انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

گفتگو با سیاوش مظلومی پور، استاد نقاش

آنچه می خوانید مروری بر خاطرات و دیدگاه های استاد هنرمند ایران سیاوش مظلومی پور است. مظلومی پور به سال ۱۳۳۱ در اصفهان متولد شد و بعد از فارغ التحصیلی در رشته ی معماری داخلی از دانشگاه هنر اصفهان مشغول به کار و فعالیت در زمینه ی معماری داخلی، گرافیک و تصویرسازی کتاب و طرح می شود. وی در بینال و مسابقات جهانی بسیاری شرکت داشته و جوایز زیادی را از آن خود نموده است. استاد حرفه ی آبرنگ را با عشق و علاقه ی زیاد دنبال نمود و با روح خود از این هنر به عنوان شکل لطیفی از احساس و انعکاس یاد می کند.

در اردیبهشت ۱۳۹۰ درحالی وارد گالری شکوه شدم که بی صبرانه منتظر دریافت تأیید متن مصاحبه ی استاد مظلومی پور بودم. فضای گالری اینبار با ترکیب متفاوتی از آثار استاد افتتاحیه خود را آغاز می نمود، در میان طرح های معماری از بناهای تاریخی شهر اصفهان و همچنین نقاشی های آبرنگ زنده از رقص عشایر ایران که با لباس های محلی خود در حال پای کوبی هستند، به اثر بسیار متفاوتی برخوردم. آبرنگ روی بوم با ابعاد بزرگ. اثر با تک رنگ خاکستری اجراء شده بود و تنها رنگ متفاوت در آن نور زردی بود که از دور دیده می شد. آن کلبه و پل مرا به یاد اقلیمی انداخت که در سال اول دانشجویی در فضای خیال دیده بودم. در بهت، تصویر، پرسپکتیو، رنگ، احساس و تمامیت اثر بودم که دختر استاد را روبه رویم یافتم. ایشان نیز از هم اقلیمیان ما هستند و در رشته ی علوم اجتماعی تحصیل می کنند. پس از سلام و عرض تبریک متوجه شدم که استاد از میان تمام آثار تنها این اثر را به دخترشان هدیه داده اند.

متن حاضر گزیده ای از مصاحبه ی نگارنده با استاد مظلومی پور است که به تاریخ ۲۵ دی ۱۳۸۹ در آتلیه ی شخصیشان زمانی را در اختیار ما قرار دادند. ایشان ضمن پذیرایی، همراه با همسر گرامیشان که در همه ی سال های زندگی دوست، همکار و همیار همیشگی ایشان بودند، به بازروایی زندگی نامه ی خود پرداختند. این خاطرات در رنگ و بویی از فرهنگ و فضای اصفهان آغاز شد و در نهایت در تأمل پیرامون رابطه و احساس هنرمند به آثارش پایان پذیرفت. از آنجایی که مصاحبه در راستای پروژه ی تاریخ فرهنگی و پروژه ی پایان نامه ی نگارنده صورت گرفت، روند کلی مصاحبه در جهت دست یابی به سوالات پژوهش طراحی شد. نگارنده یکی از شفاف ترین و مفیدترین مصاحبه های خود را با جناب استاد مظلومی پور داشته است، هرچند که متن حاضر به شکلی رسمی و جدا شده از کلام های گفتگو تنظیم شده است، اما تمام نکات و کلام های خالصانه ی استاد در فرایند تحقیق که به بخش تحلیل اختصاص داشت بسیار به کار آمده و راهگشای پژوهشگر بوده است. در همین جا از همیاری، مشارکت و سخنان صمیمانه ی استاد تشکر فراوان می کنم.

مرضیه دافعیان: اولین سوال همیشه این است که چه شد شما به این هنر علاقمند شدید؟

استاد مظلومی پور: مسئله به زمان دبستان بر می گردد. یک اتفاقی افتاد که مرا به طرف خودش کشاند. من بیش از درس خواندن، جذب نقاشی می شدم. کلاً تشنه خط کشیدن و نقش آفریدن بودم. روی دیوار، تنه ی درخت، گوشه دفتر و کتاب و هر سطح سفیدی که می توانستم پیدا کنم. ما خانه ای قدیمی داشیم با حیاطی خاکی وچند درخت توت تنومند که در آن بود. دیوارهای خانه کاهگلی بود که بخش هائی از آن با گچ پوشانده شده بود این دیوارها و تنه درختان زمینه ای بود برای طراحی ها ونقاشی های کوچک وبعضی اوقات کنده کاری روی آنها . گاهی این نقوش موجب رنجش پدر ومادر می شد و گاهی با لبخندی تشویق آمیز مواجه می شد. حتی درهای چوبی اتاق های ۳ دری و۲دری شمال منزل از این ریز نقش ها بی بهره نمی ماندند . آن روزها انگیزه خاصی را نمی شناختم هنوز هم نمی دانم که چه می شود یک نفر شاعر می شود، دیگری نقاش، یکی دیگرورزشکار وغیره ولی به یک « آن» که درادبیات ما زیاد از آن نام برده می شود عقیده پیدا کرده ام .
ساعت نقاشی در دبستان زیادتر بود ، ساعات خوبی بود نقاشی می کشیدم وتشویق می شدم . اگر سر یک کلاس معلم دیر می آمد، من سریعاً پای تخته سیاه بودم و با گچ سی وسه پل اصفهان ، اتومبیل، دوچرخه ، فوتبالیست و هر چیز دیگر را می کشیدم. بچه ها نیز لذت می بردند . همین استقبال وتشویق ها تا دبیرستان ادامه پیدا کرد ومرا به این باور رساند که از لحاظ نقاشی یک سر وگردن بالاتر از بقیه هستم. از سومین سال دبیرستان امکان ادامه تحصیل درهنرستان هنرهای زیبای اصفهان برای علاقمندان به هنر وجود داشت و من هم آروز داشتم در این هنرستان ها مشغول به تحصیل شوم. ولی این موضوع در خانواده مورد قبول واقع نشد و من به ناچار و با اکراه ، رشته ریاضی را برای نیمه دوم سالهای دبیرستان انتخاب کردم. با این حال، نقاشی همچنان مهم ترین دلمشغولی ام بود . در سال پنجم دبیرستان یعنی ۱۸ سالگی با شرکت درمسابقات هنری بین دبیرستانهای کشور موفق به دریافت مدال طلا دررشته آبرنگ شدم. به این ترتیب که درسالهای نیمه دوم دبیرستان نزدیک به تعطیلات تابستانی مسابقاتی در زمینه های مختلف هنری در سطح شهرستان انجام می شد که پس از انتخاب نفرات اول ترتیب شرکت آنها درمسابقات کشوری در شهر رامسر که در محل مخصوصی به نام اردوی رامسر که دارای طبیعت زیبای جنگلی در کنار دریا بود ، داده می شد . هم مسابقه بود وهم تفریح . اصفهانی ها دراین مسابقات بخصوص دررشته های نقاشی وتأتر ماهرتر بودند وتقریباً هر ساله مدال طلای این دو رشته را صاحب می شدند . درسالی که من در این مسابقات شرکت کردم عمده رقبای من از شهرهای تبریز ومشهد بودند . در این سال من هم با دریافت مدال طلا (رتبه اول) پیش همشهریان قبلی ام روسفید شدم . واحساس غرور می کردم که توانسته ام بشکل حرفه ای وارد جرگه آبرنگ کارها بشوم . این مقام را سال بعد عیناً با همین شرایط در رشته نقاشی پاستل بدست آوردم. پس از دبیرستان وارد دانشکده هنرهای تزئینی یا دانشگاه هنر امروز شدم ورشته معماری داخلی را بعنوان رشته تخصصی انتخاب کردم.
سال اول دانشگاه که درس ها عمومی بود وشامل طراحی ومجسمه سازی ونقاشی وغیره می شد به علت تلاشی که در طراحی ونقاشی می کردم دوستانم فکر می کردند که درهنرستان اصفهان درس خوانده ام و باور نمی کردند که هنرستانی نباشم . دراین زمان کار آبرنگ به مفهوم نقاشی مستقل کمی کم رنگ ترشده بود ولی خوشبختانه بعد ازدانشکده وشروع کارآزاد اولین نمایشگاه انفرادی آبرنگ را درسال ۱۳۷۳ در گالری والی تهران که مورد استقبال خوبی هم قرار گرفت را برگزار کردم و این کار بصورت سالانه تا کنون تکرار شده است. در حال حاضر نیز نقاشی را بعنوان یک عامل جدی به جدیّت شغل معماری داخلی وکارهای سفارشی گرافیک ادامه می دهم. علاوه برآن من و همسرم که همکلاسی های سابق وهم رشته هستیم اکنون یک کلاس آبرنگ وطراحی را با مجوز وزارت ارشاد اسلامی اداره می کنیم. به این ترتیب من طی چند دقیقه صحبت از ۷سالگی به ۶۰ سالگی رسیدم. چه زود گذشت وچه اتفاقات زیادی در این ۵۰ سال افتاد که ازآن میان من بیشتر نقاشی های آبرنگش در یادم مانده است. درهر صورت می دانم که نتوانستم جواب خیلی دقیقی بدهم و سؤال نخست شما مبنی بر علت ورود من به عرصه ی نقاشی درمیان چند عامل از قبیل تشویق دیگران ، عشق وافر به نقاشی و کار زیاد سرگردان ماند .

– بله بسیار دلنشین بود حالا برگردیم به موضوع نمایشگاه هایتان ، فروش کارها وعرضه آنها . بگذارید سؤالم را از اینجا شروع کنم . شما اولین باری که کارتان را فروختید چه زمانی بود ؟

دراولین سال دانشکده ، دریک شرکت تبلیغاتی که بیشتر پوسترها وپلاکارتهای سینمایی را اجرا می کرد، بشکل پاره وقت شروع به کار کردم. دوسال بعد از آن، دریک شرکت تبلیغاتی بزرگتر و با سابقه تر استخدام شدم . حقوق ماهیانه ام می تواند به حساب اولین شکل فروش کار فروش کار گذاشته شود. درعین حال درهمین سالها سفارش تصویر سازی یک کتاب کودک را از کانون پرورش فکر ی کودکان ونوجوانان گرفتم که پس ازتحویل نقاشی ها دستمزد نسبتاً خوبی دریافت کردم . کارتصویرگری کتاب کودک با کانون و چند انتشارات دیگر درسالهای بعد ادامه یافت. تصاویر یکی از این کتابها که در کشورهای دیگر نیز به همین کانون پرورش فکری کودکان به نمایش درمی آید ، درژاپن صاحب جایزه ای شد . چند تقدیر نامه و جایزه داخلی هم دررشته های مختلف گرافیک ونقاشی دریافت کرده ام که از همه دست اندر کاران این مراسم ومسابقات ممنونم .

-حالا درباب رابطه ای که آدم با اثر هنری پیدا می کند . بعضی می گویند باید ببینیم کار هنری خودش چه حرفی دارد. بعضی می گویند تمام کار هنری ، درخود هنرمند است ونتیجه اراده وتصمیم اوست . اینها را دوست داشتم بدانم

بله ، نوع کار من به گونه ای است که با هدف شروع میشود یعنی سوژه در ذهن وجود دارد و قرار است، درانتهای کار به شکل کامل و ایده آل به آن برسم. البته شیوه دیگری هم وجود دارد که در آن نقاشی شروع به کارمی کند، بدون اینکه موضوع مشخصی را دنبال کند وقدم به قدم بانقاشی جلو می رود واجازه می مدهد که کار توسط بداهه سازی کامل شود .

-کشیدن هرتابلو چقدر زمان می برد ؟

ازطرفی سرعت یکی ازقوانین نقاشی آبرنگ است . ازطرف دیگر کلی نگری به طبیعت وساده سازی وایجاز در اجرا قانون دیگری است . حال اگر سرعت در کار اجرا وجود داشته باشد شما خود به خود فرصت توجه به جزئیات را ندارید . درجواب شما باید بگویم شکل گرفتن طرح اولیه تابلو درذهن فرصت زمان مشخصی ندارد .گاهی یک هفته گاهی یک روز وشاید بیشتر وشاید کمتر ولی من برای اجرا یک روز یا حداکثر دو روز را کافی می دانم .

-دربارۀ آن احساس وابستگی که انسان در حین نقاشی به کارپیدا می کند بگوئید آیا تا بحال این امر برایتان اتفاق افتاده است ؟

من بدون استثناء به تمام کارهایم علاقه مند هستم و به آنها وابستگی دارم . بعضی اوقات نقاش، چه من و چه دیگران فکر می کنیم با بهای تابلویی که فروش می رود چه چیزی می توان بهتر از خود آن تابلو تهیه کرد. از طرفی وقتی کارشما درسایر منازل ، ادارات، موزه ها ، وغیره باشد، لذت خاص خودش را دارد . وقتی وارد جایی می شوید که کارتان روی دیوار آن محل است با آن فضا احساس قرابت وخودمانی بودن دارید.

-من می خواستم به همین جا برسم بعضی از نقاشان کارهایشان را از سالها قبل برای خودشان نگهداری کرده اند . شما از این تابلوها که هنوز نگهشان داشته باشید دارید ؟

بله دارم ، تابلوهائی هستند که برای خودم وخانواه ام نگه داشته ام .آنها نزدیکترین مخاطبین من هستند.

-درمورد هدیه دادن کار . به این علاقه دارید ؟ویا اولین باری که کارتان را هدیه دادید کی بود ؟

بله حتماً . گاهی هدیه دادن تابلو از فروش آن رضایت بخش تر است . بستگی به طرف مقابل دارد . در یک نمایشگاه که سالهای پیش داشتم، خانم مسنی از اهالی جلفا و ارامنه اصفهان، مدت زیادی جلوی یکی از تابلوهایم که از کوچه های جلفا کشیده بودم ایستاده بودند. ایشان آنقدر غرق درخاطرات بودند که چند قطره اشکی هم از چشمانشان سرازیر شد. من از این خانم خواهش کردم که اجازه بدهند آن تابلو را بهشان هدیه بدهم، ولی ایشان علیرغم تمایلش با بزرگواری از قبول آن امتناع کردند. موارد دیگری هم بود که این مسئله بشکل تخفیف مناسب روی قیمت تابلو اتفاق افتاد . به هر حال وقتی کارها دریک گالری به مردم عرضه می شود بایستی حقوق مدیر گالری را هم رعایت کرد .

-دوست دارم تعریفتان را از هنر و زیبایی بدانم؟

من در مورد تعریف هنر آنقدر خواندم و شنیدم که خسته شده ام، چراکه هرکدام را به شما بگویم قطعاً قانع کننده نیست. لذا من هنر چیست را برعهده ی شما می گذارم. ولی فارغ از فرایند تولید و خلق هنر می توانم نظرم را در مورد نتایج اش می گویم. هنر زندگی شما را جلاء می دهد. آن را لذت بخش می کند و باعث می شود بدی هایش را نبینیم. مثبت تر فکر کنیم و به طرف تکامل بیشتر و مؤثرتر قدم برداریم.

-بله، واقعاً مفید بود. از شما متشکر هستم که انقدر با صبر، حوصله و تواضع به سوالات پاسخ دادید.

من نیز از شما ممنونم و آرزوی موفقیت برایتان دارم.

Marziyeh.d@gmail.com