بین خودمان حتی در حضور دیگران رابطه ایجاد کنیم. یک حصار که ما و مسائل دورنیمان را در مقابل دنیای بیرون که دنیای غیر ارمنیزبانها بود، محافظت میکرد. حالا فرض کنید یکی پیدا میشد هرچه را ما به ارمنی میگفتیم، برای دبیرها یا مدیر مدرسه ترجمه میکرد. این کار خیانت نبود؟ باز کردن حوزه بسته روابط درونی به روی غیر.
بگذارید رازی را با شما در میان بگذارم. وقتی یک غیرارمنی زبان ارمنی یاد میگیرد، ما احساس دوگانهای داریم. از یک طرف، بخصوص اوائل که هنوز زیاد نگرفته، با علاقه کلمات ارمنی و ویژگیهای اصوات آن را شرح میدهیم و ته دلمان احساس افتخار میکنیم که زبانی داریم کامل و مستقل. امّا وقتی میبینیم یک غیرارمنی خوب ارمنی حرف میزند و میفهمد (برخی از دانشجویان ایرانی مقیم ارمنستان ارمنی را بهتر از من حرف میزنند)، احساس چندان خوبی نداریم. احساس میکنیم آن حفاظ شکسته شده است. حتی همین الان که من دارم اینها را به فارسی مینویسم احساس میکنم شاید دارم کار بدی میکنم. هر چیزی را که نباید به فارسی (یا زبان دیگری) نوشت.
و این امر نه محدود به محیط مدرسه است و نه محدود به ارامنه. امروز هم ما در مجله دوزبانهمان ”هویس“، وقتی میخواهیم ترجمه مطلبی را که در بخش ارمنی درباره فلان نارسایی جامعه ارامنه نوشتهایم در بخش فارسی بگذاریم، روی برخی مسائل درنگ میکنیم. آیا صلاح است که این موضوع را هم به همان صراحت که به ارمنی نوشتهایم به فارسی هم بنویسیم. شاید ترجمه هر چیزی صلاح نباشد؟ ترجمه به منزله باز کردن فضای جامعه بسته به روی جامعه بزرگتر است و کاری نه چندان خوشایند. این مسئله به احتمال زیاد درباره کردها و بلوچها و عربها و سایر اقوام ایرانی نیز صدق میکند.
میدانیم که اکثریت مردم ایران دوزبانهاند. یعنی یک زبان قومی و مادری دارند که در خانه و بین خود به آن تکلم میکنند و در عین حال همه زبان فارسی را در مدرسه و از طریق رسانههای جمعی میآموزند. بنابراین جامعه بزرگتر، یعنی کسانی که زبان مادریشان هم فارسی است، از این حفاظ زبانی محروم هستند. ارامنه و سایر قوام ایرانی زبان فارسی میدانند و فارسزبانها چیزی را که بین خود در حوزه عمومی عرضه میکنند، برای آنها نیز مفهوم است. امّا زبان فارسی به مثابه حفاظی برای فارسیزبانان در برابر دنیای بیرون عمل میکند. انتقاداتی که به عرضه فیلمهای ایرانی به جشنوارهها میشود، تا حدودی از همین منظر است. این فیلمها با عرضه مسائل درونی ما که از جمله با ترجمه دیالوگهای فیلمها میسر است، مسائل خودی را پیش دیگران باز میکنند. منظور آنها که میگویند این فیلمها سیاهنمایی میکنند این است که بیایید مشکلات بین خودمان را خودمان (به زبان خودمان) حل کنیم، چرا حرفهای خصوصیمان را پیش دیگران باز میکنید. و در اینجا باز ترجمه (که جزئی از فرایند عرضه فیلمها به مخاطب غیر است) باز نوعی خیانت به حساب میآید.
بیچاره جوامع انگلیسیزبان که تقریباً همه مردم دنیا میدانند واتر یعنی آب.