داستان نویس، پژوهشگر فرهنگ عامه، و تاریخ نگار اجتماعی معاصر
۱۲۹۳- ۶ آذر ۱۳۷۸ش
نوشتههای مرتبط
جعفر شهری که خود را شَعر باف، شَعری باف و شهری باف نیز نامیده است (گزنه، ۳۳۲، نیز نک: امضای او روی برخی کتاب هایش)، در آستانۀ جنگ جهانی اول (۱۹۱۴م) در محلۀ عودلاجان تهران و در خانواده ای تنگدست به دنیا آمد. پدر شهری مردی خشن، تند خو، کینه توز، <–break->ستمگر، خود خواه، ریاکار، دروغگو، زن باره و سراسرعیب و پستی بود که در کودکیِ او از مادرش جدا شد و آنها را بی سرپرست گذاشت. شهری خاطرات بسیار بد و رنج آوری از پدر و شو هر مادرش که پس از پدر اسیر او شد، در برخی آثارش، به ویژه درگزنه، داستان زندگی نگاشت خود، نقل می کند. در بارۀ پدرش می نویسد: « پهلوان پنبه ای» بود که « فقط زورش به ضعیف می رسید. پدری که از بزرگی و سرپرستی فقط تنبیه و توبیخ و زجر و شکنجه را آموخته بود، و سرپرستی که از خواجگی تنها کینه توزی و انتقام را یاد گرفته بود… یک خال سفید در افعالش نبود و یک محبت و اغماض به خانواده نمی نمود و توقع داشت که همه هم از دل و جان دوستش داشته باشند…یقۀ زن مردم، یعنی دختر خوانده اش را گرفته بود و می خواست دست مریزادش بگویند. اگر چه پدرم بود، لیکن ابلهی بود که تالی او مگر مادرش، یعنی جده ام را معرفی نمایم» ( گزنه،۲۶۸). از مادرش به نیکی یاد می کند و او را زنی فهیم، ملایم، مهربان و با روحیه ای سازگار می شناساند و می گوید: « تا زنده باشم از پدرم دل آزرده می باشم و به مادرم رحمت می فرستم که از آن نیش ها چشیده و از این نوش ها خورده ام» (همان،۲۶۹).
فقر خانواده و کار کردن برای به دست آوردن چیزی بخور و نمیر و سیر کردن شکم خود و کمک به خانواده و تحمیل نشدن به پدر و مادر و بعداً شوهر ننۀ شکم پرست، او را همچون « گاو خرمن کوب و اسب عصاری» کرده بود که « دائم بر گرد خود در گردش» بود و بجز « تلاش معاش و پرکردن آخور اطرافیان نان فهمِ زبان نفهم، مجال تفکر و اندیشۀ دیگر نداشته» است (شهری، شکر تلخ، پنج).
فقر و مشغلۀ همیشگی، او را از رفتن به مدرسه و تحصیل رسمی بازداشت. به روی هم ۳ سال، آن هم به صورت پراکنده و نیمه به مدرسه رفت (حدادی، «راوی..»،۳۲). از بس از مدیر و ناظم و معلم مدرسه آزار دیده بود که از مدرسه بدش می آمد و نرفتن به مدرسه را موهبتی می دانست. دربارۀ خاطراتش از مدرسه می نویسد: « هر روز یا لَنگ کاغذ و قلم و مداد و دفتر و کتاب بودم، یا ماهانه ام نرسیده بود که زیر چوب وفلک می افتادم. همیشه پشت دستم باد کرده و پشت ناخن هایم سیاه بود، از بسکه چوب خورده بودم». ازاین رو، روزی که از مدرسه بیرونش انداختند و قرار شد که دیگر به مدرسه نرود، مثل آن بود که خدا دنیا را به او داده است (گزنه،۱۴۴-۱۴۵).
شهری در محیط بیرون از خانه و درمیان تودۀ مردم اجتماع پرورش یافت. آنچه از خواندن و نوشتن و فرهنگ و معارف آموخت، از مدرسۀ مردم در کوچه و بازار بود. چگونگی سواد آموزی و به دست آوردن اطلاعات ادبی اولیۀ او داستانی دراز دارد. هنگام شاگردی در یک دکان ریخته گری که قاشق و چنگال می ساخت، شهری پسر مالک دکانشان را در رفت و آمد به مدرسه در خیابان لُختی (سعدی) که در آن زمان خیابانی نا امن بود، همراهی می کرد. روزی شهری از پسر صاحب دکان که دربالاخانۀ دکان با خانواده اش زندگی می کرد، خواست که به او کتاب هایی بدهد و در خواندن و معنی کردن لغات یاریش کند. او کتاب هایی به شهری داد. شهری همراه با سوهان زدن و رنده کاری، کتاب می خواند و لغات دشوار را می نوشت و در مراجعت از مدرسه معانی آنها را از او می پرسید. روزی که استادش شوق او را به خواندن و نوشتن دید، کار را به او کنترات و اجازه داد که پس از تمام کردن کار به اختیار خود باشد. از آن پس، شهری در اوقات بیکاری زیر سقف درگاه مکتبخانۀ روبروی دکان می ایستاد و از پسر مالک که در بالاخانۀ دکان زیرکرسی می نشست و در اتاقش را باز می گذاشت و بلند بلند می خواند، درس می گرفت. با پشت کار و همتی که شهری نوجوان داشت، در اوائل بهار با پسر استادکارش که کلاس دوازده بود، در دانستن نظم و نثر همپایه شد، به طوری که می توانست مانند او شعر بگوید و چیز بنویسد. در همان زمان پسر استادش سه چهار قطعه از شعرهای شهری را که خیلی خوب سروده بود برای چاپ به روزنامه داد (شهری، گزنه،۲۱۳-۲۱۴).
شهری بعداً در شاگردی در یک دکان دلاکی که استادش در آن به کارهای سلمانی، رگ زنی، جراحی، سنّت گری و طبابت مشغول بود، برخی از معارف ادبی و علوم را آموخت و اطلاعات پیشین خود را تکمیل کرد. او از این شغل و استادش که « مردی بود با اطلاع و نیک اندیش و نوع دوست»، بسیار چیزها آموخت وخاطره ای بسیار خوش دارد. شهری آشکارا می گوید که هرآنچه جسارت و بی ادبی و بد آموزی آموخته، از کار و شاگردی در کارگاه نقاشی بوده، و هرآنچه « ادب و کمال و معنا و روحانیت» به دست آورده، درکارگاه دلاکی بوده است. در این کارگاه به قول او«چه درهای بسته که از عالم دانش و اسرار» به رویش گشوده شد (گزنه،۳۰۳-۳۰۴).
شهری ۴ بار ازدواج کرد. با داشتن همسر اول زن دیگری گرفت که پس از چندی اورا به سبب چیز خور کردن و به بستر بیماری و مرگ انداختن، سه طلاقه اش کرد (اطلاعات بیشتردر بارۀ این واقعه را نک: شهری، تاریخ اجتماعی…، ۵/۲۵۹-۲۶۲). چهارمین وآخرین همسرش تا واپسیین سال های زنگیش با او و یار و یاور او بود ( حدادی، «طهران شهری…»،۳۲۱).
شاگردی. شهری در دوران کودکی، جوانی و بزرگسالی برای گذران معاش خود و کمک به خانواده، به هرکار و پیشه وصنعتی دست زد و در هریک از پیشه ها چندی شاگردی کرد و در آن کار و صنعت با هوش بالا و درک و دریافت فوق العاده ای که داشت، دانش و مهارت یافت.. در پنج ماه شاگردی در دکان قصابی، کار و برخی اصطلاحات قصابی را چنان فراگرفته بود که می توانست راسته پاک کند وگوشت را خوب شَقّه کند و بشکافد و خُرد کند و بفروشد و بسیاری از اصطلاحات قصابی مانند «دَم وَرنَکُن» (حرف نزن)، «خَس» (استخوان)، «لانتوری» ( گوشت لاغر)، «زِل» (گوسفند بی دنبه)، «گز بیا» ( کم بده) را بیاموزد (گزنه،۱۵۵، ۱۷۹) . از شاگردی در سلمانی نیز صابون زدن به ریش، سربچه ماشین کردن، تیغ دست گرفتن و رو تراش کردن را آموخته بود. بعد ها هم آرایشگاهی برپا کرد که جمعی کارگر زیر نظر او در آنجا کار می کردند، ولیکن این شغل را دوست نداشت و شاگردی در دکان سلمانی را که « کُرنش و تعظیم و تکریم به مشتریان نیز از وظایفش بود» « کار اَمرَد صفتان و مخنثان» می دانست (گزنه،۱۷۹).
همه آموخته ها و مهارتهایی که شهری از شاگردی در دوران کودکی، نو جوانی و جوانی در پیشه های گوناگون فراگرفته بود، در زندگی او سودمند افتادند، و این « همه کارگی» (گزنه،۳۵۰) او را کم وبیش بی نیاز به دیگران کرد. چون مرد کار بود و بیکاری برایش ملال آور، هیچگاه اوقات فراغت خود را به « یَلَّلی، تَلَّلی» و بطالت نمی گذراند. در سفری به انگلستان برای مراجعه به چشم پزشک و درمان کم بینی و دیدن پسر و عروس انگلیسی و نوۀ دوساله اش، پس از دو روز اقامت در خانۀ فرزندش در لندن « هنوز بیل را نگذاشته، کلنگ را برداشت؛ و هنوز غربال را ننهاده، سرند را بلند کرد» و به کار های روی زمین ماندۀ نیازمند تعمیر، به تعمیر و مرمت پرداخت. اتویی که درجه اش خراب شده بود، اجاقی که بد می سوخت و گُرگُر می نمود، یخچالی که درش جفت نمی شد و برفک می گرفت، جملگی را تعمیر و درست کرد و چراغی به انباریِ تاریک خانه کشید و لبه های جرزهای دو طرف گاراژ خانه را که جلو آمده بودند و مانع باز شدن در می شدند، تراشید و عقب برد (شهری، قند و نمک، ده و یازده).
شهری با دست زدن به هر کار و پیشه و فن، و تن دردادن به شاگردی در دکان هر کس و ناکس، به مهارت هایی دست یافت که با همت و پشت کاری که داشت، از آن مهارت ها بهره برد و سرمایه ای اندوخت و خود را از شاگردی به استادی و از زندگی در محلۀ فقیر نشین عودلاجان و محلی در نزدیک میدان سر قبر آقا به زندگی درسعدآباد تجریش ، محلۀ کاخ نشینان رساند. بنا بر نوشتۀ احمد اشرف (ص۳۶۸-۳۶۹)، شهری در دوران زندگی با جماعت بزرگی از مردمان اداری و بازاری و صنف های مختلف شهر آشنا شد و با بسیاری از آنان دوستی و رفت و آمد برقرارکرد. این نوع زندگی اجتماعی و داشتن روابط نزدیک وگسترده با هرگروه و قشر از مردم و تأمل در اجتماعیات و آداب و رسوم وشیوۀ زندگی و روابط اجتماعی آنان، جملگی مجموعۀ دانسته ها و عقاید و آراء شهری را شکل داد.
آثــار. نوشته های شهری را می توان به ۷ دستۀ داستان (بلند و کوتاه)، سفرنامه، زندگی نامه، تاریخ اجتماعی، ادبیات شفاهی، پزشکی عامه و نوشتۀ دینی طبقه بندی کرد. گفته اند که شهری نخستین نوشته اش را در سیزده سالگی چاپ کرد(حدادی، «راوی…»،۳۲)، اما نگفته و ننوشته اند که این نوشته چه نوع نوشته ای و نامش چه بوده و کجا چاپ شده است. در اوان جوانی نیز با نام مستعار برای برخی جراید مانند توفیق مطلب می نوشت. گویا دو سه کتاب هم با نام های مستعار« کاشف» و « ملا مَم جعفر» چاپ و منتشر کرده است (حدادی،« طهران شهری…»،۳۲۱) که نام این کتاب ها را نبرده اند.
شهری که از کودکی به شعر و داستان و خواندن و نوشتن علاقه می ورزید، خیلی زود و در نوجوانی نوشتن را آغاز کرد. ذهن او انباشته ای از شعر، مثل، ضرب المثل، قصه، افسانه و روایت بود که از آنها برای شیرینی کلام خود در محاوره و نوشته هایش به جا استفاده می کرد. او اهل یادداشت برداری از روی کتاب و مجله برای نوشتن مطالب کتاب هایش نبود. آنچه می نوشت و در آثارش می آورد از ذهن و حافظۀ تیز و قوی و بی نظیر خود برمی گرفت و بر روی کاغذ می آورد. همواره قلم و کاغذی در کنار دست داشت و به هنگام کار یا صحبت آنچه به خاطرش می آمد، یادداشت می کرد. ( حدادی، « از نوشته،،،»،۴۳۰). ساده نویس و رک گو و افشاگر راز و رمزها و رفتارهای زشت و زیبا و پلید و پاکیزۀ مردم جامعۀ تهران زمان خود بود. در نوشته هایش زبانی تند و تیز و بی پرده و عریان و همراه با طنز و کنایه و برای هر موضوع و مطلبی مثل و ضرب المثلی، و لطیفه و طنزی در آستین نهفته داشت. آثارش جملگی بازتابندۀ گنجینۀ ارزشمندی از تاریخ اجتماعی و فرهنگ عامۀ تهران و روایت کنندۀ خوی و رفتار وخصلت تهرانی ها در خانه و کوچه و بازار و محیط کار و مجلس بزم و رزم و زندگی آشکار و پنهان آنهاست. از این رو یکی از ناشران آثارش او را به درختی پربار مانند کرده که « هر بار وقتی تکانش می دادی، میوه های فراوانی از آن می ریخته» است (همشهری،).
نخستین اثرش را کتاب دو جلدی حاجی در فرنگ (۱۳۴۴ش) نوشته اند که سفرنامه ای است درشرح سفر به مکه و اروپا با قلمی تیز بین و دقیق، همراه با طنز و هزل و نکته گیری. سفرنامۀ دیگری با عنوان حاجی دوباره (۱۳۵۶ش) در شرح سفرش به خانۀ خدا در ۱۳۵۴ش نوشته است. پس از نوشتن سفرنامۀ حاجی در فرنگ، به داستان نویسی پرداخت و قلم خود را در رمان نویسی آزمود و چند داستان بلند رمان گونه مانند شکر تلخ (۱۳۴۷ش)، گزنه (۱۳۴۸ش) و مجموعه داستان های کوتاه نظم و نثر به نام انسیه خانم(۱۳۴۹ش) پدید آورد. چهارمین و آخرین اثر داستانی او با عنوان قلم و سرنوشت، پس از مرگ او در ۱۳۸۴ ش چاپ و منتشر شد. در این کتاب نیز شهری گریزی به زندگی خود دارد و عرصه هایی از زندگیش در میان سالی را در جای جای داستان بیان می کند.
شکر تلخ و گزنه دو داستان بلند از زندگی تلخ و پررنج و درد خود نویسنده و زنان و مردان جامعۀ تهران اواخر دورۀ قاجار به این سو است. شهری در داستا ن هایش درون شخصیت های داستان را می کاود و نهفته های آنها را آشکار می کند. او می کوشد تا طرز تفکر و باورهای مردم لایه های گوناگون جامعه و ارتباطات شایسته و ناشایستۀ آنان را باز نماید. گزندگی و تلخی زندگی و رفتار و منش مشتی آدم های پست و حقیر در این دو داستان تا بن استخوان خواننده را می آزارد. میلانی(ص،۱۵۹) شکر تلخ را آینۀ تاریخ ایرانیان می داند و می نویسد که می توان در آن نگریست و بی قوارگی های تاریخ ایران را همراه جنبه های مثبت آن، به دور از وهم و خودستایی یا تعصب و بیگانه پرستی بازشناخت. شهری با نوشته هایش زندگی می کرد و درمیان آثارش شکرتلخ را عاشقانه دوست داشت(حدادی، «راوی …»۳۲). نثر او در داستان ها یش ساده و روان و تأثیر پذیر از زبان محاوره ای مردم تهران و آکنده از اصطلاح، کنایه، ضرب المثل، لطیفه، پند و اندرز اجتماعی و اخلاقی با قفل وبستی جا افتاده است.
داستان های شهری را، هرچند ظاهری رمان گونه دارند، ولیکن با تعریفی که از رمان نویسی کرده اند، نمی توان رمان نامید. شهری در داستان نویسی منطقی روایی و زبانی سنتی دارد. در شیوۀ داستان نویسی او نوشته اند که « شهری نه رمان نویس که همان قصه گو و نقال سنتی ماست. در رمان خلاقیت ذهن نویسنده ملاک اصلی است، در قصه گویی و نقالی خاطرۀ راوی سنجۀ توانایی اوست. شهری حافظه ای حیرت آور دارد. ساخت روایتش هم از سنت پیروی می کند. راویِ همه دانی است خداگونه. همه چیز را دربارۀ همه کس می داند». قصه در قصه می گوید و هرجا که مناسب بداند پند و اندرز اخلاقی می دهد. اگر در تجدد، بنا بر گفتۀ شکسپیر، « ایجاز جوهر خرد است»، شهری در داستان نویسی به پیروی از شهرزاد قصه گو، که طول عمرش به طول قصه هایش باز بسته است، به پرگویی می گراید (میلانی،۱۶۰).
شهری دوکتاب اعجاز طب و درمان (۱۳۴۸ش) و حکیم خانواده (۱۳۵۰) را در پزشکی عامه و چگونگی طبابت سنتی و درمان بیماری ها و خواص خوراکی ها و کتاب علی (۱۳۵۸ش) را در ترجمه و شرح کلمات آن حضرت در نهج البلاغه نوشته است.
طهران قدیم (۱۳۷۱ش) و تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم(۱۳۶۷-۱۳۶۸ش) دو اثر برجستۀ شهری در تاریخ اجتماعی و فرهنگ عامۀ مردم جامعۀ سنتی تهران است. شهری سبب اهتمام به نوشتن تاریخ را علاقه مندیش به عبرت آموزی تاریخ از« زاویۀ انسانی و کیفی» آن در شناخت و معرفی « مردم قرون و اعصار» و سردرآوردن از « وضع و زندگی و چگونگی » حالات آنان می داند. او درکتاب طهران قدیم به «مردم و آنچه به توده و اجتماع و اکثریت» مردم مربوط بوده است، می پردازد و با نگاهی تیز و انتقادی اوضاع و احوال و کم و کیف کسب و کار، داد و ستد، معاشرت، مسکن و مأوا، رفتار و گفتار، عیش و عزا، عادات و آداب، سنن و معتقدات و گرایش های مردم را در پنجاه سال پیش ترسیم می کند (شهری، طهران قدیم،۱/۸).
طهران قدیم را شهری به تشویق سید ابوالقاسم انجوی شیرازی در ۵ جلد نوشت. ظاهراً شهری از ۱۳۲۹ به فراهم آوردن مطالب تاریخ تهران سرگرم بوده است. در آن زمان در بالاکن آرایشگاهی مردانه به نام « سیما» که در خیابان بوذرجمهری، درمیان سقاخانۀ نوروزخان و مسجد سلطانی واقع بود، می نشست و مطالب مربوط به تهران را می نوشت(گلبن،۲۱۶). حدادی(« طهران شهری…»،۳۲۱-۳۲۲) گمان دارد که آنچه شهری در آن بالکن می نوشته مربوط به کتاب حاجی در فرنگ بوده است و نه طهران قدیم.
شهری اطلاعات کتاب را از « دیده ها و شنیده ها و محفوظات و ملموسات خویش از طهران طفولیت، طهران قبل از ظهور پهلوی» و دانسته هایی که « تنها قائم به ذات خود» او بوده اند، و بدون کمک دیگران به قلم آورده است (طهران قدیم،۱/۸). به ادعای نویسندهْ مطالب کتاب همه چیزهایی است که واقعیت و حقیقت داشته و ملموساتی است که خود یا در آنها حضور داشته و یا از افراد و منابع موثق به دست آورده و همه را بدون خدشه و خللی آورده است ( همان،۱/۹).
آثار او از داستان و سفرنامه گرفته تا همین پژوهش های تاریخی- اجتماعی، جملگی گنجینه ای از اطلاعات دربارۀ تاریخ و فرهنگ جامعۀ تهران سنتیِ در گذار به تجدد است. عباس میلانی(ص۱۵۳- ۱۵۴)، در معرفی و نقد دو اثر شهری، شکر تلخ و طهران قدیم کمتر کتابی را درمیان کتاب های خاطرات و اسناد همسنگ آنها می داند. او این دو کتاب را نوعی دانشنامۀ فرهنگ و زبان عامیانۀ مردم تهران و چیزی در حد امثال و حکم دهخدا ارزیابی می کند و باور دارد که آنچه نویسندگان رستم التواریخ، برای دورۀ مهمی از تاریخ ایران و عقایدالنساء( همان کتاب کلثوم ننه)، در سطحی محدودتر، برای زمانی دیگر انجام داده اند، شهری برای تهرانِ آغاز قرن بیستم انجام داده است.
میلانی در بررسی نوع نگرش و روش شهری در این دو کتاب، معتقد است که شهری گرچه به محتوای آنچه تاریخی می داند، نگاهی متجدد دارد، ولیکن روش او سخت سنتی است (همو،۱۵۶). در زمینۀ زبان و بیان او و سنجش آن با بخش مهمی از آثار ادبی فارسی معاصر که گفتگو در آنها اغلب زنگ وآهنگ نوشتاری دارند، می گوید گفتگوها در آثار شهری چنان طبیعی و زیبا آمده اند که خواندنشان مثل پرسه زدن در خیابان های تهران قدیم وشنیدن گفت و گوهای مردم است (همو،۱۵۸). میلانی فلسفۀ تاریخ شهری را در کتاب های پژوهشی او دربارۀ جامعۀ تهران متجدد وهمپای تاریخنگاری جدید می داند که بیش و کم تاریخ اجتماعی- انسانی می نویسد و رمز و راز حرکت های بزرگ تاریخ را در جزئیات ذهن و زندگی مردم کوچه سراغ می کند (همو،۱۵۵). در رابطۀ نزدیک طهران قدیم و داستان رمان گونۀ شکر تلخ با یکدیگر نیز می نویسد: یکی نما و ساختار طهران قدیم را نشان می دهد و دیگری روایت زندگی مردمانی را که در هزار توی این شهر می زیستند (میلانی،۱۵۸). خواندن طهران قدیم همچون گشت و گذاری است در یک دکان سمساری پر از عتیقه های دیدنی و پر اهمیت که در آن اشیاء نفیس و گرانبها بی هیچ نظم و ترتیبی در کنار هم قرار گرفته اند (همو،۱۶۰).
تاریخ اجتماعی تهران دانشنامۀ جامعی است در پیشه وصنعت و چگونگی کار و زندگی و گذران معیشت مردم تهران قدیم در۶ جلد و بر مبنای تاریخ شفاهی و دانسته های شخصی و برخی پیشه ها و صنعت ها که در آنها خود نویسنده تجربه اندوخته بوده است. مطالب این ۶ مجلد گسترش یافتۀ کتابی است به نام گوشه ای از تاریخ اجتماعی تهران قدیم (ج۱/۱۳۵۷) که آن را نویسنده به تشویق برادر ناتنی خود دکتر مهدی بهره مند نوشته بود. انگیزۀ شهری در نوشتن این دانشنامه به دست آوردن و آشنایی با کتاب احصائیۀ بلدیۀ طهران در سال های ۱۲۶۲، ۱۲۷۰، ۱۳۰۱ و ۱۳۱۱ ش بوده که در آن افزون بر سرشماری نفوس شهر تهران نام چند صد حرفه و شغل نیز آمده است. بنا بر نظر مؤلف، کتاب تاریخ اجتماعی تهران برخلاف عرف و عادت تاریخ نویسان این سرزمین که « روی سخن به جانب زمامداران و سلاطین و شرح حالاتشان از جنگ و گریز و… دارد»، « از مردم حرف می زند، یعنی از حرف دارها، از شاه و وزیر سازها، از تاریخ و فرهنگ تدوین کنان واقعی و از آنها که به حساب نیامده، چنانکه گفتی وجود نداشته اند» ( شهری، تاریخ اجتماعی…،۱/۴).
شهری در تدوین ساختار کتاب تاریخ اجتماعی تهران از شکل بندی مطالب کتاب احصائیۀ بلدیه تقلید کرده که فاقد شیوه و روش خاص علمی بوده است. کتاب بر اساس فهرست حِرَف و صنایع احصائیه فصل بندی و در آن هریک از پیشه ها و صنایع شرح و توصیف شده است. بر این کار شهری خرده گرفته اند و آن را از شوریدگی و آشفتگی و بی نظمی در طبقه بندی مشاغل و پراکنده بودن موضوعات مربوط به یکدیگر در فصل های گوناگون شش مجلد کتاب، به « کشکول درویش» مانند کرده اند (نک: اشرف، ۳۷۱).
قند و نمک: ضرب المثل های تهرانی به زبان محاوره (۱۳۷۰ش)، نخستین کتاب مستقل او در بارۀ گونه ای از ادبیات شفاهی مردم است. نطفۀ خلق کتاب قند و نمک در ذهن شهری در سفر انگلیس و اقامت کوتاهش در لندن بسته شد. روزی درگفتگو و پرسش و پاسخی با عروسش بر سر سفرۀ غذا به ارزش و اعتبار ضرب المثل های فارسی و نقش اجتماعی و آموزشی آن در جامعه پی می برد. همانجا تصمیم می گیرد که آثار مربوط به جامعه و فرهنگ عامۀ تهرانی ها را تکمیل کند. پس از بازگشت به ایران به گرد آوری ضرب المثل های تهرانی رایج در تهران می پردازد. حاصل آن همین کتاب است (قند ونمک، دوازده و سیزده).
منابع. اشرف، احمد، «تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم»، کلک، ش۶۱-۶۴، فروردین و تیر ۱۳۷۴؛ حدادی، نصرالله، «راوی « تهران قدیم » هم رفت»، جهان کتاب، س ۴، ش ۱۹-۲۲، آذر و دی ۱۳۷۸ ش؛ همو، « طهران شهری و طهران پاکزاد»، بخارا، ش، ۳۵، فروردین و اردیبهشت ۱۳۸۳ ش؛ همو، « از نوشته تا تصویر»، بخارا، ش ۳۷، مرداد و شهریور ۱۳۸۳ ش؛ شهری، جعفر، گزنه، تهران،۱۳۵۲ همو، شکر تلخ، تهران، بی تا؛ همو، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران،۱۳۶۹؛ همو، قند و نمک، تهران، ۱۳۷۰؛ همو، طهران قدیم، تهران، ۱۳۷۶؛ گلبن، محمد، «تهران قدیم یا تاریخ مصور تهران»، بخارا، ش، ۳۲، مهر و آبان ۱۳۸۲؛ میلانی، عباس، تجدد و تجدد ستیزی در ایران، تهران، ۱۳۸۱؛ همشهری، س، ۱۱، ش ۳۲۳۶، ۶ آذر ۱۳۸۲.
دکتر علی بلوکباشی، مشاور ارشد علمی انسان شناسی و فرهنگ در حوزه فرهنگ مردم و مدیر گروه پژوهشی مردم شناسی دائره المعارف بزرگ اسلامی ایران است.