در سال هایی که در مطبوعات فعالیت می کنم و در برخی از حوزه های تخصصی مورد علاقه ام پژوهش های مختصری انجام می دهم، رابطۀ میان فلسفه و ژورنالیسم برایم چالش برانگیز بوده است. این که فلسفه خوانده باشی و روزنامه نگاری کنی و این که بخواهی هم پژوهشی با مخاطب اندک انجام دهی و هم در حوزۀ عمومی تر بنویسی، اندکی متناقض به نظر می رسد. طرح این دغدغه از آن جا نشأت می گیرد که منتقدان دربارۀ رابطۀ میان فلسفه و ژورنالیسم موضع گیری های متفاوتی دارند. دسته ای آن را سطحی و برخی آن را ضروری می دانند. برای بررسی این رابطۀ دوگانه نزد عبدالحسین آذرنگ رفتم که بارها بارها با او گفت و گو کرده ام و می دانستم صریح و بی پرده، مختصر و مفید سخن می گوید.
عده ای بر این نظرند که آب فلسفه و ژورنالیسم با هم در یک جوی نمی رود، فلسفه می خواهد در اعماق شنا کند و ژورنالیسم به سطح می پردازد و بیشتر شبیه اقیانوسی است به عمق یک سانتی متر. به نظر شما رابطۀ میان این دو چگونه است؟
نوشتههای مرتبط
بنده با احکام کلی جدّاً مخالفم. نمی شود چیزی هم کلّی باشد، هم درست. فلسفه با هیچ چیز در تعارض نیست، مگر با ساده و سطحی نگری. ژورنالیسم هم الزاماً نه ساده نگر است، نه سطحی نگر. اگر ژورنالیسم در دوره هایی و در جاهایی به ابتذال دچار می شود، دلایلش را نه در سرشت روزنامه نگاری که در جاهای دیگری باید جست، به ویژه در عرصه های فرهنگ، سیاست و جامعه.
رابطۀ میان فلسفه و ژورنالیسم در کشورهای دیگر چگونه است؟ آیا فلسفه به معنایی که در «صفحات اندیشه»ی روزنامه های ما حضور دارد، در روزنامه های غربی جایگاهی دارد؟
از همۀ کشورها اطلاع ندارم، اما در چندین کشوری که دیده ام و تا جایی که توانسته ام روزنامه هایشان را بررسی کنم، انواع نشریه ها را در سطوح مختلف می توان دید. در هر جامعه ای انواع متخصصان در بارۀ انواع مسائل نطر می دهند. فیلسوفان و اندیشمندان هم در بارۀ هنر، ورزش، فیلم های سینمایی، آموزش و پرورش، ادارۀ پارک ها، نظافت شهری، آلودگی هوا، مسائل جوانان و بسیاری مسائل دیگر فرهنگی، اجتماعی، عمومی اظهار نظر می کنند و نظرشان در جراید چاپ می شود. پیداست فیلسوفی که در بارۀ مسئله ای عمومی در روزنامه نظر می دهد، با زبانی صحبت می کند که برای مخاطبان مفهوم باشد، در عین حال که حرف هایش از عمق و تامل برخوردار است. کتاب هستی و نیستی ژان ـ پل سارتر را فقط کسانی می توانند بفهمند که با فلسفۀ وجودی و فلسفه خوب آشنا باشند، اما گفته های فراوانی که از سارتر به مناسبت های مختلف در روزنامه ها چاپ شده است، برای فرانسوی های روزنامه خوان و غیر فرانسویان فرانسه دان به خوبی قابل فهم است. خوشا به حال جامعه ای که متفکرانش با جامعه و با زبان و بیانی مفهوم در جراید حرف بزنند. این، به راستی سعادت است. بی سعادتی آنجاست که ژورنالیسم بخواهد با انتشار مطالبی در جراید، که فقط اهل اندیشه و مجهز به مبانی لازم، و آن هم در خلوت و با تمرکز کامل می توانند بخوانند و بفهمند، به طرزی تصنعی خود را عمیق، پیشرو، یا سطح بالا نشان دهد. مثلاً یک صفحه را به دیدگاه های هابرماس یا ژیژک اختصاص دهد، آن هم با زبان و اصطلاحاتی که فقط در منابع صرفاً فلسفی می توان دید. پیداست که سزای این ارائۀ نا به جای اندیشۀ فلسفی پیچیدن سبزی در آن نشریه است، تره و جعفری لای ژیژک در نشریه ای جهان سومی!
جملات آخر شما تصویری را جلوی چشمم آورد که تقریبا هیچ گاه فراموش نمی کنم. سال ۸۷ ستون ثابتی با عنوان تندیس واره های خرد در روزنامه همشهری داشتم که متناسب با زادروز و روز مرگ فیلسوفان، یادداشت کوتاهی درباره زندگی و آرایشان می نوشتم. یک روز که رفته بودم سبزی بخرم، فروشنده سبزی ها را در یادداشتم که دربارۀ مالبرانش بود بسته بندی کرد. حال عجیبی داشتم و با خودم گفتم واقعا شاید ارزشش بیشتر از این هم نباشد! چند روز بعد هم در هوای بارانی دیدم که نگهبان یکی از روزنامه ها روی صفحه ای ایستاده که در آن دربارۀ دیلتای نوشته بودم. شاید نوشته های من هم به سزای شان رسیدند. بیش از این افشاگری نکنم استاد! بگذریم. گاه برخی از استادان فلسفه به برخی دیگر خرده می گیرند که چرا وارد حوزۀ روزنامه نگاری شده اند و با ورودشان، به مباحث سطحی دامن می زنند یا شأن و جایگاه فلسفه را پایین می آورند. دستۀ دیگر هم به گروه مقابل می گویند که چرا حضور مفید را فقط حضور در دانشگاه ها و تألیف کتاب و ترجمه می دانند و از بدنۀ اصلی جامعه و مسائل ملموس آن غافل اند. گروه دوم بر این نظرند که برای داشتن اندیشه ای انضمامی و عینی باید از مسائل واقعی مردم مطلع شد و از تریبون های عمومی با مردم سخن گفت. شما حق را به جانب کدام گروه می دهید؟
این حرف ها در همۀ جوامع هست، فقط خاص ما نیست، و فقط خاص اهل فلسفه هم نیست. در همۀ رشته ها متخصصانی را می توان یافت که فقط با زبان تخصصی و خطاب به کسانی که این زبان و آن رشته را خوب بشناسند، حرف می زنند،درس می دهند یا می نویسند. در میانشان کسانی هستند که حتی ساده گویی و ساده نویسی و آسان فهمی را تحقیر می کنند. تخصص در هر رشته ای زمانی به سود جامعه است و به جامعه کمک می کند که از قلمرو خودش بیرون بیاید و بر قلمروهای دیگر تاثیر بگذارد. تصور بفرمایید منطق از قلمرو خود بیرون نمی آمد و وارد زندگی عملی نمی شد و آن را ترویج نمی کردند. جامعۀ نا آشنا با منطق و استدلال چه جامعه ای خواهد بود؟ یا مثلاً خون شناسان دستاوردهای رشتۀ خون شناسی را وارد زندگی عملی نکنند، این دانش را در اختیار پزشکان عمومی و داروسازان قرار ندهند و بگذارند مردم از ابتلا به بیماری های خونی بمیرند. پیداست که تا دانش ها و معارف بشری به هم گره نخورند ، رشد و پیشرفت به بار نمی آید. هرچه حوزه ها به هم نزدیک تر و پل های ارتباطی میان آنها بیشتر و بهتر زده شود، داد و گرفت ها افزایش می یابد و محتوای زندگی غنی تر می شود. اینها نکته هایی بدیهی است که انحصارطلبان مخالف آن هستند، زیرا انحصار طلبی، برتری خواهی و برتری جویی، متمایز بودن و دگر نمودن و خیلی چیزهای دیگر با افزایش سطح فکر و دانش جامعه از بین می رود و دکان عده ای تخته می شود. عده ای هم از این راه به نام و نان می رسند که حرف هایشان را دیگران نفهمند و چون نمی فهمند، جایگاهشان را در جامعه بالا ببرند و آنها را متمایز کنند.
می دانیم که برخی از فیلسوفان جدید رابطۀ بسیار خوبی با ژورنالیسم دارند. از بسیاری می توان نام برد که علاوه بر تدریس در دانشگاه، تالیف کتاب و مقاله، در روزنامه ها هم می نویسند. در این زمینه می توان از هابرماس یاد کرد. این در حالی است که در کشور ما برخی از اندیشمندان رابطۀ خوبی با مطبوعات ندارند و به زعم آن ها باید به فعالیت های تخصصی مشغول بود و این حوزه را به دیگران واگذار کرد. به نظر شما چرا هنوز برخی از اندیشمندان چنین مرزهایی میان فلسفه و ژورنالیسم می کشند؟
در این باب حتماً باید موضوع را دو سویه دید. ظاهراً شما و من موافق حضور در مطبوعات و روند مفاهمه هستیم، و با کسانی مخالفیم که طرفدار حصر و انحصار و نرده کشی و امتیازدهی و امتیاز ستانی هستند. اما مطبوعات هم یکسان و یکدست نیست. روند تولید مطبوعاتی هم همیشه سالم نیست. وقتی شما و من با مطبوعاتی رو به رو می شویم که برای بقا و تداوم به هر چیزی متوسل می شوند، صفحه پر می کنند و مطالب بی فکر و ذکر انتشار می دهند و فقط به دو عامل زمان و صفحات پر نظر دارند، به آن متخصص باید حق بدهیم که خود را آلوده نکند. همکاران پژوهش گرم از دست بعضی نشریات آبکی و همکاران کتاب نخوانده و کتاب نخوان، تندکار و پرکار، اما بی دقت آنها، گله های فراوان دارند. شادروان استاد ایرج افشار، که خودش عمری در ژورنالیسم فرهنگی تجربه اندوخته بود و سردبیر چندین نشریه بود، واژۀ«روزنامه نگاران» را در گفت و گوهای خصوصی در معنای تحقیر آمیز و برای آن دسته از کارکنان مطبوعاتی به کار می برد که مدام به او تلفن می زدند، نظرش را در بارۀ مباحث مختلف جویا می شدند، و بعد هم متنی پر از غلط و غیر دقیق چاپ می کردند. این هم هست. شما و من که طرفدار مفاهمه هستیم، باید از پل ارتباطی دفاع کنیم، اما پایه های پل باید با هم تناسب داشته باشد و تعادل و توازن در هر دو سوی پل عامل پایداری مفاهمه باشد. آن چیزی که مد نظر شماست، از دو سو باید حرکت کند و به هم برسد: دور کردن ابتذال، منفعت جویی، ابن الوقتی از مطبوعات، روی آوردن اهل اندیشه به دانش گستری، اندیشه برانگیزی و ایجاد تامل و دقت در جامعه. اگر هر دوسو با تفاهم و توافق به سمت هم آمدند، پل زده می شود.
برجسته ترین تعاریف “نقد” چیست؟ شما نقد را چگونه تعریف می کنید؟
نمی توانم بگویم برجسته ترین تعریف چیست. این تعریف را از صاحب نظران در زمینۀ نقد باید خواست. اما اگر از من بپرسید چه نوع نقدی را دوست داری، می توانم جواب بدهم: نقدی که در وهلۀ نخست از آن بوی عدالت و انصاف استشمام کنم، با حقیقت مطلب رو به رو شوم، و آن نقد مرا به بازنگری و بازاندیشی، یا حتی به بازخوانی اثر وادارد. برای مثال، وقتی نقد آلبر کامو را بر نان و شراب سیلونه خواندم، ناگزیر شدم این داستان را بار دیگر بخوانم و بر پایۀ اشاره های کامو، به نکته هایی پی بردم که خودم در بار اول خواندن پی نبرده بودم. اگر هرکسی شمار زیادی نقد خوب بخواند و به یاری نقدها در خوانده هایش بازنگری و بازاندیشی کند، حتماً تحول چشمگیری در دیدگاه و تحلیل او رخ خواهد داد.
هر چند به نوعی پاسخم را گرفتم اما مایلم برای ما بگویید نقاد کیست و نقادی چه آدابی دارد؟
مثل همان مورد پیش است. منتقدی را می پسندم که نقدش مرا وادار کند در برداشت هایم از اثر بازنگری و بازاندیشی کنم. منتقد عادل و منصف می کوشد با حقیقت اثر رو به رو شود، ارزش ها و ضد ارزش های احتمالی آن را بازبشناسد و با خواننده در میان بگذارد. نکته های مثبت و منفی را بنمایاند، دستاورد نویسنده را به خواننده معرفی کند، راه و بن بستی که اثر با آن رو به روست، به گونه ای معرفی شود که دیگران به تفاوت های میان راه و بن بست پی ببرند. نقدهای درخشان بدون استثنا چشم اندازهای تازه ای را فراروی خوانندگان می گشایند. به من اجازه بدهید از این فرصت استفاده کنم و به جوانان علاقه مند به مبحث نقد پیشنهاد کنم که نشریه های فارسی نقد و بررسی دهۀ ۱۳۴۰ش را حتماً با دقت ببینند تا معلوم شود که سیر نقد در جامعۀ ما چگونه افول کرده است. بسیاری از نقد های درخشانی که در آن دهه در نشریه های نقد و بررسی چاپ می شد، اکنون نظیرشان خیلی کمتر پیدا می شود. متاسفانه افول نقد نشانۀ خوبی نیست.
با این که کار چندان ساده ای نیست اما از شما می خواهم به اختصار مجله ما و بخش های مختلف آن را نقد کنید؟
نقد که نه خانم پنج تنی، اجازه بدهید برداشتم را با شما در میان بگذارم. اطلاعات حکمت و معرفت از جمله مجله هایی است که تا به دستم می رسد آن را با علاقه ورق می زنم و مقاله هایی را که به کارم بخورد،نشان می کنم که در اولین فرصت بخوانم. به اصطلاح تماتیک(موضوعی) بودن و تاکید بر مبحث خاصی در هر شماره، از محاسن این مجله است. طبیعتاً مخاطبان نشریه در همۀ شماره ها نمی توانند ثابت باشند، جز مخاطبان بخش های غیر موضوعی. اطلاعات حکمت و معرفت اصول و آداب را مراعات می کند، از غوغا و جنجال پرهیز دارد و از تلاشش پیداست که در حوزۀ اندیشه در پی مبحث های تازه ای است که در زبان فارسی طرح آن تازگی داشته باشد، یا مطلب در بارۀ آنها کم باشد، یا به دلایلی اهمیت یافته باشد. زبان نشریه خوب و سالم است. در جنبه های صوری ایراد خاصی نمی بینم، اما با توجه به مخاطبان اصلی آن، گمان می کنم قلم حروف قدری ریز است. پس از مدتی خواندن چشمم خسته می شود و نمی توانم مدت زیادی به خواندن ادامه بدهم. بنا به برآوردی که دارم، گمان می کنم عده ای قابل توجه مثل من باشند.
معرفی کتاب های فارسی از بهترین معرفی های کتاب در نشریه های زبان فارسی است و بخش کتاب شناسی منابع خارجی خوب است. گفت و گو ها هم از بخش های موفق و پرسش ها مرتبط است. نشان می دهد که پرسش گر نشریه پیش از گفت و گو مطالعه می کند ، یادداشت بر می دارد و می داند بر چه نکته هایی تاکید کند؛ جداً مثل نشریه های دیگر نیست که پرسش های کلی شان بند را به آب می دهد و معلوم است پرسش گر با نگاهی سطحی به چند صفحه خواسته است شماری پرسش استخراج کند و سر و ته موضوع را به هم بیاورد.
سپاسگزارم از نکاتی که گفتید. امیدوارم نکات مثبت مجله شماره به شماره بهتر شود و جنبه های منفی به کمترین حدش برسد. به نظر شما برای بهبود کیفیت مجلات تخصصی در حوزه های مختلف چه می توان کرد؟
راهی بهتر از همکاری متخصصان و افراد صاحب اهلیت نیست. کار را به کاردانان بسپریم. البته در نظر داشته باشیم که اطلاعات حکمت و معرفت نه نشریه ای صرفاً تخصصی و نه نشریه ای صرفاً عمومی است، راهی است میان این دو و به همین علت ایجاد توازن و هماهنگی در آن ساده نیست. از قضا انتشار نشریه های کاملاً تخصصی کم مسئله تر از نشریه های نیمه تخصصی و عمومی است. امیدوارم این گونه نشریه ها به آینده نظر داشته باشند و در نظر بگیرند که آینده از آنِ جوانان است. شناختن و درک کردن جوانان و پی بردن به علاقه ها و نیازهای آنان کار آسانی نیست. از این دشوارتر، ایجاد راه هایی است که جوانان امروز را به عرصه های اندیشۀ فردا سوق دهد. این کار به گمانم کارستان است.
سوتیتر اول
فلسفه با هیچ چیز در تعارض نیست، مگر با ساده و سطحی نگری. ژورنالیسم هم الزاماً نه ساده نگر است، نه سطحی نگر. اگر ژورنالیسم در دوره هایی و در جاهایی به ابتذال دچار می شود، دلایلش را نه در سرشت روزنامه نگاری که در جاهای دیگری باید جست، به ویژه در عرصه های فرهنگ، سیاست و جامعه.
سوتیتر دوم:
اگر از من بپرسید چه نوع نقدی را دوست داری، می توانم جواب بدهم: نقدی که در وهلۀ نخست از آن بوی عدالت و انصاف استشمام کنم، با حقیقت مطلب رو به رو شوم، و آن نقد مرا به بازنگری و بازاندیشی، یا حتی به بازخوانی اثر وادارد. برای مثال، وقتی نقد آلبر کامو را بر نان و شراب سیلونه خواندم، ناگزیر شدم این داستان را بار دیگر بخوانم و بر پایۀ اشاره های کامو، به نکته هایی پی بردم که خودم در بار اول خواندن پی نبرده بودم. اگر هرکسی شمار زیادی نقد خوب بخواند و به یاری نقدها در خوانده هایش بازنگری و بازاندیشی کند، حتماً تحول چشمگیری در دیدگاه و تحلیل او رخ خواهد داد.
این یادداشت در راستای همکاری مجله اطلاعات حکمت و معرفت و انسانشناسی و فرهنگ منتشر میشود.