مقدمه
مفهوم “Disposition” مفهوم جدیدی در جامعه شناسی نیست. پیش از این، حتی جامعه شناسان کلاسیکی مانند دورکیم و وبر نیز آن را به کار گرفته اند؛ اما بسط و توسعه این مفهوم، بیشتر از همه با جامعه شناسی پیر بوردیو صورت گرفته است. بوردیو در بحثهای خود ، دو واژه “Habitus” و “Disposition” را بسیار به کار میگیرد و به تعبیری، از این زاویه به بررسی سبکها و شیوه های زندگی در میدانهای مختلف اجتماعی و البته در رابطه با مفهوم قدرت میپردازد.
نوشتههای مرتبط
پس از بوردیو، افرادی مانند برنار لاهیر و برخی دیگر از جامعه شناسان معاصر فرانسوی نیز در بیان مباحث خود، در چارچوب همان جامعه شناسی بوردیویی، بسیار از مفهوم استفاده کرده و میکنند. به همین دلیل میتوان گفت که Disposition در علوم اجتماعی غرب بسیار مورد توجه واقع شده و بحثهای زیادی نیز در رابطه با آن صورت گرفته است؛ اما با این وجود، متأسفانه در ادبیات جامعهشناسی ایران آن طور که باید به این مفهوم توجه نشده است.
“Disposition” در علوم اجتماعی فارسی، بیشتر “موضعگیری” یا “خلق و خو” ترجمه شده است اما به نظر میرسد که این ترجمه با آنچه حداقل از این مفهوم در جامعه شناسی معاصر فرانسه برداشت میشود، بسیار متفاوت است.
برنار لاهیر “Disposition” را واقعیت ساخته شدهای میداند که هرگز به صورت مستقیم قابل مشاهده نبوده و برای بررسی آن، لازم است که مطالعاتی تحلیلی _ تفسیری بر روی رفتارها، کنشها و نگرشهای فرد در زندگی روزمره او صورت گیرد. در واقع از نظر وی، Disposition آن چیزی است که از گذشته فرد و در طی تجربیات دوره های مختلف زندگی، در در وجود او باقی مانده، در بروز اعمال و رفتار گوناگون نقش ایفا میکند و به همین دلیل، لازم است که در علوم اجتماعی مورد توجه قرار گیرد. (Lahire,2002 :18-19)
با توجه به این تعریف، به نظر میرسد که حداقل در جامعه شناسی لاهیر، بتوان Disposition را “پیش زمینه” افراد که در طول دورههای مختلف زندگیشان شکل گرفته، ترجمه کرد. با استفاده از این ترجمه، در این مقاله اندیشه لاهیر در خصوص “جامعه شناسی پیش زمینه گرا” ، مورد بررسی قرار میگیرد.
جامعه شناسی پیش زمینه گرا، راهی برای شناخت روند اجتماعی شدن فرد طی تجربیات روزمره
همانطور که گفته شد، برنار لاهیر در بررسی روند اجتماعی شدن انسان، بسیار بر مفهوم “پیشزمینه” تکیه میکند. او بر این باور است که این مفهوم بیش از هر چیز به ما کمک میکند که توصیف خوبی از اعمال و رفتارها ارائه داده و در عین حال، نوعی “درک رفتارشناسانه” را در مقابل آنچه که معمولاً جامعهشناسان تنها با توصیف نمودارهای آماری اعمال و رفتارها انجام می دهند، پیش روی داشته باشیم. در واقع به عقیده او، این اعمال و رفتارها را باید به عنوان نشانهها یا نشان دهندگان پیشزمینه مورد توجه قرار داد و بدین شکل، می توان تصور کرد که اگر این فرضیه را نپذیریم که تجربیات گذشته هر فرد به شکلی در وجود او نشست کرده و با تغییراتی که صورت گرفته، به سختی قابل مشاهده است؛ نمیتوانیم درک کنیم که چرا افراد در مقابل یک واقعه خارجی در جامعه، واکنشهای متفاوتی از خود نشان میدهند. به بیان دیگر، در خصیصههای پیشزمینهای یک فرد، تمایلها، گرایشها، نگرشها، عادتها، علایق و به طور کلی شیوه بودن او قابل مشاهده است.
لاهیر معتقد است که هر پیشزمینه، یک دوره پیدایش و تکوین داشته و ما باید لااقل زمان به وجود آمدن آن را در فرآیند اجتماعی شدن فرد بشناسیم و یا در بهترین حالت، چگونگی شکلگیری آن را در روند اجتماعی شدن شخص مورد نظر بازسازی کنیم. او “جامعهشناسی پیشزمینهگرا”ی مورد نظر خود را به صورت بنیادی، به جامعهشناسی آموزش (در معنای وسیع آن) و یا به “جامعهشناسی فرآیند اجتماعی شدن” مرتبط میداند و تأکید دارد که به دلیل اهمیت بسیار زیاد این مفهوم، لازم است که حداقل برخی از جامعهشناسان این حوزهها بخشی از تحقیقات خود را به مطالعه چگونگی پیدایش (و شرایط اجتماعی پرورش) پیشزمینههای درونی شده در افراد اختصاص داده و ادبیات این موضوع را در کارهای علمی خود گسترش دهند (Lahire, 1993 :33).
به تعبیر لاهیر، در بهکارگیری مفهوم پیشزمینه، فرض بر این است که بتوانیم بر یک سری از رفتارها، رویکردها و اعمال در مسیر زندگی روزمره فرد، انگشت گذاشته و آنها را مورد مطالعه قرار دهیم. البته او در عین حال معتقد است که یک پیشزمینه نباید را به هیچ وجه نباید به آنچه که تنها در یک واقعه مشاهده میشود، تقلیل داد؛ چرا که به طور کلی، سخن از انجام یک عمل یا رفتار به صورت منحصر بفرد یا اتفاقی، به هیچ شکل در رویکرد پیشزمینهگرا نسبت به رفتارها، احساسها و یا تفکرات مورد پذیرش قرار نمیگیرد. بنابراین میتوان مفهوم پیشزمینه را به نوعی، دیدگاه تکرار و بازنمایی رفتارها و اعمال انسانی همراه با آن معرفی کرد.
این جامعهشناس فرانسوی اشاره میکند که به نظر میرسد ایده فلسفیای که بتوان به واسطه آن، از پیشزمینه پایدار و همیشگی سخن گفت، هرگز واقعیت پیدا نکرده است. در عین حال، حتی بحث از یک رفتار یا عمل خاص به صورت تصادفی و بدون دخالت عمیق پیشزمینهها نیز در علوم اجتماعیِ بنیان شده بر اصول تجربی، چندان منطقی به نظر نمیرسد.
او در بیان نظریات خود در قالب “جامعهشناسی روانشناسانه” و برای توضیح بیشتر، از یک مثال فیزیکی استفاده میکند و میگوید: «اگر یک پیشزمینه را بتوان مانند شکری که در آب حل شده، تصور کرد (در شرایطی که نمیتوان فرآیند حل شدن یک دانه خاص از شکر را در آب مشاهده کرد ولی در عین حال تأیید اینکه آب شیرین شده، به راحتی امکانپذیر است)؛ میتوان گفت که هر چند وجود پیشزمینههای شکل گرفته از تجربیات دورههای مختلف زندگی در رفتار افراد به سادگی قابل مشاهده نیست اما آنچه در عمل دیده میشود، به صورت تمام و کمال، نتیجهای از مجموعه آنهاست و بدین ترتیب، میتوان به صراحت تأکید کرد که هیچیک از پیشزمینههای اجتماعی و در عین حال کنشهای فردی، حتی در وضعیتهای ویژه و خاص، به صورت تصادفی پدیدار نمیشوند. در این شرایط، اگر چه گاهی به صورت انتزاعی از عدم وجود یک رابطه منطقی میان “مجموعه رفتارها” و پیشزمینهها سخن به میان میآید، اما ناسازگاریهای تحقیقات تجربی در علوم اجتماعی در این رابطه، به شدت از اهمیت این ایدههای انتزاعی میکاهند.» (Lahire,2002 :19-20)
به بیان دیگر، میتوان گفت که هر پیشزمینهای محصول درونی شده حاصل از فرآیند اجتماعی شدن (واضح و آشکار یا تلویحی) در گذشته است. در عین حال، یک پیشزمینه در فرد، فقط در طی یک دوره زمانی و در تکرار تجربیات نسبتاً مشابه ساخته شده و تحقق میپذیرد. بدین ترتیب، درونی شدن عادتوارهها یا پیش زمینهها (استدلالی، ذهنی، هوشی، حسی- حرکتی، حق شناسی و …) تنها یک بار اتفاق نمیافتد. از سوی دیگر، یک پیشزمینه به واسطه تحولی یکباره و خارقالعاده در ما شکل نمیگیرد و به همین دلیل، پیشزمینههای مختلف شکل گرفته در انسانها، از لحاظ پیشرسی در عمل، استمرار، نحوه عمل و میزان و شدت درونی شدنشان کاملاً هم تراز نیستند. در این خصوص، کارهای انجام شده در زمینه روانشناسی یادگیری به خوبی نشان میدهند که برخی مراحل تکرار تجربیات که میتوانیم آنها را فراآموزشی(Surapprentissage) بنامیم، در این زمینه بسیار موثرند و در واقع، بسیاری از پیشزمینههای عادی ما، بر اثر نوعی تکرار ساختار یافته، روزمره و در طی یک دوره طولانی شکل گرفتهاند. بدین شکل، یک پیشزمینه میتواند به واسطه وجود تمایلهایی برای استمرار آن، خود را تقویت کرده و یا بالعکس، به دلیل رشد نیافتن، به تدریج ضعیف شود. در واقع، بسترها و پیش زمینههای اجتماعی، بر خلاف آنچه در علوم فیزیک یا شیمی مشاهده میشود (مانند مثال حل شدن شکر در آب)، میتوانند پس از مدتی تحلیل روند اما در این زمینه، باید به خاطر داشت که قدرت یک پیشزمینه مستهلک یا فرسوده نمیشود مگر اینکه استمرار آن، منفعتی برای ما نداشته باشد.
برنار لاهیر همچنین در توضیح بیشتر درباره جامعهشناسی پیشزمینهای، اشاره میکند که مسأله طبیعت و ساختار میراثهای یک فرد، موضوعی است که باید در کارهای تجربی مورد بررسی قرار گیرد. از این رو، عباراتی مانند “میراث”( Patrimoine) و یا “انباشت پیشزمینهها”(stock De Dispositions) در ادبیات این سوژه بسیار کارا بوده و میتوانند در راستای تقویت و جامه عمل پوشاندن به ادعای تفسیری_ تحلیلی بودن فعالیتهای جامعهشناسان علاقمند به این حوزه، نقش موثری ایفا کنند؛ چرا که در این دیدگاه، فرد نه یک واقعیت “فرو ریخته”( En Miettes) (تعبیر پست مدرنی از فرد “منفجر شده”( Éclaté) ، “پراکنده شده”( Disséminé) ، فاقد یک “موجودیت واحد”( Unité) ، “همبسته”( Cohérent) و …) بوده و نه موجودی سازگار و پیشبینی پذیر در مقابل درخواستهای متنوع پیش رو در مراحل مختلف (تعبیر تجربی نگر) است.
برنار لاهیر در پایان بحث خود درباره پیشزمینهها که در مقدمه کتاب “پرترههای جامعهشناسی” به آن پرداخته شده، پرسشهایی اساسی را در این زمینه مطرح میکند: «چگونه برخی از پیشزمینهها با یکدیگر سازگاری پیدا میکنند تا باعث بروز رفتاری در شرایط خاص شوند؟ این پیشزمینهها چگونه میتوانند در تضاد با یکدیگر قرار گرفته و مانع از انجام کنشی یا گرفتن تصمیمی شوند؟ آیا هر یک از پیشزمینهها وجود مستقلی از دیگری داشته و بر اساس شرایط مختلف، با یکدیگر سازگاری پیدا کرده و ترکیب میشوند تا سبب انجام کنشی از سوی فرد شوند؟» او پرداختن به این سوالات را در حوزه جامعهشناسی پیشزمینهها و برای درک تأثیرات آنها بر زندگی افراد ضروری شمرده و در این خصوص تأکید میکند که برای این کار باید ابتدا میدانهای تحقیقات تجربی در زمینه آنها را پیدا کرد و سپس در فضای تئوریک و روشی خاص خود، برای یافتن پاسخ هر یک از آنها کوشید.
این جامعهشناس فرانسوی تأکید دارد که در چنین شرایطی و از آنجا که جایگاه نظری مفهوم پیشزمینه تا حدی مشخص شده و اکنون ما آن را به عنوان یک مفهوم قابل استفاده برای یافتن دلایل رفتارها و بازنماییهای افراد میشناسیم، توجه به انواع محدودیتهای تجربی، تئوریها و روشهای مرتبط با آنها توسط جامعهشناسان متخصص در این زمینه، از اهمیت بسزایی برخوردار است.
منابع:
• Lahire, Bernard (1993).La Raison Des Plus Faible. Rapport Au Travail, Écriture Domestique Et Lectures En Milieux Populaires, Lile, PUL, Coll. »Sociologie«
• Lahire, Bernard (2002). Portraits Sociologiques. Dispositions Et Variations Individuelles,Paris, Nathan.