هشت فروردین، پارکِ ناژوانِ زاینده رود ، حوالی ۴ بعد از ظهر. هوا کاملا مطبوع و بهاری است. جمعیت بسیار زیادی سراسر پارک را فرا گرفته؛ بیشتر آنها مسافران نوروزی از شهرهای مختلفاند که که گُله به گُله با خانوادههای خود در حال استراحت، صرف غذا، میوه و یا نوشیدن چای و گپ و گفتگو هستند. چهره ها شاد و سرحال است. سر و صدای شادمانهی کودکانی شنیده میشود که در اطراف والدین خود سرگرم بازیاند. به اتفاقِ همراهم که از کرج آمده (و به نوبهی خود مسافری نوروزیست و تا لحظاتی پیش هردو به اتفاق خانواده، جزیی از این جمعیت به شمار میآمدیم)، برای انجام مصاحبهی حاضر اقدام کردهام. کاملا اتفاقی نزد یکی از خانوادهها میرویم، خودم را معرفی میکنم و اجازهی مصاحبه میگیرم. افراد خانواده با خوش رویی و محبت درخواستم را میپذیرند و یکی را از بین خود به نمایندگی برای مصاحبه انتخاب میکنند.
******************
ز. ر: سلام ، به اصفهان خوش آمدهاید. ممکن است خودتان را معرفی بفرمایید و همچنین بگویید از کدام شهر به اصفهان آمده اید؟ و تعدادتان چند نفر است؟
نوشتههای مرتبط
گردشگر نوروزی: من حسین خدابنده لو هستم، از کرج آمدهایم و کلاً تعداد افراد خانوادهمان هشت نفراست.
(یکی از همراهان با اشاره به کودکی که در بغل مادرش نشسته است، گفته وی را با لحنی شوخطبعانه تصحیح میکند، هشت نفر ونیم ….).
ز. ر: کی به اصفهان تشریف آوردهاید؟
آقای خدابنده لو: یکشنبه ۶ فروردین صبح راه افتادیم ، بعد از ظهر اینجا بودیم.
ز. ر: آیا در هتل اقامت کردهاید؟
آقای خدابنده لو: در یکی از «هتل ـ آپارتمان»ها هستیم.
ز. ر: چه طوری است؟ آیا راضی هستید؟ محل آن کجاست و همینطور لطفا بفرمایید کرایهی آن چقدر است؟
آقای خدابنده لو: والا قیمتها که خیلی بالاست. نسبت به پارسال و پیرارسال، صد درصد افزایش قیمت پیدا کرده است.
(آقای محمد علیزاده یکی دیگر از افراد خانواده در گفت و گو شرکت میکند و میگوید: یعنی [جا] پیدا نمیشود).
آقای خدابنده لو: ما فکر میکردیم نیاز به رزرو جا نیست ولی وقتی به اصفهان رسیدیم نزدیک به سه ساعت ونیم، دنبال هتل ـ آپارتمانی بودیم که برای تعداد ما مناسب باشد. [امکاناتاش هم] معمولی و متوسط است. دو اتاق دارد ، با آشپزخانه و یخچال و اجاق گاز، معمولی. تمیزی و نظافتش هم متوسط است. و با ماشین ده دوازه دقیقه با سی و سه پل فاصله دارد. کرایه ی آن هم چهار خوابه اش شبی چهل و سه هزار تومان است. یعنی ما هشت نفریم شبی هشتاد و شش هزار تومان میپردازیم. خیلی زیاد است ( همگی افراد خانواده گفته او را تأیید می کنند).
ز. ر (رو به آقای محمد علیزاده یکی از افراد خانواده که اکنون وارد گفتگو شده است): ممکن است شما بفرمایید شغل تان چیست؟
آقای محمد علیزاده: من مغازه دار هستم .
ز. ر: شما هم متأهل هستید؟
آقای محمد علیزاده: نه ، من مجرد و پسر خانواده هستم . آقایان (اشاره به آقای خدابنده لو و مرد جوانی دیگر) دامادهایمان هستند . داماد بزرگ و داماد کوچک . یکی شان مهندس است ودیگری پزشک.
ز. ر. پس همگی میفرمایید قیمتها نسبت به سال قبل و پیرارسال خیلی تغییر کرده است؟ مگر سالهای گذشته هم تعطیلات نوروزی به اصفهان آمده بودید؟
آقای خدابنده لو: بله، ما امسال، سال سومی است که عید به اصفهان میآییم. اما علاوه بر تغییرِ خیلی محسوس در قیمتها، با چهره ی آدمهای فقیر هم زیاد برخورد داشتیم. مثلا وقتی بچههایی را میبینیم که با امکانات خیلی پایین دارند زندگی میکنند که از همان پوشش و یا خورد و خوراکی که دارند این فقر کاملا مشخص است، و اینها مسافر و گردشگر را آزار میدهد. در حالی که در مملکتی زندگی میکنیم که همه جور امکاناتی دارد. اینها آدم را آزار میدهد. مثلا اگر قرار باشد خودمان را با «ژاپن» مقایسه کنیم، میبینیم ژاپن هیچ منابع طبیعی ندارد، اما مردمش چقدر در آرامش هستند. اینهاست که آزار میدهد.
ز. ر: در خصوص گرانی قیمت اجناس فرمودید، آیا نسبت به کرج گران است و یا اینکه به دلیل عید و تعطیلات گران شده است ممکن است مثالی ذکر بفرمایید، اما قبل از آن لطفا بگویید برای صرف غذا چه میکنید، (با اشاره به گاز پیک نیکی که ظاهراً در حال پخت خوراک بود) آیا خودتان میپزید و یا به رستوران میروید؟
آقای خدابنده لو: بله، ما خودمان آشپزی میکنیم. اینجا نسبت به کرج (گوهر دشت) که کلاً گران تر است. در آنجا جاهایی وجود دارد که قیمت ها ارزان تر است. اما در مورد بالا رفتن قیمت اجناس در همین ایام عیدی ، شما نگاه به این کیسه ی لیمو ترش بکنید (کیسه ای با وزن تقریبی یک کیلو)، اینرا همین امروز شش هزار تومان برایش پرداخته ایم. اما در کرج (گوهر دشت) با سه هزار تومان آنرا میخریم.
(خانم پ. م. مهمان نوروزیام که تا آنزمان در سکوت مصاحبه را نظاره میکرد ضمن اعلام همشهری بودن خودش به مهمانان نوروزی در گفت و گو شرکت میکند): بله ، کاملا همینطور است. خصوصا وقتی برویم خیابان شهرداری آنجا قیمت اجناس خیلی ارزان تر است. فروشگاه (….) هم که خیلی قیمتهای منصفانه ای دارد. (بقیه، یعنی به واقع همشهریهای وی گفته اش را تأیید میکنند و تازه معلوم میشود همگی مشتری فروشگاه واحدی هستند.
ز. ر: ممکن است بفرمایید شغل شما چیست؟
آقای خدا بنده لو: من سرپرست کارخانه «چای احمد» هستم و در هشتگرد [شهر جدیدی نزدیک به کرج] کار می کنم .
ز. ر: هوای اصفهان را چه طور میبینید؟
همگی: (با احساسی از رضایت، هر کدام چیزی میگویند)، خیلی خوب است، هوای اصفهان و این رودش واقعا حرف ندارد، چقدر قشنگ است ، فوقالعاده است . از هوایش واقعا لذت بردیم؛
ز. ر: بهتون خوش گذشته؟
آقای خدا بنده لو (در حالیکه به جمع خانوادهاش نگاه میکند): بله ، این آرامش، با هم و کنار هم بودن خیلی خوب است.
ز. ر: کجاها را دیدهاید؟
(یکی از زنان جوان خانواده) : سی و سه پل، میدان امام، پل خواجو، باغ گلها و بعد از ظهر هم میخواهیم برویم باغ پرندگان؛
ز. ر: فرمودید که بار سوم و یا چهارمی است که به اصفهان آمدهاید، چرا اصفهان؟، این شهر چه چیزی دارد که هر سال شما را به اینجا میکشاند؟
آقای علیزاده: اصفهان یک جاذبهی خاص خودش را دارد. شما اگر به شیراز بروید این مدیریت شهری که در اصفهان است، خیابانهایش، چهار راههایش، [حتا] برخورد آدمهایش اینطور که در اصفهان است، نیست. فرهنگی که دارد با جاهای دیگر فرق میکند. ما کرمانشاه، همدان یا جاهای دیگر رفته ایم ولی به لحاظ فرهنگی و مدیریتی اصفهان، بعد از تهران از همه جاهای دیگر بهتر است. حالا گرانی و اینها همه جا الان هست.
(همان زن جوان که فرصت پرسیدن نامش پیش نیامد): هرکجا که توریست زیاد باشد، گرانی هم هست. همان شمال هم الان گرانی زیاد است.
آقای علیزاده: نمیدانم چه جوری است که جذب توریست خارجی اینقدر در اصفهان کم شده است. قبلا سه، چهار سال پیش که میآمدیم خیلی بیشتر دیده میشدند.
ز. ر: در خصوص ارتباط گیری اصفهانی ها، لابلای صحبتها چیزهایی گفته شد، میشود بیشتر بگویید
آقای علیزاده: نه خیلی آنجور سردند که خودشون را بگیرند، راهنمایی نکنند و جواب ندهند و نه خیلی گرم میگیرند. در حد خودشون که اصفهانی هستند خوبند. نه خیلی خوبند و نه خیلی بدند.
ز. ر: آیا هیچوقت پیش آمده که بخواهید بدانید مردم بومیِ خود شهر اصفهان برای گردش و گذران اوقات فراغت به کجاها میروند؟ و چه کار میکنند؟
آقای علیزاده (با نگاهی به چهرهی همراهانش ): نه ، فکر نکنیم بدانیم، ولی فکر کنم بیشتر دوست دارند به شمال ایران سفر کنند.
ز. ر: آیا غذاهای بومی شهر اصفهان را خوردهاید مثلا بریونی، و یا خورش ماست ؟
آقای علیزاده و دیگران: نه، چی هست؟ شما جای خاصی را سراغ دارید
(همراهم برایشان توضیح میدهد و آدرس یکی از بریونی پزی های معتبر را هم میدهیم)
ز. ر: باز هم ضمن خوش آمد گویی به شهر اصفهان، سال نو را به همه ی شما تبریک میگویم و ممنون از اینکه اجازه این مصاحبه را به من دادید.
اصفهان ـ فروردین ۱۳۹۱