گستردگی و تنوع اندیشه لوی استروس، او را جزو آن دسته انسان شناسانی قرار داده که در یک کلام آثارش بی نهایت بار می تواند خوانده شده و تفسیر شود.
«پاورپوینت» حاضر هر چند که ارائه ای برای درس «انسان شناسی خویشاوندی» دوره دکترای انسان شناسی دانشگاه تهران بود اما عملاً نمی توانست آثار و ایده های او را تنها در چهارچوب محدود خویشاوندی و خانواده معرفی کند. از طرف دیگر لازم نیست که به کتابها و ارجاعات گوناگون و برای معرفی آثار و ایده های انسان شناسان دلبسته بود و به شاخ و برگ دادن هایی رسید که امروزه بسیار باب شده است: «پیچیده نویسی و زیاد نویسی».
از این زیاده گویی باید رها شد به این شرط که بتوانیم «ایده نقادانه» مخصوص به خودمان را از خلال تنها یک اثر نسبتاً جامع و مفصل درباره یک متفکر[۱] (مانند انواع Handbook ها و…) توان بازگویی داشته باشیم. یعنی به واسطه ایده خودمان با جرات و از طریق «غول زدایی» از اندیشمندانی که به تاسی از «بوردیو»، تنها میراث داران دانشگاهی اشان، حق سخن گفتن در باب آنها را دارند، اندیشه انسان شناختی و علمی هر متفکری را مورد انتقادی صریح و روشن قرار دهیم. چون زمانه امروز، زمانه ای شده پر از انواع خلاصه گویی های اینترنتی و «ویکی پدیایی» از یک طرف و البته پیچیدگی ها و غامض نویسی ها از طرف دیگر. آنچه در این میان «غایب» است همواره شفافیت و صاحب نظر و رای بودن است، گویی یا خودباخته ایم یا در نفی مطلق اندیشمندی به نفی اندیشمندی دیگر روزگار سپری می کنیم.
نوشتههای مرتبط
در راستای این خودباوری و «دیو زدایی» از «لوی – استروس» – که این مفهوم را از «سیاوش جمادی»[۲] وام گرفته ام – در این پاورپوینت، بخشی از اسلایدها[۳] نقادی ایده های لوی – استروس را در بر می گیرد. اینکه معیار نقادانه ام چه بوده است را بهتر است که به فهم خوانندگان اسلاید موکول کنم، اما باید فقط این نکته را مد نظر داشت که حقیقت گویی، امر مطلوب را صریحاً خواستن و تلاش عملی برای رفع چالش های نظری و بحران های عملی جامعه انسانی ای که در آن زیست می کنیم، نه تنها به همدیگر پیوسته اند، بلکه شجاعتی اخلاقی را بایسته است که ابراز شوند، هر چند که با بیانی خام دستانه همراه باشد.
اما بر اساس معیار نقادانه ام، در این اسلایدها من صریحاً گذر از تقابل های ساختاری لوی – استروسی را نه در انتزاعی نظری بلکه به صورت امکانی عملی و راهگشا و برای کم کردن شکاف میان دوقطبی های مرسوم جامعه انسانی (زن و مرد و…) مبناء قرار داده ام. (آنجا که به تقابل پزشکی کلاسیک و طب سنتی ارجاع داده ام و…) زیرا بخشی از آنچه در حال حاضر از آن رنج می بریم، از قضا بر اساس تن دادن به برخی از این «تقابل های ساختاری» است: زنانی جدا از مردان و نفی خشمگینانه وابستگی و تعلق عاشقانه زن و مرد به یکدیگر و طبیعتی که به خاطر منش های فرهنگی امان یا آن را تخریب می کنیم و در خوش بینانه ترین حالت آن را در پارک های شهری و بازنمایی های هنری امان به شکلی نوستالژیک و دستکاری شده بازآفرینی می کنیم و… .
این تقابل های واقعی (همانگونه که «لوی – استروس» واقعاً از حضور پنهان آنها در ذهن و بازتابشان بر واقعیت می گوید) آنقدرها نیز جدی نیستند، مگر اینکه خودمان آنها را جدی بگیریم و مرعوبشان شویم، کافیست به صریح ترین شکل ممکن کمی فکرکنیم که کی، کجا و تحت چه شرایطی – و در عین حفظ غیرت به طعنه مردانه امان (و خشکی وجدیت گاهاً کاذب آن) – . بی هیچ انزجار و ترش رویی، می توانیم به ظرافتی زنانه تعلق داشته باشیم و حامی و نگران ویژگی های زنانه ای (مانند صلح طلبی، فداکاری و صمیمیت) باشیم، که مدام در حال تحلیل رفتن هستند.
یا در جهتی بر عکس کی، کجا و تحت چه شرایطی – و در عین حفظ پُز فمینیستی و صلح طلبانه امان – در همکاری مشترک و تقسیم کاری با پدر خانواده و همچون مادر و کودک و پدری (در کنار یکدیگر)، برعلیه تمام مصرف گرایی ها و ولخرجی های زنان و مردان خانواده ایران معاصر معترض شویم و خصوصاً تحت چه شرایطی و در بستر «خانواده مدنی»[۴] و در برابر الگوی زن ولخرج، مصرف گرا و منفعل ایرانی بی تفاوت باقی نمانیم؟ با گذر از لوی – استرس شاید این بار دیگر، خانواده و اجتماع و نه تقابل ساختاری کاذب زن و مرد باشد، که اهمیت داشته باشد.
سخن کوتاه کنم: از خلال نقد آثار متفکران بزرگ شاخه بندی های متنوع علوم انسانی، دانش آموختگان، دانشجویان و اساتید جامعه دانشگاهی می توانند بسیار صریح تر و عمیق تر، آنچه مطلوبشان است و واقعگرایانه قابل تحقق است را بیان کنند (نه به شکلی ایدئولوژیک و دستکاری شده وعلیرغم همه کاستی ها و ضعف های نظری اشان) و پس از آن منتظر نقد منصفانه جامعه دانشگاهی در مورد آثار خودشان باشند. پس آنها باید جسارت داشته باشند که پروژه های عملی و واقع گرایانه ای را برای عملی کردن امر مطلوبشان شکل دهند و وااسفا که گروهی، آکادمی موجود ایرانی را برای تحقق پروژه های عملی و کاربردی ناتوان می بینند (مثلا پروژه ای برای حذف یکی از تقابل های ساختاری و از طریق شکل دادن به خانواده مدنی) و گروهی دیگر نیز به نقادی صرف، عمل نکردن، دوری از اجتماع توده مردم و نقد کوبنده آنها، بسنده می کنند (مانند ماجرای پاشایی).
این جرات حقیقت را طلب کردن و امر مطلوب را خواستار شدن، برای هر فرد و در هر گفتمانی به گونه ای تعریف شده است، اما مهم آن است که جامعه دانشگاهی و آکادمیک اساتید که در پس ایدئولوژی «بی طرفی ارزشی» در حال پس زدن این امر مطلوب چه برای خود و چه برای دانشجویان و دانش آموختگانش است، این حقیقت گوییِ پوشیده شده در زیرخروارها «متن نظری به هم ارجاع داده شده» را جدی تر بگیرد و به خودهای انسانی اشان رجوع کند. اینکه حرف خودمان چیست و چه می تواند باشد؟ در این میان نه «لوی-استروس» اهمیت دارد و نه هیچ متفکر دیگری.
در این میان باز هم به تدریج خواهم نوشت: از رابطه اسطوره و موسیقی گرفته تا نمادشناسی هنر مردم ترکمن و رویکرد روش شناسانه تحلیل پدیدارشناسانه کیفی (IPA).
[۱] – در این «پاورپوینت»: وایزمن، بوریس و گووز، جودی. لوی استروس؛ قدم اول. ۱۹۹۷. ترجمه. رحمانیان، نورالدین. تهران: نشر شیرازه، ۱۳۷۹. متن چاپی.
[۲] – جمادی، سیاوش. “دیوزدایی از هایدگر.” فرهنگ امروز. تیر ۱۳۹۴. متن چاپی
[۳] – اسلایدهای شماره ۴ تا ۶، ۱۸ و ۲۰.
[۴] – این مفهوم را از آخرین اثر «حمیدرضا جلایی پور» وام گرفته ام. برای جزئیات بیشتر نگاه کنید به جلایی پور، حمیدرضا. جامعه شناسی ایران؛ جامعه کژمدرن. تهران: نشر علم، ۱۳۹۲. متن چاپی.
برای دیدن فایل پاورپوینت کلیک کنید: