موریس تاردیف و کلود لسار برگردان آریا نوری
محققین حوزه ی آموزشی با تحقیقات تجربی گسترده ای که انجام داده اند ، توانسته اند نناقضاتی را که دامن آموزش و پرورش فرانسه را گرفته به تصویر بکشند : از نهاد مدرسه توقع می رود که دائما تغییر کرده و به روز شود در صورتی که زندگی روزمره ی فرانسوی ها تقریبا هیچ تغییری به خود نمی بیند.در وهله ی اول باید به این نکته اشاره کرد که در فرانسه و تقریبا تمامی جوامع اروپایی و غیر آمریکایی دیگر ، حرفه ی آموزگاری پس از جنگ جهانی تغییرات عمیق و پایداری را به خود دیده ، تغییراتی که روند آن ها هم بسیار سریع بوده است. متاسفانه در هیچکدام از این جوامع آنطور که باید و شاید در مورد حرفه ی آموزگاری بحث نمی شود. حرفه ای که دائما به دنبال پیدا کردن هویت خود است ، دچار نوسانات روزمره می شود ، اعتماد سابق را به خود ، نقشی که در جامعه ایفا می کند و ارزشهایی که در بر دارد ندارد و نمی داند باید رهرو سنت باشد یا مدرنیته. تغییر و تحولات صورت گرفته نه تنها ماهیت این شغل را دچار تغییر کرده اند ، بلکه منجر به تغییر نهاد مدرسه و حتی جامعه ی فرانسوی شده اند.تغییراتی که در این زمینه صورت گرفته کاملا آشکار است و ذکر چند مثال ساده گستردگی آن را نشان می دهد. نهاد مدرسه در فرانسه با گذشت زمان تعداد دانش آموزان بیشتری را به خود جذب کرده ، مدرن تر شده و به طور نسبی شرایط تحصیل را برای همه فراهم آورده است. تعداد افراد با سواد در جامعه به طور قابل توجهی زیاد شده و تعداد دانش آموزان در رشته ها و شاخه های تحصیلی گوناگون رشد چشمگیری داشته است. این مساله باعث شده تا نیازهای مدرسه هم به همین نسبت افزایش پیدا کند. با وجود انتقاد های موجود هر نسل توانسته است موفقیت نسبی لازم در مدرسه را کسب کند. روز به روز تعداد دانش آموزانی که هنر آموختن را در مدرسه می آموزند بیشتر می شود. دیگر همه به خوبی می دانند که در شرایط فعلی جامعه ی فرانسه هیچ جایی در بازار کار برای افرادی که سواد ندارند وجود ندارد ، هرچند باید به این مساله اشاره کنیم که کار به جایی رسیده که حتی مدرک تحصیلی معتبر هم تضمینی برای داشتن شغل در آینده محسوب نمی شود.
در بستر جدید شکل گرفته معلمان باید نقش های جدیدی را ایفا کنند و در عین حال نقش روانشناس ، مدد کار ، والدین ، آموزگار ، ناظم ، پلیس ، محرم اسرار و حتی مشاور جنسی را ایفا کنند. این مساله سبب می شود که آن ها مجبور به رویارویی با محدودیت های حرفه ای و هویتی خود باشند. آیا درس دادن در این شرایط ممکن است؟ اگر پاسخ به این پرسش مثبت است ، به چه شکل و به چه قیمتی؟ مشکل معلمان زمانی بیشتر می شود که آن ها نه در نهاد مدرسه و نه حتی در خود جامعه معیارها و راه حل های لازم و ثابت برای حل مشکلات موجود را پیدا نمی کنند. همه ی این شرایط دست به دست هم می دهد تا اغلب معلمان به حال خود رها شده و مجبور شوند بر اساس منابع و تجربیات خود اقدام به پیدا کردن راه حل کنند. برخی از آموزگاران بر تجارب و راه حل های روتین و از قبل ثابت شده تکیه می زنند و گروهی دیگر هم که میل به نواوری دارند با سکون مدرسه و همکاران خود مواجه می شوند. همه ی این ها در صورتی است که ما صحبت از مشکلاتی که ماهیت نظام آموزشی و بعضا سندیکاها برای معلمان به وجود آورده است صحبتی به میان نیاوریم.
نهاد مدرسه هر روز جمعی تر می شود
مدرسه به عنوان یک نهاد در طول سالیان گذشته هم پیچیده تر شده و هم گستره ی بیشتری پیدا کرده است. کنشگران بسیاری مثل روانشناسان ، مشاوران ، کتابداران ، بازرسان و . . . در کنار معلمان فعالیت خود را آغاز کرده اند. این افراد امروزه چه در فرانسه و چه در سایر کشورها نزدیک به یک سوم کارکنان نظام آموزشی را تشکیل می دهند. این تغییر و تحول سبب می شود تا آموزگاران مجبور باشند بخشی از وظیفه ی سنتی خود را نه تنها با این کنشگران ، بلکه بیش از پیش با والدین و سندیکاهای محلی تقسیم کنند. حضور روز افزون این کنشگران شرایطی را به وجود آورده است که نه تنها کنترل آن ، بلکه نوآوری و همکاری در بستر آن روز به روز دشوارتر می شود. حتی کار تا جایی پیش رفته است که تعریف نقش هر کدام از کنشگران موجود در پروژه ای مشترک دیگر به یک معما شباهت دارد ، مساله ای که ممکن است بعضا این افراد را از هدف اصلی یعنی آموزش دانش آموزان دور کند.
امروزه نهاد مدرسه با تغییرات دائمی دست و پنجه نرم می کند : از یک طرف ، تغییرات ساختاری که به ذکر آن ها پرداختیم که با سیاست های تمرکز زدایی همراه شده اند. تغییرات دیگر در سطح برنامه های درسی مدارس ، تربیت مدرسین و تعریف کارکرد ها رخ داده است. تمام تغییرات موجود زیر فشار ایده های جدید آموزشی و مدرسه محور و میل بیش از پیش به نوسازی شیوه ی آموزش رخ می دهند. این تغییرات به خوبی به ما نشان می دهند که پایه های فرهنگ امروز فرانسه سست شده و در نوسان است : بین فرهنگی نخبه گرا عامه گرا ، بین تدریس به شیوه ی سنتی و تدریس با استفاده از تکنولوژی مدرن و . . . انتخاب های فراوانی وجود دارد اما فعلا هیچکدام دردی از شرایط فعلی دوا نکرده است. هر معلم مجبور بر فرهنگ شخصی خود تکیه کند و به تقابل با فرهنگ دانش آموزان بپردازد.
وانگهی تکنولوژی مدرن و وسایل ارتباط جمعی ، از تلوزیون گرفته تا اینترنت ، سبب از بین رفتن ماهیت انحصاری دانش مدرسه شده اند : دانش آموزان امروز با استفاده از این ابزار چیزهایی بسیار بیش از آنکه در مدرسه به آن ها آموزش داده می شود یاد می گیرند ، این مساله بعضا سبب می شود تا در مدرسه احساس کسالت کنند و بعضا به سوالات معلمان خود با خشونت پاسخ بدهند ، چرا که خود را در شرایطی ناراحت کننده می بینند. معلمان در این رابطه می گویند : امروزه ما با دانش آموزانی جدید در مدارسی قدیمی سر و کار داریم. »
در نهایت ، از دهه ی پیش تا کنون ، تقریبا تمامی نظام های آموزشی در کشورهای غربی با تغییر و تحول رو به رو شده اند تا بتوانند با دانش جدید ، تکنولوژی جدید و تغییر و تحولات بازار کار و تجارت همسو شوند. از بسیاری از جهات ، دانش ها و مهارت های مدرسه ای در فرانسه ی امروز و حتی مدارک تحصیلی به کالاهایی تبدیل شده اند که چه در بین دانش آموزان و چه در بین معلمان و والدین ، نیازمند رفتار و حرکات برنامه ریزی شده و سودمند هستند.
به طور خلاصه ، با توجه به تمامی تغییرات عنوان شده ، از تقریبا پنجاه سال پیش تا کنون نهاد مدرسه در فرانسه نهادی با ظرفیت تغییر و سازمانی با جنب و جوش بالاست. با این وجود از آن جهت که آموزگاران هستند که به عنوان کنشگران اصلی در خط مقدم فعالیت می کنند باید منتظر این باشیم که در آینده خود آن ها و شیوه های آموزشی شان دچار تحول شود.
آری ، آموزگاران برای رویارویی با تغییرات دائمی که نهاد مدرسه ، حرفه ی آن ها و جامعه با آن رو به رو شده است و فشاری که این تغییر ها به آن ها وارد می کند ، چاره ای جز تغییر دادن خود ندارند.
مقاومت در برابر تغییر
تدریس ، به خصوص تدریس در کلاس درس مدارس ، فاصله ی بسیار زیادی با تغییرات موزون و هم سرعت با جامعه دارد. در واقع امروزه شاهد شکل گیری مقاومتی استوار در مدارس و کلاس های درس نسبت به تغییر مدرسه و شیوه های تدریس هستیم. این مساله چه در فرانسه و چه در سایر کشورهای پیشرفته ی دنیا به یک شکل است.برای مثال ، در تحقیقات بسیار جالبی که در رابطه با تحول نظام آموزشی ایالات متحده در دهه ی ۸۰ صورت گرفت ، دیوید تیاک (David Tyack) و لاری کوبان (Larry Cuban) ، دو تاریخدان در حوزه ی آموزشی نشان داده اند که امروزه اکثر مطلق آموزگاران درست مثل همکاران خود در سده ی قبل درس می دهند. این مشاهده زمانی که تغییرات گسترده ای که در قرن بییستم جهان را در نوردیده را مد نظر قرار بدهیم بسیار تعجب آور تر به نظر می رسد. در نظر اندی هارگریوز (Andy Hargreaves) ، جامعه شناس کانادایی در حوزه آموزش ، نحوه ی آموزش در عصر حاضر به خصوص در دوران راهنمایی بسیار قدیمی است. روند آموزشی فعلی به نحوی در این عصر صنعتی به مسیر خود ادامه می دهد گویا هیچ چیز تغییر نکرده است. نظام آموزشی در فرانسه هم مثل اکثر نظام های آموزشی در دنیا مشکلی جدی در تطابق با عصر حاضر دارد. به طور خلاصه ، اکثر قریب به اتفاق نظام های آموزشی امروزه در دنیا قدیمی و نا متناسب با دوران ما هستند.
تحقیقات بسیاری که در فرانسه ، ایالات متحده ، کانادا و . . . در خصوص نحوه ی آموزش صورت گرفته است نتایج مشترکی دارند : آموزگاران فاصله ی بسیار زیادی با تطبیق دادن خود با آهنگ تغییرات عصر ما دارند ، آن ها هیچ میلی به تغییر نحوه ی تدریس خود ندارند.البته نباید اینگونه فکر کنیم که آموزگاران به صورت خودکار هرگونه تلاشی برای بهبودی وضعیت تدریسشان و استفاده از تکنیک های جدید تدریس را رد می کنند. مساله این است که اگر هم آن ها تغییری در کار صورت دهند ، در واقع تکنیک های جدید را به تکنیک های قبلی اضافه کرده و آن ها را در چارچوب همان ها به کار می برند.به عبارت دیگر ، حتی اگر آموزگاران در تدریس خود از تکنیک های جدیدی استفاده کنند ، به قدری به کندی این کار را انجام می دهند که عملا هیچ گونه تطابقی با آهنگ تغییرات جامعه در این میان به چشم نمی خورد.
پس ما چه گونه می توانیم تعادلی نسبی بین تصویری از مدرسه ای دائما در حال تغییر ، حرفه ی آموزگاری ای که روز به روز متحول می شود و جامعه ای که هر روز شرایط جدیدی را تجربه می کند و تصویری از یک حرفه ی آموزگاری سنتی که هیچ میلی به تغییر ندارد برقرار کنیم؟ چگونه می توانیم از آموزگاران به علت عدم تطبیق خود با آهنگ تغییر شرایط و جامعه انتقاد نکنیم ؟ ( مساله ای که متاسفانه اغلب به وقوع می پیوندد.) به این منظور لازم است به قلب حرفه ی آن ها نفوذ کرده و بنگریم که چگونه سر کلاس درس معلمان می توانند تنش موجود بین تحول و سکون را مهار کنند.
کلاس درس و دانش آموزان ، در قلب حرفه ی تدریس
تدریس در کلاس درس ، به آن نحوی که امروزه رایج است ، تقریبا از چهار قرن گذشته تا کنون وجود دارد ولی از همان زمان تا به الان بر یک پایه استوار شده : کلاس درس ، یعنی فضایی نسبتا بسته که معلمان در آن جدا از هم کار می کنند و بخش اعظم وظایف خود را به انجام می رسانند. امروزه هم همکاری بین اکثر آموزگاران با ورود به کلاس درس متوقف می شود.
به نظر نمی رسد گسترش مدرسه در طول دهه ی اخیر فایده ی چندانی داشته است. این گسترش اغلب در قالب افزایش تعداد کلاس ها و به طبع تعداد آموزگاران صورت گرفت. این امر بر خلاف اتفاقی است که در بسیاری از نهاد های اجتماعی و به خصوص اقتصادی افتاده است. با پیشرفت علم و فناوری از یک طرف تولید افزایش پیدا کرده و از طرفی دیگر نیروی انسانی کاهش. شرایط کاری هم در عین حال تغییرات گسترده ای را به خود دیده است.این مساله باعث شده است که ما با نهادی به واقع ثابت و پایدار سر و کار داشته باشیم. به همین ترتیب ، پدیده های بسیار مهمی مثل ورود پرشمار کودکان قرن بیستم به مدرسه ، کمک های بیش از پیش دولتی به نهاد مدرسه ، طولانی تر شدن دوران تحصیل و . . . به راستی تغییر چشمگیری در ماهیت نهاد مدرسه صورت نداده اند. حتی تدابیر نظام آموزشی جدید و جریان های متفاوت معاصر مثل سازندگی گرایی ، آموزش استراتژیک ، آموزش متفاوت و . . . هم به راستی تغییری در شرایط ایجاد نکرده اند. بسیاری سعی کردند نهاد های جدید تری را به شکلی متفاوت جایگزین کلاس درس سنتی کنند ( کلاس در فضای آزاد ، آموزش از راه دور) اما آن ها هم مثل سایرین موفقیتی به دست نیاورده اند. در جامعه ی امروز هم مثل گذشته همچنان این معلم است که در کلاس درس حرف اول و آخر را می زند.
در یک کلاس درس چه اتفاقاتی رخ می دهد؟ کلاس درس یکی از کنترل شده ترین فضاهای اجتماعی است : دانش آموزان قبل از ورود به کلاس درس کنترل می شوند. سر کلاس به گروه های مختلفی تقسیم می شوند. نحوه ی رفتار، حرکات و گفتارشان تحت کنترل است. زمان و محتوای آموزشی کاملا برنامه ریزی شده است و . . . اما با تمام این اوصاف قعالیت در کلاس درس و نیازمند تلاش بی وقفه ی معلم است و تمام معلمین این را به خوبی می داند : آن ها نمی توانند به تنهایی از پس اداره ی کلاس بر بیایند : باید دانش آموزان را به کار واداشت ، آن ها را مشغول نگه داشت ، به پیشرفت وادارشان کرد ، بر کارشان نظارت کرد ، مراقبشان بود و . . .
به عبارت دیگر ، نحوه ی اداره ی کلاس به طور کامل بستگی به ابتکارات معلم و توانایی او برای تشویق دانش آموزان به انجام فعالیت های کلاسی دارد. اکثر مدیران مدارس زمانی که توقع دارند آموزگار کنترل صد در صد بر دانش آموزان داشته باشد و از هیچ کس توقع کمک نداشته باشند به این شرابط دامن می زنند.فعالیت آموزگاران در کلاس درس ، در عین حال از یک نظام اجتماعی هدفمند ، پویا و سازنده ،همراه با معیارهای نهادینه شده بر می اید که وابستگی مستقیم به رابطه ی معلم و دانش آموز دارد. این ماهیت دو گانه ی کار معلمان در کلاس – که به وسیله ی نهاد مشخص شده و به وسیله ی آموزاگان به ورطه ی اجرا در می آید – عنصر جداناشدنی شرایط فعلی نظام آموزشی است. در نتیجه ، یکی از ابعاد اصلی و تضمین شده ی نظام آموزشی فرانسه استقلال معلم است. آن ها هستند که تصمیم می گیرند چه تدابیری را در کلاس خود به کار گیرند. آری ، معلمان حوزه ی اختیاری بسیار گسترده ای در کلاس درس دارند. این اولین واقعیت این حرفه است.
حرفه ای از روابط انسانی
حرفه ی آموزگاری روحی انسانی و جمعی دارد : یک معلم در کلاس درس با اشیایی بی جان ، کالا، ابزاری فناوری و . . . سر و کار ندارد بلکه سر و کارش با انسان های دیگر است. بنابراین شغل وی حرفه ای از روابط انسانی است. از طرفی معلمی فعالیتی تعاملیست چرا که با گروه دانش آموزان اجرا می شود : رفتار یک معلم در قبال دانش آموزی خاص در برابر دید همه ی اعضای گروه قرار دارد و بر وی مستقیما تاثیر می گذارد. در این راستا ، هرچند که معلم در سر کلاس درس استقلال دارد ، اما همین استقلال برای وی محدودیتی مهم به حساب می آید چرا که معلم سر کلاس درس معمولا در انزوا قرار دارد و جز خود روی کس دیگری نمی تواند حساب باز کند.کار کردن به تنهایی و در برابر چشم همه ی دانش آموزانی که هیچوقت نمی توان از نگاهشان در امان ماند می تواند آسیب هایی به همراه داشته باشد چرا که « هیچ چیز را نمی توان از دید دانش آموزان پنهان کرد » ، حتی مشکلات و عواطف را.
علاوه بر آن ، از آن جهت که آموزگار بزرگسالی در برابر کودکان و نوجوانان حاضر در کلاس درس است ، تا حدی در برابر آن ها مسئولیت دارد. این مسئولیت در قلب حیطه ی کاری وی قرار داشته و آموزگار موظف است آن را به بهترین وجه ممکن به انجام برساند. این وظیفه تا چه جایی پیش می رود؟ تا کجا باید دانش آموزان را حمایت کرد؟ تا کجا باید پیش رفت؟ آیا آموزگار وظیفه دارد کم کاری برخی از والدین را جبران کند؟ آیا می تواند در برابر باورهای مذهبی سفت و سخت برخی از خانواده های دانش آموزانش بایستد؟ چه گونه باید به مساله ی مصرف مواد مخدر توسط برخی از دانش آموزانش واکنش نشان دهد؟ معلمانی که ما در طول سال ها با آنها ملاقات داشته ایم به طور دائم این سوالات را از خود می پرسند ، به طبع این مساله می تواند منجر به ناراحتی و اضطراب و تردید در آن ها شود.
وانگهی ، زمانی که معلم سر کلاس درس است ، با مشکل دیگری هم رو به روست و آن رعایت مساوات در رفتار با همه ی دانش آموزان است. هر دانش آموز به اندازه ی بقیه حق دارد بنابراین معلم باید به همه به یک اندازه برسد. اما مساله ی مهم این است که هر دانش آموز با دیگری متفاوت است و نیازهای متفاوت و بعضا توقعات متفاوتی دارد. برای مثال تا به حال این سوال را از خود پرسیده اید که یک آموزگار به چه میزانی باید به دانش آموزانی که از سایرین ضعیف تر است زمان اختصاص دهد؟ سعی کنید برای درک شرایط معلم در کلاس درس خود را جای او بگذارید. یک معلم هر روز در کلاس درس با همین چالش ها و مسائل رو به روست.
در نهایت ، در مقایسه با سایر مشاغل ، معلمی تغییرات بسیار کمتری در نحوه ی اجرا داشته است. امروزه تدریس در کلاس درس ، مثل ایام قدیم وارد شدن به کلاس ، برقراری تعامل مستقیم با دانش آموزان و استفاده از ابزارهای روزمره و سنتی یک معلم مثل الزام ، اقتدار ، اغوا و . . . است . استفاده از این تکنیک ها زمانی ضروری تر به نظر می رسد که دانش آموزان امروزی بعضا ” مجبور ” هستند به مدرسه بروند. این مساله باعث می شود که معلمان مجبور شوند تحصیل را برای دانش آموزان خود جا بیاندازند یا حداقل آن را به مرحله ای قابل تحمل برای آن ها برسانند. این اصلیست که روانشناسان از آن به عنوان « انگیزه دهی به دانش آموز » یاد می کنند ، اصلی که بدون شک در زمان ما به یکی از چالش های اساسی حرفه ی معلمی تبدیل شده است.
خلاصه بگوییم ، خصوصیات ذکر شده برای حرفه ی معلمی ، انزوا ، آزادی عملی در عین حال تضمین شده و محدود کننده ، در برابر دید دانش آموزان بودن و آسیب های مرتبط با آن ، مسئولیت در برابر دانش آموزان و رفتاری یکسان با همه ی آن ها ، روش های تدریس عقلانی ، مسئولیت ایجاد انگیزه در دانش آموزان و . . . نشان می دهد که معلمان امروزی هرچند که در جامعه و مدرسه ای کاملا متفاوت با گذشته حضور دارند اما در سر کلاس درس با همان محدودیت ها و وظایف نسل گذشته دست و پنجه نرم می کنند. از بسیاری از جهات ، کار با دانش آموزان سر کلاس درس تغییری نکرده است.
حرفه ای که به هر صورت تغییر می کند
محقق آمریکایی ، تی. دوناهو با بهره گیری از نتایجی که پس از ۱۵ سال از اصلاحات نظام تربیت مدرس در کشورهای آمریکای شمالی می گذرد ، نظامی که بخشی از آن در فرانسه هم به اجرا درامد ، نشان می دهد که تمامی تلاش های صورت گرفته برای تغییر ماهیت حرفه ی آموزگاری و آموزش با یک مانع برخورد می کند : وجود کلاس های درس سنتی. می توانیم به صورت محدود بگوییم که این آموزگاران نیستند که به صورت سنتی و روتین عمل می کنند بلکه شرابط کاری روزانه ی آن ها به این شکل است. طبیعی است که پس از ۲۰ سال فعالیت در شرایطی یکسان ،آموزگاران کاملا با این شرایط خو می گیرند! تغییر برنامه ی درسی مدارس ، اصرار مدیران مدارس به نواوری های آموزشی توسط معلمان ، راه دادن سندیکاهای محلی به محیط مدارس تقریبا بی فایده بوده است .تا زمانی که آموزگاران به تنهایی در کلاس درس محبوس بوده و مجبورند در برابر دانش آموزان تنها به خودشان تکیه کنند و از همان ابزارهای سنتی بهره ببرند ، تغییر در ماهیت حرفه ی آموزگاری برای ما امکان پذیر نخواهد بود.
امروزه کلاس درس در نظر بسیاری از آموزگاران به پناهگاهی تبدیل شده که آن ها در آن اقتدار خود را باز می یابند. پناهگاهی که به آن ها امکان را می دهد تا حدی از فشاری که زیر آن قرار دارند خارج شوند و برای مدتی کنترل اوضاع را در دست بگیرند. اما در عین حال ، کلاس درس حد عمل و قدرت آن ها هم محسوب می شود : آن ها پادشاهان قلمرویی محسوب می شوند که بعضا کنترل شرایط در آن سخت شده و حتی از دستشان در می رود.
آیا این بدین معناست که راه حلی برای خروج از بن بست فعلی وجود ندارد؟ هرچند که شرایط پایه ای حیطه ی کاری آموزگاران تغییری نکرده است ، بسیاری از معلمان هستند که سعی می کنند در چارچوب همین شرایط فعلی هم دست به نواوری های متنوع بزنند. در این زمینه باید اذعان کرد که تا به الان مدرسه ی ابتدایی کمک شایان به آن ها کرده است در صورتی که مقطع راهنمایی بیش از حد در قوانین و محدودیت های موجود دست و پا می زند ، قوانینی که آزادی عمل در این حوزه ی کاری را بسیار محدود میکند.
امروزه بسیاری از آموزگاران به این مساله اعتراف می کنند که به منظور اجرای وظایف خود و باقی ماندن در خط مقدم باید حوزه ی مسئولیتی خود را گسترده تر کرده و بیشتر به آموزش گروهی و میل بیشتری به آموزش جمعی و همکاری و تبادل نظر با سایر معلمان نشان دهند. اما اصلاح طلبان می خواهند پا را از این هم فراتر بگذارند. آن ها اعتقاد دارند که حرکتی بسیار گسترده تر باید شکل بگیرد و ماهیت نهاد آموزشی به کلی تغییر کند.
خواسته هایی که امروزه برای تغییر نحوه ی مدیریت مدارس ارائه می شود مساله ی جدیدی نیست. چرا که امروزه دیگر مفهوم نهاد و شرکت با قرن بیستم تفاوت زیادی پیدا کرده است. در واقع مدرسه در قرن بیستم از بازار کار الگوبرداری گسترده ای داشته است. در همین راستا ، اصلاح طلبان امروزی معتقدند مدرسه باید مثل الگوی کاری قرن بیست و یکم اصلاح شود. آن ها می خواهند مدرسه مفهوم « شرکت های جدید» را در بیابد. شرکت هایی که در فرانسه ی امروز دیگر ماهیت بوروکراسی وار گذشته را ندارند ، ماهیتی بیشتر تمرکز زدا پیدا کرده اند ، تمام فعالیت ها در آن ها به صورت گروهی شکل می گیرد ، وانگهی نسبت به نتایجی که به دست می آورند حساسیت بسیار بالایی دارند . شکل گیری دوباره ی ماهیت کار کاملا با اصولی که می تواند در مدرسه ی امروز به کار گرفته شود سازگار است.
در اکثر کشورهای غربی ، سیاست های جدیدی آموزشی از همین روحیه ی تغییر بهره می برند . روحیه ای که بر مبنای تمرکز زدایی ، قرار دادن مدرسه به عنوان قطب اصلی نظام آموزشی ، بازبینی قرار داد معلمان ، آموزش حرفه ای تر ایشان و بازسازی ای پیچیده تر از قبل که آموزش را مد نظر قرار دهد نه نمره و مدرک را ، تعریف پروژه های درسی برای تشویق هرچه بیشتر دانش آموزان به فعالیت های گروهی و در نهایت برنامه های آموزشی ای که رویکرد اصلی شان تقویت توانایی های مختلف در دانش آموزان باشد.
به این ترتیب این امکان به وجود می آید که با بهره گیری از این اصلاحات به شکلی منظم و تلاش روز افرون سر انجام توفیقی در تغییر ماهیت کلاس درس حاصل کنیم. اصلاح مدرسه در قرن بستم که بر اساس تفکیک کلاس ها و گرایشات مختلف درسی بنا شده است می تواند سر انجام در دهه ی های پیش رو تغییر کند.
آری ، با تغییری بنیادین می توان سرانجام ماهیت کلاس درس را تغییر داد و آن را با آهنگ تغییر جامعه همسو کرد. بدون شک این کار سخت است ، اما غیر ممکن نیست . . .